eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 صبح امید من ای شمس جهانتاب حسین و سلام ‌لڪ منّی و لِاصحاب الحسین همه ی دار و ندارم شده بین الحرمین به ابی انت و امی لک ارباب حسین #آھ_ارباب #بین_الحرمین 💕 @aah3noghte💕
💔 #دلتنگ توأم ...اشڪ خریدار ندارد مے بارد و انـگار ڪــه بـازار ندارد گویند: "ڪه #رخساره خبرمیدهد از #دل"💔 حالا تو بخوان #حال مرا جــار ندارد... #شهید_جواد_محمدی #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 رفیق راهی و از نیمه راه مےگویی وداع با منِ بےتڪیھ گاه مےگویی دلمـ به نیمہ نگاهی خوش است اما تو به این ملامت سنگین نگاه مےگویی #شهیدمحمودرضابیضائی #وداع #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌷🕊🌷🕊 🕊🌷🕊 🌷🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #عباس_زاغی وضع سوسنگرد وخیم بود. اواسط آبان بود و توی این یک ماه اول
🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۱ اسمش محمد صادق بود. در خانواده مرفه و شلوغی در مشهد به دنیا آمد. بچه سوم بود با قد و هیکلی بلند و ورزیده و هوشی بسیار....☺️ درس نخواند و پیِ مهارتی هم نرفت...😬 هر روز یک جای بدنش را مےکرد. پاتوقش هم کوهسنگی و طبرسی و قهوه خانه عرب بود...🙄 همیشه یک تیزی به مچ پایش مےبست و یک پنجه بوکس، بالای آرنجش...😖 زمانی که مردم در تظاهرات انقلاب، کلانتری کوهسنگی را به آتش کشیدند، محمد مےخندید و مےگفت: "خدارو شکر!!! هفتاد هشتاد تا از پرونده هام سوختـــــ "!!😝 با آن قد و قواره، نقش مهمی در دعواهای گروهی داشت... اما... ☝️اهل دعوای تک به تک نبود و معمولا در مشکلات شخصی، مےکرد. ☝️و اینکه روی ناموس محل بود و مےگفت: "ناموس محل، ناموس منه..."💪 سالهای اول پیروزی انقلاب هم با توجه به قدرت بدنےاش، برای کل محل نان و نفت و... جور مےکرد و کار مردم را راه مےانداخت...😊 جنگـــ شروع شد و عباس، برادر بزرگتر محمد به جبهه رفت... اردیبهشـت سال ۶۰ بود که محمد برای دیدن برادرش به جبهه رفت...😑 دم مقر منتظر عباس ایستاده بود که یک جیپـــ جلوی پایش ترمز کرد. مردی از آن پیاده شد و از محمد پرسید: + "اینجا چکار مےکنی"؟؟؟ - "برای دیدن برادرم آمده ام"😇 + "دوست داری بجنگی"؟؟؟ -"دوست دارم ولی بعیده بذارن"...😏 آن مرد که تواضغ از ظاهرش مےبارید، کسی نبود جز دکتر و با لبخند از همراهش خواست تا محمد صادق را راهنمایی کند... شب وارد سنگری شدیم که انگار همه خلافکارهای تهران و اصفهان و مشهد و کردستان آنجا جمع شده بودند!!!😆😅 چه حالی داشت همه سیگاری😑 ... ۳نقطه 💕 @aah3noghte💕
💔 موتورسواره که ظاهر درستی هم نداشت از تو کوچه با سرعت پیچید تو خیابون جلوی موتورش. ابراهیم شدید ترمز کرد بعدشم طرف واستاد و با عصبانیت داد زد: "هو چیکار می کنی"؟ ابراهیم هم پهلوان کشتی بود و بدن قوی ای داشت ولی لبخندی زد و گفت؛ #سلام_خسته_نباشید✋😊 طرف جا خورد معذرت خواهی کرد و رفت.... به همین راحتی. #شهیدجاویدالاثرابراهیم_هادی #شادی_روحش_صلوات 📚 #سلام_بر_ابراهیم #آھ... 💕 @aah3nog💕
💔 #حاج_حسین_یکتا : آن کسی که #ولایتمدار است، آن کسی که چشمش و گوشَـش به دو لبِ #ولایت است، او قطعاً ضرر نمیکند.!!☝️ #فداےسیدعلےجانم #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 نمـےدانـمـ.... و همین ندانسـتن، بیـن من و تـو فاصله انداخته.. فاصله ای به اندازهء #شـهـادتــــــ💔 #اللهم‌الرزقنا‌توفیق‌شها‌دت‌فی‌سبیلک #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم به قلم شهید مدافع حرم #شهیدسیدطاهاایمانی #قسمت_بیست_و_پنج به من اعتماد ک
به قلم شهید مدافع حرم مسابقه بزرگ برگشتم با عصبانیت بهش نگاه کردم😠 … دلم می خواست لهش کنم 👊… مجری با خنده گفت … "بیا جلو استنلی … چند جزء از قرآن رو حفظی"؟ …😃 جزء؟🤔 … جزء دیگه چیه؟ … مات و مبهوت مونده بودم … با چشم های گرد شده و عصبانی به سعید نگاه می کردم … .😡😠 سرش رو آورد جلو و گفت: " یعنی چقدر از قرآن رو حفظی؟… چند بخش رو حفظی؟ چند تا سوره؟ "😉 "سوره چیه؟ مگه قرآن، بخش بخشه؟"😳 … . سری تکان دادم و به مجری گفتم: " نمی دونم صبر کنید … و با عجله رفتم پیش همسر حنیف … اون قرآن ضبط شده، چقدر از قرآن بود؟ "😅😬 خنده اش گرفت … - همه اش رو حفظ کردی؟😃 … +آره … - پس بگو من حافظ 30 جزء از قرآنم …😊 سری تکان دادم … برگشتم نزدیک جایگاه و گفتم: " من 30 جزء حفظم … "😬😇 مجری با شنیدن این جمله، با وجد خاصی گفت: " ماشاء الله یه حافظ کل توی مسابقه داریم … "😍 مسابقه شروع شد … نوبت به من رسید … رفتم روی سن، توی جایگاه نشستم … ضربان قلبم زیاد شده بود …😯 داور مسابقه شروع کرد به پرسیدن … چند کلمه عربی رو می گفت و من ادامه می دادم … 🙄 کلمات عربی با لهجه غلیظ انگلیسی … همه در حالی که می خندیدند با صدای بلند ماشاء الله می گفتند … .😅😃 آخرین بخش رو که خوندم، داور گفت: " احسنت … لطف می کنی معنی این آیه رو بگی …؟ "☺️ "معنی؟ … من معنی قرآن رو بلد نیستم"😔 … با تعجب پرسید: "یعنی نمی دونی این آیه ای که از حفظ خوندی چه معنایی داشت؟" 😳… تعجبم بیشتر شد … "آیه چیه؟"🙄 … با شنیدن این سوالم جمع بهم ریخت … اصلا نمی دونستم هر مسلمانی این چیزها رو می دونه … از توی نگاه شون فهمیدم به دروغم پی بردن…😨😰 خیلی حالم گرفته شده بود … به خودم گفتم "تمام شد استنلی … دیگه نمیزارن پات رو اینجا بزاری"😔 … از جایگاه بلند شدم … هنوز به وسط سن نرسیده بودم که روحانی مسجد، بلندگو رو از داور گرفت: "استنلی، می دونی یه نابغه ای که توی این مدت تونستی قرآن رو بدون اینکه بفهمی حفظ کنی؟"😌😉😍 … . بعد رو کرد به جمع و با لبخند گفت: "می خندید؟ …. شماها همه با حروف و لغت های عربی آشنایی دارید … حالا بیاید تصور کنید که می خواید یه کتاب ۶۰۰ صفحه ای چینی رو فقط با شنیدنش حفظ کنید … چند نفرتون می تونید؟" 😉… . همه ساکت شده بودن و فقط نگاه می کردند … یهو سعید از اون طرف سالن داد زد: "من توی حفظ کردن کتاب های دانشگاهم هم مشکل دارم … حالا میشه این ترم چینی نخونیم؟"😅😄 … و همه بلند خندیدن … حاج آقا، نیم رخ چرخید سمت من … "نمی خواید یه کف حسابی براش بزنید"؟ 🤗… . و تمام سالن برام دست می زدند … به زحمت جلوی بغضم رو گرفته بودم … ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» ه
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدرضااسماعیلی (ذبیح فاطمیون) 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از بایگانی
💔 سفر به محضـر محبوب، شرط ها دارد حبیب باش! که دعوت به کربلات کنند سفینه های سعادت اگرچه بسیارند یکی از آن همه را، کشتی نجات کنند #آھ_ڪربلا 💕 @aah3noghte💕
💔 خنده هـايت . . . آنچنان جادو كند جانِ مرا هر چه غـم آيد سرم هرگــــز نبينم آفتى ..!💖 #شهیدجوادمحمدی #دوست_شهیدت_مواظب_قلبته 💕 @aah3noghte💕
💔 فتنه شاید در صف صفین مےجنگیده روزی فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد فتنه شاید باامام از کودکی همسایه بوده یا که در طیارهء پاریس-تهران بوده باشد دورهء فتنه ست آری! مےشناسد فتنه ها را آنکه در این کربلا، عباس دوران بوده باشد فتنه خشک و تر نمےداند خدایا وقتِ رفتن کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد #اندکی_سیاسی #فتنه #بصیرت #۹دی 💕 @aah3noghte
شهید شو 🌷
💔 #حاج_حسین_یکتا : آن کسی که #ولایتمدار است، آن کسی که چشمش و گوشَـش به دو لبِ #ولایت است، او قطع
💔 تو را خطاب میکنم به رغم انتقادها امید پابرهنه ها، امام بی سوادها تو دست خود نهاده ای، به دست های آسمان فدای دست خط تو، تمام میر عمادها تبسم تو مےشود، دلیل صلح در جهان همین که اخم میکنی، رکود اقتصادها! بگو بمیر! مرده ام، ببین که سر سپرده ام به حکم چشم های تو، نه حکم اجتهادها #فداےسیدعلےجان❤️ #آھ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_41638793.mp3
3.94M
💔 🔊 کربلایی : روزی که فتنه سر گندم ری شد بی بصیرتی با درد و غصه طی شد مرهم زخم دل حضرت آقا💔 قیام حماسه ساز شد ٩دی ... 💕 @aah3noghte💕
💔 پلاکارد #بصیرت #راهپیمایی۹دی 💕 @aah3noghte💕
💔 💔 داعش، وطنی و غیروطنی ندارد چه بسا داعش وطنی پست تر و خشن تر از داعش در سوریه و عراق رفتار کند نکته اینجاست هر دو کفتارهایی هستند که از امریکا و انگلیس، خط مےگیرند ... 💕 @aah3noghte💕
💔 راه ناتمام شهدا ادامه دارد #راهپیمایی۹دی #اصفهان #بیادشهیدجوادمحمدی 💕 @aah3noghte💕
💔 سال۱۳۳۵درقائمشهربدنیاآمد آبان۵۹ در گروه جنگهای نامنظم دکترچمران شرکت داشت. ۲روز بعداز ازدواج باهمسرش به مشهد رفت آنجا به خانمش گفت: "اگه ایندفعه شهید نشدم، یه خونه اجاره میکنم وباهم زندگیمونو شروع مےکنیم" بعد از بازگشت از مشهد به منطقه رفت ۱۲روز بعدازازدواجش در منطقه فکه حین شناسایی براثر اصابت ترکش مین والمری به شهادت رسید #شهیدصادق_مزدستان #سالروز_شهادت #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #ممد_سیاه۱ اسمش محمد صادق بود. در خانواده مرفه و شلوغی در مشهد به دنیا آمد.
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۲ شب وارد سنگری شدیم که انگار همه خلافکارهای تهران و اصفهان و مشهد و کردستان آنجا جمع شده بودند!!! چه حالی داشت!!!! همه سیگاری ....😅 به آنها که حدود ۵۰ نفر بودند گفتند: "مےخواهیم به کارون بزنید و عرض رودخانه را طی کنید"!!☝️ کارون! آن هم با آن جذر و مد شدید!😳🤔 از بین ۵۰ نفر تنها ده نفر توانستند تا آن طرف رودخانه بروند و برگردند که یکےشان همین محمد صادق بود...😬✌️ و شد جزء تیم ویژه آبی-خاکی چمران.😌 از ابتدای اردیبهشت که محمدصادق با چمران آشنا شد تا شهادت چمران که آخر خرداد ۶۰ بود لحظه ای از چمران جدا نشد و پا به پای او آموزش دید و شناسایی رفت و ... به نماز و عبادت پرداخت..😇 آری... محمد صادق حسابی عوض شده بود در این مدت فقط یک بار به مرخصی رفت که همان یک روز هم به تعریف کردن از شخصیت لوطی و بامرام و مشتی و باحال چمران گذشت...😍 بعد از شهادت چمران، حال محمد صادق حسابی گرفته بود. چمران شده بود همه او...😭 یک هفته به مرخصی رفت و تمام این مدت را مشغول نماز بود یا زیارت امام رضا ع و شبانه روز اشک مےریخت...😭 از کسانی که مےشناخت حلالیت طلبید و برگشت جبهه... فقط نگرانِ یک چیز بود... !!!!☹️ حوالی شهریور پیکر پاره پاره اش را به مشهد برگرداندند. بدنش تکه تکه شده و دست و پایش قطع شده بودند.... وسایلش را که آوردند، یادداشت های زیبایی درباره چمران در آنها داشت. یادداشت هایی که گمان مےکردی یک عارف نوشته است نه یک 😞 ... ۳نقطه 📚...تاشهادت 💕 @aah3noghte💕
💔 تو اَبـَرکامپیوتر خدا هیچ چیزی گـُم نمیشہ! #حاج_حسین_یکتا #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم به قلم شهید مدافع حرم #شهیدسیدطاهاایمانی #قسمت_بیست_و_شش مسابقه بزرگ
به قلم شهیدمدافع حرم خدای مرده همه رفتن … بچه ها داشتن وسایل رو جمع و مسجد رو مرتب می کردن … . یه گوشه ایستاده بودم … حاج آقا که تنها شد، آستین بالا زد تا به بقیه کمک کنه … رفتم جلو … سرم رو پایین انداختم و گفتم: "من مسلمان نیستم …"😔 همون طور که سرش پایین بود و داشت آشغال ها رو توی پلاستیک می ریخت گفت: " می دونم … "☺️ شوکه شدم 😳… با تعجب دو قدم دنبالش رفتم … برگشت سمتم … همون اوایل که دیدم اصلا حواست به نجس و پاکی نیست فهمیدم …😉 بعد هم با خنده گفت: "اون دفعه از دست تو مجبور شدم کل فرش های مسجد رو بشورم 🙄… آخه پسر من، آدم با کفش از دستشویی میاد روی فرش؟😕… مگه ندیده بودی بچه ها دم در کفش هاشون رو در می آوردن … خدا رحم کرد دیدم و الا جای نجس نمیشه نماز خوند … "😉 سرم رو بیشتر پایین انداختم. خیلی خجالت کشیده بودم … اون روز ده تا فرش بزرگ رو تنهایی شست … هر چی همه پرسیدن؛ چرا؟ … جواب نداد … . من سرایدار بودم و باید می شستم اما از نجس و پاکی چیزی نمی دونستم … 🙄 از دید من، فقط یه شستن عادی بود … برای اینکه من جلو نرم و من رو لو نده … به هیچ کس دیگه ای هم اجازه نداد کمکش کنه … ولی من فقط به خاطر دوباره شستن اون فرش های تمییز، توی دلم سرزنشش کردم …😏😔 خیلی خجالت کشیدم … در واقع، برای اولین بار توی عمرم خجالت کشیدم … همین طور که غرق فکر بودم، حاج آقا یهو گفت: " راستی حیف تو نیست؟ … اینقدر خوب قرآن رو حفظی اما نمی دونی معنیش چیه … تا حالا بهش فکر نکردی که بری ترجمه اش رو بخونی ببینی خدا چی گفته؟ …"🙂 - برام مهم نیست یه خدای مرده، چی گفته … ترجیح میدم فکر کنم خدایی وجود نداره تا اینکه خدایی رو بپرستم که مسبب نکبت و بدبختی های زندگی منه…😏😒 هنوز چند قدم ازش دور نشده بودم که بلند وسط مسجد داد… " هی گاو … "🐮 همه برگشتن سمت ما 😯… جا خورده بودم … رفتم جلو و گفتم: " با من بودی؟ … "😟 باور نمی کردم آدمی مثل حاج آقا، چنین حرفی بزنه … - بله با شما بودم … چی شده؟ … بهت برخورد؟ …😏 هنوز توی شوک بودم … . - چرا بهت برخورد؟ … مگه گاو چه اشکالی داره؟ … .😏 دیگه داشتم عصبانی می شدم … 😠 - خیلی خوب فهمیدم، چون به خدات این حرف رو زدم داری بهم اهانت می کنی …"😏☹️ اصلا فکرش رو هم نمی کردم چنین آدمی باشه … بدجور توی ذوقم خورده بود … به خودم گفتم تو یه احمقی استنلی … چطور باهاش همراه شده بودی؟ 😖… در حالی که با تحقیر بهش نگاه می کردم ازش جدا شدم … - مگه فرق تو با گاو چیه که اینقدر ناراحت شدی؟ …🤔 دیگه کنترلم رو از دست دادم … رفتم توی صورتش …😡😠 - ببین مرد، به الانم نگاه نکن که یه آدم آرومم … سرم رو می اندازم پایین، میام و میرم و هر کی هر چی میگه میگم چشم … من یه عوضیم پس سر به سر من نزار … تا اینجاشم فقط به خاطر گذشته خوب مون با هم، کاری بهت ندارم ….😡😡😡😡 بچه ها کم کم داشتن سر حساب می شدن بین ما یه خبری هست … از دور چشم شون به من و حاجی بود …😲😧 - گاو حیوون مفیدیه … گوشت و پوستش قابل استفاده است… زمین شخم می زنه … دیگه قاطی کردم … پریدم یقه اش رو گرفتم … .😡 - زورشم از تو بیشتره … .😅 زل زدم تو چشم هاش … "فکر نکن وسط مسجدی و اینها مراقبت … بیشتر از این با اعصاب من بازی نکن"😡 … . ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» ه
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدمحمودنریمانی #شهیدمدافع_حرم 💕 @aah3noghte💕
💔 #تُ تمثالِ هر چه خوبی و من دوست دارمَت #آھ_ارباب در هوایت بےقرارم روز و شب 💕 @aah3noghte💕
💔 💔 مےدانی چیست رفیق؟ گاهی حس مےکنم رو از من برمےگردانی گاهی دلم مےخواهدفریادبزنم: ! ! این بار اما هر چند سوختم😔 هر چند شکستم💔 اما به پای قول و قرارم با تو ماندم مےدانم که اِند مرامی و در عالم رفاقت کم نمےذاری این دل💓بےشکیب رو آروم و قرار اگر باشی بس است... ... ... 💕 @aah3noghte💕