eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
این تنها گوشه ای از خدمات *رضاشاه پدر نوین ایران* به میهن و ملت است، دشمنان ایران بدانند این خدمات را : 🔹1)جدایی رشته کوههای و بخشیدن آن به 🔸2)کشتار و تبعید بیش از 24 هزار نفر از مردم ایران 🔹3)اجبار تحقیرآمیز ایران به پوشیدن لباس یک شکل و کلاه شاپو (کلاه ژاندارمهای فرانسوی)! 🎩 🔸4) توهین به عفیف ایرانی و دستور و هتک حرمت وحشیانه میلیونها زن ایرانی در هر کوی و برزن 🔹5)امضای قرارداد ننگین و واگذاری بخشهای زیادی از ایران به 3 کشور ترکیه، عراق و افغانستان به فرمان انگلیسی ها 🔸6)بخشیدن کل 💧 به و زمینه سازی آغاز جنگ تحمیلی 8 ساله علیه ایران 🔹7) جدایی مناطق «بولاغ‌باشی»، «جوزر»، «قوری‌گل» ایران توسط ترکیه در زمان 🔸8) جدایی روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو» ایران توسط ترکیه در دوره رضاشاه 🔹9) جدایی دشت ناامید در و بخشیدن آن به به مساحت 3 هزار کیلومتر در سال 1317 🔸10) با جدایی دشت ناامید از ایران سرچشمه رود از سیستان و بلوچستان خارج و سیستان تبدیل به شد. 🔹11) جدایی دهکده توریستی فیروزه در خراسان شمالی 🔸12) موافقت با طرح انگلیسی راه آهن شمال به جنوب برای استفاده انگلیسی ها در جنگ (جهانی دوم) راه آهنی که برای استفاده مردم ایران نبود و از هیچ شهر بزرگی عبور نمیکرد 🔹13) غصب زورمندانه 2167 روستای شمال کشور و صدور 44هزار سند مالکیت این روستاها به نام خود و خاندان ! 🔸14)اعطای امکانات به باستان شناسان امریکایی و تاراج آثار توسط این باستان شناسان 🔹15) غارت سی هزار از الواح گلی دوره توسط باستان شناسان امریکایی از تخت جمشید در دوره رضاشاه برای مخفی کردن بخش مهمی از تاریخ و تمدن پیشرفته ایران قرنها پیش از 🔸16) قلع و قمع ایران و تبعید بسیاری از آنان و سیاست تخته قاپو برای خلع سلاح عشایر در برابر تجاوز بیگانگان 🔹17) قتل 25 تن از دلیران سران بختیاری و قشقایی و ممسنی و بویر احمدی توسط رضاشاه (هنوز لرستان، جنایات قصاب رضا شاه، سپهبد امیراحمدی را به یاد دارد) 🔸18)کشتن شعرا، روشنفکران، روحانیون و ادیبانی همچون ، میرزاده ، ، شهید و بسیاری از نویسندگان و روحانیون ایرانی به جرم انتقاد از اقدامات ضدانسانی رضاخان 🔹19)تبعید نامی ایرانی به بیابانهای نیشابور 🔸20)غارت آثار باستانی دوره ساسانی و اسلامی از جمله محراب 1400 ساله اصفهان (هم اکنون در موزه متروپولیتن) 🔹21) قلع و قمع تمامی جنبشهای ضدانگلیسی در گوشه گوشه ایران (میرزا کوچک خان در شمال، محمدتقی خان پسیان در مشهد و همدان، عشایر فارس و...) 🔸22)قتل عام و مجروح کردن بیش از 1500 تن از مردم عادی در مسجد به جرم اعتراض به بخشنامه‌ی اجباری شدن کلاه‌فرنگی برای ایرانیان 🔹23) ممنوعیت عزاداری سالار شهیدان در ماه و صفر برای نابودی فرهنگ ضدظلم 🔹24) مرگ هنر و علم و اندیشه در ایران بنحوی که ایران در دوران رضاشاه، یک هنرمند برجسته، دانشمند و .. به خود ندید (بجز چند زن آوازه خوان) 🔸25) نگهداشتن مردم ایران در غذا و بهداشتی (برخلاف تبلیغات) تا علیه او شورش نکنند 🔹26) تغییر پوشش گیاهی هزاران ساله ایران به تقلید از کشورهای غربی و جایگزینی بومی و بارور ایران با درختان سمی و بیفایده چون و چمن و مورت و.. 🔸27) ورود انگلیسیها به سیستم ایران (امیرکبیر آنها را بیرون رانده بود) و پایه گذاری نظام آموزشی تقلیدی و بی توجه به نیاز بومی کشور که در دوره پسرش ادامه یافت و هنوز تبعات آن در کشور ادامه دارد 🔹28) لغو تبلیغاتی قرارداد نفتی دارسی و سپس امضای سی ساله قرارداد استعماری با انگلیسی ها در سال 1312 (10درصد درآمد نفت از ایران، 90درصد از آن انگلیس) که نهضت ملی شدن علیه این قرارداد استعماری ایجاد شد. 🔸29)ایجاد اولین خانه ها در ایران و آغاز فساد جنسی در تاریخ همیشه عفیف ایرانی 🔹30) کشتن بیرحمانه بسیاری از نزدیکان خود به جرم کوچکترین انتقاد (قتل سردار اسعد بختیاری وزیر جنگ با آمپول هوا، قتل نصرت‌الدوله فیروز از مشاوران، به شکل فجیع در زندان سمنان، قتل علی‌اکبر داور معمار دادگستری نوین ایران که تأسیس «اداره‌ی ثبت احوال»، تدوین «قانون ثبت اسناد»، «قانون ثبت املاک»، «قانون ازدواج و طلاق» و تأسیس بیمه‌ ایران را در کارنامه خود داشت، قتل ناجوانمردانه‌ دکتر اسدی و..) 🔸31) ایران در مدت سه روز توسط و مقاومت نکردن حتی یک روز در برابر لشکر متفقین با آن همه تبلیغات پرهیاهو درباره رضاخانی! و...... آری پدرنوین ایران! چنین خدماتی را به انجام داد @کانال_روشنگری 👉 @roshangarii 🌹
🌷 ⃣4⃣ 💠 🔹يك شب در منطقه در سنگر خوابيده بوديم كه ناگهـان بـا شدت زياد وارد سنگر شد. 🔸مانده بوديم كه اول وسايلمان را جمع كنيم يا اول از سنگر خارج شويم. خلاصه را زير بغـل زده و از بيرون پريديم. 🔹وقتى رفتيم بيرون، متوجه شـديم نيروهـاى آب را كرده و به سوى سنگرهاى ما فرستاده اند. 🔸يكى از بچه ها كه شده بود، بـا لحـن غـضب آلودى گفـت: خدا لعنتت كند ! تو روز و شب حاليت نيست، بابا سـاعت يـازده شب است، بگير بخواب، فردا هر غلطى خواستى بكن! 🔹بچه ها كه از خيس شدن در آن موقع شب و در آن هواى خيلـى دلخور شده بودند، با اين حرف دوستمان همه چيز را فراموش كرده و از ته دل شروع به كردند. 🔸او مى گفت: انگار صدام بـه سرش زده كه نيمه شب هم ول كُن ما نيست! 🎙راوى: رزمنده عباس سالارمحمدى 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣4⃣2⃣ 🌷 🌷🌷((( ي است كه در ما به علقمه زد)))🌷🌷 🌷 ((٣٠ تير؛ سالروز شهادت)) 🔹بغداد ميزبان اجلاس سران عدم تعهد بود و اجراي آن، خدشه ناپذير اين شهر را نشان ميداد و به شدت روي آن تبليغ مي كرد 🔸ايران هرچه كرد تا با ها، محل اجلاس تغيير كند نتيجه اي نگرفت.تصميم براين شد كه بغداد ناامن شود. ارتش مامور اين كارشد 🔹صدام مي گفت: هیچ ایرانی جرات نزدیک شدن به آسمان بغداد را ندارد. هوايي بغداد با مسكو مقايسه ميشد. 🔸ساعت ٥:٣٠ صبح ۳۰ تیر ۱۳۶۱ شش خلبان با ٣ فروند فانتوم براي این عملیات آماده شدند. فرمانده آنها سرهنگ خلبان بود. 🔹طرح اين بود: ٣ فروند فانتوم مسلح به پرواز درآیند. هرسه تا مرز بروند. ٢فروند از مرز گذشته و به هدف شوند. فانتوم سوم بايد رزرو ميماند هدف فانتوم ها، «الدوره»، اتمی و ساختمان الرشید یا محل اجلاس در بغداد بود. 🔸هواپیماها در۳۰کیلومتری بغداد با ۳دیوار آتش مواجه می‌شوند. چند گلوله به هواپیماي 🕊 برخورد می‌کند و موتور سمت راست از کار می‌افتد، خلبان حاضر به لغو عمليات نيست. 🔹هواپیماها به‌سمت جنوب شرقی بغداد (پالایشگاه الدوره) ادامه مسیر داده و تمام را روی آن ميريزند. 🔸 بعداز تخلیه بمب‌ها، به مسیری ادامه می‌دهند كه به سالن محل اجلاس ختم می‌شد. درهمین زمان،عقب هواپیمای نیز مورد اصابت قرارمی‌گیرد. 🔹علائم و نشانگرهاي كابين از كار مي افتد و منصور کاظمیان (خلبان عقب) مي كند.عباس دوران بيرون نمي پرد و هواپيماي نيمه سوخته را به مكاني در نزديكي هتل محل اجلاس مي كوبد 🔸عمليات به نتيجه رسيد. با ناامن شدن بغداد، اجلاس سران عدم تعهد نيز به دهلي نو منتقل شد. 🔹بقاياي پيكر ٢٠ سال بعد در ٣٠تيرماه ٨١ به ميهن بازگشت و در زادگاهش به خاك سپرده شد. شادی روح این قهرمان وطن 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#شهید_همدانی ۸ سال با #صدام جنگید ۳۰ سال در #سپاه خدمت کرد ۲ سال با #فتنه جنگید و آخر در #سوریه شهید شد ما به این میگیم عاقبت به خیری روحت شاد سردار🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 ⃣7⃣ 💠دعای مادر 🔸عازم بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد. 🔹مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم به ناله و نفرین می کرد.  🔸به او گفتم: « مادر شما دیگه بر گردید فقط کنید ما بشیم. دعای مادر زود مستجاب می شود.» 🔹او در جواب گفت:« خدا نکنه ، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت بمونی! الهی که شهید بشه که اینجور  بچه های  مردم رو به کشتن می ده!»😂😂😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
⁉️ 😧 💢همان هایی که تا و حامیانش به ایران🇮🇷 حمله ور شدند، آن ها هم بند پوتین محکم کردند و به سمت ها سرازیر شدند 💢همان هایی که را نفس کشیدن تا همه اکسیژن سالم را در امنیت نفس بکشند😌 💢همان هایی که گشنگی کشیدند و⚡️اما انگ شکم سیری را هم خریدند چون نمی خواستند بدهند تا لقمه ایی نان بگیرند! 💢همان هایی که هر وقت به پا شد، به خیابان ها آمدند، سنگ و آجر و تیر 💥و ...خوردند تا کشور به دست نا اهلان نیافتد🚫 و تازه نیش و کنایه را هم به جان خریدند ! 💢همان هایی که یک مشت بی شناسنامه و تندرو و هیچی ندان و... هستند که، را می روند کیلومتر ها آن طرف تر از وطن می دهند تا همه احساس کنند 💢همان هایی که در آتش دشمن سوختند🔥 تا همه از سوختن در آتش دشمن و رهایی یابند اما نیش و کنایه خودی ها بیشتر سوزاندشان 😔 💢همان هایی که، در و سرما❄️ چادر سرشان میکنند و انگ بودن را هم، به جان می خرند تا نلرزانند دلِ جوانِ💓 خیابان و کوچه و... را . 💢همان هایی که در فقط، نگاه👀 به سنگ فرش های خیابان نصیبشان می شود ♨️آری آنها موجودات هستند چون 👈 دارند و شعله ورند از عشقـ❤️ ♡سلام بر ها ♡سلام بر مخلص ها ♡سلام بر بی ادعاها 💢خوش به حالتان من اینجا؛به حالتان می خورم بدترین موجودات زمین😓 ... 💢شما هم میتوانید کامل کننده متن باشید📝بدترین موجودات بسیجی ها هستند، چون...⁉️⁉️⁉️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 : 💠 ‌ 🔻 ‌یک نکته است که ما زندگی شهیدان را، را، برای جوانهایمان، برای نسلهای رو به آینده‌مان تصویر کنیم، کنیم، به آنها نشان بدهیم که ببینند چه بود و چه شد. ‌ 🔹چون که در واقع دفاع مقدّس بود، این یک‌چیز کوچکی نبود؛ ما هنوز هم بعد از گذشت سالها، ابعاد مهمّ این جنگ را درست برای مخاطبین خودمان کنیم؛‌ ‌‌ 🔸️ ‌یک جنگ بین‌المللی بود علیه حاکمیّت اسلام، علیه ؛ یک جنگ این‌جوری بود.‌ ‌‌ 🔹️ ‌حالا قلّه‌ی آن و به‌اصطلاح سرِ نیزه را آن بی‌عقلِ بعثیِ قرار داده بودند وَالّا پشت‌سر او، عقبه‌ی او دیگران بودند؛ کسانی که به او کمک میکردند، کسانی که به او راه نشان میدادند، کسانی که وسایل کار او را برایش فراهم میکردند؛ اگر یک وقتی هم احتمالاً میشد، میکردند که نگذارند ضعیف شود؛ ما با یک چنین جنگی مواجه بودیم.‌ ‌‌ 👈 ‌اینهایی که توانستند کشور را از یک چنین بلیّه‌ای بدهند، چه کسانی بودند؟ این برای ما مهم است. اینها چه کسانی بودند که توانستند کشور را نجات بدهند و در وسط میدان بروند؟ اینها است. ‌‌ 🔺️ ‌بنابراین این یک نکته است که بایستی این جوانها برای روشن باشد. ۹۵/۷/۵ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✨هنوز محاسن و موی صورتش در نیامده بود که دشمن اعلام کرد هر کس مرده یا زنده #محمود_کاوه را بیاورد فلان قدر #جایزه دارد ✨اون زمان جایزه سر شهید کاوه مثل #تورم این روزها دائمأ در حال افزایش بود، تامین مبلغ جایزه ها از طرف #صدام بود و شب نامه های متعددی را برایش در شهرها پخش میکردند. اینها خودش حکایتها دارد شنیدنی #سردارشهید_محمود_کاوه🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣6⃣1⃣1⃣ 🌷 💠عباس ي است كه در ما به علقمه زد 🌷 🔰بغداد ميزبان اجلاس سران عدم تعهد بود و اجراي آن، خدشه ناپذير اين شهر را نشان ميداد و به شدت روي آن تبليغ مي كرد. ايران هرچه كرد تا با ها، محل اجلاس تغيير كند نتيجه اي نگرفت. تصميم براين شد كه بغداد ناامن شود. ارتش مامور اين كارشد 🔰صدام مي گفت: هیچ جرات نزدیک شدن به آسمان بغداد را ندارد❌ هوايي بغداد با مسكو مقايسه ميشد. 🔰ساعت ٥:٣٠ صبح⏰ ۳۰ تیر ۱۳۶۱ شش خلبان با ٣ فروند فانتوم براي این عملیات آماده شدند. فرمانده آنها سرهنگ خلبان بود. 🔰طرح اين بود: ٣ فروند فانتوم مسلح به پرواز درآیند. هرسه تا مرز بروند. ٢ فروند از مرز گذشته و به هدف شوند. فانتوم سوم بايد رزرو ميماند هدف🎯 فانتوم ها، «الدوره»، اتمی و ساختمان الرشید یا محل اجلاس در بغداد بود. 🔰هواپیماها در۳۰کیلومتری بغداد با ۳ دیوار آتش🔥 مواجه می‌شوند. چند گلوله به هواپیماي 🕊 برخورد می‌کند و موتور سمت راست از کار می‌افتد، حاضر به لغو عمليات نيست❌ 🔰هواپیماها✈️ به‌سمت جنوب شرقی بغداد (پالایشگاه الدوره) ادامه مسیر داده و تمام را روی آن ميريزند. 🔰بعداز تخلیه بمب‌ها💣، به مسیری ادامه می‌دهند كه به سالن محل اجلاس ختم می‌شد. درهمین زمان، عقب هواپیمای نیز مورد اصابت💥 قرار می‌گیرد. 🔰علائم و نشانگرهاي كابين از كار مي افتد و منصور کاظمیان (خلبان عقب) مي كند.عباس دوران بيرون نمي پرد و هواپيماي نيمه سوخته را به مكاني در نزديكي هتل محل اجلاس مي كوبد 🔰عمليات به نتيجه رسيد. با ناامن شدن بغداد، اجلاس سران عدم تعهد نيز به دهلي نو منتقل شد. بقاياي پيكر ٢٠ سال بعد در ٣٠تيرماه ٨١📆 به ميهن بازگشت و در زادگاهش به خاك سپرده شد. شادی روح این قهرمان وطن 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💢یک بار هنگامی که #شهید بزرگوار حمید سیاهکالی مرادی حدود سه ساله👦 بود پای #مجروحم را دید گفت: پات اوخ شده 😢 💢با زبان #بچگی بهش گفتم #صدام اوخ کرده یک اسلحه پلاستیکی🔫 داشت گفت: میخام برم صدامو #بکشم آن موقع نفهمیدم که ازتمام وجودش تصمیم گرفته که باصدامهای زمان مبارزه کند👊 بعداز سالها ثابت کرد که با صدامها #میجنگد تا اخرین قطره خونش❣ راوی:از اقوام شهید 🌷 #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لقب که بود⁉️ 🔰فرمانده ای که شخصا برای سرش جایزه🎁 تعیین کرد. او فقط با کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کرد که یک لشکر از نیروهای ایرانی🇮🇷 در دشت عباس مستقر شده است. 🔰درسال 1335 وارد شد و سریعا به نیروهای ویژه پیوست. فارغ التحصیل📜 اولین دوره رنجری در ایران بود. دوره سخت چتربازی و را در اسکاتلند گذراند. 🔰 کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت، او طی نامه ای📩 به صدام او را به نبرد در فرا خواند. صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد🚌 🔰عبدالحمید کسی بود که در از این ایرانی شکست⚡️ خورده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقی‌ها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به میگیرد✌️ 🔰مردم دشت عباس به او لقب داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای📻 دشمن هم با این لقب از او نام می بردند. او در عملیات قادر در منطقه به شهادت🌷 رسید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 💥 2⃣ 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💢 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. 💠عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 💢مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. 💠از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» 💢رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» 💢خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابلم ظاهر شد. 💢لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. 💢با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ حیا و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. 💢دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» 💢دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔰فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد (ملقب به ) 🍂شهادت: ۶۴/۷/۸ - کلاشین عراق 📝نامه‌ای به نوشت که اگر فنون نظامی را خوب بلدی و نظریه‌پرداز جنگی هستی، پس به راحتی می‌توانی در با من و دوستانم بجنگی☄ نه این‌که مسکونی را کنی. 🔅در جواب صدام قادر عبدالحمید را به عباس فرستاد که پس از درگیری طولانی از سردار آبشناسان خورد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
دوره نظامی ⚔ را در کشور و گذراند و مدتی در فرانسه به محافظت🛡 از پرداخت.👌 با پیروزی اسلامی حفاظت🛡 و انتقال خانواده حضرت امام را از ترکیه به به عهده گرفت و به آمد🛬 پس از گذشت مدتی به رفت تا به عنوان فرمانده 💪 سپاه مریوان و بانه جلوی اقدامات خرابکارانه ضد انقلاب📛 ایستادگی کند. با حضور او و فرزندان ایران بزرگ🇮🇷 از سراسر کشور عرصه بر مزدوران دشمنان مردم تنگ شد و آنها چاره ای جز فرار از ایران نداشتند. هنوز کردستان، سیستان و بلوچستان، خوزستان و مازندران در گیر جنگهای داخلی💥 مردم با عوامل و ضد انقلاب بودند که حسین به نمایندگی از ۳۶ کشور زورگو و قلدر به ایران حمله کرد. تا نوپای اسلامی را در ایران نابود سازد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃در سرسبزی سال ۳۵، پا به هستی نهاد تا زندگیِ سراسر خدمت داشته باشد. 🍃آغاز نوجوانی اش همزمان بود با آغاز و نتیجه اش شد عشق به و فرار از ... 🍃علاقه اش به ورزش‌های هوایی پایش را به شاهنشاهی باز کرد و اگر میدانست این پسر،بعدها یکی از مخالفانِ سرسختِ رژیم خواهد شد، قطعا کلوپ را جمع می‌کرد! تا سربازی با توانایی و آمادگی برای قیام ورزیده نشود!😎 🍃پای که از گلیمش دراز تر شد، پای احمد را به باز کرد. تحت عنوان ، ابتدا به سپس عازم جبهه های غرب شد♡ 🍃والفجر، و خیبر رزم آوریِ احمد را به چشم دیدند. او حتی برادرش داوود را در کربلای ۵ بخشیده بود. زمانی هم که در جبهه نبود،رسالت نیروها را به دوش می‌کشید. 🍃جنگ که تمام شد، خواب را از چشمِ اشرار و قاچاقچیان ربود!! راه اندازیِ گشت‌های هوایی در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، امنیت این منطقه را بالا برد و راه را بر جولانِ بست👊 🍃محصورشدگان در محاصره و ، اندک آب و غذا و دارویی که دریافت می‌کردند را مدیونِ ابتکارِ حاج احمد بودند! 🍃اگر او دانش بارریزی هوایی را انجام نمی‌داد، معلوم نبود چندین نفر از ساکنان شهرک های شیعه نشین، جانشان را از دست می‌دادند. 🍃دانشی که پیش‌تر، تجربه نوعِ متفاوت و پیچیده‌اش در نیروهای مسلح ما نبود! و این را مدیون حاج احمد و همرزمانش هستیم🙂 🍃این مردِ و رکورد دار پرش (سقوط آزاد) سالها بود که روحِ بزرگش را در آسمان جا گذاشته بود و به دنبالِ راهی برای رسیدن به آرزویِ دیرینه اش، خدمت را به بهترین نحو انجام میداد. 🍃وعده تحقق آرزویش را از عالمی شنیده بود و همین ،قلب متلاطمش را آرام می‌کرد😓 🍃در شب ، بی‌دستِ کربلا، دستانِ حاج احمد را در آسمانها گرفت. 🍃استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی، طی بازگشت از عملیات شناسایی در نقطه صفر مرزی ، در آغوشِ اربابش آرام گرفت🕊 🍃آری، سرانجامِ عاشقانِ خمینی جز شدن نیست🥀 پ.ن:شهید،وعده شهادت را از آیت‌الله حسن زاده آملی شنیده بودند. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵.شب تاسوعای حسینی(۱۴۳۸ هجری قمری) 📅تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : آستادن مقدس امامزاده حسن (ع) تهران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh