eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
7.9هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
بار آخر كه گفت #هند مي‌رود و در واقع #سوريه مي‌رفت، اشك‌هايش را ديدم😢، لرزش دستانش را لمس كردم. به
6⃣6⃣6⃣ 🌷 💠عاشقانه های شهدا❤️ 💟همسرم هميشه پيگير اخبار جنگ در بود و غبطه دوستانش را مي‌خورد😞 كه آنها براي جنگ مي‌روند. به من هم مي‌گفت خيلي دوست دارد برود اما مخالفت مي‌كردم. 💟مي‌گفتم بگذار حداقل يك مقدار را بچشيم، يك مقدار با همديگر باشـيم👥 آن وقت از اين حرف‌ها بزن. ⚡️اما يكدفعه رفت... انگار را خيلي بيشتر از من دوست داشت. البته دليل اينكه به من نگفت دقيقاً كجا مي‌رود، به اين خاطر بود كه نمي‌خواست من شوم و استرس داشته باشم😔. آخر نگراني‌هاي من بيش از حد توان و بود.   💟راستش با هر بار مأموريت رفتن من هم از اين دنيـ🌍ـا كنده مي‌شدم و با بر مي‌گشتم. من حس نگراني شديد😥 در وجودم داشتم كه اين حس در وجود خيلي بيشتر ديده مي‌شد.   💟ما با هم قرار گذاشته بوديم و باشيم كه همديگر را مي‌بينيم و صداي هم را مي‌شنويم🎧. فقط كافي بود دو ساعت⌚️ از او بي‌خبر باشم. همه زندگي‌ام مي‌شد.   💟در هم در خطر بود، ولي سعي مي‌كرد من وارد آن فضاي كاري و سختش نشوم. هميشه خواب مي‌ديدم كه گلوله خورده💥 و خونين شده است. وقتي از مأموريت بر مي‌گشت احساس مي‌كردم دوباره مي‌كشم و خيالم راحت مي‌شد💗. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
همیشه میگفت تُو کُل دنیا چیزی برای #ترس وجود نداره تنها کسی که باید ازش ترسید #خداوند هست و بس...
💢هیچ وقت مانع رفتنش نشدم، بودم اما ته دلم راضی بودم به شهادتش، واقعا بود. 💢خودشم همیشه بهم میگفت اگه شما و مامان نباشید من هیچ وقت نمیشم. 💢وقتی که میرفت بهش گفتم من محمدامین هستم؛ اون خیلی کوچیکه اگه شهید بشی چی به سرش میاد! گفت: خانم نگران نباش، اگه روزی من نباشم سرپرستش میشه، کلی هم قوم و خویش پیدا میکنه 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آتـ🔥ـش بود و به خود میپیچید😞 استخوانهای ضعیف انگار شکستــ💔ــ کاش مدینه وسطش نداشت😭 سینه ی او با نوک مسمار شکسـ⚡️ـت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_رسول_پورمراد🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣2⃣0⃣1⃣ 🌷 🌷شهید رسول پورمراد، ۲۶ اسفند ماه سال ۶۷ در متولد شد دارای ۴ برادر و ۴ خواهر. چند ماهی بود که با دخترعمه ۱۹ ساله اش کرده و قرار بود بعد از بازگشت از سوریه مراسم عروسی نیز برگزار شود که آسمانی شد. 🌷او تحصیلات خود را تا مقطع سپری کرد و ۲۰ مهر ماه سال 94 به درجه رفیع نایل شد. او اولین شهید مدافع حرم استان به شمار می آید. : 🌷هر زمان که تماس می گرفت برای اینکه ما نشویم می گفت اوضاع در آنجا خوب است و جای نگرانی نیست. برادر شهیدم می گفت هر زمان که دلش برای ایران و خانواده اش تنگ می شود به زیارت (س) می رود و نائیب الزیاره ما نیز می شود. 🔰از توصیه های شهید و نکاتی که همیشه برایشان دغدغه بود: 🌷به محرم و نامحرم بسیار اهمیت می داد و به دختران و بانوان فامیل و دوست توصیه می کرد در معرض نگاه و دید قرار نگیریم. 🌷می گفت اگر من هم نبودم را ترک نکنید و باشکوه آن را برگزار کنید. توصیه همیشگی شهید این بود که قدردان باشیم و به خانواده آنها احترام بگذاریم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔆روزهاي #آخر به او مي‌گفتم: «وقت آمدن زنگ نزني📵 به #دوستت كه بيايد دنبالت، تا از تهران بخواهي بیایی.
3⃣6⃣0⃣1⃣ 🌷 🔻راوی: همسرشهید 🔰بسیار شوخ‌طبع و بود، حتی برخی اوقات مادرش به او تذکر می داد که در بحث‌های جدی نکند❌ اما او همیشه با شوخ‌طبعی پاسخ می‌داد☺️ با کودکان بود و با بزرگان بزرگ! 🔰شاید این‌گونه به نظر بیاید که محض داشت و فقط نماز📿 و قرآن می‌خواند، از دنیا بریده بود، اما این‌گونه نبود به هر کاری در جای خود می‌رسید از گرفته تا تفریحات! 🔰چون فردی اجتماعی بود به همین خاطر دیر🕚 به خانه می‌آمد و جر و بحث‌های مادر و فرزندی سر دیر بین‌شان پیش می‌آمد. خیلی وقت‌ها شده بود که از پدرش هم پنهان می‌کردم و برخی اوقات می‌خوابید و من هم‌چنان منتظر او💕 می‌شدم، با وجود اینکه از خودش مطمئن بودم اما هم می‌شدم. 🔰صادق خشک ‌مقدس نبود🚫 اما به هم عمل می‌کرد مثلاً وقتی روزه مستحبی می‌گرفت به همه اعلام نمی‌کرد، چندین بار خانواده دیده بودند که با زبان به استخر🏊 رفته حتی برای آنها هم سئوال شده بود که «چرا روزه به می‌روی⁉️» گفته بود: «تا اذان🔊 کنار استخر بودم و بعد اذان سرم را زیر آب بردم.» 🔰همه چیز در زندگی جای خودش را داشت! مانند تمام افراد عادی بود حتی می‌توانم بگویم برخی زمان‌ها شده بود که قضا شود یا به سختی بیدارش می‌کردند، 💥اما در مقابل شبهایی هم با خواندن با خدا مأنوس💞 می شد. مردم‌داری را می‌توانم ویژگی صادق بود. 🔰هوش سرشاری داشت و کافی بود بگیرد در یک حوزه ورود کند، در کمترین مدت زمان به تبحر کافی دست می‌یافت و در خیلی از موارد از بقیه اطرافیانش جلو می‌زد صادق بود. ارادت خاصي به اهل بيت(ع)💖 داشت. ذره‌ای به ارزش قائل نبود فقط در حدی به دنبال مادیات💰 بود که معاش زندگی‌اش را تأمین کند و تا لحظه شهادت🌷 مادیات نتوانست او را به سمت خود بکشاند. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰همیشه وقتی میومد خونه🏘 دستش خالی نبود❌ یعنی این موضوع رو #گل_فروشی جلو بلوک، سوپرمارکت نزدیک خونه ه
📚 برشی از #دلتنگ_نباش 🌷فکر مهران خیلی مشغول بود. نمیدانست کدام راه را انتخاب کند. میخواست با #روح_الله مشورت کند و نظرش را بپرسد. پاتوق شان شب ها بعد از ساعت خاموشی، در بالای ساختمان ممنوعه بود... 🌷تو میگی بریم یا بمونیم درسمون رو ادامه بدیم؟ من فکرم مشغوله، نمیدونم کدوم رو انتخاب کنم. روح الله نگاه #نافذش را به مهران دوخت و گفت: آره، باید زودتر وارد کار بشیم. معلوم نیست قضیه سوریه تا کی باشه، باید #زود خودمون رو برسونیم. 🌷الان که سوریه پیش اومده، وقت موندن و درس خوندن نیست، باید بریم و برسونیم خودمون رو روح الله خیلی #نگران بود. مدام به زینب میگفت: دعاکن اونجایی که دوست دارم بیفتم. 🌷شهادت #رسول_خلیلی خیلی چیزها را برایش روشن کرده بود. از خدا خواست آنچه برایش صلاح است و دوست دارد نصیبش کند. #پ_ن: آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند #شهید_روح_الله_قربانی 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#عاشقانه_‌شهدا 💞 ❣روزی که #مهدی می‌خواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش. از لحنش معلوم بود خیلی بی‌قرار💓 است. #مادرش اصرار کرد بگویم بچه‌ دارد به دنیا می‌آید. گفتم: نه❌ ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید #نگران برگردد... ❣مدام میگفت: من مطمئن باشم #حالت خوب است؟ زنده‌ای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز #مثل_قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد #ابراهیم آمد... ❣بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: #تو حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم #برات_بخرم؟! گفتم: احوال #بچه را نمی‌پرسی⁉️ گفت:‌ تا خیالم از #تو راحت نشود نه!😉❤️ ❣وقتی به خانه می‌آمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را #خودش می‌کرد. لباس‌ها را می‌شست، روی در و دیوار اتاق پهن می‌کرد. #سفره را همیشه خودش پهن می‌کرد. جمع می‌کرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه #فقط_بااو بود. #شهید_محمدابراهیم_همت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💐آسودگی از محن ، ندارد #مادر 🌼آسایش جان❣ و تن، ندارد مادر 💐دارد غم و اندوه #جگرگوشه خویش 🌼ورنه غم
🔸بار اول که پاییز ۹۴🍂 رفته بود . یک روز در ميون به ما زنگ میزد و همیشه می گفت: اینجا جاش خوبه👌 ما همه چیز داریم. کامله، هیچ سختی نداریم و ... 🔹گر چه ما باور نمی کردیم و می دونستیم داره می گه ما نشیم. می دونستیم میدون جنگ از رفاه و آسایش دوره 💥اما چیزی نمی گفتيم که ناراحت بشه و مثلا باور می کردیم. باهاش میکردیم و می خندیدیم☺️ "خداحافظ خنده های از ته دل ...😔" 🔸بعد از اومدنش دیدیم یه دسته تسبیح📿 خریده، خیلی زیاد بود. بهش گفت: عزيزدلم چقدر زیاد خریدی⁉️ 🔹بعداز یه کم مکث رو به مامان گفت: از یه درمانده خريدمش. دلم نیومد کم بخرم، همه رو یه جا ازش گرفتم. پیر مرد هم خوشحال شد😍 مامانم صورت قشنگشو و تحسينش کرد. الان همون تسبيح ها شده برامون فدای دل لطیف و مهربونش بشم که همیشه به فکر همه بود..🌷 راوی: خواهر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
راهیست راه عشق♥️ که #هیچش کناره نیست آن جا جز آن که #جان بسپارند چاره نیست😔 #شهید_محمدتقی_سالخو
3⃣4⃣2⃣1⃣ 🌷 🔰آقا محمد تقی هم تختی🛌 من بود تو دوره یه روز که خیلی بودم و تازه از دکتر اومده بودم محمد تقی پیشم بود دائم نگران پست شبم بودم😥 ولی واقعا نمی تونستم پست بدم 🔰محمد تقی هی می گفت نباش بهتر میشی تا اینکه من شب خوابیدم😴 و کسی برا پست منو بیدار نکرد. صبح که بیدار شدم دیدم همه کسایی که اون شب پست بودن اتیکتشون تو جیب بود 🔰که فکر کنم صمد امید پورم یکی از اونا بود. تازه فهمیدم همه پستا و پست منو تا صبح خودش داده😔 🔰یادش بخیر خیلی دلم براش تنگ میشه💔 مخصوصا روز که بهم زنگ زد و خواست برم که با هم خداحافظی کنیم. انگار بهش الهام شده بود دیگه بر نمی گرده😭 راوی: آقای صادق پورعلی از هم دوره ای های دانشگاه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید 🔸از طرف من به #جوانان بگوئيد چشم شهيدان🌷 و تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خيزيد و اس
نگاه هایت گاهی است گاهی ناراحت! شاید هم دلگیـــ💔ـر اما هر چه هست هیچگاه سایه ی را از سرمان برندار ✘ نگاهمان کن🙏 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بگذار که درها همگے بمانند وقتے که نگاهی پشت سرت هست...😍 💔 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh