شهید صیاد شیرازی
در #حسرت_خان_طومان #همسر_آقاسلمان میگوید: جالب است بدانید که گروهی که #سلمان میخواست همراه با آن
#بخشی از #دست_نوشته_شهید
آنچه میخوانید، بخشی از دست نوشته #شهید برای بعد از #شهادتش است:
#سلام_رهبر_محبوبم و ملت قهرمان ایرانی اسلامی!
درست است که در دنیای خاکی شما نیستم و در ظاهر با شما نفس نمیکشم، درست است که #دخترکوچولوها و #گنجشکهای_بابا دیگر طعم داشتن پدر را نمیچشند، درست است که سایه تکفیر از حرم حضرت زینب(س) دور شده، اما هنوز خیلی کار داریم، هنوز خیلی راه باقی مانده است؛ دفاع از حرم آغاز مسیری است که باید به اهتزاز #پرچم_لاالهالاالله در همه عالم ختم شود.
ادامه راه با شماست...
❥↬ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════
شهید صیاد شیرازی
═══ ೋ❅﷽ ❅ೋ═══ " #شهید_مدافع_حرم « #مجید_قربانخانی» متولد #۳۰_مرداد ماه #سال_۶۹ در #تهرا
═══ ೋ❅﷽ ❅ೋ═══
#آخرین_دیدار
در آخرین دیدار، وقتی موقع اعزام با ما خداحافظی کرد، هنوز یادم هست وقتی داشت میرفت، انگار از همین کوچه پرواز کرد.
در سوریه هم که بود، هر شب با ما تماس میگرفت و تلفنی صحبت میکرد.
برای آرامش مادرش میگفت که ما در حرم حضرت زینب(س) هستیم و جایی نمیرویم؛ خیالتان راحت باشد! تا اینکه بار آخر که تماس گرفت، گفت که من چند روزی نمیتوانم با شما صحبت کنم.
چند روز بعد خبر #شهادتش را از طریق یکی از دوستانش شنیدیم.
مرتضی و همراهانش عملیات سختی را در خان طومان اجرا کردند و مقابله جانانهای با داعشیها داشتند.
آنها برای آزادسازی آن منطقه تا آخرین نفس ایستادند و در نهایت به آنچه آرزویش را داشت رسید؛ به فرموده خودش، شهادت نامه او با امضای #حضرت_زینب(س) عمه بزرگوار
#امام_زمان(عج) تأیید شد.
در شب عملیات، مرتضی شروع میکند به خواندن روضه حضرت رقیه؛ مجلس، حال و هوای خاصی پیدا میکند.
بعد از آن مرتضی میرود و وقتی برمی گردد، چهرهاش نورانی و زیباتر شده بود؛ همرزمانش میفهمند که #غسل_شهادت کرده است.
مرتضی در آن لحظات میگفت که میخواهم مثل #امام_حسین(ع)، #حضرت_عباس یا #حضرت_علی_اکبر به #شهادت برسم.
دوستانش جواب میدهند که مگر میتوان با یک #گلوله مثل آن حضرات به #شهادت رسید؟!
اما وقتی به #شهادت رسید، همه دیدند که بله اگر یک فرد بخواهد در هر شرایطی میتواند مثل آن #معصومین به #شهادت برسد.
❥↬ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════
#ایام_عجیب
همیشه اول تا #یازدهم_دی_ماه مریض بود.
خیلی عجیب بود.
می گفت وقتی که #شیمیایی شدم همین اوایل دی ماه بود و عجیب تر اینکه #11_دی_ماه هم #روز_تولد و هم روز #شهادتش بود.
در دی ماه #ازدواج کردیم و #دخترمان (زهرا) هم #8_دی_ماه بدنیا آمد.
═══ ೋ❅ೋ═══
#لحظات_آخر
… یکی دوبار که درباره #شهادت حرف میزد میگفت: من ۵ سال الی ۵ سال و نیم با شما هستم و بعد میروم.
که اتفاقاً همینطور هم شد.
دفعة آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود.
دیدم حال عجیبی دارد.
او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول بود.
تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟!
چه خبر است؟
گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم.
حرفهایی می زد که انگار می دانست میخواهد برود.
میگفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد.
داریم میرویم.
نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد .
میخواستم مرخصی بگیریم که او قبول نکرد.
گفت: تو برو، دوستم می آید و مرا به دکتر میبرد.
به دوستش هم گفته بود: « قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام.
میخواهم #غسل_شهادت بکنم.
آقا آمد و پرونده من را امضاء کرد.
گفت: تو باید بیایی.
دیگر بس است توی این دنیا ماندن.
من دیگر رفتنی هستم. »
#غسل_شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان.
هم اتاقیهایش دربارة نحوة #شهادتش میگفتند: #لحظه_اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و #شهادتین را گفت و گفت: #خداحافظ و #شهید شد …"
❥↬ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════
شهید صیاد شیرازی
دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان به نیابت از شهیدان؛ #جواد_الله_کرم #سجاد_زبرجدی @shahidsayaad
#شهید_جواد_الله_کرم می گفت:
«مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم.»
═══ ೋ❅❅ೋ═══
بعد از گذشت ۴ سال، خبر پیدا شدن #پیکر_مطهر یکی از #فرماندهان_مقاومت در #سوریه منتشر شده است.
#شهید_جواد_الله_کرم که سال ۹۵ خبر #شهادتش در عین ناباوری حماسه عظیم او را تا ابد ماندگار کرد.
#پیکر_مطهر این #فرمانده_شهید در #کربلای_خان_طومان در جریان تفحص پیکر شهدا کشف شده و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
❥↬ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════
به #روایت_مادر:
روزی که خبر #شهادت/فرزندم را شنیدم از صبح آیه شریف "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون" ورد زبانم بود و خاطرم هست #روزه بودم.
نزدیک ظهر بود که دیدم یکی از دخترانم به خانه آمد اما چهره اش آرام نبود.
چندبار پرسیدم: «چیزی شده که آنقدر بهم ریخته ای؟» گفت: «نه؛ فقط #آقا_جواد مجروح شده است.» دیدم چشمان دخترم اشک داشت.
گفتم: «مادر! می دانم #آقاجواد_شهید شده است.
به من بگو چون از صبح انگار بمن تلقین شده است که امروز خبر #شهادتش را می شنوم.»
همین موقع بود که دیدم جمعی از فامیل و همسایه ها وارد منزل شدند برای تسلی دادن.
#خداوند در #قران فرموده وعده من حق است و عملی می شود.
اگر بپذیریم وعده #مرگ و #شهادت هر انسانی آنطور رقم می خورد که تقدیر خداوند است، دیگر دلیلی ندارد برای رفتن فرزندمان به جبهه دفاع از حرم اهل بیت(ع) ممانعت کنیم.
❥↬ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════
یک #همکلاسی و #همکار
#علی_جهانگیری یکی دیگر از دوستان #احسان_قدبیگی است که رفیق خوابگاه و دانشگاه او بوده است، از آشناییاش با #احسان میگوید: «سال ۹۱ بود که من برق قبول شدم و #احسان مکانیک میخواند.
اما دو سه ماه بعد من تغییر رشته دادم و رشته مکانیک را انتخاب کردم.
من درسم خوب بود و برای بچهها رفع اشکال میکردم. یک روز دوست مشترکمان با احسان به اتاق ما آمد تا رفع اشکال کند و از همان زمان من وارد اکیپ ۶ نفره بچههای مکانیک شدم.»
از همان زمان دوستیهایمان شروع شد.
سال ۹۴ با #احسان هماتاقی شدیم و تا پایان دانشگاه با هم بودم.
بعد از درس هم من درس میخواندم و #احسان در تهران سربازی میرفت، برای همین با هم همخانه شدیم و خانهای در خیابان جیحون رهن کردیم تا بتوانیم به کارهایمان برسیم.»
او ادامه میدهد: « #احسان در کنار سربازی کار هم میکرد.
بیشتر در رشتههای طراحی مکانیکی دستگاه کار میکرد و جزو معدود کسانی بود که شغلی که انتخاب میکرد با تحصیلاتش همخوانی داشت.»
جهانگیری میگوید: «او توانمند بود، برای همین وقتی در قم شرکتم به راه افتاد، از او خواستم به قم بیاید و با ما همراه شود.
دو سال در وقتهای آزادش به قم میآمد و آموزش آنلاین داشت و یک سال هم در قم ساکن شد و وقتی در وزارت دفاع در مصاحبه شرکت کرد و قبول شد به تهران برگشت.
درست سه روز قبل از #شهادتش به من پیام داد که برای بعد از تعطیلات یک قرار بگذاریم و همدیگر را ببینیم، اما اجل مهلت نداد و دیدار ما به قیامت افتاد.»
او از خاطرات #هم_شاگردی_شهیدش میگوید: « #احسان مثل پدر و مادر بچههای خوابگاه بود.
دلسوز همه و بهشدت اهل نظم و انضباط بود.
غذا درستکردنش حرف نداشت و وقتی قرار بود برای بچهها غذا درست کند، حتما آن شب چند نفری خودشان را در اتاق ما میهمان ناخوانده میکردند تا از غذایی که او درستکرده بخورند.
مسئول شستن ظرفها بود، چون میدانست ما تنبلیم و ظرفها برای صبح میماند.
همیشه ظرفها را شب میشست که برای فردا نماند.»
او از ماجرای دعوای خودش با احسان میگوید: «یکبار قرار بود خوابگاه سمپاشی شود.
#احسان میگفت باید همه وسایل را به هشت انباری ببریم و بعد از سمپاشی آنها را به اتاق برگردانیم.
اما من که تنبلتر از این حرفها بودم، میگفتم نیازی نیست، کافی است وسایل را وسط اتاق بگذاریم و روی آن را با پارچه بپوشانیم.
این کافی بود که با هم کلی جروبحث کنیم.
او بسیار منظم بود و یادم نمیرود که در دوران سربازیاش حتی یک روز هم تاخیر نداشت و سر ساعت در محل خدمتش حاضر میشد.»
این همکار و همکلاسی با تاسف از اینکه #احسان کمتر از یک سال بود که #ازدواج کرده بود، تعریف میکند که او ستون خانهشان بود و رفتش غم بسیار زیادی روی دوش خانوادهاش گذاشته و امیدوارم که خدا توان و تحمل این مصیبت را به آنها بدهد."
❥↬ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════
#بسم_رب_الشهدا_و_الصدیقین
“کلنا عباسک یا زینب”
#شهید_بیاضی_زاده، اولین #شهید_طلبه_مدافع_حرم استان #کرمان در #۵_تیر_سال_۱۳۷۳ در روستای #حجت_آباد_انار دیده به جهان گشود.
وی فرزند سوم خانواده است و یک خواهر و برادر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر از خود دارد.
#پدر این #شهید_بزرگوار از #جانبازان هشت سال دفاع مقدس و #عمویشان هم #شهید می باشند.
تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد.
از همان دوران به #زیارت_عاشورا علاقه خاصی داشت و پس از قبولی در مدرسه نمونه دوران راهنماییش آغاز شد.
وی از همان سال از خانواده جدا شد و در خوابگاه زندگی می کرد و فقط هفته ای یک روز پیش خانواده بود.
در همان جا با روحانیونی که در مدرسه امام جماعت بودند آشنا می شود و به حوزه علاقه پیدا می کند.
پس از اتمام دوران راهنمایی در حوزه فاطمیه قبول می شود و به قم می رود.
سطح یک حوزه را به جای ۶ سال در ۵ سال به اتمام رساند و سپس سطح دوم را در مدرسه خوانساری خواند و علی رغم سن کمش به درجه #حجت_الاسلامی رسید.
وی حتی چند جلسه در کلاس درس خارج فقه هم شرکت کرده بود.
نمرات ایشان نظر بسیاری از اساتید را جلب کرده بود و او جزو نفرات برتر #نخبگان_رهبری بود.
حتی به علت استعداد کم نظیری که در زمینه مباحثه داشت کلاس های درسی را به عهده گرفته بود.
علی رغم سن کمی که داشت چندین مرتبه در مناطق عملیاتی جنوب برای دانشجویان روایتگری کرده بود و چندین مرتبه نیز در اردوهای جهادی شرکت کردند.
سال ۹۱ به عضویت #سپاه_قدس در آمد و در سال ۹۳ راهی جبهه های عراق شد.
اولین بار در ماه رمضان سال ۹۵ به #سوریه رفت و به جای یک دوره، دو دوره در آن مناطق ماند.
پس از بازگشت ایشان خبر رسید که دوست صمیمیش #محمد_امین_کریمیان شهید شده است.
پس از بازگشت، خانواده و دوستان اصرار داشتند که مدتی صبر کند و دوباره برود اما ایشان دیگر دل ماندن نداشت و #۲۶_شهریور برای بار آخر به عنوان روحانی تبلیغی تیپ فاطمیون راهی سوریه شد و در منطقه صبوره به علت شناسایی شدن توسط دشمن در حالی که از خط مقدم باز می گشتند #ترکش_خمپاره به #سرشان اصابت کرد و به #مولایش_اباعبدالله پیوست.
دشمن حتی ماشین آنها را با لدر واژگون کرد تا از #شهادتش مطمئن شوند.
لازم به ذکر است که دو رزمنده همراه ایشان هم اکنون زنده می باشند.
#پیکر این #شهید_بزرگوار پس از برگزاری مراسم تشییع با شکوهی در #گلزار_شهدای_روستای_محمد_آباد_ساقی به خاک سپرده شد.
•❥ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════
#خصوصیات_اخلاقی_شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#ارادت_زیاد_شهید_ذوالفقاری به #شهید_ابراهیم_هادی باعث شد در خلق و خوی شبیه اونا؛اورا در زندگی #الگوی خود قرار داد.
ازعادات بارز #هادی کمکی پنهانی به #نیازمندان (چه در #ایران و چه در #عراق)بوده است که این خصوصیات نیازمندان بعد از #شهادتش روشن شد.
این #شهید_بزگوار همیشه #همیشه_الوضو بودند و به مسائل مذهبی اهمیت می دادند.
ایشان #مداحی می کردند و اغلب اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت؛ #هادی انرژیاش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود.
اخلاص #هادی زبانزد رفقا بود.
اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.
زمانی که شخصی از زحمات او تشکر کرد، گفت: #خرمشهر_را_خدا_آزاد_کرد، یعنی ما کاری نکردیم.
همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.
او جوان فعال، کاری، پرتلاش اما بدون ادعایی بود.
#هادی بسیار #شوخ_طبع و #خنده_رو و در عین حال #زرنگ و #قوی بود.
•❥ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════
کدام #دعا تو را به #اوج رسانید؟
وی اظهار کرد: عید نوروز با #حاج_حسین رفتیم خدمت #سردار_حاج_قاسم_سلیمانی.
#حاج_قاسم رو به #من و #حاج_حسین گفت من نگران شما هستم که #شهید بشوید.
وی گفت: یکی از #رزمندگان_لشکر_۴۱_ثارالله که نمی شناختمش با خنده رو به من گفت این بنده خدا را نمی شناسم ولی #حسین_شهید نمیشه، این رو #شهید_یوسف_الهی گفته.
#حاج_قاسم گفت، نه؛ اگه اون کسی که باید برایش #دعا کند، #دعا کند، #شهید می شود.
به محض این که #حاج_قاسم این جمله را گفت، #شهید_بادپا خشکش زد رو به من گفت، #ابراهیم حاجی چی گفت؟
جمله #حاج_قاسم را تکرار کردم و گفتم #حاجی گفت اگه اون کسی که باید برایش #دعا کند، #دعا_کند، #شهید می شود.
آن شب زمانی که به خانه #حاج_حسین برگشتیم #حاجی دوباره از من پرسید #حاج_قاسم چی گفت؟
دوباره #جمله_سردار_سلیمانی را تکرار کردم.
بعد از آن حدود چهار یا پنج بار #حاج_حسین این را از من پرسید.
بعد از مدتی #حاج_حسین_بادپا رو به من گفت #ابراهیم؛ #حاج_قاسم از غیب خبر داره.
گفتم یعنی چی از غیب خبر داره؟
#حاج_حسین گفت، آخه من یه #خوابی دیده بودم که این خواب را تا به حال برای کسی تعریف نکردم.
پرسیدم چه خوابی؟
#حاج_حسین گفت چندی قبل خواب #شهید_کاظمی را که پیغام #شهید_یوسف_الهی را برایم آورد و گفت تو #شهید نمی شوی دیدم.
در خواب به #شهید_کاظمی گفتم یه #دعا کن من هم بیام پیش شما و خدا مرا به شما برسونه ولی #شهید_کاظمی دعا نکرد.
گفتم باشه #دعا_نکن من #دعا_می_کنم تو #آمین بگو و گفتم #خدا منو به #شهدا برسون باز هم #شهید_کاظمی آمین نگفت و فقط #شهید_کاظمی به صورتم نگاه کرد و خندید.
#حاج_حسین رو به من ادامه داد: ابراهیم #حاج_قاسم از کجا #فهمیده که گفت اگر آن کسی که باید برایت دعا کند، دعا کند، #شهید می شوی؟
#سردار_حسین_بادپا بعد از این خواب به روایت فیلمی که در آیین یادبود این #شهید_والامقام در کرمان پخش شد، درست کمتر از یک ماه قبل از #شهادتش به #مزار_شهید_کاظمی می رود و آنجا با #پدر و #مادر این #شهید دیدار می کند.
#حاج_حسین آنجا از #مادر_شهید_کاظمی می خواهد برای #عاقبت_بخیر شدنش دعا کند و #مادر_شهید_کاظمی در حالی که دست هایش را رو به آسمان می گیرد از خدا عاقبت بخیری #حاج_حسین را می خواهد و #دعا می کند.
و این گونه اثر می کند #دعای_شهید_کاظمی از #زبان_مادرش در حق #شهید_بادپا و ماجرای شیرینی که آغازش از #اول_رجب، #ماه_رحمت و #عافیت آغاز شد.
❥↬ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════