🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻مادر شهید نوری: همیشه #گوشیش رو میذاشت روی ایوان. با #نوحه زینب زینب مرحوم موذن زاده #ورزش میکرد.
💠 #رهبرانقلاب در دیدار با خانوادهی شهید مدافع حرم بابک نوری هریس فرمودند:
💢فرزند شما با این حرکت، با رفتن به این میدان و #شهید شدن و صرف نظر کردن از امتیازات دنیـ🌍ـایی، این عشق اهل بیت و #عشق_شهادت او را منقلب میکند💖 و میرود به سمت جبهه و به شهادت🌷 میرسد.
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸اگر غیر از #شهادت در حق این بچه ها رقم می خورد، جفا بود 🔹زیرا #اعمالشان با اقتدا به شهدا🌷 انجام
❣از همان روز اول زندگی با همسرش💞 قرار گذاشتند هر قدمی که بر می دارند به #خدا نزدیک تر شوند. همین هم شد👌 که از اولین روزِ #زندگی_مشترک حُسن های اخلاقی آقا جواد بیشتر از پیش خود را نشان داد
❣این حسن های اخلاقی دست به دست هم تا جایی که #جواد دیگر نتوانست در قفس دنیا بماند🚫 و کارش به پرواز کشید🕊 به آسمان
❣جواد محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر #درچه است که ۱۶ خرداد ماه ۹۶ همزمان با ۱۱ ماه مبارک رمضان🌙 به #شهادت رسید و پیکر مطهرش⚰ بعد از گذشت ۲۵ روز چشم انتظاری، پیدا شد.
#شهید_جواد_محمدی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠شهیدی که بعد از 16 سال پیکرش سالم ماند، آری #محمدرضا_شفیعی را میگویم... مادر محمدرضا، #عقیقی به من
💢سبزقبای مخلص
⚜خيلي تودار و #مظلوم بود. تا لازم نميشد حرفي را نميزد❌ و كاري را انجام نميداد. #مخلص بود و يکرنگ. مثلاً حتي مادرش بعد از دو سال فهميد که به #سپاه رفته و پاسدار شده است.
⚜يك روز لباس سبزي به خانه آورد و به مادرش گفت كه شلوارش👖 را كمي تنگ كند. و مادرش تازه بعد از کلي پرس و جو فهميد #محمدرضا پاسدار شده است! دوست داشت كسي از اين موضوع با خبر نشود🚫
#شهید_محمدرضا_شفیعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دایی_جونمـ خیلی دلمـ💔 برات تنگ شده وقتی برا #اولین بار تو رو با چتر تو آسمون دیدم..گفتم: #دایی_بال
🔹بعد از شهادت🌷 شهید روح الله سلطانی، بی قراری ما بیشتر شده بود. چون #محمدتقی در فاصله ی نیم متری شهید روح الله سلطانی بود👥 لحظه ی شهادت ایشون.
🔸محمدتقی که متوجه بی قراری💔 ما شده بود، با حالت #طنز به ما میگفت نگران نباشید، من چیزیم نمیشه، آقا روح الله اگه شهید شد، به خاطر این بود که درشت اندام بود☺️ ... اگه مثل من #لاغر بود، تیر از کنارش👤 رد میشد و بهش نمی خورد.
🔹البته ما میدونستیم که در دلش چه #غوغاییه و چقدر از رفتن دوستش ناراحته😔 و این حرفها رو فقط برای #آروم کردن ما میگه.
#شهید_روح_الله_سلطانی
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ ⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔 3⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_سوم 😔هیچ کس به من نگفت: که در زمان غیبت نباید از شما
❣﷽❣
⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔
4⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_چهارم
😔هیچ کس به من نگفت: که میشود برای سلامتی شما صدقه داد و صداقت را ثابت کرد که ما صادقانه و بی ریا، شما را دوست داریم💖 نه برای نانی و نامی که میخواهیم نباشد، آن نان و نامی که ما را از شما دور کرده و به جان یکدیگر انداخته است.
👈نمی دانستم که هر روز با صدقهای که میدهم و سلامتی شما را با آن نیّت میکنم، چه یادی را از شما زنده کرده ام و چه عرض ارادت ناچیزی را به محضر اربابم پیشکش نموده ام.
😢به ما نگفتند که سلامتی شما از سلامتی همه، حتی نزدیکترین کسانم هم مهمتر است و نشانهٔ ایمان است که فرزندان پیامبر را بر هر چه داریم و نداریم مقدم سازیم و من این نشانه را نداشتم. اصلاً کسی نگفت که باید اینگونه باشم، آن هم در آن دوران ظرافت🌷 و لطافت نوجوانی که آمادگی هر ایثاری فراهم است.
✅اما حالا می خواهم تمام وجودم که به صدقه سر شما حیات دارد، صدقه لحظهای از عمر پربرکت شما باشد و تمام وجودم وقف شما گردد.😊
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده: حسن محمودی
#هیچ_کس_به_من_نگفت
==================
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
امام زمان عج_18.mp3
3.37M
#فایل_صوتي_امام_زمان 17
🎧آنچه خواهید شنید👆
✍ و افتاده ايم در سراشیبی ظهور!
آنقدر که،
شاید ازنزدیک بودنش،غافلگیر شویم!
💓برای بازی های کودکانه، فرصت نیست،
باید زودتر آشتی کنیم..👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 6⃣ 💠 حداقل جوون ایرانی میره سرِ کار 📌خاطره ای از #شهید_حجت_باقری🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃
🍃🌺🍃🌺
💢یه روز دیدم شهید باقری با سر و وضع #خاکی و گلی از در اومدن داخل اتاق😳 گفتم: فرمانده چه خبر کجا بودید که این طور خاکی و گلی شدید ؟
💢 #لبخند ملیحی زد 🙂و رفت نشست. میدونستم داره از گفتن موضوع خودداری میکنه. چند روزی #تکرار شد تا اینکه ی شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم میبرد و چرت میزدم، یک لحظه متوجه شدم #سایه ای از جلوی چشمام رد شد، وسوسه شدم و سایه رو #تعقیب کردم ببینم چکار میکنه😉
💢دنبالش رفتم دیدم ایشون مشغول #نظافت حیاط و سرویسهای بهداشتی هستند خجالت کشیدم 😥و دویدم سمتشون و از ایشون خواستم ادامه کار رو به من بسپرن
💢گفتم: شما #فرماندهی این کارا #وظیفه ماست که نیروی شما هستیم. ایشون جواب دادن کاری که واسه #رضای_خدا باشه جایگاه انسان رو تغییر نمیده 👌
💢من این کارو دوست دارم و انجام میدم چون میدونستم بچه ها نمیذارن انجام بدم قبل از نمازصبح و تو تاریکی انجام میدم.😊
💢از خودم خجالت کشیدم سرمو پایین انداختم و گفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری..
#شهید_حجت_باقری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برادرم #سجادجان در به رويم بگشا با تو آنقدر #حرف_دارم که با گفتن تمام نمی شود🚫 سال های #نبودنت را
🌷اینسان که با هوای #تو در خویش رفتهام
🌾گویی #بهار در نَفَس مهربان توست
🌷آخر چگونه قافیه ها را نبارمت⁉️
🌾وقتی که پای سفره ی #عیدم
#ندارمت😔
#بهار_یعنی_عطر_حضورت
#شهید_سیدسجاد_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 🌸❣ 4⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وچهارم روزها برام به سختی میگذشت،😣 همش مثل یه آدمی که
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
5⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وپنجم
سرشو از برگه ها بیرون اورد و نگاهم کرد:
_هیچی بابا، استادمون چند تا برگه داده تصحیح کنم، پدرم دراومده،
چقدرسخته...
به چهره آشفته اش نگاه کردم و خندیدم:
_آخی، داداشم داره از دست چند تا برگه میناله😁
روشو برگردوند و گفت:
_دعا میکنم همچین بلایی سر خودت بیاد تا دیگه منو مسخره نکنی، استادت بیاد چند تا برگه بده دستت با دستخطای عجیب و غریب بعد ببینم چجوری کنار میایی با این بلای آسمانی😐
بازم خندیدم و گفتم:
_برگه که چیزی نیست عزیز من، فردا پس فردا برات زن گرفتیم اونوقت میفهمی که بلای آسمانی یعنی چی!! 😉😁
ایندفعه اونم خندید😃 و گفت:
_خوبه، پس بالاخره یه نفر قبول کرد که شما خانوما بلای آسمونی هستین😉
سریع دست گذاشتم رو دهنم و گفتم: _ببخشید جمله ام رو تصحیح میکنم، منظورم رحمت آسمانی بود😅😁
بعدم مکثی کردم و گفتم:
_رحمتم مثل بارونه، ما خانوما مثل بارون با رحمت و بابرکتیم، اگه نباشیم که شماها تو بی رحمتی زنده نمی مونین که... 😁😌
بعدم لبخند پر افتخاری بهش تحویل دادم
چشماشو تو کاسه ی چشمش گردوند وگفت:
_خب باشه قبول، الان میشه برام یه دونه از این رحمتا پیدا کنی؟!!☺️🙈
لبخند معنا داری زدم و گفتم:
_خب پس، آقا محمد ما بزرگ شدن، وقت زن گرفتنشونه😁😉
خندید😃 و باز خودشو مشغول کرد با برگه های توی دستش،
فقط با لبخند نگاهش میکردم، داداشم چقدر نجیب بود، چه با حیا،😊
من که خواهرشم باید زودتر از اینا بهش توجه میکردم
که دیگه مثلا داره واسه خودش یه مرد کاملی میشه، بیست و چهار سالشه،
باید دنبال یه دختر خوب براش بگردم، دختری که مثل محمد پر از پاکی و نجابت باشه،😊👌
#ادامه_دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
6⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وششم
داشتم به همین فکر میکردم که یه دفعه نفهمیدم چیشد که گفتم:😊
_محمد! سمیرا رو که میشناسی؟؟
نگاهم کرد، سرشو تکون داد و گفت:
_دوستته دیگه، همین که سرکوچه مون میشینن
لبخندی رو لبم نشست☺️
- خب پس میشناسیش، خواستم بگم دختر خوبیه ها😉
سریع با دست به سمت در اشاره کرد و
گفت:
_شما بفرمایین بیرون، بزارین من تمرکز کنم رو برگه ها، رحمت هم نخواستم😃
خندیدم 😁و گفتم:
_عه خب بزار مواردم رو بگم
+لا اله الا الله، بیا برو دختر حواس منو پرت نکن😃
شیطون خندیدم و گفتم:
_پس داری فکر میکنی، خوبه، نتایج فکر تو اطلاع بده بهم😉😜
سرشو به نشانه تاسف تکون داد و خندید، 😃باز زیر لب لا اله الا الله ای گفت،
منم بلند شدم
و سرخوش از اتاقش اومدم بیرون، یه لحظه فکر کردم، چرا سمیرا رو انتخاب کرده بودم، خودمم نمیدونم …😟😊
سمیرا با محمد تفاوت داشت،
اون آزادی میخواست،
آزادی از دین و حجاب، همیشه آرایش میکرد میرفت بیرون،😐 موهاش بیرون بود، نمازاش آخر وقت بود، علاقه و کشش خاصی به شهدا نداشت،
اون تو دنیای دیگه ای بود و محمد هم تو دنیای دیگه …😑
یه لحظه واقعا گیج شدم، هنوزم نمی فهمیدم چرا سمیرا رو به محمد معرفی کردم …😬😐
من سمیرا رو با همه تفاوتایی که با خودم داشت دوستش داشتم
اما نمیدونم چرا حس میکردم با همه شیطنتاش بازم یه صداقت و حیایی درونش بود که انگار داشت مقاوت میکرد که ظهور پیدا کنه،😕
دست از فکر کردن به سمیرا و محمد برداشتم،
اما تا خودم رو از فکرشون کشیدم بیرون،
🌷یاد عباس🌷
باز دلتنگی رو به دلم سرازیر کرد ..
#ادامه_دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_6184815.mp3
2.92M
✨شهر زنده میمونه
وقتی #تو بیداری
✨دلتنگـ💔 بابایی
طاقت نمیاری😔
️ 👈ت تقدیم به #فرزندان_شهدا
🎤🎤 #مرتضی_قاسمی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#بابای_مهربونم...
#دختر است
و نازکردن براے بابا❤️
و "نفَسِ بابائے" شنیدن از #بابا
💥امّا
#نازدانہات چہ کند⁉️
بادنیا دنیا، دلتـنگےاش💔
و آرزوے #نازکردن برایت
🍃🍂🍃
دلش #دختـر مےخواست
دختری ڪہ با شیرین زبانے😍
" #بابا " صدایش ڪند ...
#حلمـا خانـم ۱۸ روز پس از
شهـادت🌷 " پـدر" بہ دنیا آمد.
#شهید_میثم_نجفی 🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وداع آخر شهید رضا حاجی زاده با خانواده😭 🔹قابل توجه اونایی که میگن ما واسه پول میریم.. 🔻قیمت این لحظ
#عاشقانه_شهدا
خیلی بهش #حساس بودم.
دوست داشتم فقط برای من باشد.
آخرین دفعه هم بهش گفتم: میخواهی بروی اجازه میدهم ولی باید یک #قول بدی
پرسید: چه قولی
گفتم: عروس اول و آخرت من باشم.
#خندید گفت: باشه.
#شهید_رضا_حاجی_زاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🌻🌸🌺🌻🌸🌸🌻🌺🌸🌻🌺 🌾موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. دست که بلند کرد،✋ آقا مهدی را توی صف دیدم👁 تازه فرما
#دست_به_غذا_نزد
💢ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول #غذاخوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه #طول کشید.
💢تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. اینقدر کارش برام #زیبا بود که تا الآن توی ذهنم مونده.
#شهید_مهدی_زین_الدین
منبع : کتاب یادگاران، ص ۱۹
#کلام_بزرگان
⭕️در #استحکام بنیان خانواده، خود زن و شوهر #بیشترین نقش را دارند. با گذشت خودشان، با همکاری خود، با مهربانی و #محبت خوب خودشان _که از همه مهمتر هم محبت است_ میتوانند این بنا را ماندگار و این #سازگاری را همیشگی بکنند.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂روحالله اومد پیشم برای مشورت. گفت به نظرت برم #دانشگاه یا اقدام کنم برای #سپاه؟ 🍂گفتم به نظرم تو
❣آنقدر زندگے ام
با روحاللہ #پربار بود😍
كه نمےتوانم يك لحظه احساس #كمبود كنم.
❣دلم مےخواهد اين را به همه افرادے كه مرا بهعنوان #عروس_جوان يڪ مدافع حرم💝 مےشناسد بگويم ... كه هيچوقت نگويند بيچاره، در اين #جوانے بيوه شد و آه بكشند. من #خوشبختترين دختر دنيا هستم😌.
❣همسرے داشتم ڪه مـرا با عملش همنشين #تقوا ڪرد. در 2 سالے كه زير يك سقف بوديم بهترين👌 و #قشنگترين لحظههاے🗓زندگے را تجربه ڪردم.
آنقدر كهگويي 10سال با او زندگے كردهام.
❣حالا هم ناراحت نيستم. البته در خلوتم به #روحالله مےگويم ڪه اگر با مرگ عادے تركم كرده بودے يك لحظه هم #دوام نمےآوردم😣
❣اما #شهادت🌹 سعادتت بود و من به اين #سعادت و عاقبت به خيرے تو رشك مےورزم.
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#کلام_شهید:
شهادت خوب است اما #تقوا بهتر
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⭕️با آمدن پدر به منزل🏡 #احمد به استقبال او میرفت و برای او چای☕️ میریخت و لباسهای پدر را میشست و
#شهید_احمد_الیاسی
#شهادت: ۱۲ بهمن ۹۴
#حین آزادسازی نبل و الزهرا
✍ #همرزم_شهید
🌷 آقا #احمد بسیار در جبهه سوریه فعال بود، خستگی ناپذیر بود، از جون و دل برای #اهلبیت مایه میذاشت؛
🌷یک روز خسته و کوفته بودیم و همه رزمندگان در حال #استراحت بودند که در حال خستگی شدید همه مان، ماشین تسلیحات امد که در همین زمان #شهید_احمد بلند شد و دونه دونه مهمات رو پیاده کرد.
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_احمد_الیاسی #شهادت: ۱۲ بهمن ۹۴ #حین آزادسازی نبل و الزهرا ✍ #همرزم_شهید 🌷 آقا #احمد بسیار د
8⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠مسجدی که با دستان مهربان احمد پا گرفت
🔰خانه پدری🏡 ما در یک منطقه #محروم و فقیرنشین #اندیمشک واقع است و تا سال 1385 از فقدان یک مسجد🕌 مناسب محروم بود
🔰سرانجام با پیگیریهای گسترده و کمکهای مردمی💰 و دولتی، نخستین #مسجد منطقه و محل ما ساخته شد تا مردم این منطقه به آرزوی چندساله خود دست یابند😍
🔰همزمان با آغاز به کار این مسجد، #احمد از همان روزهای اول حضوری فعال👌 در این مسجد و انجام کارهای #فرهنگی و مذهبی آن داشت و شاید ساعتها⏰ و روزهای بسیاری را برای این کار وقف کرده بود و #هرگز از این مسیر خسته نمیشد❌
🔰پس از آغاز به کار این مسجد و حضور پرشور #مردم در برگزاری مراسمهای مختلف فرهنگی، احمد بهعنوان مسئول #بسیج پایگاه مسجد انتخاب و جوانان بسیاری👥 را با روحیه بالای خود به حضور در #مسجد و بسیج تشویق کرد👏
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh