💠 #کنترل_نگاه
روایت از مادرشهید:
✨هیچ گاه مستقیم به #نامحرم نگاه نمی کرد و به شدت مقید وچشم پاک بود.
✨اوقاتی که در مهمانی های خانوادگی بود، اگر بانوان حضور داشتند #حریم شرعی را رعایت می کرد.
😍اگر جمع بابت موضوعی می خندیدند سرش را #پایین می انداخت و می خندید.
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_20_ساله_مدافع_حرم #یادش_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻مادر شهید محمدرضا دهقان:
❣هر موقع که #دلتنگش میشویم پیش ما میآید و حتی بوی #عطر خاصی را که استفاده میکرد را استشمام میکنیم.
❣بارها شده هیچ کس در خانه نبوده و وقتی وارد خانه شدیم متوجه شدیم که بوی عطر محمدرضا در خانه است، حتی یکبار من از سرکار به خانه آمدم و اینقدر بوی عطرش زیاد بود که با #تعجب رفتم و تلفن را برداشتم که به شوهرم زنگ بزنم وقتی تلفن را برداشتم دیدم خود تلفن بوی #عطر میدهد و برایم خیلی عجیب بود.
❣مجلس شهید رسول خلیلی که از ما دعوت کرده بودند و رفته بودیم، من اصلا طاقت نداشتم در این مجلس بنشینم و آنقدر از محمدرضا و رسول صحبت کردند که حالم خیلی بد شد.
❣همین که #نیت کردم بلند شوم یک لحظه بوی عطر محمدرضا آمد و کنار من صندلی خالی بود و احساس کردم محمدرضا کنار من نشسته که حتی #برخورد شانههایش را احساس کردم.
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻مادر شهید:
🔸محمدرضا فوقالعاده👌 از خودش مراقبت میکرد، #ظاهر امروزی داشت و اصلا به ظاهرش پایبند نبود. به خاطر پاکی✨ و صداقت درونش #خدا خریدارش شد.
🔹محمدرضا موقعیتهای زیادی داشت و میتوانست #کارهای زیادی که همه جوانان میکند را انجام دهد ⚡️اما محمدرضا در چارچوبهای #مشخص حرکت میکرد✔️ با تمام وجود میگفت من #سرباز امام زمانم و سر این موضوع میایستاد✊
🔸با دوستانش خیلی صمیمی بود💞 و راحت با #همسر یکی دو تا از دوستانش که نامزد کرده بودندصحبت میکرد ولی نگاه و رفتار #حرامی نداشت❌ یکبار صحبت خواستگاری #محمدرضا شد من گفتم: محمدرضا از فاصله خانه تا دانشگاه🏘 روزی صدتا عروس میبیند
🔹این جمله را که گفتم محمدرضا اینقدر #مسخرهبازی و بگو بخند کرد و گفت: «صدتا چیه دویستتا سیصدتا، بیشتر #مامان چشمات را بستی» به محمدرضا گفتم که وقتی #بیرون میروی مگر چشمبند🕶 میبندی که اینها را نمیبینی⁉️ اما محمدرضا طفره میرفت
🔸خیلی پیگیر شدم تا آخر گفت: مامان #به_خدا قسم نمیبینم🚫 اگر من بخواهم سرباز #امام_زمان شوم و با این چشمهایم صورت امام زمان را ببینم😍 آیا با این #چشمهایم میتوانم آدمهای اینجوری را ببینم؟» و وقتی این حرف را زد خیلی متعجب شدم😦 و #نتوانستم چیزی به او بگویم.
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
8⃣4⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠روایت آخرین تماس
🔰دفعههای آخر در ارتباطات تلفنی☎️ خیلی غُر میزد از اینکه #خسته_شده. من احساس میکردم از دوری خانواده و یا سختی جا خسته شده🤔 این مدل حرف زدنها از #محمدرضا خیلی بعید بود❌ منتها جدی حرف نمیزد و خیلی کم #مظلوم میشد، یعنی اغلب با شیطنتهای خاصی و با #شوخی و خنده حرفهای جدیاش را میگفت.
🔰 #آخرین_بار سهشنبه🗓 بود که تماس گرفت، گفت پنجشنبه، جمعه #برمیگردم اگر نشد تا دوشنبه خانه هستم و با مظلومیت خاصی گفت خیلی خستهام دیگر نا ندارم😓 بهش گفتم دو، سه روز دیگه میآیی🚘
🔰من و مامان خیلی ذوق داشتیم باهاش حرف بزنیم و گوشی تلفن دست دوتایمان👥 بود. در همین حین #مامان شروع به صحبت با محمدرضا کرد. یکسری حرفهایش برایم خیلی سنگین بود، خصوصا آن موقعی که مدت زیادی بود ندیده بودیم و توی خطر بود⚠️ و #حرفهایش بوی خاصی میداد.
🔰بعد که صحبتش با مامان تمام شد، دوباره با من صحبت کرد و گفت: مامان و بابا را #راضی_کردی⁉️ چون از من قول گرفته بود بعد از دو ماهی📆 که برمیگردد مادر و پدر را راضی کنم که برایش به #خواستگاری برویم و من هم شب قبل اعلام رضایت را گرفته بودم.
🔰به خاطر حرفهایی که به مادرم زده بود از دستش عصبانی شدم😠 و گفتم «محمد یا منو مسخره کردی یا خودت را آدم یا #شهید_میشود یا زن میگیرد دوتاش با هم نمیشود❌». بعد یک حالت جدی به خودش گرفته و مثل کسانی که استاد هستند👨🏫 و با شاگردشان حرف میزنند
🔰به من گفت: تو خجالت نمیکشی😒 من باید برای تو هم #حدیث بخوانم. گفتم حالا چه حدیثی را به من میگویی، گفت: «امیرالمومنین میفرماید: برای دنیایت جوری برنامه ریزی کن #تا_ابد زندهای و برای آخرتت جوری کار کن که همین فردا میخواهی بمیری🌷».
🔰من خیلی امیدوار شدم و گفتم #الحمدالله باز حواسش به این دنیـ🌏ـا است و به محمدرضا گفتم«بابا راضی شد #حله!» بعد ذوق کرد😍 و همان راضیام ازتها را شروع کرد و گفت به #نیابت از تو یک زیارت خوب در حرم حضرت زینب🕌 به جا میآورم.
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸با تشکر از دوستانی که اسم دوست شهیدشون رو فرستادن🙂
#شهدای بزرگواری که افتخار داریم ختم جزء اول رو با قرائت #فاتحه ای تقدیمشون کنیم 👇👇
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#شهید_عباس_دانشگر
#شهید_مجید_بردبار
#شهید_احمد_مکیان
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شهید_سعید_سلمان
#شهید_ابراهیم_همت
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مهدی_نوروزی
#شهید_حسین_خرازی
#شهید_احمدعلی_نیری
#شهید_مهدی_عسگری
#شهید_عباس_آسمیه
#شهید_روح_الله_صحرایی
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_مجید_قربانخانی
#شهید_علی_الهادی
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شهید_احمد_مشلب
#شهید_علی_خلیلی
#شهید_عارف_کایدخورده
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
#شهید_گمنام 🌷
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مجید_لردان
#شهید .....🌷
🌺رحم الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰خستگیناپذیر
🔸دوکوهه مسئول پیشتیبانی بود و کارش سخت و #پرتحرک بود از هشت صبح⏰ تا هشت شب #خادمی بود و از نه شب تا یازده شب هم #بازدید گردان تخریب بود
🔹که باید با #زائران خواهر همراهی میکردیم و پای ثابت این کار او و یکی از دوستان👥 بودند تازه ساعت دوازده شب تا چهار صبح کنار رادیو📻
🔸 #دوکوهه باید پست میدادیم هیچوقت نمینالید❌ و با عشق #علاقه کار میکرد خلوص نیت در عملش بود👌 و خستگی نداشت. همیشه برای انجام کارها #داوطلب بود بنیه قوی💪 و بدن سالمی داشت. که او را سرحال نگه میداشت تا #وظیفه_خادمیاش را به نحو مطلوبی انجام دهد❤️
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰آمرین به معروف...
🔸سعی می کردم اعتقادات را به شکل #عملی در وجود فرزندانم پرورش دهم، بچه ها می دانســـتند اگر #مادر پوشش تیره و مشکی دارد، یعنی عزا🏴 و ماتم است..
🔹شب #شهادت یکی از امامان بود و من مشکی⚫️ پوشیده بودم. آن موقع دو فرزند داشتم؛ #محمدرضا هفت و خواهرش یازده ساله👧 بود. برایشان از آن #امام تعریف کردم. به دقت👌 گوش کردند و موقعیت آن شب را فهمیدند
🔸اما همسایه بغلی ما جشن🎊 گرفته بود و #آهنگ های شاد را با صدای بلند پخش می کرد. نگران شدم😥 مبادا در تصور #کودکانه آنها دوگانگی ایجاد شود، بنابراین از قبح شکنی عمل همسایه در #شب_شهادت گفتم.
🔹مهدیه تصمیم گرفت تا #امربه_معروف کند سمت خانه همسایه🏡 رفت، #محمد که نسبت به خواهرش تعصب داشت، رفت و مراقب او بود👥 که اگر اتفاقی برایش افتاد،کمکش کند. #تذکر آن ها نتیجه داد و صدای آهنگ قطع شد🔇
نقل از: مادر بزرگوار شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔑کلید دار سیستم صوتی🔊 دبیرستان بود.
تا چشم مسئولین را دور میدید با همدستی بقیه دوستانش وارد #نمازخانه میشد و با روشن کردن سیستم صوتی، مداحی میخواندند🎤 و سینه زنی میکردند.
ادای #مداحان معروف را در می آوردند و حتی از شیطنت مثبت شان فیلم📹 یادگاری هم میگرفتند😅.
نقل از #دوست_شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💟دوران #نوجوانی اش را به خوبی گذراند و از بحران های آن دوره خبری نبود❌ چون ورزش🏋 می کرد، صورتی بدون جوش داشت که برای خودش تعجب آور بود.
💟ولی همیشه #قدبلندش را دوست داشت، اما از کم پشت بودن ریشش می نالید😕 خدا را به خاطر داده هایش شاکر بود🙏 و از خدا می خواست انرژی جوانی اش در راه مثبت و #مفید استفاده کند.
♦️نقل از: مادر شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠خواهر بزرگوار شهید #محمدرضا_دهقان
🔸دوسال پیش با هم رفته بودیم #بهشت_زهرا(س)، یکی از مهمترین تفریحات و عاشقانه هایش با شهدا💖 تمیز کردن سنگهای مزار و چیدن گل🌷 روی آن بود.
🔹رسیدیم به مزار #شهیدمحرم_ترک
رفت نشست کنار مزار و گفت: "سریع اینجا از من عکس بنداز📸" با تعجب گفتم: "چرا اینجا⁉️ پاشو کنار #آقارسول ازت عکس بگیرم! "
🔸گفت :" نه! شهید ترک کلید #فتح شهدای ایران🇮🇷 توی سوریه ست. آقارسول و #آقامحمودرضا هم اینجا عکس دارن! ازم عکس بنداز که بعد از #شهادتم پخش کنی..."
🔹عکس انداختم اما به او خندیدم😄 و گفتم: اگر به عکس انداختن بود، الان نصف تهران #شهید بودند!!
⭕️گاهی فکر می کنم چقدر لحظه پروازش🕊 را #دور میدیدم. حالا #سه_شهید کنار مزار شهید محرم ترک🌷 عکس دارند!!!
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#پارکور
🔹به ورزش #پارکور علاقه داشت. هیجانش را در این ورزش خالی میکرد. گاهی در مدرسه، خیابان و پارک🎡 حرکاتی انجام میداد. اما مراقب بود.
🔸از ارتفاع نمی ترسید و #جسارتی مثال زدنی داشت. با دوستانش که تمرین می کرد، موفق تر👌 از بقیه بود و گاهی کرکری که میخواندند، او برنده میشد☺️#امادگی جسمانی اش بسیار خوب بود و بدنی ورزیده داشت.
نقل از: مادر بزرگوار شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطره🌸🍃
شیوه خاصی برای درس خواندن📖 داشت که تحت هیچ شرایطی آن را #تغییر نمیداد❌ برایش فرقی نمیکرد سه روز یا سه ساعت به #امتحان مانده باشد کتاب📚 را میخواند بعد #خلاصه نویسی میکرد
همان خلاصه نویسی ها📝 را مطالعه میکرد. درتبادل اطلاعات درسی خلاصه نویسی هایش را در اختیار دیگران👥 قرار میداد به این شیوه مطالعه علاقه داشت💖 برای درس خواندن حرص نمیخورد و با #آرامش رفتار میکرد.
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #دلتنگی
نامِ دیگـرِ
این روزهاستــ💔
❣وقـتی
از این همہ #رهگذر
یکـی،
#تـو نیستی .... !!😔
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰اشک با طعم شیرکاکائو
🔸یک سال فقط یک کارت برای ورود به #بیت_رهبری دادند. من اصرار داشتم که محمدرضا برود بعد از مشورت، او انتخاب شد✅ #خواهرش میخواست که او را بفرستم، اما نمیشد.
🔹تا فهمید که #رضایت دادیم برود سر از پا نمیشناخت، دوم دبیرستان بود. اولین بارش بود که تنها👤 می رفت؛ وقتی از بیت برگشت، چشم ها و #صورتش قرمز شده بودند
🔸از روحیاتی که از او می شناختم مطمئن بودم که مسیر #بیت تا خانه را گریه کرده😭 و از دیدن چهره #رهبر منقلب شده است. هر چه اصرار کردیم از فضای آن جا بگوید و دلیل #گریه هایش چیست⁉️ اما یک کلام هم حرف نزد
🔹پافشاری ما را که دید با حالت شوخی گفت : #شیرکاکائو و کیکش خیلی خوشمزه بود😋
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh