Page292.mp3
822.3K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه اسراء✨
#قرائت_صفحه_دویست_ونودو_دوم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🌷🕊 هر کاری مى كردن دکترا، سید به #هوش نمی اومد. اگر هم می اومد.. یه #یازهرا (س) می گفت؛ دوباره ا
☘با شهدا گم نمی شویم☘
💥اگــر خـواستے #زندگے ڪنے، باید
منتظر مرگ باشے ❗️ولےاگر عاشق💓
شدے دوان دوان سمتِ فـدا شدن
⚡️در راهِ معشـ❣ـــوق میــــــــــروے!
این خاصیت ڪسانے اسـت ڪه
در فڪرِ #جاودانه شـدن هسـتند!
#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
☘با شهدا گم نمی شویم☘ 💥اگــر خـواستے #زندگے ڪنے، باید منتظر مرگ باشے ❗️ولےاگر عاشق💓 شدے دوان دوان
5⃣0⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔷آقا سید #مجتبی علمدار را اتفاقی از طریق خریدن نوار مداحی هایش شناختم. بعد برنامه روایت فتح را که مربوط به شهید علمدار بود را دیدم. فهمیدم که #نوار از چه کسی است.
🔶اما از آن روز نوار و نام #شهید علمدار در گوشه بایگانی ذهنم خاک می خورد. دلم ♥️با خدا بود. ولی نمی دانم کدام قدرت #شیطانی مرا از رفتن به سوی خدا باز می داشت.
🔷در خواندن #نماز کاهل بودم. یک روز می خواندم و دو روز #قضا میشد. سرطانی دلم را احاطه کرده بود. سعی می کردم با گوش کردن #نوارهای مذهبی و رفتن به مجالس دعا، هر طوری که می شد دلم را شفا بدهم، اما نشد.
🔶در تصادفی #پایم شکست. درمانش طولانی شد. همان سال در کنکور هم قبول نشدم. و این #ضربه روحی شدیدی بر من وارد کرد. ایمان ضعیفی داشتم و ضعیف تر شد. کاهل بودن در نمازم تبدیل شد به #بی نمازی کامل. ماه رمضان آمد و من تنها دهانم را بستم. یک بار هم مسجد 🕌نرفتم حتی در شب🌙 های قدر.
🔷شبی🌟 در خوای دیدم مجله ای در مقابل من هست. #تیتر روی آن نوشته بود: «آخرین وسایل به جا مانده از #شهید علمدار به کسی که محتاج آن است به قید قرعه اهدا می شود.» مجله را خریدم و با #تعجب دیدم، وسایل سید #مجتبی به من رسیده است. شیشه عطر، تکه ای گوشت مرغ که نوشته بودند ته مانده ی آخرین #غذای آقا سید است.
🔶 به همراه چند# قطعه عکس و دست نوشته. تکه گوشت را خوردم و کمی عطر به لباس 👕هایم زدم. با صدای مادرم از خواب بیدار شدم. #وقت نماز صبح بود.🌤
🔷 ولی من که به #بی نمازی عادت کرده بودم به اتاق دیگری رفتم تا بخوابم. حال عجیبی پیدا کرده بودم. اما هر طور بود خوابیدم. دوباره خواب دیدم، درست زیر عکس 🖼آقا سید نوشته بودند: «تو خواب نیستی، تو بیداری، این بیداری است.» از خواب پریدم و #مشغول نماز شدم.
🔶نزدیک #محرم بود. انگار نیرویی از درونم مرا به سمت خدا هل می داد. دلم♥️ عاشق نماز شد و نماز برایم #طعم دیگری داشت. ایام #فاطمیه دلم غریب شد. انگار تمام صحنه های مصیبت بی بی دو عالم جلوی چشمانم پدیدار می شد.
🔷گریه هایم 😭برای اهل بیت (ع) به خصوص خانم حضرت #زهرا (س) و امام حسین (ع) حال و هوای عجیبی گرفته بود. تا اون روز اصلا نمی دانستم روزی به نام #عرفه وجود دارد. به واسطه نوار آقا سید، روز عرفه و قداستش را شناختم. #خدا سید را رسول دل من کرد و به واسطه او مرا از منجلاب گناه 🚷بیرون کشید.
📙کتاب علمدار، صفحه 214 الی 216
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🥀🌱
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣6⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 💠کبوتری که شفا داد 🔹شهيد برونسي ميگفت: اولين دفعه كه ميخواستم به جبهه برو
💌
#ڪـــــلامشهـــید♥️
🌻آدم ها دو دســـــته اند:
☘#غیـــــرتۍ و #قیـــــمتۍ
🌻غیرتی ها با خـــــدا معامله ڪردند
☘قیمتی ها با #بــــــنده خــــــــــدا‼️
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فقط_برای_خدا♥️ 💠ظرف غذایش که دست نخورده میماند. وحشت میکردیم. مطمئن میشدیم به گروهایی دریک گوشه خط
#فقط_خدا♥️
💠راه افتاد به دختر یکی از شهدا سر بزند ؛پا برهنه تا برایش ببرند رسیده بود.
#عکس_باز_شود👆
#شهید_قاسم_سلیمانی 🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
📖 قرآن #بخوانید و به آن عمل کنید تا:
🌸قلب💞 شما نورانی✨ شود.
🍃افکار شما نورانی✨ شود.
🌸خانه شما نورانی✨ شود.
🍃 اموال شما نورانی شود.
🌸آینده شما نورانی شود.
🌸 خداوند #متعال می فرماید:
🍃«...وَأَنْـزَلْـنَـا إِلَـيْـكُـمْ نُـورًا مُـبِـيـنًـا»
«و نور آشکاری(قرآن) به سوی شما نازل کردیم».
📖 سوره نساء/174
🌸 قرآن همچون نور است که با پرتو خود راه را روشن و به سوی نجات رهنمون می سازد.
🍃 اَللَّهُمَّ نَوِّرْ قُلُو بَنَا بِالْقُرْآنِ وَ زَیِّنْ اَخْلا قَنَا بِالْقُرْآنِ وَ نَجِّنَا مِنَ لنَّارِ بِالْقُرْآنِ وَ اَدْخِلْنَا فِی الْجَنَّتِ بِالْقُرْآنِ اَللَّـهُمَّ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَوْلانَا صَاحِبَ الْعَصْرِ وَالزَّمَانِ بِالْقُرْآنِ
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_نورعلی_شوشتری #سالروز_شهادت 🌸}• 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
🌿 #شهید_شوشتری
با دیدن این عکس 🖼 گفت:
🦋عکس #عجیبی است ...
#نشستهها پرواز کردند🕊
ولی ما #ایستادهها
هنوز هم ایستاده ایم😔
🌿کاشکی من هم توی این #عکس
آن روز مینشستم، بلکه تا امروز #شهید شده بودیم💔
#شهید_نورعلی_شوشتری🌷
نفر اول ایستاده از سمت چپ در تصویر
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_11 - @ostad_shojae.mp3
7.43M
#راضی_به_رضای_تو ۱۱
🌸به هدف های کوچک، راضی نشـو !
درغیراینصورت،
با همون چیزهای کوچیک، آرامشت رو از دست میدی !
🍃 باید باور کنی، تو خیلی گرونی...
خودت رو ارزون نفروش!
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
❣#از_گمنامی_نترس
🌳از اینکه #اسم و #رسمی نداری
از کارهای کرده ات به نام دیگری
❣از تنهایی ات درعین #شلوغی_ها
غمگین مباش که #گمنامی
اولین گام برای #رسیدن است
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 2⃣2⃣#قسمت_بیست_ودوم 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غ
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
3⃣2⃣#قسمت_بیست_وسوم
💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این #خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
💢 زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
💠 #وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
💢 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»
شاید #داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
💠 گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.
💢 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای #آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
💠 ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
💢 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
💠 موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
💢 چطور میتوانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
💢 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
💠 دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
4_6021491196340208449.mp3
13.42M
🔹به نام #شهیـد🌷
🔸دل ها♥️ پر امید
🍁ما تا #حضرت_زهرا رو داریم
🍁به زندگی امیدواریم
🎤حاج #محمودکریمی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌟#شهید_کیست⁉️
🥀#شهید کسی است
که جز #خدا ، دیگر کسی را نمی بیند
🌟*🥀*🌟*🥀*🌟🥀*🌟
🌟#ما_کیستیم ⁉️
🥀ما #کسانی هستیم ، که جز #خود کسی را نمی بینیم ...
#شهدا
#همیشه
#نگاهی
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🥀ظهور كن #نگار من بيا كه از سر شعف
🍀فداي قامتت كنم دو #چشم اشك بار را
🥀تمام #لحظه هاي من #فداي يك نگاه ت✨و
🍀بيا و پاك كن زدل حديث #انتظار را
بحق الزینب (علیهاالسلام)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊❣🕊❣🕊❣🕊
🌾بسته ام عهد ؛
🌤که در #راهِ_شهیدان باشم
🌾#چادر_مشکیِ من رنگ #شهـادت دارد
#زنان
#دفاع_مقدس
#سلام_صبحتون_شهدایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - مرتبه امیرالمومنین - حجت الاسلام عالی.mp3
2.03M
🌸 #عید_غدیر
♨️مرتبه امیرالمومنین علی(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
📝#زندگینامه_شهدا
#عبدالحمید در سال ۱۳۴۰ 📆در محله سردزک #شیراز چشم به جهان گشود . از کودکی روح زلالش از چشمه ساز نیاز و نیایش #سرریز بود و عشق 💓به ائمه و اهل بیت با وجود او آویخته بود .
♨️فعالیت های #سیاسی و انقلابی خود را از نوجوانی و از مسجد🕌 آقا بابا خان شیراز آغاز نمود .
زاهد ، عابد ، #تواضع و فروتنی از ویژگی بارز و اخلاقی وی بود .
♨️با شروع ☄جنگ به جبهه رفت و در عملیات های #رمضان ، خیبر ، فتح المبین و... شرکت نمود و بارها زخم💔 براندامش نشست ولی هرگز از رسالت و نشر فرهنگ عظیم #شهادت دست بر نداشت .
♨️عید الحمید که #مسئول آموزش و عقیدتی ۱۹ فجر بود ، در چهارم دی ۱۳۶۵ در کربلای ۴ پیکرش در خاک و خون غلتید....⚡️
سردار
#شهیدعبدالحمید_اکرمی 🌷
📕 سایت نوید شاهد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
•{ #پس_زمینه ♥️🌿
#رهبری 🌸}•
📜وصیت شهید سلیمانی👇
"خامنه ای عزیز" را #عزیز_جان خود بدانید♥️
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #رهبری 🌸}• 📜وصیت شهید سلیمانی👇 "خامنه ای عزیز" را #عزیز_جان خود بدانید♥️ 🍃🌹🍃🌹 @S
@ShahidNazarzadeh۱۳.attheme
213.9K
• #تم_رهبری 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3491823617Cd3c6186126
#تلنگر🌱
🌻روزه که #نمیگیری!!
نماز که نمیخونی!!
#حجاب هم که....!!
حجاب نگاه هم که.....!!
دوستی با #جنس مخالف هم که.....!!!
🦋ولی همچنان #معتقدی دل❤️ باید پاک باشه.از اعماق وجودباید #خدارو دوست داشت،این کارا مهم نیس.
🌾بنظرت #وقتش نیست،شک کنی به دلت؟❣ به این دوست داشتنت
#التماستفکر🥀🌱
#شهدا_شرمنده_ایم🕊✨
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عباس خود را خاک پای #حضرت_علی (ع) هم نمیدانست🚫 اما او واقعاً #علیوار بود. زندگی کردن با چنین شخصی
🔸بالاخره سقوط هواپیما🛩 را مهار می کند. ولی، جوابی نمیشنود. نگاه بغض نشسته اش روی #عباس خشک میشود و سیل اشک😭 بر چشمانش جاری میشود
🔹چقدر درد اور است #رفیق چندین و چند ساله ات مقابل چشمان به باران نشسته ات تو را برای همیشه ترک کند💔
🔸تیمسار #عباس_بابایی، بزرگ مردی که در مکتب #شهادت پرورش یافت. مجاهدی که زهد و #تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها💗 در برداشت.
🔹مرد وارسته ای که اقیانوس وجودش عشق♥️ و از خودگذشتگی و کرامت بود، #سربازی که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با #نفس_اماره ی خویش👌
🔸از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی #حق تعالی گام برندارد🚷 و سربازیش برای رفیق ازلیاش بهنحو احسنت انجام دهد✅ به راستی او #گمنام، اما #آشنای همه بود.
#شهید_عباس_بابایی
#ایام_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
°• عشق است امیرالمومنین(ع)...❤️
🍃🌹🍃🌹
@shahed_sticker
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾یادگار از #پدرم کهنه تفنگی باقیست و لباسی که بر آن #زخم فشنگی باقیست 🌾یادگار پدرم دوش به #من می نا
نبودن تو👤
فقط نبودن تو نیست
#نبودن خیلی چیزهاست
⇜کلاه روی سرمان #نمیایستد
⇜شعر نمیچسبد❌
⇜پول💰 در جیبمان دوام نمیآورد
⇜نمک از #نان رفته
⇜خنکی از آب
ما #بی_تو فقیر شدهایم😔
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh