🌷 #طنز_جبهه1⃣8⃣
💠إسمــال یـا إزمــال !!!
🔸 می گفت خدا ما را در جنگ و در #اسارت تنها نگذاشت و با امدادهای #غیبی یاری مان کرد.
🔹شاهد مدّعایش هم یک خاطره ی جالب و #طنز بود: عراقی ها فحاشی و کتک کاری برایشان کاری همیشگی بود. مثل آب خوردن. ما ایرانی ها هم یک خصوصیتی داریم که برخی اسم ها را مختصر می کنیم. مثلا به اسماعیل می گوییم إسمال، ابراهیم را می گوییم إبرام، به فاطمه می گوییم فاطی...
🔸هر وقت یک #مقام یا یک مسئول می خواست به اردوگاه بیاید، یکی از ما اسرا را - که جزء #مفقودین بودیم ـ برای آن مقام مسئول #قربانی می کردند.خیلی راحت.
🔹قرار بود فردا هم یکی قربانی شود. ما هم چاره ای جز توسل به #امام_زمان نداشتیم. زیارت عاشورا هم خواندیم _ من به شما توصیه می کنم حتی در روز عروسی تان هم #زیارت_عاشورا را ترک نکنید.
🔸عراقی ها مرا مأمور #ترجمه کردند. گفتند به اسرا بگو سرشان را پایین بیندازند و اسم هرکسی خوانده شد با دویدن بیاید جلو و با احترام بگوید نعم سیّدی!
🔹یکی از بچه ها انتهای صف سرش را پایین نگرفته بود برای همین عراقی با #عصبانیت فریاد زد : إزمال! چرا سرت را پایین نمی گیری؟ ناگهان یکی دیگر از بچه ها به نام #اسماعیل چاووشی که اهل اصفهان و از بچه های ارتش بود، یک دفعه با دو آمد جلو و رو به عراقی داد زد : نعم سیدی!
🔸عراقی اول ترسید فکر کرد ایرانی آمده #بزندش! کمی فرار کرد به عقب. اما با تعجب دید #اسیر_ایرانی مقابلش ایستاده و حرکتی نمی کند. با چشمانی گرد شده ازش پرسید : آٔنت إزمال؟!! (در زبان عربی، الاغ میشود إزمال!)
🔹دوست ما هم فریاد زد : نعم سیدی! عراقی دوباره پرسید : أنت آدم؟ باز هم جواب داد نعم سیدی! من چون #عرب بودم و هر دو زبان فارسی و عربی را بلد بودم فهمیدم ماجرا از چه قراراست، #خنده ام گرفت و همه زورم را برای بستن لب هایم جمع کردم اما نشد!
🔸عراقی با کابل بر سرم زد و پرسید : شینهو؟ ماجرا چیه؟ برگشتم سمت دوستم و پرسیدم : اسم تو چیست؟ گفت اسماعیل چاوشی! گفتم: خب مگر این #بعثی چی صدا زد که دویدی ؟ گفت : مگر نگفت إسمال؟ خب منهم اسمم إسمال است دیگر...😂😂
🔹همه اسراء خنده شان گرفته بود . آنها که نمی توانستند همه اسراء را باهم بزنند . ماجرا را وقتی برای آن #افسر_عراقی تعریف کردم او هم کلی خندید.😂😂
🔸همین... و به این طریق آن روز جان بچه ها حفظ شد و کسی قربانی نشد. خداوند از جایی به ما کمک می کرد که فکرش را هم نمی کردیم.
✍ محمد فریسات
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
3⃣8⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠القم القم
🔰 #شلمچه بودیم! آتش دشمن🔥 سنگین بود و همه جا تاریک تاریک. بچه ها همه کپ کرده بودند به سینه ی خاکریز. دور #شیخ_اکبر نشسته بودیم و می گفتیم و می خندیدیم😄 که يك دفعه دو نفر اسلحه بدست از خاکریز اومدند پایین و داد زدند: الایرانی !الایرانی🇮🇷! و بعد هر چى تیر داشتند؛ ریختند تو آسمون💥.
🔰نگاهشون می کردیم که اومدند نزدیکتر و داد زدند: القم القم (بپر بالا)، صالح گفت: #ایرانی اند... بازی در آوردند! عراقی با قنداق تفنگ زد به شانه اش⚡️ و گفت: #السکوت. الید بالا. نفس تو گلوهامون گیر کرد😰. شیخ اکبر گفت: نه مثل اینکه راستی راستی #عراقی اند....خلیلیان گفت: صداشون ایرانیه😏....
🔰یه نفرشون چند تیر شلیک کرد💥 و گفت: #روح! روح! دیگری گفت: اقتلو کلهم جمیعا...خلیلیان گفت: بچه ها می خوان #شهیدمون کنند. و بعد شهادتین رو خوند. دستامون بالا بود که شروع کردن با #قنداق تفنگ ما رو زدن و هُلمان دادند که ما رو ببرن سمت عراقیها😨. همه گیج و منگ شده بودیم و نمی دونستیم چیکار کنیم که یک دفعه🗯....
🔰 صدای حاجی اومد که داد زد: آقای #شهسواری !آقای #حجت! پس کجایین؟! هنوز حرفش تموم نشده بود که یکی از عراقیها کلاشو برداشت⛑، رو به حاجی كرد و داد زد🗣: بله حاجی! بله ما #اینجاییم!.... حاجی گفت: اونجا چیکار می کنین؟ گفت: چند تا #عراقى مزدور دستگیر کردیم. و زدند زیر خنده😄 و پا به فرار گذاشتن....
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#داستان_صبا
🔺داستان شیعه شدن یک بانوی زرتشتی
#قسمت_6⃣
از نظر من وقتی از دیگر ادیان در مورد چیزی سوالی می پرسیم جوابها قانع کننده نیست، و پرسشگر هم دیگر جوابی ندارد یا بهتر بگویم سوالی ندارد که بپرسد!
بعد از چند روز رفتم خونه حاج آقا علوی، برای شرکت در جلسات روزانه.
بعد از مراسمات معمول، خودشان شروع به جواب دادن کردند؛ جالب بود، ما نیاز داریم عبادت کنیم چون بنده ایم...
کم کم مشکلات آغاز شد!
خیلی سؤال پیچ (❓❓❓) می شدم!
بهرحال نهج البلاغه، کتابهای📚
🌷شهید🌷 مطهری و دکتر شریعتی🌹 کتابهایی نیستن که معروف نباشن. و عجیب تر از اون، خوندن این کتابها توسط یک دختر زرتشتی ای بود که هر هفته با موبد اعظم سیر اخلاقی رو چک میکرد که روحی پاک داشته باشه...
🔶اگر با موبدان اعظم صحبت کرده باشید متوجه تفاوت اونها با بقیه موبدها میشید.
نژادپرست و افراطی نیستن، شباهت به اسلام درشون کم نیست.
من بعد از مسلمون شدنم دعوت شدم به ادریانا و جشنی💫🌺🎊 کوچک. هرچند می دونستم از دستم ناراحتن. از دختری که به چشم سرمایه بهش نگاه می کردن.
اما کاری کردند که همچنان به زرتشت علاقه مند❤ باشم و به حفظ احترامش بکوشم.
🔶دوستانی که منو می شناسند می دونند چقدر سعی در ردِ دروغها و شایعاتی که به زرتشت می زنن فعالم. هرچند ضعیف و بی حاشیه اما پاک.
من ۱۶سال در این دین بودم.
و واقعاً خداپرست✨ بودم.
✳️تربیت من اینگونه بود...دینم زرتشت اما رفتارم مسلمانانه بود...
فقط درس می خوندم📖 که خانواده خرده نگیرند ولی غرق در اندیشه زیبای مطهری و عرفان آقای علوی بودم.
امتحانات خرداد ماه تمام شد و با خیالی آسوده تر به دنبال مطالعاتم📚 رفتم.
باید بگم که سخت ترین و عذاب آورترین روزها رو برای آقای علوی رقم زدم.😅
دو دفتر📒 کامل پر از سؤالات❓ کرده بودم، از کتابهای 🌷شهید🌷 مطهری و دکتر شریعتی🌹 و امام خمینی💗.
طوری که می پرسیدم اگر این شیء کتابه چرا کتابه چرا مداد نیست!🤔
من تازه داشتم با تاریخ فرهنگ اسلام آشنا می شدم.
مثل کربلا🔴، مثل انقلاب.
و در ذهنم حد و مرزهای ذلت و عزت و... مشخص شد.
آقای علوی می گفت کلیشه است که بگیم کربلا درس آزادگیه، باید بگیم کربلا، کرب و بلاست🔴⚫.
حدود دو هفته اتفاقات کربلا تا شام رو توضیح و تحلیل دادند و ذهنیت من درباره حق✅ و باطل❌ کامل شکل گرفت.
و این باعث شده من الان از بابت اتفاقات سیاسی خیلی ناراحت شوم و حرص بخورم.
من فکر می کنم یکی از مشکلات جامعه ما عدم دغدغه مندی ماست.
ما دغدغه دین و ایمان و رهبر و خانواده و فرهنگ و اقتصاد نداریم، اما تا دلتون بخواد دغدغه لاکچری و شیشلیک و تفکر غربی و کلاس و... داریم!
و این برایم عجیبه که ما در چند مورد کاملاً ضربه خوردیم، یعنی اسلام ضربه خورده، بخاطر عدم رهبر گرایی... یعنی ولایت فقیه و امام رو گذاشتیم کنار و ضربه ای شیرین نوش جان کردیم!
از امام علی تا امام حسین؛ و امام زمان و ملی شدن نفت و رهبر انقلاب، ولی درس نمی گیریم!
خیلی جالبه شاید یزید و تیر وطایفه اش به جهنم🔥 واصل شدند اما تفکر یزیدی، شما بخونید "غربی" همچنان پا برجاست...
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4⃣8⃣3⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#قربانیهای_عید_قربان!
#فقط_این_5_نفر!
#تن_برابر_تانك!
🌷در تاریخ ١/٥/١٣٦٧، در جاده اهواز _ خرمشهر كه #عراقیها آنجا را گرفته بودند با تیپ الزهرا، از لشكر ده سیدالشهدا درگیر میشوند💥 و دامنه این درگیری به حدی شدید بوده كه عبارت تن برابر #تانك در اینجا مصداق علنی پیدا میكند، آنهم در صبح 🌞روز #عیدقربان!
🌷قضیه از این قرار است كه آن روز در حدود ٣٠ #رزمنده، سوار بار كامیونی🚛 میشوند، به قصد جاده اهواز - خرمشهر، كه تیر #مستقیم تانك بعثیها كه تا آنجا هم راه پیدا كرده بودند به #وسط كامیون، اصابت میكند 💥و خیلی از بچهها #زخمی میشوند ولی فقط 5#سیدشهید میشوند.
🌷این از نظر من نكته عجیبی است به خصوص وقتی در میان این رزمندهها كسی مثل #محسن_اسحاقی هم بوده كه دهها تركش میخورد ⚡️اما به #شهادت نمیرسد🚫، گو اینكه فقط شهادت🕊 در تقدیر تمام #ساداتی بوده كه در آن كامیون نشسته بودند، آنهم به تعداد ٥ نفر!
🌷نام این #شهدای_خمسه_سادات_كوثر:
🕊سیدعلیرضا جوزى، 🕊سیدداود طباطبایى، 🕊سیدصاحب محمدى، 🕊سیدمهدی موسوی و 🕊سیدحسین حسینی است.
🌷پیکرهای مطهرشان ⚰از سر تا کمر چون اجداد طاهرینشان در #کربلا بیسر و دست، به گونهای قطعه قطعه میشود که قابل شناسایی و تفکیک نبودند❌؛ به همین دلیل پس از عقبنشینی دشمن، #قطعات مطهر پیکر این پنج شهید🌷 توسط دیگر همرزمان در همان محل شهادت به خاک گرم و خونین #خوزستان سپرده میشود.
🌷با اتمام جنگ و بازگشت اهالی #بومی منطقه که در پی اتفاقاتی با توسل به این قبر مطهر (واقع در سه راه كوشك _ خرمشهر) حاجت میگرفتند، بنا به درخواست اهالی از مسئولان منطقه، هویت این قبور مطهر مشخص شد👌 و در سال ۷۶ با اصرارهایی مبنی بر ساخت مقبره با همت #خانواده معظم شهدا و جمعی از همرزمان، بقعه کنونی که دارای #پنج_ستون است احداث شد. این بقعه در میان اهالی منطقه #کوشک به بقعه فاطمیه(س) نام گرفته است و زیارتگاه خیل عظیمی از اهالی است🌸.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سعی کن طوری زندگی کنی ...... که خدا #عاشقت بشه......
اگه خدا عاشقت بشه......خوب تورو #میخره.......
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❤️ـ﷽ـ❤️
🔹نگاه کن...
خوب نگاه کن
ببین #کجا زندگی میکنی⁉️
💢اینجا سرزمینی است که
در #دفاع_مقدس مردان و زنانی
فدای آن شدند تا ذره ای از خاک و
ناموسش را ندهد📛...
💢جوان ها و نوجوانانی که در #اوج
زیبایی و قدرت💪 بودند و از لذت ها
گذشتند و رفتند و آسمانیــ🕊 شدند...
🔹این طرف تر را نگاه کن...
💢گفتیم دفاع مقدسی ها از جنس ما #نیستند...ما نسل موبایل📱 و اینترنت و ماهواره📡 وکلش و هزار چیز دیگریم...
آن زمان که این ها نبوده.
شاید اگر بود آنها هم نمیگذشتند😏
🔹نگاه کن...
متولد چه دهه ای هستی⁉️
#دهه_شصت⁉️
💢 #رسول_خلیلی هم که هم سن تو بود...
#محمد_هادی_ذوالفقاری که رفت و از
همه ی خوشی هایش گذشت...
#مسعود_عسگری با قد و بالای رشیدش...
💢دهه #هفتادی؟
#محسن_حججی هم دهه ای تو بود...
سرش را داد😔
#محمدرضا_دهقان_امیری ...
همان افتخار دهه هفتادی ها!
همان که از همه چیزش حتی موتورش گذشت..
یا #احمد_مشلب جوان پولدار لبنانی...
💢یا چرا راه دور برویم...
اصلا همین #جهاد_مغنیه آقازاده ای که همه چیزش فراهم بود...
💢خب حالا بهانه ات چیست؟
این ها که هم #دهه ای تو هستند...
این ها هم که موبایل📱 و کلش و هزار چیز دیگررا مثل تو دیدند...
این ها هم که در همین اوضاع و احوال
بد #جامعه بودند...
🔹نه عزیز من....
این ها همه بهانه ست...
💢 #شهادت همت و حال میخواهد...
وگرنه این ها هم بالــ🕊 نداشتند...
فقط ((حال))داشتند...
#شهید که معصوم نیست🚫.
⚡️فقط
از سیم خاردار نفسش عبور کرده...
بیا قول بده تو هم از سیم خاردار #نفست عبور کنی😊
سمج باش😉💪
میرسی❤
#شهیدشو...حیفه ها
از ما گفتن بود.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷🌿🌷
همه شـهدا اون #امـضاءآخــرے
و اصلیرو از سلطان گرفتن؛
سلطانامام رضا( ع ).
هركےكارشگـيركرده
برهمشهد هر خبرےهستـ اونجاستـ.
#شهید_مدافع_حرم
#شهیدمـحـمـودشـفیعـے🕊❤️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❤️-﷽-❤️
#فقط مجردا بخونن🙈
#حیف_باشد_که_تو_باشی_و_مرا_غم_ببرد😉
🔰یکی از رفقا میگفت:"قصد #ازدواج💍 داشتم،گفتم برم #مشهد و از امام رضا(ع)یه زن خوب بخوام...❗️
🔰رفتم #حرم و درخواستمو به آقا گفتم...
شب شد🌙 و جایی واسه خواب نداشتم.هر جای حرم که میخوابیدم😴.خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که،"آقا بلند شو..."😒
🔰متوجه شدم کنار #پنجره_فولاد…
یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت #شفا بستن،کسی هم کاری به کارشون نداره.
🔰رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم وتاااا صبح راحت خوابیدم😴.صبح شد☀️پارچه رو وا کردم پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم...
چشتون روز بد نبینه،یهو یکی داد زد :
"آی ملت…#شفا گرررفت…😧
#پنجره_فولاد_رضا_مریضا_رو_شفا_میده
🔰به ثانیه ⏱نکشید، ریختن سرم ونزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز #ثبت شفا یافتگان😁
🔰"مدارک پزشکیتو 📑بده تا پزشکای ما؛
مریضی و #ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن✅..."
"آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️
خوابم میومد،جا واسه خواب نبود،رفتم خودمو بستم به #پنجره_فولاد و خوابیدم😴…
همین"
🔰تاااا اینو گفتم…
یه چک خوابوند درِ گوشم 😢و گفت:
"تا تو باشی دیگه با #احساسات مردم بازی نکنی…"
🔰خیلی دلـــ💔ــم شکست
رفتم دم پنجره فولاد و با #بغض گفتم:😢
"آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم، #زن که بهمون ندادی🚫 هیچ،یه کشیده آب دار هم خوردیم.
🔰همینجور که داشتم نِق میزدم،یهو یکی زد رو شونم و گفت:"سلام پسرم😟
"مجرّدی⁉️" گفتم: آره
"من یه #دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️
🔰اومدم حرم که یه #دوماد خوب پیدا کنم؛
تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت...🙈
♨️خلاااااصهههه...
تا اینکه شدیم #دوماد این حاج آقا😁👏
🔰 #بعدازدواج
با خانومم اومديم حرم😍از آقا تشکر كردم و گفتم:"آقا ،ما حاضریم یه سیلی دیگه بخوریم و
یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا 😂 ❤️
(به روایت: #آقای_موسوی_زاده)
#يا_ضامن_آهو
#اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ خادمیِ شهید_نوید_صفری ❤️
کفشداری حرم حضرت رقیه (س)
#بسیار_زیبا👌👌👌
#پیشنهاد_دانلود
سوریه 💗
دمشق 🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh