🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷صحبت های همسر شهید صدرزاده در روز تشییع پیکر ایشون🌷 ✨«فاعتبروا» یعنی #مصطفی.... یعنی من..... ✨مگر ن
7⃣4⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔴«اگر کار اعزامم را جور نکنید به همه میگویم که "عند ربهم یرزقون" بودنتان دروغ است»
🔸آن زمان ماشین🚕 نداشتیم. با آژانس به میدان #شهدای_گمنام در فاز 3 اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگی نبود که #مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند😟.
🔹چندتا پله میخورد و آن بالا 5 شهید گمنام🕊 دفن بودند. من از پله ها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پله ها هم بالا نیامد.
🔸 پایین ایستاده بود و با #لحن_تندی گفت: «اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم میگویم که #شما کاری نمیکنید. هرجا بروم میگویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید. #خودتان باید کارهای من را جور کنید».😦
🔹دقیقا خاطرم نیست که 21 یا 23 #رمضان بود. من فقط او را نگاه میکردم.گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا میکرد😕.
🔸 #کمتر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت. سه روز بعد از عید #فطر بود که برای #اولین بار اعزام شد.✅
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنـگــــــــر 🔔🔔
♦️رفتند تا بمانیم!
🔹اینکه استاد پناهیان گفتند:
شاید بزرگترین اثری که #شهید برای ما
دارد،این است که ما را به #فکر وا می دارند!
💭فکر...
💭فکر...
💭فکر...
🔸فکر اینکه قربانی کردند #خودشان را!
و #خدا قربانی کرد آن ها را...
🔹این که شهیدی آلبوم عکس های 🎭خود را از بین میبرد که نکند حالا #بعدشهادت،اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود😔...
🔸و یا شهیدی پلاکش🏷 را پرت کند در کانال #پرورش_ماهی!که در فکرش تشییع⚰ با شکوهی برای خودش متصور شد!
♨️ #شهوت_شهادت_بخشکاند...
🔹و #فرماندهان شهیدی که حاضر شدند!
در جمع سربازان سینه خیز بروند...
در پوتین بسیجی ها آب🚰 بخورند...
و ...
♨️درس #قربانی_کردن_خود است!
♦️برای خدا شدن آسان نیست!
چون #نباید هوای قدرت داشتن👊،داشت...
نباید #هوای دیده شدن داشت...
و برای ما سخت است قربانی کردن
#هوای_نفس
♦️چون برای ما #لذت تقرب به خداوند
از لذت های کم ارزش دنیـ🌏ـا #کمتر است...
♨️حالا ما چه کار ها که نکردیم
برای #دیده_شدن⁉️
♦️و #شهدا از آن سو به ما بیچارگان میخندند😊!
و شاید اشک 😭میریزند؛که در #خودمان
ماندیم!و لباس #هوای_نفس را از تن در
نیاوردیم...
🌾در #خود ماندیم...
🌾در #خود ماندیم...
🌾در #خود ماندیم...
💢به قول #حاج_حسین_یکتا:
و هنوز گیر یه قرون و دوزار #شهوت این
دنیاییم.که یکی بیاد نگاهمون👀 کنه...
♨️شهدا #شهوت_شهادت میخشکوندند!
که یوسف زهرا نگاشون کرد...
♦️جان به هر حال قرار است
که #قــربان بشود👌...
پس چه خوب است
که قربانـی #جانــان بشود😌...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍ #ادمین_نوشت↯↯
سلام خدمت همراهان عزیز
📌با توجه به اینکه #اربعین حسینی در پیش هست و اگر توفیق بشه انشاءالله عازم سفر #کربلا هستیم🚎
📌و همچنین با نظر به اینکه بعد از ایام اربعین نیز انشاءالله در مجموعه اسکان زائرین پیاده👣 آقا #امام_رضا(علیه السلام) در مشهد در خدمت زوار امام هشتم هستیم😊
♨️لذا
👈چند روز
⇜تا پایان صفر
تعداد پستامون #کمتر میشه (در حد شش هفت پست📱)
📌انشاءالله بعد از #ماه_صفر دوباره مصمم تر از قبل و با توان مضاعف💪 در خدمتتون هستیم☺️
#التماس_دعا داریم از محضر همه شما بزرگواران و همراهان محترم کانال #شهید_نظرزاده
همچنان همراه ما باشید 🌹🍃
حق نگهدارتون باشه✋
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
زیباترین بهانهی زندگیم، حضورت را در کنار خود #احساس میکنم. وقتی فارغ از همه دنیا به تو #فکر میکنم،
#سیره_شهدا
آخرین باری که به تهران آمده بود #کمتر غذا میخورد.
وقتی با اعتراض ما مواجه میشد میگفت:
باید این بدن را #آماده کنم.
در شب های #سرد زمستان بدون بالش و پتو میخوابید ومیگفت: این بدن باید عادت کند روزهای طولانی در #خاک بماند.
میگفت:
من از این دنیا هیچ نمیخواهم حتی یک وجب خاک.
دوست دارم انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم.
دوست دارم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا (س) آرام گیرد....
#شهیدابراهیم_هادی 🌷
📕 سلام برابراهیم۲
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#اےشهـید🌹 جاده زندگـےام بدجور بہ پیچ وخم افتاده، دلـــم #محتاج نیم نگاهے از توست، اجابت ڪن دل #خستہ
6⃣9⃣7⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰عشق و محبت❤️ نزدیکترین راه رسیدن به #کمال. انسان عاشق همیشه و همه جا به یاد معشوقش💞 نَفَس میزنه دائماً در تلاشه که فاصلهش با محبوبش #کمتر بشه و به هر طریقی که شده زودتر روزها و ساعات⌚️ فراق رو سپری و به #وَصل_محبوبش برسه.
🔰از جمله شهدایی🌷 که حسن جان علاقهی بی مانندی بهشون داشت، سردارخیبر #شهید_حاج_ابراهیم_همت بود.البته جنس علاقهی حسنِ عزیز به #شهدا با ما خیلی فرق داشت؛ هرچند که همیشه 📸عکس شهدا رو به همراه داشت و زینت بخش اتاق و... بود، لکن به عکس بسنده نمیکرد❌، بلکه خودش رو #درگیرشهدا کرده بود.
🔰#سبک_زندگی_شهدایی رو برای خودش انتخاب کرده بود و همهی تلاشش این بود که خودش رو بیشتر شبیه شهدا👥 کنه.
✓اعمال، ✓رفتار، ✓اعتقادات، ✓حرکات، ✓واکنشها، ✓دغدغهها و...
🔰از اونجایی که خیلی وقت ها تلاش میکرد از #تجربیات دیگران استفاده کنه، این موضوع رو خوب میدونست👌 که برای رسیدن به #آرزوی دیرینهش هم باید از اونایی که راه رو رفتن و تجربه کردن #الگو بگیره تا به هدف 🎯برسه و آسمونی بشه🕊میدونست که باید #شهدایی زندگی کنه تا به فیض شهادت برسه🌷.
🔰عاشق مطالعه📖 در مورد شهدا بود.
مدام در صدد این بود که چیز جدید #ازشهدا یاد بگیره. هر مطلبی(سیره، اعتقادی، رفتاری و...) که از مطالعه یا شرکت در یادواره های شهدا و... روزیش میشد رو بلافاصله در خودش #عملیاتی میکرد☺️.
✔ یادگاری از حاج همت:
🔰برای اینکه #خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه .باید #اخلاص داشته باشیم و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم #سرمایه می خواد که از همه چیزمون بگذریم و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم
باید شبانه روز دلمون❤️، وجودمون و همه چیزمون #باخدا باشه...
#شهید_حسن_عشوری
#شهید_امنیت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سردار عباس برقی: تا 15 سال حرف زدن از #حاج_احمد_متوسلیان ممنوع بود و هنوز هم او از غریب ترین سرداران
پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج #احمد_متوسلیان نگاه کرد و بعد به پاهای #زخمی اش.
گفت: «برادر اجازه بدهید داروی #بی_هوشی تزریق کنم.
این طوری #کمتر درد می کشید.»
حاجی هم #ناله ای کرد و گفت: «نه! بی هوشم نکن! دارویت را #نگهدار برای آنهایی که زخم های #عمیق تری دارند.»
کتاب: خدمت از ماست، ص 82
#حاج_احمد_متوسلیان 🌷
#ایستاده_در_غبار
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بازی شهید مدافع حرم #شهید_حسین_مشتاقی🌷 با دو قلوهایش امیر مهدی و نازنین زینب 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰اولین باری که به #سوریه رفت ۵۰ روزه🗓 بود. اصلا سخت نگذشت🚫 وقتی از سوریه برگشته بود میگفت: #خانم من دیگه #نمیتونم اینجا بمانم.
🔰یک زمانی دیدم دو روز #عصبانی است. گفتم: حسین آقا من کاری کردم که ناراحتی⁉️ گفت: نه. گفتم: خب یک چیزی #بگو. گفت: دیگر نمیخواهند نیرو به #سوریه اعزام کنند😔 گفتم: این ناراحتی دارد؟ گفت: مگر من چه چیزیام از دیگران #کمتر است که #سیده_زینب من را نمیخواهد😭
#شهید_حسین_مشتاقی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بسیجی_شهید_امنیت ✍ مادر_شهید واقعا #عاشق #شهدا بود،میگفت میترسم فردای قیامت شرمنده شهدا شوم به #ی
🕊🌹🕊🌹🕊
🔰از اونجایی که ارزش خیلی زیادی برای #کارش قائل بود و در منطقهی بلوچستان🗺 به دنبال گمشدهش (#شهادت) میگشت، #کمتر مرخصی میگرفت.
🔰یادم هست که این ایام دیگه دل تو دلش نبود💗 همهی #پیگیری ها و هماهنگی هارو انجام میداد برای شرکت در پیاده روی👣 #اربعین سالار شهیدان حضرت #اباعبدالله(ع)
🔰از اونجایی که خدمت به #پدرومادر اهمیــ💥ـت بسیار بالایی براش داشت، مرخصی هاش رو به صورتی تنظیم میکرد📆 که وقتِ برداشتِ #محصول (کشاورزی) باشه و به قول معروف یک تیر دو نشان بشه؛ هم دیدار و هم #کمک حال پدر و مادر باشه.
🔰این نحوهی تنظیم #مرخصی برای ایام اربعین حسینی طوری بود که، اولاً به دیدار خانواده اومده باشه👌 و #ثانیاً با دوستان هم محلهای به #کربلا مشرف بشن😍 که حق رفاقت👥 راهم ادا کرده باشه.
راوی: دوست شهید
#شهید_حسن_عشوری🌷
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پیامکی_از_بهشت رفیق مجازے من حواست باشہ ... رفیق اونـےِ ڪه ما رو بہ امام زمان (عج) برسونہ ، باقی
6⃣3⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠آنگه رسی به خویشتن که بی خواب و خور شوی
🔰هر وقت می نشستم توی ماشین🚗 محمودرضا، اولین چیزی که توجهم را جلب می کرد #خوراکی هایی بود که روی سینه ماشینش بود. ماشینش #پراید بود و سینه تخت ماشین باعث می شد بتواند همیشه مقداری خوراکی😋 روی آن بگذارد و دم دست داشته باشد.
🔰تا سوار می شدم، قبل از اینکه راجع به خوراکی ها بپرسم، تعارف می زد و می گفت: #بخور! همه چیز، از انواع بیسکویت🍪 و کلوچه و #تنقلات تا گاهی یک تکه نان🍞 و گاهی هم غذایی که از خانه آورده بود روی سینه ماشین🚘 پیدا می شد. اما بیشتر وقتها بیسکویت و کلوچه🍩 و تنقلات بود.
🔰یکبار که دم یکی از ایستگاههای مترو🚝 شرق #تهران آمد و سوارم کرد، تا نشستم، دیدم یک بسته #شش تایی کیک با روکش شکلاتی🍩 باز کرده و گذاشته آنجا. یکی برداشتم و گفتم: «من #ناهار نخورده ام؛ با اجازه ات من چند تا از اینها می خورم😋»
🔰گفت: همه اش را بخور، من #سیرم. گفتم: تو که #همیشه در حال خوردنی! گفت: من باید همیشه بخورم🍝 نخورم که نمی شود✘ گفتم: ورود شما را به #سپاه_پاسداران انقلاب اسلامی تبریک عرض می کنم!😂 خندید.
🔰 #خاطره ای را یادش آورده بودم که خودش یکبار آن اوایل که پاسدار شده بود👤 برایم تعریف کرده بود و مربوط به #مزاحی میشد که یکی از پاسدارهای قدیمی با #محمودرضا کرده بود. تعریف می کرد که: «یکبار در روزهای اول دانشکده🏢 که با بچه های پاسدار و اصطلاحا #کادر، غذا می خوردیم🍜
🔰بعد از خوردن ناهار #کمربند شلوارم را کمی شل کردم. یکی از پاسدارهای #قدیمی متوجه شد، از جا بلند شد دستش را گذاشت روی سینه✋ و گفت: ورود شما به #سپاه را تبریک عرض می کنم!😄
🔰محمودرضا بعد از اینکه #پاسدار شد، وقت برای خوردن و خوابیدن نداشت❌ اقلا در دفعاتی که من در طول رفت و آمدهایم به #تهران می دیدمش اینطور بود. خودش می گفت: علت اینکه همیشه توی ماشینش🚗 خوراکی دارد این است که #کمتر وقت می کند غذا بخورد.
🔰محمودرضا وقتی این را می گفت من همیشه یاد حرفی از #شهید_باکری می افتادم که می گفت: «اگر خداوند متعال تدبیری میکرد👌 و یک اتفاقی میافتاد که ما از این غذا خوردن #نجات پیدا میکردیم، وقتمان تلف نمیشد⌛️» (نقل از حاج مصطفی مولوی)
🔰هر چقدر #محمودرضا کم خور بود، بجایش من بخور بودم☺️ یکبار صبـ☀️ـح که با یکی از بچه رزمنده های #جبهه مقاومت آمده بود فرودگاه✈️دنبالم، وقتی نشستم توی ماشین دیدم یک نصفه #بربری روی سینه ماشین است.
🔰نصف نان را قبل از آمدن من، دو نفری👥 خورده بودند. یک تکه از نان🍞 را کندم و گفتم: «من #گرسنه ام... امروز هم که معلوم نیست تو به ما ناهار🍲 بدهی.» تا برسیم به #مقصد، من همه آن نصفه بربری را خوردم😅
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰شهید مدافع حرمی که بعد از شهادت #گریه_کرد... 🔸هر سه نفر بالای سر #آقامرتضی بودیم. شروع به حرف زدن
2⃣0⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠سوغاتی
🔰خیلی خوش سلیقه بود👌 هر چیزی را که به نظرش #قشنگ میامد میگرفت و هزینه💰 و مقدار برای ایشون مهم نبود.
🔰همیشه به ایشون میگفتم: بابا #سوغاتی میخوای خیلی بگیری دو یا سه تکه ولی فایده نداشت❌ یک سفر که برای #اربعین اباعبدالله رفته بودن کربلا، برای من کت چرم🧥 خریده بودن و وقتی به بقیه ی همسفران نشان داده بودن همه ی #آقایون برای خانم هاشون یکی یک کت از همان ها گرفته بودن☺️
🔰یک روز قبل از اینکه بیان #مشهد تلفن زد☎️ و گفت: خانم یک چیز از شما میپرسم فقط جواب منو بده. از بین این رنگ هایی که میگم کدام یک را #کمتر دوست داری. "سبز . قهوه ای . آبی یا زرد". گفتم زرد چه طور⁉️
🔰گفت: از یک چیزی #چند_رنگش را برای شما خریدم و یکی از همسفران چیزی برای خانمش نخریده🙁 و حالا که از مرز رد شدیم چسبیده تو که #چند_رنگ گرفتی یکیش را بده به من و من تو رودرواسی گیر کردم مجبورم یکی از این کت ها را بدم به ایشون.
🔰با وجود اینکه من گفتم رنگ #زردش را بده به ایشون ولی گفت: آخه همه ی رنگ هاش خیلی قشنگه😍 و دوست داشتم از تمام رنگ ها و مدل ها داشته باشی👌 چهار مدل در #چهار_رنگ و از هر مدلی یک رنگش را انتخاب کردم.
🔰باز هم فکرت💭 را بکن و خبرش را بده. خلاصه همان #رنگ_زرد را داده بودن به اون آقا. وقتی از سفر برگشتن🚌 دیدم چه کت های قشنگی. گفتم: خوب #عزیز یکی کافی بود. گفت: دلم میخواست از همه ی رنگ ها و مدل هاش داشته باشی♥️
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰چند خاطره کوتاه از زبان همسر شهید
🔹همیشه وقتی از منطقه به خانه🏡 میآمد و من در خانه نبودم، #پشت_در میایستاد و در را باز نمیکرد. من میگفتم: شما که کلید داری پس چرا داخل نمیروی⁉️ میگفت: نه عیال جان! دوست دارم #شما در را برایم باز کنی. اگر شده ساعت ها هم پشت در میایستم تا شما بیایی و در را باز کنی😍
🔸یادم هست یکبار من #مسجد بودم و وقتی بازگشتم دیدم کنار در ایستاده است. من گفتم: میرفتی داخل. گفت: «نه❌ مگر میشود من #همسر داشته باشم و در را خودم باز کنم😉
🔹جنسهای کوپنیمان را که میگرفتیم، میآورد و بین همه همسایهها🏘 تقسیم میکرد و میگفت: آنها #بچه دارند، تعداد نفراتشان بیشتر است و نیاز دارند. اما ما #کمتر مصرف میکنیم.
🔸ماشین #سپاه دستش بود وقتی من آمدم و گفتم: میخواهم بروم سر مزار برادرم♥️ مرا با خودت میبری؟ گفت: #عیال_جان! ناراحت نشوی اما نمیتوانم شما را برسانم. من هم با بچه سختم بود. گفتم: چرا؟😕 سر راهت است مگر چه میشود؟
🔹میگفت: عیال جان! اگر قرار باشد شما را برسانم🚗 باید آن دنیا جواب #بیت_المال را بدهم، نمیتوانم. بعد من میگفتم: #دوستانت وقتی ماشین دستشان است، زن و بچهشان را میرسانند. به من گفت: آنها میتوانند جواب بدهند اما #من نمیتوانم جواب بدهم📛
#شهید_سیدیحیی_سیدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #وقتی_بیایی ✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨ 🔻خداحافظی با بیماریها ✳️مسیر بیمارستان ها کم رفت و آم
❣﷽❣
📚 #وقتی_بیایی
✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨
🔻وقت معلوم
✳️بساط #شیطان برچیده می شود. قوایش رو به تحلیل رفته، دیگر توانی برای گمراه کردن انسان ها ندارد⛔️ #مهلتی که پروردگار حکیم در روز خلقت آدم(علیه السلام) به او داده بود با #آمدنت به سر می رسد
✳️او ناامید و ناراحت به همان #وقت_معلومی رسیده که دیگر راهی جز نابودی💥 برایش نمانده. شیطانی که به آدم(علیه السلام) سجده نکرد و از خداوند رحمان🌺 مهلت خواست تا نسل آدم را گمراه کند و خداوند متعال نیز به او #مهلت داد
✳️اما تا یک وقت معلومی و آن وقت معلوم حالا با #ظهور_شما امام مهربان😍 فرا رسیده است. آری! #وقتی_بیایی هم شیطان نابود خود می شود و هم انسان های شیطان نما. پیروان سر سختش هم دیگر راه به جایی نمی برند. و ما چقدر خوشحالیم😍 که در دورانی هستیم که وسوسه های گمراه کننده #کمتر سراغمان می آید
✳️و حتماً با مدد شما بر #نفس_اماره هم قالب شده شما را خوشحال نموده لبخند رضایت💖 را برای خود به ارمغان می آوریم. لبخندی که به دنیا می ارزد.
❇️چه سعادتمند هستند کسانی که لبخند زیبایی شما را که از #رضایتتان بر لب نشسته تماشا می نمایند♥️
📝نویسنده: #حسن_محمودی
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بعد از ۴ سال انتظار و دوری #مادر_بزرگوار شهید، پیکر مطهر (تفحص شده) پسرش آقا جواد را در آغوش گرفت.
رفتند ....
شهید شدند🕊
پیکرشون🌷 موند توی #سوریه
بعد #چند_سال اومدند..!
ماهنوز درگیر اینیم
که چجوری #کمتر گناه کنیم 😔
#چقدعقبیم..!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺 #کلام_شهید برای فرج امام زمان(عج) بسیار #دعا کنید که #فرجمان در فرج آقا و #مولایمان صاحب الزمان(
8⃣6⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠سوغاتی
🔰خیلی خوش سلیقه بود👌 هر چیزی را که به نظرش #قشنگ میامد میگرفت و هزینه💰 و مقدار برای ایشون مهم نبود.
🔰همیشه به ایشون میگفتم: بابا #سوغاتی میخوای خیلی بگیری دو یا سه تکه ولی فایده نداشت❌ یک سفر که برای #اربعین اباعبدالله رفته بودن کربلا، برای من کت چرم🧥 خریده بودن و وقتی به بقیه ی همسفران نشان داده بودن همه ی #آقایون برای خانم هاشون یکی یک کت از همان ها گرفته بودن☺️
🔰یک روز قبل از اینکه بیان #مشهد تلفن زد☎️ و گفت: خانم یک چیز از شما میپرسم فقط جواب منو بده. از بین این رنگ هایی که میگم کدام یک را #کمتر دوست داری. "سبز . قهوه ای . آبی یا زرد". گفتم زرد چه طور⁉️
🔰گفت: از یک چیزی #چند_رنگش را برای شما خریدم و یکی از همسفران چیزی برای خانمش نخریده🙁 و حالا که از مرز رد شدیم چسبیده تو که #چند_رنگ گرفتی یکیش را بده به من و من تو رودرواسی گیر کردم مجبورم یکی از این کت ها را بدم به ایشون.
🔰با وجود اینکه من گفتم رنگ #زردش را بده به ایشون ولی گفت: آخه همه ی رنگ هاش خیلی قشنگه😍 و دوست داشتم از تمام رنگ ها و مدل ها داشته باشی👌 چهار مدل در #چهار_رنگ و از هر مدلی یک رنگش را انتخاب کردم.
🔰باز هم فکرت💭 را بکن و خبرش را بده. خلاصه همان #رنگ_زرد را داده بودن به اون آقا. وقتی از سفر برگشتن🚌 دیدم چه کت های قشنگی. گفتم: خوب #عزیز یکی کافی بود. گفت: دلم میخواست از همه ی رنگ ها و مدل هاش داشته باشی♥️
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
به نقل از همسر
#شهید_محسن_حججی
بعضی از روزهای#جمعه تلفن📱 همراهش خاموش بود❌.
وقتی دلیلش رو می پرسیدم می گفت: 🗣
ارتباطم را با دنیا#کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم .😍
اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم😊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
به نقل از همسر
#شهید_محسن_حججی
بعضی از روزهای#جمعه تلفن📱 همراهش خاموش بود❌.
وقتی دلیلش رو می پرسیدم می گفت: 🗣
ارتباطم را با دنیا#کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم .😍
اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم😊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
به نقل از همسر
#شهید_محسن_حججی
بعضی از روزهای#جمعه تلفن📱 همراهش خاموش بود❌.
وقتی دلیلش رو می پرسیدم می گفت: 🗣
ارتباطم را با دنیا#کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم .😍
اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم😊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
به نقل از همسر
#شهید_محسن_حججی
بعضی از روزهای#جمعه تلفن همراهش خاموش بود📴
وقتی دلیلش رو می پرسیدم می گفت: ارتباطم را با دنیا #کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای #امام_زمانم اختصاص بدم😍
اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم😊
#شهید_محسن_حججی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh