🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (3) 💠 رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد .... 🌹🍃🌹🍃 🌷يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چ
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (4)
🌹شهیدی که قرض های تفحص کننده خود را ادا کرد🌹
#شهید_سید_مرتضی_دادگر🕊
🔻بخش اول
می گفت: اهل تهران بودم و پدرم از #تجار بازار تهران....
علیرغم مخالفت شدید ⛔️خانواده و به خاطر عشقم به #شهدا، حجره ی🚪 پدر را ترک کردم و به همراه بچه های #تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی #جنوب شدم...
یکبار رفتن👣 همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان☺️... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و #همسرم را هم با خود همراه کردم...
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با #حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندیم... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلـ💞ـمان، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان، با عطر #شهدا عطرآگین.. تا اینکه...
#تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند🚌 و #مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد😰... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با #نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم😞...
با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم #شلمچه شدیم🚍....
بعد از زیارت #عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی #استخوان و پلاک شهیدی🕊 نمایان شد... #شهیدسیدمرتضی_دادگر🌹... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در #شادی😃 به ادامه ی کار پرداخت اما من😔...
استخوان های مطهر شهید را به #معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید🏷 به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید، به بنیاد شهید تحویل دهم...
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💎 مهمان مقدس همسر #شهید_فیروز_منزه🌷 همسرش را در خواب به همراه امام زمان(عج) میبیند که... #با_ذکر_ص
2⃣6⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#مهمان_مقدس
🌷انگار بخت من را با دوری از #فیروز گره زده بودند. جنگ که شروع شد، زندگی اش شد جنگ. تنش پر از #ترکش بود، حتی حاضر نبود برای خارج کردن این آهن های جا خوش کرده در تنش چند روزی به خانه بیاید. اگر هم می آمد، ذکر و فکرش #برگشتن بود. بار آخر حتی طاقت دیدن #فرزند کوچکش را هم نداشت، او را در آغوش یکی از #همسایه ها گذاشت و گفت: من طاقت دیدن #گریه این کودک را ندارم....
🌷شهادتش برایم خیلی سخت بود. #چهار_سال تمام لباس سیاهم را از تن در نیاوردم. خیلی به خوابم می آمد و هر بار از نبودش شکایت می کردم. تا اینکه آن بار با #مهمان عزیزی به خانه آمد و در کنار بچه ها نشست. باز از نبودش شکایت کردم....
🌷با مهربانی گفت: من که هر چه می گویم رفتنِ من دست خودم نبود، باور نمی کنی، این بار با خود آقا #صاحب_الزمان آمده ام. اگر سؤالی داری از خود آقا بپرس! یادم آمد که فیروز چقدر #عاشقانه امام زمان را دوست داشت، در كارهايش از آقا یاری می خواست و می گفت: آقا در #جبهه پشتیبان کارهای ماست!
🌷به آقای #نورانی که مهمان خانه ما شده بود؛ چشم دوختم. زبانم بند آمده بود. فیروز به دنبال مهمان گرامی اش، بلند شدند که خانه را ترک کنند. دنبالشان رفتم. کوچه #غرق_نور شده بود....
🌷از خواب پریدم. آرامش عجیبی وجودم را فرا گرفته بود. همان ساعت لباس سیاهم را برای همیشه از تن خارج کردم و از آن به بعد مشکلاتی که در زندگی برای من و فرزندان شهید پیش می آمد را با #توسل به امام زمان (عج)، بر طرف می شد.
راوى: همسر #شهید_فیروز_منزه🌷
از شهداى ارتش شيراز
#یادش_باصلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 عیبےندارد #خاڪ هم باشے قبول است یڪچفیہ ویڪ ساڪ هم باشے قبول است برگردتنھایڪ #بغل باباےمن باش
5⃣9⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_محمد_بلباسی❤️🕊
💠 نظم
🔹خیلی ساکت و #مظلوم بود. خیلی هم نظم داشت،
هر وقت از مدرسه میآمد خانه، اولین کاری که میکرد #پلهها را تمیز میکرد و #کفشها را دستمال میکشید،
بعد دستهایش را میشست و جلوی آفتاب خشک میکرد.
#بسیار کمک حال من بود طوری که وقتی #مهمان میآمد لذت میبردم از اینکه همه چیز یکدست و #سفره منظم چیده شده.
خودش غذا نمیخورد تا مهمانها غذایشان تمام شود».
✍ راوی: #مادر شهید
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#هادی_دلها ❤️🍃 #حضرت_علی علیه السلام در بيان احوالات يكی از دوستانشان كه او را #برادر خود خطاب می
5⃣3⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹با شروع بحران #داعش، موسسه به پایگاه #حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد. هادی را چند بار در موسسه دیدم👀. می خواست برای نبرد به مناطق درگیر اعزام شود. با #اعزام او مخالفت شد❌.
🔸یکبار به او گفتم: باید #سید را ببینی، او همه کاره است. اگر تأیید کند✔️ برای تو کارت صادر می کنند و #اعزام می شوی.
🔹البته #هادی سال قبل هم سراغ سید رفته بود. آن موقع می خواست به #سوریه اعزام شود اما نشد✘. سید به او گفته بود: تو #مهمان ما هستی و امکان اعزام به سوریه را نداری😔.
🔸اما این بار خیلی به سید #اصرار کرد. او به جهت فعالیت های هنری در زمینه عکس و فیلم📹، از سید خواست تا به عنوان تصویر بردار با گروه #حشدالشعبی اعزام شود.
🔹سید با این شرط که فقط #حماسه رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد✅. قرار شد یکبار با سید به #منطقه برود. البته منطقه ای که درگیری مستقیم در آنجا وجود نداشت.
🔸هادی سر از پا نمی شناخت😍. کارت ویژه رزمندگان حشدالشعبی را دریافت کرد👌 و با سید به منطقه #اعزام_شد.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh