eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
مُهم نیست که شانه هایَت تجسـم است و آغــوشـــت خیـال ، همه یادت اینجاست نگاهَت .. صدایَت .. خنده ها
#سربنـد يا حسينت . . . نشان از عشقے کهن دارد #عشقے ڪہ تمام مبتلايان را نيازمند #شفا مے ڪند شفايی از جنس #شهـادت . . . #لبیڪ_یا_حسین #شهید_مدافع_حرم #شهید_رضا_حاجی‌زاده 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❤️-﷽-❤️ مجردا بخونن🙈 😉 🔰یکی از رفقا میگفت:"قصد 💍 داشتم،گفتم برم و از امام رضا(ع)یه زن خوب بخوام...❗️ 🔰رفتم و درخواستمو به آقا گفتم... شب شد🌙 و جایی واسه خواب نداشتم.هر جای حرم که میخوابیدم😴.خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که،"آقا بلند شو..."😒 🔰متوجه شدم کنار … یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت بستن،کسی هم کاری به کارشون نداره. 🔰رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم وتاااا صبح راحت خوابیدم😴.صبح شد☀️پارچه رو وا کردم پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم... چشتون روز بد نبینه،یهو یکی داد زد : "آی ملت… گرررفت…😧 🔰به ثانیه ⏱نکشید، ریختن سرم ونزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز شفا یافتگان😁 🔰"مدارک پزشکیتو 📑بده تا پزشکای ما؛ مریضی و شفا گرفتنتو تأیید کنن✅..." "آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️ خوابم میومد،جا واسه خواب نبود،رفتم خودمو بستم به و خوابیدم😴… همین" 🔰تاااا اینو گفتم… یه چک خوابوند درِ گوشم 😢و گفت: "تا تو باشی دیگه با مردم بازی نکنی…" 🔰خیلی دلـــ💔ــم شکست رفتم دم پنجره فولاد و با گفتم:😢 "آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم، که بهمون ندادی🚫 هیچ،یه کشیده آب دار هم خوردیم. 🔰همینجور که داشتم نِق میزدم،یهو یکی زد رو شونم و گفت:"سلام پسرم😟 "مجرّدی⁉️" گفتم: آره "من یه دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️ 🔰اومدم حرم که یه خوب پیدا کنم؛ تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت...🙈 ♨️خلاااااصهههه... تا اینکه شدیم این حاج آقا😁👏 🔰 با خانومم اومديم حرم😍از آقا تشکر كردم و گفتم:"آقا ،ما حاضریم یه سیلی دیگه بخوریم و یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا 😂 ❤️ (به روایت: ) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ای شهید! سربنـد #يا_حُسينت... نشان از عشقی کهن دارد #عشقی که تمام مبتلايان را نيازمند #شفا می‌کند شفايی از جنس #شهـادت ... #شهید_رضا_حاجی_زاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#أیــن_صاحبنـا🌸 دنیایِ بـی تـو زخمِ ... چرڪینـی ست #بـی_درمان ای نـوش دارو! ای #شفـا ای آخرین #مرهم! العَجّـل... 🌺 اللّٰھم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺مادر شهید لبنانی «احمد مشلب» فرزندان ما قرار است تا #ظهور امام زمان(ع) آینده اسلام را تغییر دهند
سربنـد #يا_حسينت نشان از عشقی کهن دارد... #عشقی که تمام مبتلايان را نيازمند #شفا می‌کند شفايی از جنس #شهـادت... #شهید_مدافع_حرم #شهید_احمد_مشلب🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍂هر کس رسید پای ضریحت گرفت 🌾راه عروج تا ملکوت سما گرفت 🍂بیگانه کن مرا زخودم غرق خود نما 🌾تا آن که جار زنند مریضی شفا گرفت 🍂صحن عتیق تو شده خلق 🌾هر کس شفا گرفت ز دست شما گرفت 🍂حاجت گرفته سائلت اما 🌾از بس که ازکنارتو ماندن💞بها گرفت 🍂از درگه شما به می رسیم 🌾بی تو نمی شود که سراغ از خدا گرفت 🍂حج و منا و سعی و صفایم فقط تویی 🌾قلبم مقابل صفا گرفت 🍂هر کس رسید کرب و بلا، سامرا، نجف 🌾برگ براتش از گرفت 🍂هر مستمند در حرمت جزو اغنیاست 🌾هر بی نوا کنار ضریحت نوا گرفت 🍂عبد ذلیل را تو مران ایها الرئوف 🌾از غم بیا مرا برهان تسلیت باد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سربنـد يا زهرایت ... نشان از #عشقی کهن دارد، عشقی که تمام مبتلايان را نيازمند #شفا می کند.. شفايی از جنس شهــ🌷ــادت 🏴شهادت حضرت فاطمه(س)تسلیت باد. #شهید_مرتضی_عطایی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍂بیمارم و از دوست #شفا می خواهم 🍃از اهل کرم لطف و عطا می خواهم 🍂 #مشهد برسم کنار هر گلدسته 🍃هر چیز ندارم از #رضا می خواهم #چهارشنبه_های_امام_رضایی💐 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹روز #شهادت حضرت معصومه (س) خدام، پرچم حرم🚩 را به منزل #شهید اوردند وخانواده شهیدزاهدپور🌷 میزبان #خا
9⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 💠یکی ازدوستان اومیگوید: 🔰حاج اسماعیل شهید و شهادت🌷 بود و هرجا شهدا برگزار میشد باذوق وشوق😍 درآن مراسم شرکت میکرد و معتقد بود هرچه که درآن مراسم میل میشود تبرک✨ است و … 🔰او دراین ماههای آخر بسیار بی تاب بود و دائما به رفت وآمد داشت وپیگیر اعزام🚌 به بود. به اوگفتم: اگر به سوریه بروی و شوی بچه ها، ارمیا چه میشود⁉️ تو که از وابستگی به خودت با خبری! 🔰حاج درجواب گفت: آرزوی ما انسانها تمامی ندارد❌ نگران هستم اما انها را به خدا و (سلام الله علیها) میسپارم💗 "فرزندبزرگ شهید" تعریف میکند از که شب قبل ازعملیات کربلا دیده بود میگفت:👇 🔰خواب دیدم پدرم و چند نفر از همرزمانش👥 در قرارگرفتند ونیروهای بی دین و وحشی به آنها حمله💥 میکنند وپدرم میشود. 🔰فردای آن روزحاج اسماعیل با تماس☎️ میگیرد تابچه ها از راه دور به  بی بی (سلام الله علیها) سلام بدهند و او نیز با آنها خداحافظی👋 کرد. علی خوابش را تعریف میکند و از پدر میخواهد که به این نرود🚷 🔰‏اسماعیل میخندد😄ومیگوید نگران نباش من هیچیم نمیشه وجام خیلی خوبه👌 علی هم پدر رابه (سلام الله علیها)میسپارد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#سربنـد يا حسينت🚩 نشان از #عشقی کهن دارد عشقی♥️ که تمام #مبتلايان را نيازمند #شفا می کند شفايی از جنس #شهـادت🌷 شهید مدافع حرم #شهید_رضا_حاجی‌_زاده #لبیک_یا_حســین (ع) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 21 📖 عصر بود که از شناسایی آمد. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید، نداشتیم.
🔘میگفت: با فرماندهان رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی. وقتی از مشکلات اداره ی امور جنگ💥 گفتم آقا فرمودند: ما توی ایران یک طبیب داریم که همه ی دردها رو میده. همه چیز رو از ایشون بخواین ♦️این طبیب حضرت (علیه السلامه) چرا حاجاتتون رو از امام رضا(ع) نمیخواین⁉️ 🔘یک روزبعد این ملاقات رفتیم زیارت امام رضا(ع) وقتی وارد حرم شدم، یک حالی بهم دست داد😌 سرم رو گذاشتم روی مطهر و حسابی با آقا درد دل کردم. ♦️یاد جمله ی آیت الله بهاء الدینی افتادم. فکر کردم که از امام رضا (ع) چی بخوام‼️ دیدم هیچ چیز ارزشمندتر و بالاتر از نیست؛ از آقا طلب شهادت کردم🌷 🔘یک هفته بیشتر از این جریان نگذشته بود که دعای مستجاب شد. امام رضا(ع) همان چیزی را بر آورده کرد که حسن خواسته بود✅ پیوستن به کاروان سرخ 🕊 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ 🍁سلام رهایی 🌼دنیـ🌍ـا از نفس افتاده است 🍂این عالم فقط با نفس های 🌸 که آرام میشود ⇜باگامهای توست که جان♥️میگیرد ⇜با لبخند توست که می شود 🍁با طنین صدای توست😍 🌼که می یابد ای فریادرس موعود ...🌱 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مادرم به شدت مریض شده بود. خیلی هم انسان با خدایی بود. برای تشییع جنازه اش پنج هزار نفر آمده بودند. خیلی برای شفایش دعا کردم. نه تنها من، خیلی ها دعا می کردند. هر چه از امام رضا (ع) خواستم حالش بدتر می شد. با خودم گفتم: نکند مادرم گناه کبیره ای کرده که دعاها در حقش اثر نمی کند. یک شب امام رضا (ع) را در صحن گوهر شاد دیدم که بالای تختی نشسته بود. با گلایه گفتم: آقا! چرا مادرم را  ندادی؟ گفت: بیا بالا. رفتم کنارش. گفت: تو شفای مادرت را می خواستی یا شفاعتش را؟ یک لحظه ماندم چه بگویم. تا آخر قضیه را گرفتم. گفتم: نه شفاعتش را می خواهم. اشاره کرد به مادرم که در صحن بین دو زن نشسته بود، فرمود: برو مادرت را ببین. دیدم مادرم بین دو خانم نشسته بود. یکی  (س) بود و دیگری  . گفت: این دو نفر مرا شفاعتم کردند. بهم گفت: به بچه ها بگویید برایم گریه نکنند. چیزی هم برایم نفرستند، من این قدر وضعم خوب است که نمی دانم آن خیرات را چه کارشان کنم. دیگر راحت شدم. راحت راحت.    راوی: مسعود اویسی به نقل از شهید عباس کردانی ؛ خاطرات و یادداش 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
🍃آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (سلام الله علیها ) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. 🍃با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... 🍃بهش میگفتن آقا حامد شما و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: 🌷 "اینجا یه جایی هست که اگه باشی باید شوی تا بشی" و همینطور می گفت: 🌷" تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد....💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh