eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
70d77bed8a-5d775f667a1ed81a008c6ff4.mp3
25.24M
💔 🎧 نمیخوام به نوکریت فقط عادت بکنم دوست دارم هر جا میرم از تو صحبت بکنم..💔 ... 💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
💔 🎧 #صوت نمیخوام به نوکریت فقط عادت بکنم دوست دارم هر جا میرم از تو صحبت بکنم..💔 #یاحسین #شب_
💕 💌 شعر زیبای منتسب به امام حسین علیه السلام..: شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی (شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید) اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی (ویاهنگامی که ازغریبی یا شهیدی خبری شنیدید، برمن ندبه کنید) فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی (من، نواده [پیامبر] هستم که مرا بی گناه کشتند) وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی (و پس از آن از روی عمد، مرا پایمال سم اسبان کردند) لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی (ای کاش، همگی در روز عاشورا بودید و می‌دیدید) کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی (که چگونه برای کودک خردسالم،آب خواستم و آنان رحم نکردند) وسقوه سهم بغــــی عوض الماء المعین (و به جای آب، با تیر جفا او را سیراب کردند) یا لرزئ مصاب هدّ ارکان الحجون (وه! چه فاجعه غم انگیز و دردناک که براثر آن کوه‌های بلند مکه به لرزه درآمد.) ویلهم قد جرحوا قلب، لرسول الثقلین (وای بر آنها که با این کار خود، قلب مبارک رسول را جریحه دار کردند) فالعنواهم ماستطعتم شیعتی فی­کل حین (ای شیعیان من هرچه توان دارید درهر زمان آنها را لعنت کنید) ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 ای کاش، آدمی وطنش را مثل بنفشه‌ها در جعبه‌های خاک يک روز می‌توانست هم‌راه خويشتن ببرد هر کجا که خواست... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 مبارزه با ظالم و نه ظلم علاقه ای درونی به ظلم است..! ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 با اینکه میدانست شاید بعضی کارهایشان اشتباه باشد ولی می گفت: رابطه ات را قطع نکن.. اگر قطع رابطه کردی او کار اشتباه خودش را میکند ولی تو باهاش رفاقت کن تا روی او تاثیر بگذاری و اشتباهش را اصلاح کند... پ.ن: خب دیگه خودت گفتی اقا جواد.. انقدر باهام رفاقت کن تا منم ادم شم...🙃💔 ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 همین ساعت که ما داریم خواب وصل می‌بینیم کسانی آن طرف... دارند، پیش یار می‌میرند🥀 💔١:٢۰😔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم.( یس/58) از جانب پروردگار [ی] مهربان [ به آنان] سلام گفته می شود. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #خطبه_فدکیه #قسمت_پنجم [فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند] ثُمَّ ق
💔 [فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند] وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ، آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید مُذْقَةَ الشَّارِبِ، و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ الْعَجْلَانِ، و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید وَ مَوْطِیءَ الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،  و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود وَ تَقْتَاتُونَ الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ. و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! فَأَنْقَذَکُمُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)  اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِي، بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید. بَعْدَ أَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْکِتَابِ، او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند. کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ، ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود فَلَا یَنْکَفِأُ حَتّی یَطَأَ صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ، و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد وَ یُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِه و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود مَکْدوداً فِي ذَاتِ اللهِ، او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ، و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ، و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.   مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود وَ أَنْتُمْ فِي رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش، فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ، نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار وَ تَتَوَکَّفُونَ الأَخْبَارَ  پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛  و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید! ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
💔 #چله_عاشقی قرائت #دعای_هفتم_صحیفه‌_سجادیه روز سی و هفتم #شهید_سیدمجتبی_علمدار یَا مَنْ تُحَلّ
💔 قرائت روز سی و هشتم یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ، وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَج... توصیه امام خامنه ای(حفظه‌الله)به دعای هفتم صحیفه سجادیه برای دفع بلا ... 💕 @aah3noghte💕
💔 از عاشقانه های مولا علی علیه السلام برای فاطمه اش: من و فآطمه همچون دو کبوتر عاشق در لانه ایی بودیم 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 [ وصیتنامه ی حاج قاسم ولایتنامه است...! ] چه قشنگ گفت... :) ... 💞 @aah3noghte💞
💔 "هذا یَومُ الجُمعه و هُوَ يَومُکَ المُتَوَقَّعُ فيهِ ظهورک "
💔 آرمان‌خواهیِ انسان مستلزم صبر بر رنج‌هاست... حالا اگه میخوای به حرف یک شهید عمل کنی این صحبت آقاسید رو بکوب به گوشهء ذهنت📌 تا زیر بار رنج ها نَشکنی و با هر رنج و سختی ، رشد کنی🌱 جوونه بزنی و بالاتر بری برسی به هدفت... راستی! هدفت تو زندگی چیه؟📈 😍 ... 💞 @aah3noghte💞 جهت کپی، هشتک دلشکسته ادمین حذف شود
💔 «بنا نبود کـه عاشق کنی محل ندهـی، ز کـم محلی معشوق زار بایـد زد » یـاٰحبیبــ‌البـاٰکیـن🌱 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 "اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا..." این جمله ایه که حضرت آقا برای یه نفر نگفت...! و برای یکی سه بار گفت...! کاش آخر عمرمون ولی امرمون از ما راضی باشه.... کاش..💔 ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 هشدار فرمانده نیروی قدس به آمریکا سردار قاآنی: آنهایی که این جنایت را کردند بدانند کاری کردند که سرتاسر عالم و هرکجا مردی پیدا شود آمادگی دارند آنها را به سزای عملشان برسانند مسیر مقاومت و نیروی قدس تغییری نمیکند شما با این جنایتی که کردید کاری دیگر درست کردید برای همه آزادگان جهان و مطمئن باشید حتی از درون خانه شما ممکن است کسانی پیدا شوند که پاسخ این جنایت را بدهند. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_ششم نیما هم که طبق معمول عادت دارد مراتخریب کند، فنجان چای به دست به میز
💔 خاله مرجان و ثنا که می روند ، مادر مرا می کشد به اتاقش ، دوست دارم کمی درد دل کنیم، درباره هر چیزی جز ادامه تحصیل مـن، این را به مادر هم می گویم ، سعی می کند مهربان باشد، این جور رفتار ساختگی اش را دوست ندارم. می پرسد: خب بگو؟ درباره چی حرف بزنیم؟ سرم را روی پایش می گذارم و به خودم جرأت می دهـم برای صدمین بار بزرگ ترین سوال زندگی ام را بپرسم : میشه بریم سرخاک بابا؟ من دوست دارم ببینمش! می دانم الان دست هایش کمی می لرزد و اعصابش بهم می ریزد ، همیشه همینجور بوده آخر هم یک پاسخ داده : راهش دوره ، پدرت اجازه نمیده! اما من دنبال چیزی غیر از این می گردم : یعنی اجازه نمیده من یک بار خاک بابامو ببینم؟اصلا بابا چرا فوت کرد؟ مریضیش چی بود؟ -وقتی بزرگتر شدی خودت می تونی بری ،اما الان وقتش نیـست. -آخه من حــق دارم بدونم بابام کی بود، چکاره بوده؟ چرا هیچی ازش نمیگی!؟ مگه چکار کرده که هروقت یادش میافتی بهم میریزی؟ شانه هایم را میگیرد و سرم را از روی پایش بر می دارد ، نگاهم نمی کند. -به موقعش می فهمی، دوست ندارم دربارش حرف بزنم! -آخه کِی؟من که بچه نیستم! بلند می شود و در حالی که به طرف در می رود می گوید: بازم فکر کن درباره تصمیمت، بابات می گفت اگه بخوای بری حوزه به فکر یه حجره ام باش برای خودت! نمی فهمم کی رفت ؛ فقط می دانم با این حرف پدر؛ رسماً آواره شده ام! بالاخره بهانه ای که می خواست را پیدا کرد! نویسنـده:خانم فاطمه شکیـبا ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_هفتم خاله مرجان و ثنا که می روند ، مادر مرا می کشد به اتاقش ، دوست دارم ک
💔 هرچه به ذهنم فشار می اورم نمی توانم بفهمم دور و برم چه می گذرد ، مجهول بودن موقعیتم بر ترسم افزوده، اطرافم پر است از ساختمان های نیمه ویران ، صدای رگبار و تیراندازی و انفجار ، بوی دود و خون و باروت و هرم آفتاب و گرما تشنگی امانم را بریده ، اینجا کجاست که سر دراوردم؟ در معرکه کدام جنگ گیر افتاده ام؟ صدا از گلویم خارج نمی شود ، صدای غرش انفجارها انقدر بلند است که دستم را روی گوش هایم می فشارم و با چشمان کم سویم دور وبر را در جست و جوی پناهگاه یا فریاد رسی می کاوم. پاهایم سست می شود و بر زمین گرم زانو می زنم، روی خاک هایی که با گلوله و خمپاره شخم خورده اند، دستان بی جانم را ستون می کنم که صورتم زمین نخورد ، باز هم چشمانم را در اطراف می چرخانم، همه جا تار شده ، آخرین رمق هایم تحلیل می رود و سرم به زمین نزدیک می شود که ناگهان ، با دیدن شبح انسان جان میگیرم . صدا از گلویم خارج نمی شود که کمک بخواهم؛ او به طرفم می آید و من امیدوارانه نگاهش می کنم. می رسد بالای سرم ، جان می گیرم. چهره اش واضح ترشده ، پیرمردی ست قد بلند و چهارشانه؛ با لباس سبز سپاه ، سربلند یا ابالفضل العباس به سرش بسته و لبخند میزند ، از چشمانش مهربانی می بارد، خستگی و تشنگی یادم می رود، این پیرمرد نورانی به قدیس می ماند تا رزمنده ؛ و مگر نه اینکه رزمندگان ما کم از قدیس نداشته اند؟ آرام می پرسم:شما کی هستین؟ کنارم زانو میزند:تشنه ای دخترم؟ بی آنکه منتظر جوابم شود قمقمه اش را به لبانم نزدیک می کند: بیا دخترم ، همین الان از فرات برداشتم ، حالتو خوب میکنہ . فرات ؟مگر اینجا کجاست؟؟... نویسنـده:خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_هشتم هرچه به ذهنم فشار می اورم نمی توانم بفهمم دور و برم چه می گذرد ، مجهو
💔 آب را یک نفس می نوشم، خنکایش ارامش را در رگ هایم جاری می کند ، پیرمرد درحالی که با محبت نگاهم می کند می گوید : بگو یا حسین(ع) دخترم! زیر لب یاحسین (ع) می گویم و می پرسم شما کی هستید؟ بازهم به سوالم توجه نمی کند و می گوید: پاشو بابا ! بیا بریم من می رسونمت! بابا! چه الفاظ آرامش بخشی ! تابحال کسی این طور خطابم نکرده، چقدر این مرد آشناست! حتما او را جایی دیده ام، پاهایم نیروی تازه می گیرد، بلند می شود و می گوید : پاشو بابا جون. می ایستم و کمر راست می کنم: انجا کجاست؟ چه خبره اینجا؟ -نترس حوراء! بیا بریم، من می رسونمت! -شما اسم منو از کجا می دونید؟ چرا نمی گید اینجا کجاست و چه خبره؟ شما کی هستید؟ عمیق نگاهم می کند وبا صدایی حزین می گوید :اینجا کربلاست باباجان! -کربلا؟؟؟؟ -آره مگه همین الان آب فرات رو نخوردی؟ -فرات؟خود فرات کجاست؟حرم کجاست؟ اینجا فقط یه شهر جنگ زده است! -لبخند میزند :نشنیدی کل ارض کربلا؟ نویسنده: خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞