eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
او را میـــــشناســـــید؟🧐 🔷" رضـــــا اسماعیلے" اولیـــــن شـــــهید ،🕊 داعـــــشے ها 👹 در حالیڪـــــه او را ڪـــــردند بیســـــیم اش🎙 را روبـــــروے دهـــــانش گرفتـــــه و بهش گفتند به حضرت(س) بی احترامی👿 کن اما اون بهترین هارو در وصف گفت😇 اما همزمـــــان ســـــر از بدنـــــش😢 جـــــدا میڪـــــردند تـــــا بـــــا صداے🗣 نالـــــه هاے او روحیـــــه همرزمانـــــش را تضعیفـــــ ڪـــــنند؛ 😳 در حالیکـــــه او تـــــا لحظـــــه آخـــــر پشتـــــ میگفتـــــ👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
. 🍀 🌷 . ♥تاریخ تولّد: 1366/12/9، تهران . ♥تاریخ شهادت: 1396/08/23، دیرالزور، سوریه . ♥وضعیت تاهل: متاهل . ♥محل مزار شهید: تهران ، بهشت زهرا(س) ، قطعه ۲۶، ردیف ۷۹ ، شماره ۲۰ . ♥صفات بارز اخلاقی: خوش‌رو، شوخ‌طبع، صداقت، شهامت،💪 احترام ویژه‌ به والدین،🙇‍♂ علاقه بسیار به اهل بیت (ع) خصوصاً (س)، عشق به جهاد در راه، مطیع، عاشق ، تکلیف‌مدار، باهوش، صادق، مهربان، پشتکار برای انجام تکالیف الهی، قدرشناس، شجاع . ♥نحوه شهادت: (به روایت مادر بزرگوار شهید) یکی از همرزمان پسرم که خودش در این واقعه مجروح شده بود،🗣 اینطور برای ما تعریف می‌کرد که گویا گروهی از، و باید به مقری برای شناسایی می‌رفتند. دوستش می‌گوید با ماشین تا مسیری را می‌توانستیم طی کنیم و بقیه مسیر را باید پیاده می‌رفتیم. مرتضی به عنوان راهنما جلو✅ می‌دوید و من و بقیه پشت سرش می‌دویدیم تا اینکه از طریق شکافتن دیوار یک ساختمان، داخل ساختمان دیگر رفتیم تا بتوانیم با رزمندگان به مقر اصلی برسیم. ناگهان داعش شروع به تیراندازی کرد. با مرتضی و گروه بچه‌ها در داخل ساختمان ماندیم تا جو آرام‌تر شود. بعد از یک‌ساعت منتظر ماندن دیدیم خبری از تیراندازی دشمن نیست و به سمت ماشین‌ها حرکت کردیم. قرار بود اول یکی از بچه‌های گروه جلوتر حرکت کند که مرتضی گفت صبر کن اول من می‌روم. اگر خبری نبود شما دنبالم بیایید. با بیرون آمدن مرتضی از ساختمان دشمن که در کمین بود، با خمپاره ۱۲۰ به سمتمان شلیک کرد که یکدفعه گرد و خاک همه جا را فرا گرفت. من مجروح شدم؛ خودم را با حالت زخمی به او رساندم و دیدم ترکش‌های خمپاره به پهلو، صورت، سینه و پاهایش اصابت کرده و به شهادت رسیده بود.  . 🌻شادی روح مطهرش صلوات🌻 ▫ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨من آن زمان در دیدم یک صدای خیلی برجسته ای می آید، سید ابراهیم خیلی صدای مردانه ای💪داشت مثل داش مشتی های تهرانی، من او را نمی شناختم وقتی از پشت بی سیم حرف می زد گفتم 🗣او کیست که از تهران آمده و در تیپ جای گرفته است؟ حسین گفت: سید ابراهیم!👌 ✨وقتی از دیرالعدس برمی گشتیم، از سئوال کردم این سید ابراهیم کیست که با این صدای بلند و مردونه صحبت می کرد💪؟! سید را نشان داد گفت: این! ✨یک جوان رشید باریک که خیلی تودل برو❤️ بود و آدم لذت می برد که نگاهش کند، من واقعا عاشقش بودم. پرسیدم چطور به اینجا آمده است؟ این جوان😍چون ما راه نمی دادیم بیاید، رفت و در قالب فاطمیون و به اسم افغانی ثبت نام کرده و به اینجا آمده بود؛ زرنگ به این می گویند. زرنگ به من و امثال من نمی گویند. ✍ سخنرانی سردار سلیمانی در جمع مدافعان حرم آبان ۹۴ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃در دفترت نوشته بودی : شهادت را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم حتی زیارت حرم ارباب در ، اما از آنجایی که هنوز فکر می‌کنم اندازه شهادت نشده‌ام دلتنگ حرم ، مثل همیشه❣ 🍃فکر می‌کردی هنوز جامه اندازه‌ات نشده، یعنی در واقع تو اندازه آن نشده‌ای، اگر تو اینگونه فکر می‌کردی پس وای به حال ما، که هنوز خیلی فاصله داریم تا اندازه شهادت شویم و همچنان به دل، به آنها که پر کشیده‌اند می‌نگریم. 🍃مهدی، مردی از تیپ از جنس غیرت و مردانگی، با قلبی آکنده از حبِّ اهل بیت، به دل میدان زد و مثل هزاران دیگر از دین، ناموس و ، دفاع کرد🙃 🍃آن لحظه که می‌خواست عملیات آغاز شود حال خوشی داشت، روی زمین نبود، در فضای دیگری سیر میکرد. آخر آن عملیات، عملیات آخرش بود، شوق پریدن داشت، رسیدن به معشوق! 🍃امکان نداشت جایی حرف از علی اکبرِ حسین باشد و او آنجا نباشد، اگر امکانش بود حتما آنجا حاضر می‌شد و هرکاری که باید انجام می‌داد، به عشق علی‌اکبر لیلا، به عشق حضرت 😍 🍃اصلا همین و ارادت خاصش به این خاندان بود که باعث شد هرچه سریعتر بار سفرش را ببندد. 🍃مادرت می‌گفت:«امام زمان از حرم عمه‌اش نگهداری می‌کند، بمان و به کشورت خدمت کن.» و تو جوابش را اینگونه دادی که مگر سرباز نمی‌خواهد؟ پس هم سرباز میخواهد♡ 🍃دعا کن ماهم بشویم سرباز مولایمان. خدمت کردن در راه این خاندان لیاقتی‌ست که نصیب هرکس نمی‌شود، ولی تو لایق آن شدی که جانت را هم فدا کنی. محتاج دعایت هستیم، کاش که سفارش ما را هم بکنی😔 ✍️نویسنده:
💔 🥀⚡️ شهید احمد یکی از روحانیون😊و ورزشکاران جوان💪 بود که در شهرک طالقانی دیده به جهان گشود 👼 و در خانواده‌ای😇 و روحانی در آبادان تربیت یافت، پدر این شهید والامقام از روحانیون معروف آبادان به شمار می‌رود.💚 این جوان خوزستانی چندی پیش برای دفاع از حریم در سوریه به این کشور اعزام شد و پس از نبرد با تکفیری‌ها👹سرانجام فدایی حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) شد و نامش به عنوان یکی از شهدای حرم آبادان و ماهشهر به ثبت رسید. 💔 شهید مکیان یکی از حافظان قرآن کریم خوزستانی و مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم بود که در سن ۲۱ سالگی و بعد از تحمل پنج روز جراحت در روز سه‌شنبه ۱۸ خرداد🗓 برابر با اول ماه مبارک رمضان در سوریه به فیض عظیم شهادت نائل شد.🥀 شهید مدافع حرم مکیان از رزمندگان لشکر بود و به همین خاطر وصیت کرده✍در کنار همرزمان افغانستانی خود در قطعه ۳۱ مدافعان حرم بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شود. ❣ پیکر مطهر این شهید در روز ۲۶ خرداد ۹۵ در مراسم حرم مطهر حضرت معصومه (س) حضور و بعد از آن طبق وصیت📜 خود شهید در بهشت معصومه (س) قطعه ۳۱ مدافعان حرم به خاک سپرده شد. 🕊 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌📬 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ♡بسم رب شهدا 🍃بیایید شویم، پرده های را بدریم و روزنه وجود را به سوی نور بگشاییم، دست در دست هم در مسیر عاشقی گام برداریم🚶‍♂ 🍃در سینه ما را قرار دادند بهر عاشق شدن. عشقی از جنس ، بهر پاسبانی از تا پای جان، بهر میزبانی از و راه یافتن به سوی 🌷 🍃باید دل به زد و همره خوبان شد، همرنگ جماعتی از جنس معرفت. برای اینکه رسم عاشقی را بیاموزی و از بند رها شوی باید دلت را پاکسازی کنی دل که شود، عاشق میشوی، عاشق که شدی ،آماده پاسبانی میشوی، آماده پاسبانی که شدی، میزبان معرفت و راهی ابدیت میشوی. و چه سخت است گذر از سیم خاردار های نفس و این همه 😓 🍃از دل هزاران نفر دلشان را به دریا زدند و آماده جنگی تمام عیار با نفس و دشمن خویش شدند، هم یکی از آنها. مردی از خیابان بهار کوچه خرداد پلاک ۹ 🍃ابوزینب دلش را به حریم باخته بود. عاشق شده بود در کلاسِ درسِ عشق، خوب درسش را آموخته بود.😍 🍃جز مردان خدا کسی را سراغ ندارم که کارنامه قبولی از این مدرسه گرفته باشند، کارنامه ای که پایش مهر خورده است. 🍃اهل دلی می‌گفت: برای های پیش رو مردانی می‌خواهیم از جنس که ابتدا فاتح شهردل خویش باشند. شاگردان این مکتب همه فاتح شهر دل خویش بودند و بعد برای فتح خرمشهر های پیش رو کمر بستند. 🍃عاشق که شوی معشوق ات خوب تو را می‌خرد. کافیست بلند شوی و یک یا علی بگویی. کمی "همت" چاشنی این یا علی و عشقت کنی میشوی همان که خالقت میخواهد...😉 پس مجاهد😌 به مناسبت سالروز ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۹ خرداد ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۷ دی ۱۳۹۸.سوریه 📅تاریخ انتشار : ۸ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 آتش می گیرم از این جاماندن های پر از .تاریخ تولدش را که می بینم شرمنده دلم می شوم .زودتر از او مامور شدیم برای آمدن به زمین اما دنیا شدیم.او عاقبت بخیر شد و ما رها نشدیم از این زندان دلگیر ... 🍃 دورانی که در بطن مادر بود با نجوای جان گرفت و بزرگ شد.چشم هایش را که به دنیا گشود محبت را از آغوش گرم مادر هدیه گرفت..با حفظ کردن آیه های نور روحش بزرگ شد و قد کشید. و دل بی قرارش را با رفتن به حوزه و درس خداشناسی در کنار حرم حضرت معصومه آرام کرد. 🍃در روزهایی که عمامه اش را می بوسید و بر سر می گذاشت و مادر با ذوق نگاهش می کرد و در دل قربان صدقه اش می رفت، زمزمه رفتن به را آغاز کرد و مگر می شد مادری که روح و جسم فرزندش را با عجین کرده بود مانع شود برای از حریم خواهر حسین. 🍃نگرانی های مادرانه اش گل کرده بود به او گفت: «برو شو اما نه.»طاقت اسارت محمد امینش را نداشت .شاید برایش روضه اسارت و شام تداعی می شد. 🍃طلبه عاشق، را فدای جهاد کرد .رشته های دلش را پیوند زد به و با آنها هم قدم شد.در خواب از دعوتش به مهمانی شهدا آگاه شد. شهادت کرد و راهی عملیات شد. شهید شد و پیکرش به یادگار ماند. 🍃حال مادرش می شود .داغ نبودنش را همیشه بر دل دارد اما به قول خودش مهم فرزندش بود که شد و براستی که زیرپای مادران است.... ✍نویسنده : به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۱۳۷۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ 📆تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت :حلب 🥀مزار : جاوید الاثر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽نماهنگ 🔰شهید مدافع‌حرم «محمدرضا بیات» در هفتمین روز از بهمن‌ماه 1365 در تهران متولد شد. کودک آرامی که روز‌های ابتدایی عمرش با روز‌های اوج جنگ تحمیلی عراق مصادف شد. که وی را "علی" نیز خطاب می‌کنند، زمانی لب به سخن گشود که جنگ پایان یافت اما این پایانی برای وی نبود❌ 🔰او در جبهه دفاع از برای همیشه سخن برای گفتن دارد. وی با رشادت و مردانگی‌های بسیار، کارنامه درخشانی از خود به یادگار گذاشت. 🔰سرانجامِ این فرمانده رشید لشکر در بیست و چهارمین روز فروردین 1395 در العیس سوریه به شهادت🌷 رسید و همچون حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ماند. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم رب شهدا . 🍃گاهی که میخواهم از بگویم و بنویسم زبانم قفل میشود ، نگاهم روی خط های دفتر سفید ثابت می‌ماند و قلم کاغذ سفید را با کلماتی نامفهوم سیاه میکند. . 🍃اینبار هم همینطور! بالاخره با یک حرف ، با یک کلمه در ذهنم روشن میشود. به دست مینویسم از او : گرمای را با حضورش در خانواده ها به خنکای بهار تبدیل کرد، مثل هر نور چشمی که تازه متولد میشود.😉 . 🍃 آقایی که راه را در پیش گرفت و را به تن کرد. باز هم یک شاگرد از مدرسه آمده بود که امتحان پس بدهد.🙂 . 🍃باز مردی از که دل به باخته بود و هیچ جوره نمیشد پای رفتن را از او بگیری...❣️ وَ باز شاگردی که رسم از خود را خوب بلد بود ، گذشتن میخواهد به نیست به است. باید بی ریا و صادقانه بگذری از هرآنچه که مانع سعادتمندی‌ات میشود و این طلبه گذشت از هر چیزی که داشت!❤️ . 🍃هرچه بگویم باز نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و ندارم.😔 هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و شود ،دلم یک متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند. 😓 . 🍃دلم پر میکشد برای که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم.😞 . 🍃کاش متفاوت به آخر برسیم!😌 وگرنه پایان همه قصه هاست.🌹 . ✍️نویسنده : . 🌸 به مناسبت سالروز . 📅تاریخ تولد : ۵ تیر ۱۳۷۳ . 📅تاریخ شهادت : ۲۲ مهر ۱۳۹۵ .حما سوریه . 📅تاریخ انتشار : ۴ تیر ۱۴۰۰ . 🥀مزار شهید : روستای محمد آباد ساقی . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ♡بسم رب شهدا 🍃گاهی که میخواهم از بگویم و بنویسم زبانم قفل میشود ، نگاهم روی خط های دفتر سفید ثابت می‌ماند و قلم کاغذ سفید را با کلماتی نامفهوم سیاه میکند. 🍃اینبار هم همینطور! بالاخره با یک حرف ، با یک کلمه در ذهنم روشن میشود. به دست مینویسم از او : گرمای را با حضورش در خانواده ها به خنکای بهار تبدیل کرد، مثل هر نور چشمی که تازه متولد میشود. 🍃 آقایی که راه را در پیش گرفت و را به تن کرد. باز هم یک شاگرد از مدرسه آمده بود که امتحان پس بدهد. 🍃باز مردی از که دل به باخته بود و هیچ جوره نمیشد پای رفتن را از او بگیری... وَ باز شاگردی که رسم از خود را خوب بلد بود ، گذشتن میخواهد به نیست به است. باید بی ریا و صادقانه بگذری از هرآنچه که مانع سعادتمندی‌ات میشود و این طلبه گذشت از هر چیزی که داشت! 🍃هرچه بگویم باز نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و ندارم. هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و شود ،دلم یک متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند. 🍃دلم پر میکشد برای که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم. 🍃کاش متفاوت به آخر برسیم! وگرنه پایان همه قصه هاست.🌹 ✍️نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆بسم رب عشق☆ 🍃روضه مجسم شنیده ای؟ سوریه از این روضه ها زیاد به خود دیده، از بگیر تا خانطومان و حلب و... جای جایش روضه است. 🍃از همان وقتی که زمزمه به مزار حجر بن عدی پیچید و آسمان * از دیدن این بی حرمتی و آشفتگی طوفانی شد، در دل علویان هم غوغایی به پا شد غیرتشان به جوش آمد گفتند و راهی سوریه زخم دیده شدند تا شاید مرهمی باشند بر روی زخمش😞 🍃فاطمیون هم پا در میدان نهادند تا نشان بدهند دوباره تکرار نخواهد شد، شاید از همان موقع بود که سوریه شد مسلخ محبان و شیعیان علی. 🍃محمود یکی از همان عاشقان بود از آمده بود و به قول خودش، شیعه و انسانیت مرز ندارد و هرجا ظلمی باشد شیعه آرام ندارد مخصوصا اینکه سخن حریم عمه سادات(س) هم در میان باشد! 🍃حال میخواهم از روضه مجسم بگویم. روزی که بود و همه عزادار سقا، جایی هزاران کیلومتر دور تر از ایران در حومه حلب، سری را از بدن جدا کردند و بدن را گلوله باران... 🍃در دل همسفرش آشوبی بود و خبر همسر آتش به جانش انداخت و خبر مفقود شدنش دلش را بیشتر سوزاند. بچه ها دلتنگ برای پدر و چشم انتظار تا پدر را ببینند، برای دو کودک انتظار دیدن پدر سخت است بعد از دو ماه حال پدر آمده با تنی بی سر و پر از جراحت... 🍃روضه مجسم، تنی پاره پاره است که سر ندارد و که دلتنگ پدر هستند، و ما مدیون این چشم های منتظر و دلهای صبورشان هستیم‌😓 *مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است. ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ مهر ۱۳۹۵.حومه حلب سوریه 📅تاریخ انتشار : ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مشهد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃چند روز دوری از حال و هوای قلم و نوشتن وسوسه‌ام کرده بود که دست به قلم ببرم و به آن اقلیم خوش آب و هوا برگردم! ماندم از که بنویسم؟! قصه زندگی چه کسی را روی کاغذ ببرم؟ قرعه انداختم و به نام یاسین رحیمی افتاد... 🍃و چه خوش اقبال بود قلم من که قرار بود دمی همنفس او باشد. اویی که در متولد شد و در جان داد، بهتر بگویم جان را در راه دفاع از حریم آل‌الله تسلیم پروردگار خود کرد. بهار سی‌سالگی‌اش نیامده بود که راهی شد، به مقصدی که همه گمان میکردند یا تهران است یا کرمانشاه! اما مقصد او سوریه بود‌... 🍃همراه لشکر به قصد دفاع راهی سوریه شد. مهر سکوتی که خود به لبان خویش زده بود اجازه نمیداد آهنگ رشادت هایش به گوش کسی برسد، گمنام بودن را دوست داشت وَ همچنین گمنام ماندن را. شنیده بودم این آخری ها بیقرار تر از هر وقتی بود و مدام میگفت: من باید برم و به عهدی که بسته‌ام عمل کنم! 🍃آخر با چهارده نفر از رفقایش عهد بسته بودند هرکه شد دست بقیه را بگیرد و هرکه زنده ماند راه رفقای شهیدش را ادامه دهد. و یاسین آخرین نفر از آن پانزده بود که پرواز کرد... ✨سالگرد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ آذر ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ مهر ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh