eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 5⃣4⃣ 📖از استاد تا باغبان دانشگاه را میشناختند. با همه احوال پرسی میکرد پیگیر مشکلات مالی💰 انها میشد. بیشتر از این دلش می تپید برای سر و سامان دادن به زندگی . واسطه اشنایی چند نفر از دختر، پسرهای💑 دانشکده با هم شده بود. 📖خانه ما یا محل های اولیه بود یا محل اشتی دادن زن و شوهر ها💞 کفش های پشت در برای بهانه شده بود. میگفت: من خانه را به شما اجاره دادم، نه این همه ادم. بالاخره جوابمان کرد☹️ 📖با وضعیتی که ایوب داشت نمی توانست راه بیوفتد و دنبال خانه🏘 بگردد، کار خودم بود. چیزی هم به کارشناسی نمانده بود. شهیده و زهرا کتاب های درسی📚 را که یازده سال از انها دور بودم، بخش بخش کرده بودند. جزوه های کوچکم را دستم میگرفتم و در فاصله ی این بنگاه تا ان بنگاه درس . 📖نتایج دانشگاه که اعلام شد، ایوب بستری بود🛌 روزنامه خریدم و رفتم . زهرا بچه ها را اورده بود ملاقات دست همه بود حتی ایوب. خودش گفته بود دیگر برایش نبرند کاکائو🍫 بیشتر دوست داشت. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣4⃣ 📖روزنامه📰 را از دستم گرفت و دنبال گشت چند بار اسمم را بلند خواند، انگار باورش نمیشد. هر دکتر و پرستاری که بالای سرش می امد، را به او نشان میداد. 📖با ایوب شدم. او ترم اخر مدیریت دولتی بود و من مدیریت بازرگانی را شروع کردم. روز ثبت نام📝 مسئول امور دانشجویی تا من را دید شناخت"خانم غیاثوند؟ درست است؟" چشم هایم گرد شد😧 "مگر روی پیشانیم نوشته اند؟" 📖-نه خانم، بس که همه جا از شما حرف میزنند. می نشیند، میگوید ... بلند میشود، میگوید شهلا♥️ من هم کنجکاو شدم اسمتان را که توی دیدم، با عکس پرونده تطبیق دادم، خیلی دوست داشتم ببینم این خانم کیست که اقای بلندی این طور از او تعریف میکند😉 📖کلاس که تمام شد ایوب را دم در دیدم👤 منتظر ایستاده بودم برایم دست تکان داد. اخم کردم😠 گفتم باز هم امده ای از بپرسی؟ مگر من بچه دبستانی ام؟ که هر روز می ایی، در کلاسم و با استادم حرف میزنی؟؟ 📖خندید😄 "حالا بیا و خوبی کن، کدام مردی انقدر به فکر است که من هستم؟ خب دوست دارم ببینم چطور درس میخوانی❓ 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌟دوست دارم مثل ش.ه.د.ا باشم. ↵با اخلاق ↵ایمان ↵محبت ↵کیّس ↵شجاعت ↵مردانگی. اما کو؟ کو همت⁉️ کجاست همت من و که واقعاً نامش برازنده اوست👌 ✨کجایند مردان بی‌ادّعا 🌙 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌼ای به گدایت نظری کن 🍂داردطمع ازچشمه ایثار تو چشمم 🌼تاکی به تمنای تو ای 🍂گریان شودازطعنه اغیار تو چشمم😭 🌸🍃 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هر انسانی لبخندی از خداوند است سلام بر تو ای که زیباترین لبخند خدایی😍♥️   ♥️ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖چرا امام زمان(عج)ظهور نمیکند🔖 بسیار شنیدنی👌 🎙 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💟 الهی ... برای تمام دل هایی کــــه‌بـــه‌خـــــــود وابسته کرده ایــم 💞 .... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸داعشی ها محاصره اش کردن، تا تیر داشت با تیر💥جنگید. تیرش تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن بگیرنش همون موقع ‎‎‌‌‎حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و شد 🔹ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد❌تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین. فهمیدن توی منطقه اس، برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم📞 رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش 😭 🔸کم کم برا این که کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به فحش بده پشت بیسیم 😭 اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... 😭 🔹ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: ⇜اصلا من آمدم جون بدم برای ⇜اصلامن آمدم فدابشم برای حضرت زینب ⇜اصلا من آمدم رو بدم ⇜یا علی یا زهرا... 🔸میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد. بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم. ما اتفاقی نیست❌ عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم. 🕊🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فراموش نکنیم ها رزقمون رو از امام جواد الائمه علیه‌السلام بگیریم 😍😍
🌸دنبال شهرتیم و پی اسم و رسم و نام، غافل از اینکه (س) گمنام میخرد. ♥️ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸جامعه‌ی امروزِ ما تشنه‌ی چنین افرادی است عکس باز شود👆👆 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 7⃣4⃣ 📖وقتی رسیدم ایوب را برده بودند اتاق مراقبت های ویژه، از پنجره ی مات اتاق سرک میکشیدم👀 چند نفری بالای سرش بودند و نمیدیدم چه کار میکنند. از دلشوره و نمیتوانستم بنشینم 📖چند بار راهرو را رفتم و امدم و هر بار از پنجره نگاه کردم. دکتر ها هنوز توی بودند. پرستار با یک لوله ازمایش بیرون امد "خانم این را ببرید ازمایشگاه"🌡 اشکم را پاک کردم. 📖لوله را گرفتم و دویدم سمت ، خانم پشت میز گوشی☎️را گذاشت. لوله را ب طرفش دراز کردم _"گفتند این را ازمایش کنید" همانطور ک روی برگه چیزهایی مینوشت📝گفت: مریض شما فوت شد 📖عصبانی شدم _چی داری میگویی؟😳 همین الان پرستارش گفت این را بدهم به شما. سرش را از روی برگه بلند کرد "همین الان هم تلفن کردند و گفتند: مریض شما 📖لوله ی ازمایش را فشردم توی سینه ی پرستار و از پله ها دویدم بالا😭 از پشت سرم صدای زنی را که با پرستار بحث میکرد ،شنیدم. +حواست بود با کی حرف میزدی؟ این چه طرز خبر دادن است؟ بود! در اتاق را با فشار تنم باز کردم. دور تخت ایوب🛌 خلوت بود. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 8⃣4⃣ 📖چند لحظه بعد روی بدن ایوب خم شده بود و با مشت به سینه ایوب میکوبید. نگاهش کردم. اشک میریخت😢 و به ایوب ماساژ قلبی میداد. سوت دستگاه قطع و وصل شد و پرستار ها دویدند سمت تخت🛌 📖دکتر میگفت: شما ایوب را نجات داد. امدم توی راهرو نشستم. انگار کتک مفصلی خورده باشم😞دیگر نتوانستم از جایم بلند شوم. بی توجه به ادم های توی راهرو که رفت و امد میکردند، روی صندلی های کنارم دراز کشیدم و چند ساعتی . 📖فردا صبح که هنوز تمام بدنم درد میکرد😣 فراموشی هم به کوفتگی اضافه شد. دنبال هر چیزی چندین بار میگشتم. نگران شدم، برای خودم از ایوب وقت گرفتم. گفت: آن کوفتگی و این فراموشی💬 عوارض است که ان شب به من وارد شده. 📖ایوب داشت به خرده کارهای خانه میرسید. پریز برق و شیر اب را خودش انجام میداد و این کارها را دوست داشت. گفتم: حاجی، من درسم تمام شد دوست دارم بروم . -مثلا چه جور کاری⁉️ +مهم نیست، هر جور کاری باشد. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
"یا حبیبی و معتمدی... حاج‌سیدمجید بنی فاطمه
🌷 ⭐️تــو را در زمینـ🌏 می خوانند ⭐️بدون آنکھ↯ بدانند شناختہ‌ شده تر از در آسمانها نیست❌ 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 💠چہ خوش اسٺ اگر بمیــرم بہ رهِ ولاےِ 💕 💠سـَـر و جــان بَهــا نَــدارد ڪہ ڪُنم فَداے 💕 💠همـہ نَقــدِ، هستـےِ خـود بِدهَـم بہ 💕 💠ڪه یڪـے دَقیـقہ بینَــم رُخِ دلگشـــاے 💕 🌺 🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
زیباست آن روزی که در محشر فریاد زنند سلام‌الله‌علیها وارد بهشت🌸 شوند ... 🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️ ❇️ الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ 🔶 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ ❇️ و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ 🔶 و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى ❇️ و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ 🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ❇️ أولِي‌الأَمرِالَّذِينَ‌فَرَضتَ‌عَلَينَا طَاعَتَهُم 🔶 و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم ❇️ ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا 🔶 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ ❇️ يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ 🔶 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ ❇️ و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ 🔶 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ ❇️ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ 🔶 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي ❇️ السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ 🔶 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ ❇️ يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بهش گفتند: برامون یه شعر می‌خونی؟ گفت: میشه بخونم؟😍 گفتند بخون و چقدر زیبا خوند👌 گفتند: بَه‌بَه چقدر زیبا خوندی گفت: من روزی دعای فرج می‌خونم! ازش پرسیدند: چرا هزار بار⁉️ گفت:اینقدر‌ می‌خونم‌ تا ظهور کنه. آخه میگن: اگه امام زمان ظهور کنه ،شهدا🌷 هم باهاش میان شاید یه بار دیگه ببینم 📸تصویر مربوط به فرزند شهید مدافع حرم «نسأل الله منازل الشهداء» 🥀 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸بعد از شهادت تکفیری‌ها روی بدن و سینه شهید ریختند و آتش🔥 زدند اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند 🔹مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف💥 دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه‌زنی برای (ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود. محل دفن:گلزارشهدای کرمان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸حسن باقری را بسیاری به‌عنوان اطلاعات نظامی ایران🇮🇷 می‌شناسند. 📆او در نهم بهمن ماه سال ۶۱ در محور عملیاتی به‌شهادت🌷 رسید تا تاریخ ایران و دفاع مقدس یکی از بهترین‌هایش را از دست بدهد😔 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✍ 💢این جنگ فرصت‌های طلایی بسیاری را جهت استعدادها به ما داده است. نیروهای ما با توجه به بعد انقلابی‌ای که دارند و چشم‌وگوش بسته تابع قانون‌های ازخارج‌ آمده نیستند❌می‌توانند از قالب‌های پیش‌ساخته خارج شوند و با فکر خویش، روش‌هایی را ابداع کنند که دشمن نخواهد توانست به‌سادگی به دفاع در مقابل آن‌ها برخیزد. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh