🌷شهید نظرزاده 🌷
موضوع آقا عبدالله که پیش آمد قرار شد بیایند منزل برای #خواستگاری...☺️👌 البته شهید باقری هم نمی خواس
0⃣2⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 مروری کوتاه بر زندگی
#شهید_عبدالله_باقری
🍃پس از اخذ مدرک دیپلم و در سال 1379در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول #خدمت شد.
سال 1381 عقد و سال 1382 زندگی مشترکشان را شروع کردند، در آغازِ خدمت عضو تیم #رهایی_گروگان بود اما از سال 1383 به سپاه #انصارالمهدی ملحق شد تا در تیمهای #حفاظت اشخاص انجام وظیفه کند.
🍂از همان اوایل آغاز درگیری ها در #سوریه تلاش فراوانی برای سفر به سوریه داشت اما هر بار #فرماندهان سپاه انصار با درخواست وی #مخالفت میکردند تا این که اولین بار در اسفندماه سال 1393 برای یک ماموریت کوتاه سه روزه عازم شامات شد
🍃وقتی میخواست برود، به مادرش گفت: مادرم تو 5 فرزند #پسر داری نمی خواهی #خُمسش را بدهی و یکی را در راه دفاع از اسلام و اهل بیت فدا کنی؟مگر همیشه نمی گفتی فرزندانم فدای اهلبیت! امروز همان روز است؛
🍂تو باید با #رضایتی که در رفتن من به سوریه می دهی، به اهل بیت لبیک بگویی و در #عمل حمایت خود را از #اسلام ثابت کنی، در این صورت است که در قیامت #شرمنده نیستی و نخواهی گفت پنج فرزند پسر داشتم و از اسلام دفاع نکردم و در مقابل حضرت زهرا(سلام الله علیها) سرت را پایین نمیاندازی ما را خودت اینچنین #تربیت کردهای.بعد از شنیدن صحبتهایش مادر با رضایت او را به خدا سپرد
🍃اشتیاق شهید باقری برای بازگشت به سوریه پس از اولین اعزامش #صدچندان شده بود و به تعبیر دایی محترمشان، حاج عبدالله مانند #اسپند_روی_آتش شده بود و با دیدن اوضاع سوریه نمیتوانست اینجا طاقت بیاورد.
🍂اعزام دوباره حاج عبدالله شش ماه طول کشید و در طول این مدت ایشان به هر #دری می زد تا سریعتر به جبهه برگردد تا بالاخره در مهر ماه سال 1394 دومین #اعزام او رقم خورد و در یازدهمین روز پاییز دوباره راهی شد و تنها 20 روز پس از دومین اعزام در آخرین روز مهر سال 1394 مصادف با #شب_تاسوعا همراه با #امین_کریمی که از همرزمانش در سپاه انصار المهدی بود، در حومه شرقی شهر حلب به درجه رفیع #شهادت رسید.
#شهید_عبدالله_باقری🌷
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_تاسوعا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚💧🐚💧🐚💧🐚 🍃یک بار که دور هم نشسته بودیم و از آینده صحبت میکردیم گفتم: #روحالله اگر ما بریم و شهید ب
بخشی از کتاب #دلتنگ_نباش :
روحالله همیشه به زینب میگفت: «بیا برای خودمون #باقیات_الصالحات جمع کنیم. یه کاری بکنیم که بعد از #مرگمون هم اون دنیا به کارمون بیاد.»
به حال پدر و مادر امامخمینی #غبطه میخورد و میگفت: «خوش به حال پدر و مادر امامخمینی. ببین چه پسری #تربیت کردن که هنوز هم براشون باقیات الصالحات داره.»
زینب به این فکر میکرد که حالا خود روحالله #شهید شده و باقیات الصالحات پدر و مادرش شده و چقدر قشنگ به چیزی که میخواست، #رسیده_بود.
شادی روح شهید والامقام روحالله قربانی و پدر و مادرش #صلوات
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 #عاشقانه_شهدا ❤️ ⚜دوران #نامزدی باید برای حضور در یک دوره سه ماهه پزشک یاری به مشهد می رفت. ⚜فر
💢شب قبل از اعزام برایشان #جشن_حنابندان گرفته شد و آقا حمید بسیار خوشحال بود...
💢همیشه به #تربیت بچه ها علاقه داشت و سعی می کرد بچه ها را با #هیئت جذب کنه، حتی باهاشون #کشتی میگرفت، و بهشون شعرهایی راجع به #شهادت یاد می داد..
💢ضریب هوشی ایشان 130 بود بنابراین در هر حرفه ایی #باهوش و ذکاوت بود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چهرهای منور به مهر ازلی با چاشنی همیشگی لبخند😍 عبا و عمامه بر دوش، تصویری است که بر سر در عمارت ساد
📜فرازی از #وصیتنامه
✍ #همسر فداکار و مهربانم آنقدر در حق من لطف، گذشت و ایثار کردی و آنقدر از خواستههای #بهحق خود گذشتی♥️ که تنها جملهای که در برابر اینهمه سختیهایی که متحمل شدی میتوانم بگویم آن است که #شرمندهام...
✍بار سنگین زندگی و #تربیت فرزندان به دوش شما بود، سختیهای تنهایی💔 و غربت و ... را #عاشقانه تحمل کردی تا من در تحصیل و درس خواندن📚 اذیت نشوم، مرا #حلال_کن و برایم طلب مغفرت کن.
✍مرا در #قم دفن کنید تا در پناه بیبی فاطمه معصومه (س) که سالها "جیرهخوارش" بوده باشم مقداری تربت #سیدالشهدا (ع) و مقداری از تربت شلمچه شهدای بزرگ🌷 همراهم بگذارید شاید مشمول #شفاعت آنها شوم، همچنین دستمال مشکی اشکم😭 که خدا قبول کند در روضههایم همراهم بوده آن را هم همراه بگذارید.
#شهید_محمدحسن_دهقانی
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #رمان_شهدایی 🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز ↶° به روایت: همسرشهید 8⃣ #قسمت_هشتم 💢 #چــندروز بعد حسین
❣﷽❣
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
9⃣ #قسمت_نهم
📝واقعاً هم به شاه👑 نزدیک شد. سال های پنجاه و پنج و شش افسر گارد شاهنشاهی بود. همان جلسه ی اول
گفت: این راهی که با من می آیی خیلی #سخته. آخرش معلوم نیست. مبارزه کردن کشته شدن هم داره. فهمیدم که زندگیِ راحتی نخواهم داشت. دوست داشتم بعد از دانشگاه بروم سرکار، ولی گفت:
📝دلم می خواد نسبت به #زندگی دید بازی داشته باشی. خیلی خوبه که درس خوانده ای. من هم از این که رفته ای دانشگاه خیلی خوشحالم☺️ ولی برای من #تربیت بچه ها از هر چیزی مهم تره. اگه دوست داری بعد از تمام شدن دَرست کار کنی، حرفی نیست. ولی من فعلاً توی این رژیم و این شرایط دوست ندارم خانمم کار کنه🚫 مخصوصاً اگر بچه ی کوچیکم داشته باشیم.
📝اگه شما کار کنی، مجبوریم بچه رو بزاریم مهد کودک. توی مهد هم اولین چیزی که یادش میدن، #جاوید_شاه است. ما هم چون#نظامی هستیم، مجبوریم خونه به خونه بشیم و از این شهر به اون شهر بریم. هم شما جای ثابتی کار نداری، هم بچه باید مدام از این مهد به اون مهد بره. این جابه جایی ها خیلی سخته. هم برای شما و هم برای بچه. #مهم تربیت بچه ست.
📝حرفش را قبول داشتم✅ جلسه ی پنجم دیگر به توافق رسیدیم. طول کشیدنش مال این بود که داشتم دور شدن از #خانواده و خانه به دوشی را برای خودم حلاجی می کردم. آن موقع مادرم خواهر کوچکم را توی راه داشت.
وقتی به دنیا آمد، #آقایوسف گل💐 و شیرینی گرفت و آمد خانه ی ما. همان موقع جوابِ «بله» را از من گرفت☺️
📝عقدمان تابستان سال پنجاه و دو بود. ترم شش را تمام کرده بودم. شب ولادت #حضرت_زهرا(س) مراسم عقدمان بود؛
خیلی ساده و مختصر. سی چهل نفر از فامیل ها بودند و خانواده ی خودش
سر عقد یوسف یک دستبند نقره به من داد. خیلی قشنگ بود😍 قاب های دایره ای داشت که تصویر جاهای دیدنی فرانسه را رویش حکاکی کرده بودند. مثل برج ایفِل و این چیزها. توی سفرش به انگلیس و فرانسه خوشش آمده بود و همینطوری برای #همسر آینده اش خریده بود ...
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 هی #نگاهت بکنم گم بشوم در چشمت گـم شـدن ... در شبِ چشمان تــ😍ـو #پیـــدا شـدن اسـت ...
7⃣9⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
♨️️ بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین
#شهید_غلامعلی_رجبی
ولادت ١٣٣٣ تهران
#شهادت ۵ مرداد ۶۷ عملیات مرصاد
💢 هنگامی که عاشقان❤️ و شیفتگان امام رئوف پا در حرم منورش میگذارند، از کودک و جوان و پیر، همگی #چشمشان به گنبد طلایی امام رضا(ع) و کبوترهای🕊 حرم میافتد، ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام، این #شعر را در زیر لب زمزمه میکنند:
♨️قربون کبوترای🕊 حرمت
قربون این همه لطف و کرمت
از روزی که با ت🌼و آشنا شدم
مورد مرحمت خدا شدم
گفتهایی هر کی بیاد به #پا بوسم
تو گرفتاری بدادش میرسم
💢منم امروز به زیارت اومدم
به امیدی در #خونهات اومدم
گفتهایی هر کی بیاد به دیدنم
من میام سه جا #بهش سر میزنم
توی قبرم رضا جون منتظرم
که بزاری کف پاتو رو سرم
از گناه بال و پرم سوخته شده
چشم من به #حرمت دوخته شده
♨️شاعر این اشعار کسی نیست جز یکی از ذاکران و مداحان اهل بیت(ع) که در پنجم مرداد سال 1367 📆در عملیات «مرصاد» ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت، #شهید «غلامعلی جندقی» معروف به رجبی در سال 1333 در محله خیابان آذربایجان تهران در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد،
💢 پدر وی #حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژهای در #تربیت فرزندان خود ورزید.
غلامعلی بنابر راهنماییها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت(ع) را از همان سنین نوجوانی آغاز و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی📖 و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدای وی توانست در این عرصه سریع رشد کند
♨️تا بدان جا که از سبکها و #اشعار او مداحان برجسته بسیاری استفاده میکردند.
درباره ماجرای شعر «قربون کبوترای🕊 حرمت امام رضا» این گونه تعریف میکنند که یک شب🌙 توی صحن توسل کرد که 14 قدم به سمت ضریح بردارد و با هر قدم یک بیت برای آقا امام رضا(ع) بگوید، قدم بر میداشت، اشکهایش😭 میریخت و زیر لب زمزمه میکرد:
💢«قربون کبوترای حرمت، قربون این همه لطف و کرمت».
با این وجود شهید غلامعلی رجبی اهل ریا و #خودنمایی نبود، برای خدا کار میکرد، نیتاش برای اهل بیت(ع) بود، یک بار به او گفته بودند «این کلید ماشین🚘 و خانه را بگیر به شرط اینکه قول بدهی مداح ثابت #جلسات هفتگی ما بشوی»، به بهانه مشورت با پدرش بیرون شده بود. گفته بود: «چون در مجلس امام حسین(ع) حرف پول💵 وسط آوردند دیگر اگر کلاهمم آن سمت بیفتد برنمیگردم».⚡️
#شهید_غلامعلی_رجبی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌼🍂🌼🍂🌼 "ڪسے#ڪہاهݪ دنیانیسٺ! "فقطبا#شهادٺ آراممےگیرد...♡✨ #شهید_محمود_کاوه🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzad
9⃣6⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰زندگی نامه #شهید محمود کاوه
سال ۱۳۴۰ ه.ش📅 در #مشهد مقدس، در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) متولد شد. پدرش که از کسبه متعهد به شمار می آمد، در دوران #ستمشاهی و اختناق، با علماء و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت الله خامنه ای شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت.
🔰وی که برای #تربیت فرزندش اهمیت زیادی قایل بود، محمود را همراه خود به مجالس و #محافل مذهبی و نماز جماعت می برد و از این راه فرزندش را با مکتب اهل بیت (ع) و تعالیم انسان ساز اسلام آشنا می کرد.با شروع جریانات انقلاب، او که جوانی بانشاط، فعال و مذهبی بود با شرکت در محافل درسی مسجد 🕌جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز بود، از هدایتها و تعالیم #حضرت آیت الله خامنه ای بهره های فراوانی برد و ره توشه های همین تعالیم را با خود
🔰 به محیط #دبیرستان و میان دانش آموزان منتقل می نمود. او در دبیرستان به عنوان محور مبارزه شناخته می شد. با علاقه وافر، به #پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) می پرداخت و فعالانه در #راهپیماییها و درگیریهای زمان انقلاب شرکت داشت.در پخش اعلامیههای روحالله خمینی چه در درون دبیرستان و چه در محیطهای دیگر تلاش مینمود و در #درگیریها با مأموران حکومت و راهپیماییها به همراه پدر فعالانه شرکت میجست.
🔰سخنرانیهای سید علی خامنهای تأثیر فراوانی روی او گذاشت.او در زمینه عکاسی 📸از #وقایع انقلاب فعالیت داشت و به گفته خواهرش عکس اولین شهید انقلاب در #مشهد، توسط او گرفته شد.ورود کاوه به #سپاه پاسداران
بعد از پیروزی انقلاب کاوه به سپاه پاسداران مشهد پیوست. او پس از گذراندن یک دوره آموزش شش ماهه چریکی، به آموزش #نظامی برادران سپاه و بسیج پرداخت.
🔰پس از آن، به #منظور حفاظت از بیت شریف حضرت امام خمینی، طی مأموریتی #شش ماهه به تهران عزیمت کرد. با شروع جنگ تحمیلی، به همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهههای جنوب #اعزام شد اما مدتی بعد به علت نیاز شدیدی که پادگان به مربی داشت، او را برای آمادهسازی و آموزش نیروها به #مشهد فراخواندند.
🔰کاوه یکی از #جوانترین فرماندهانی است که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفتند. روزی که جنگ☄ آغاز شد او یک جوان ۱۹ ساله بود اما ۳ سال بعد فرماندهی #تیپ ویژه شهدا را بر عهده گرفت. تیپی که از کلیدیترین یگانهای سپاه بود. #موفقیتها و انجام عملیات خارقالعاده توسط این تیپ با فرماندهی کاوه باعث شد که به #لشکر ویژه ارتقاء یابد.💥
#شهید_محمود_کاوه🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃درست سی و یک سال پیش، در حیاط #شهریور، پلاک هشت غنچه ای از دیار تهران شکوفا میشود که بعدها میشود یکی از ستارگان اربعه حلب میشود یکی از عاشقان #زینب همان بانویی که حیات کربلا گره خورده وجودش است. همان بانویی که اگر نبود #کربلا در کربلایش میماند🌹
🍃مسعود عسگری متولد در خانواده ی #متدین دیده به جهان گشود. وی در دامان #مادری رشد یافت که هم اکنون نیز زینب وار راه پیشوایش، #حضرت_زهرا(س) را ادامه میدهد.
🍃به گمانم مسعود عسگری، #سرباز محبوب آسمانیش، بر روی گستره ی هستی بود که آمدنش از برای #ماموریتی بود که به تصویر برساندش. او چون غنچه ای شکفته شد تا برای ما که بازیچهی ساعت روزگار شده ایم معنی آزادگی را به تصویر برساند🌸
🍃گفتم آزادگی! میگوند #حسین(ع) فردموده اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید...با افتخار قهرمان قصه ما، با تولدش هم دین را به همگان می آموزد و هم آزادگی را🙂
🍃این را میشود از آهنگ و تعبیر کلمات آشنایان شهید متوجه شد، میشود از اسمی که بر صفحه روزگار به جای گذاشته متوجه شد...
🍃به گمانم ساعت سرخ #روزگار نیز، عاشق زندگانیش بوده، سیره اش را دوست داشته که اینگونه آنرا در خود ماندگار نگه داشته...
🍃ای کاش مادر های زمانه فرزندانشان را بدین سان #تربیت نمایند. فرزندانی که با تولدشان دنیایی را #متحول میسازد.
✍نویسنده : #زهرا_حسینی
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_مسعود_عسگری
📅تاریخ تولد : ۸ شهریور ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴ .حلب سوریه
📅تاریخ انتشار : ۷ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_شهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃وقتی ترس و دلهره نوشتن شعار و داشتن #عکس امام و اعلامیه بر همه غالب بود همیشه عکس #امام را با خود به همراه داشت. هیچ وقت از کاری که انجام میداد دست نمیکشید و تا آن را به ثمر نمیرساند آرام و قرار نداشت. هیچ کس از کارهایش خبر نداشت همیشه چند ساعت قبل از شروع #مدرسه میرفت و در دیوار های انجا را پر از شعار ها و نوشته های خط امام میکرد.
🍃وقتی #جنگ_تحمیلی آغاز شد محصل بود اگر احترام به حرف پدر و مادر نبود ترک تحصیل میکرد و همان روز به #جبهه میرفت اما تا تابستان صبر کرد و برای دیدن #مهارت و گذراندن دوره آموزشی به اصفهان رفت. هوش و زکاوت فراوانی داشت و میگفتند در پشت جبهه حضورش مفید تر است و به توصیه #علما برای ادامه تحصیل به #مشهد بازگشت و آنجا هم از فکر جبهه باز نماند.
🍃مشغول به تعلیم و #تربیت شد و همه را تشویق میکرد که به جبهه بروند. پس از گذشت مدتی که نتوانست دوری از جبهه و خدمت به #میهن را تاب بیاورد، بدون اینکه به #خانواده چیزی بگوید دوباره به جبهه رفت و با نوشتن نامه ایی از اهل منزل عذرخواهی کرد. اما میان کشاکش این دنیا نامتقارن، باز هم مجبور شد به عقب برگردد و به ادامه تحصیل و انجام وظایف خود آن هم پشت جبهه بپردازد.
🍃از بیهوده بودن و بیهوده #زندگی کردن تنفر و داشت و برای همین نذر کرده بود ۱۰۰ تا عراقی را بکشد و بعد #شهید شود حدودا شش بار به جبهه رفته بود و بارها میزبان #مرگ هم شده بود. در نامه ایی که به پدر خود نوشته ازاین گفته بود که "بالا تر از علی اکبر و حسین (ع) نیست" و پدرش باید به شهادت او افتخار کند...
🍃اخرین باری که به جبهه رفته گویی همه میدانستند این آخرین بار است. همه چیز رنگ و بوی اخرین ها را داشت، از اخرین باری که به مرخصی امد و قرار شد مدتی به استراحت مطلق بپردازد تا وقتی که زیربار نرفت و به جبهه برگشت و آن شب که نور سر تاپای وجود اورا فرا گرفت و خواب یکی از همرزمانش که حکم شهادت او را امضا کرد. و پانزده آبان اخرین روزی بود که در این دنیای تنگ و تاریک گرفتار بودو به آسمان #پرواز کرد...
✍نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محسن_پور_قاسمی
📅تاریخ تولد : ٢ آبان ۱٣۴۰
📅تاریخ شهادت : ۱۵ آبان ۱٣۶٢
📅تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : پنجوین
🥀مزار شهید : روستای شاهد شهر شهریار
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌄 مؤمن نمیتواند در محیطی باشد مگر...
❞ عینصاد
📚 #عوامل_رشد | ص ۲۸
#️⃣ #عکس #عکس_نوشته #تربیت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌄 مؤمن نمیتواند در محیطی باشد مگر...
❞ عینصاد
📚 #عوامل_رشد | ص ۲۸
#️⃣ #عکس #عکس_نوشته #تربیت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 چشمانی پُر از رسول🤩🤩
✏️ جوانی بود هر روز قبل اینکه برود سر کارش
میآمد در مسجد به رسول خدا نگاهی میکرد و میرفت.
حضرت هم او را میشناختند،
تا او میآمد سرشان را بلند میکردند
که او بیشتر چشمش را از رسول خدا پُر کند...
جوان چند روزی نیامد، حضرت سوال کردند که...
🌐 سایت استاد علی صفایی حائری
#تربیت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh