شهید شو 🌷
💔 رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_چهل_و_چهارم فاطمہ گیج و منگ از حرفهام فقط نگاهم ڪرد. حاج مهدوے از آن
💔
رمان #رهائےازشبــ☄
#قسمت_چهل_و_ششم
حاج مهدوے نفس عمیقے ڪشید و با لحن آرومترے گفت:
-شرمندتونم. آخہ خیلے دیره. اگر عجلہ نڪنیم نمیتونیم بہ ڪاروان برسیم.
من مغموم وشرمنده😓 چشم بہ سنگ فرش خیابون دوختہ بودم و دندان بہ هم میساییدم.
امروز چقدر روز بدے بود.
نہ بے انصافیہ.
نمیتونست روز بدے باشه!! همہ چیز در آینده معلوم میشہ…
معلوم میشہ امروز روز خوبے بوده یا بد.!!!
روزهاے فراوونے در زندگیم بودند ڪہ #گمان_میڪردم_خوبند و الان از یادآوریش شرم میڪنم.
و روزهایے بد رو تجربہ ڪردم ڪہ حالا با لبخند ازشون یادمیڪنم.!
حاج مهدوے در مقابل من مثل سنگ بود؛ سخت وخارا!!!
اما در مقابل فاطمہ سراسر خضوع و احترام بود و این واقعا مرا آزار میداد!
اونقدر در اون لحظات احساس بد و تحقیر آمیزے داشتم ڪہ دلم میخواست پشت ڪنم بہ آن دو و ازشون جداشم.
داشتم با خودم دودوتا چهارتا میڪردم که فاطمہ با صداے نسبتا بلندے صدام ڪرد:
-خانوم حسینے؟؟ میگم نظر شما چیہ؟
با دلخورے و بی اطلاعے پرسیدم:
-درمورد چے؟
فاطمہ ڪہ واضح بود فهمیده من یه چیزیم هست با لحن آروم ومحترمانه اے گفت:
_حاج آقا میفرمایند بہ ڪاروان نمیرسیم چون احتمالا دیگہ توقف ندارند. موافقید خودمون بریم اردوگاه؟
من با دلخورے و بغض گفتم:
_براے من فرقے نمیکنہ. من چیڪاره ام ڪہ از من سوال میڪنید. مسوول هماهنگے شما هستید. من فقط یڪ حرف دارم واون ابراز شرمندگیہ بخاطر وضع موجود..
فاطمہ اخم دلنشینے ڪرد و در حالیڪہ دستمو میگرفت گفت:😊
_این چہ حرفیہ عزیزم؟! شما حق ندارے شرمنده باشے. این اتفاق ممڪن بود واسہ هرڪسے بیفتہ.
اما حاج مهدوے هیچ ڪلامے نگفت و قلبم رو واقعا بہ درد آورد.
اشڪ در چشمانم جمع شد…
#قسمت_چهل_و_هفتم
قلبم بہ درد آمد.
حس بے پناه شدن داشتم.
مثل همون روزے ڪہ داییم تو خیابون دیدتم.
مثل همون شبے ڪہ اون خانومہ از صف اول جدام ڪرد فرستادتم آخر صف…
اون روزها هم نمیخواستم اشڪم پایین بریزه ولے اشڪهام فرمانبردار خوبے نبودند.
آبرومو بردند! مثل امروز!😢
نمیخواستم فاطمہ اشڪهامو ببینند.
پشتم را بہ آنها ڪردم و وانمود ڪردم ڪہ چادرم رو درست میڪنم.
سریع از زیر چادر اشڪهاے بی پناهم رو از روے گونہ هام پاڪ ڪردم.
فاطمہ ڪنار گوشم نجوا ڪرد.
-عسل چتہ؟! چرا امروز اینطورے شدے تو..😒
جواب ندادم. بغضم رو قورت دادم و با غرور راه افتادم.
حالا حاج مهدوے و فاطمہ جاموندند.
ولی طولے نڪشید ڪہ حاج مهدوے آمد
او با لحن آرومے گفت:
_ڪجا تشریف میبرید؟ راه از این طرفہ.
ایستادم.
چشمهام تازه خشڪ شده بود.
وقتے باهام حرف زد دوباره خیس شدند. نگاهش ڪردم.
نگاهم نمیڪرد.
تصویرے ڪہ مدام در این چند مدت تڪرار میشد!
میدونستم این بار دیگہ بہ هیچ طریقے نگاهم نمیکنہ.
فهمید نگاهش میڪنم.
اگر فاطمہ اینجا نبود داد میزدم.
هوار میڪشیدم ڪہ آهاے چه خبره؟! جرم من چیہ ڪہ اینطورے نگاهم میکنے؟!
من شاید مثل فاطمہ پاڪ و باوقار نباشم..
ولے اونقدر شخصیت دارم ڪہ گدایے محبت تو رو نڪنم
پس خودت رو نگیر😏…
#ادامه_دارد...
نویسنده:
#ف_مقیمی
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےباصلوات🌼
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهل_و_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے خبــر رسیــد ڪــہ معاویــه دستــور داد
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_چهل_و_ششم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
علــــے گفت:
"بہ اندازه ے نیازتـــــان از آب بردارید و ہہ خود برگردید. بگذارید سپـــــاه معاویـــہ هم از #آب بردارند".
یـــاران علـــےاز این تصمیم شگفت زده نشدند، اما سربازان معاویه ناباورانه فڪـــر مےڪردند ڪہ چگونه علــــے آب را از دشمـــن خود دریغ نمےڪند و روزها یڪے پس از دیگرے مےگذشت.
همہ بے صبرانہ منتظر دستــور حملہ از سوے علــــے بودیم، اما علـــے با فرستادن فرستادگانے بہ نزد معاویہ، او را بہ #صلـــح و تـــن دادن بہ بیعــــــت فرا مےخواند.
پیغــام معاویہ اما بهانہ ے خونخواهے عثمــان بود.
ما همچنان در صفیــــن بودیــــم.
صفیـــن چونان پوستے پلیســــہ بہ نظر مے رسید؛ چون #مــــارے سیـــــاه و سفیــــد قطعہ زمینــے از صلـــــح ڪہ بہ وسیـــلہ ے یڪدندگے معاویہ شڪاف برداشتہ یا ڪتابے از جنگ ڪہ بہ وسیلہ ے درنــگ و مہــلــــت، پــــاره شده بــــود.
علــــے بہ دنبال #آتـــش بــــس بود تا بہ وسیلــہ ے آن بہ صلحــــے همیشگــــے دست یابد ڪہ پریشانــے امتــــش را بہ امنیت تبدیل ڪند و زندگی و سلامـــت را بہ آنـــان ارزانـــے دارد.
روزها مے گذشت؛ نہ صلـــح بود و نہ جنـــگ.
علـــے پیوستہ هم پیمـــان با زندگے بود و در #پرهیــــز از جنــــگ، و معاویہ دوستدار همیشگے #ستيــــــــــــــز و #مــــــــــــــــرگ.
برخے زمزمہ هاے ناخوشایند در سپــــاه علـــــے، برخے امیدها را بر بـــاد مےداد.
گویے صبــــر علــــے در بہ تأخیر انداختـــن جنگ، صبـورے را از آن ها مےگرفت.
زمزمہ هایے بہ گـــوش مے رسید، مےگفتند:
"بایــــد پس از نبرد بر سر فــــرات، حملہ ے بزرگ آغاز می شد ...
علــــے باید بیش از این ملاحظہ نڪند و بر دشمن بتازد ما براے جنــــگ آمده ایم نه صلح ...
باید از ڪشتــه هاے دشمن پشتــــه بسازیم ...
آیا علــے از #مــــرگ مےهراسد؟
آیا سپـــاه شـــام از ما قوے تر است؟"
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_چهل_و_پنجم 🌿ادّعادی اجماع امّت بر ظلم به اهل بیت در اینجا بدون اینکه صر
💔
#شرح_خطبه_فدکیه
#قسمت_چهل_و_ششم
پاسخ حضرت زهرا سلام الله علیها
🌿تنزیه دامان پیامبر از تهمت ها
حال حضرت زهرا سلام الله علیها شروع می نماید به پاسخ دادن و می فرماید:
🌿فقالت: سُبحانَ اللهِ ، ما کانَ أَبي رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَن کِتابِ اللهِ صادفاََ وَ لا لِأحکامِهِ مُخالِفاََ
(سبحان الله) ،هیچ گاه پدر من از کتاب خدا اعراض نکرد و با احکام قرآن مخالفت ننمود. حضرت با گفتن (سبحان الله) تعجب خود را از حرف های ابوبکر نشان می دهد، بعد می فرماید: من احکام قرآن را برایت گفتم، آن گاه تو حدیث جعلی می آوری که من از پدر تو اطاعت کردم و با این حیله به پدر من نسبت می دهی که با قرآن مخالفت کرده است!؟
وقتی قرآن می فرماید:(وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ)سوره مبارکه نمل آیه ۲۶
یعنی پیامبران ارث می گذارند،بعد تو حدیث می آوری که پدر من گفته: پیامبران ارث نمی گذارند!؟ تو درد دیگری هم بر من اضافه کردی و آن اینکه به پدر من تهمت می زنی که در حدیث ،خلاف قرآن سخن گفته، حال آنکه پدر من هرگز با قرآن مخالفت نکرد.
🌿بَل کانَ یَتبِعُ أَثَرَهُ وَ یقفُو سُوَرَهُ ، أفَتَجمَعُونَ اِلَی الغَدرِ اعتِلالاََ عَلَیهِ بِالزُّورِ وَ البُهتانِ
بلکه همواره از احکام قرآن تبعیت می کرد و دنباله رو سوره های قرآنی بود، یعنی از همان آیاتی که برای تو خواندم هم پیروی می کرد.
آیا همگی شما برای خیانت جمع شده اید؟ بعد هم برای خیانتتان، دروغ و بهتان به پدر من نسبت می دهید؟
حضرت علیها السلام در این عبارت ابتدا می فرماید : پدر من همواره تابع و مطیع همه ی قرآن بود، امّا شما علیه قرآن اجماع کردید و بعد هم با جعل حدیث و دروغگویی ، پدر مرا به مخالفت با قرآن متّهم ساختید.
🌿 حجّیّت و محدوده ی اجماع
در اینجا یک مسئله دیگر هم مطرح می شود و آن اینکه اجماع تا کجا حجّیت دارد و اصلا در چه مواردی است. مثلاََ در قرآن کریم آمده است: (اَلزّانِیةُ وَ الزّاني فَاجلِدوا کُلَّ واحِدِِ مِنهُما ) سوره مبارکه نور، آیه ۲
زانی و زانیه را حدّ بزنید
حال فرض کنید گروهی یک انتخابات راه انداختند و رأی گیری کردند بعد گفتند اکثریت مسلمین گفتند: زنا اشکال ندارد.آیا این رأی و اجماع معتبر است؟ یا مثلاََ در مورد دزدی و حدّ آن رأی گیری کنند و بگویند : با رأي گیری و اجماع آیه ی ( فَاقطَعُوا اَیدیهُما) سوره مبارکه مائده آیه ۳۸ را که دستور می دهد دست دزد را قطع کنید، کنار می گذاریم.
آیا اصلاََ چنین اجماعی صحیح است؟ پاسخ روشن است ، نه! اجماع و اکثریت که هیچ ، حتّی خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم حق ندارد با کتاب خدا مخالفت کند و برخلاف احکام آن عمل نماید. فقهای شیعه اجماع را تنها به عنوان اینکه کاشف از قول معصوم است معتبر می دانند، حتّی قول معصوم هم تا آنجا حجّیت دارد که با کتاب خدا مخالفت و تعارض نداشته باشد.
در روایات آمده که اگر دیدی روایتی با آیه ی قرآن مخالف است ،(اِضرِبهُ عَلَی الجِدارِ) ، آن روایت را به دیوار بزن و به آن روایت عمل نکن . بنابراین با اجماع مسلمین و اکثریت و این قبیل مسائل که نمی توان احکام خدا را کنار گذاشت. لذا حضرت علیها السلام می فرماید: شما اجماع در خیانت کردید بعد هم به جای اینکه مثلاََ حدیثی جعل کنید که حداقل ظاهراََ مخالف صریح قرآن نباشد آمده اید حدیثی درست مخالف قرآن جعل کرده اید و آن را به پدر من نسبت داده اید، یعنی یک حرف باطل و تهمت را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده اید و این خیانت دیگری است که شما غیر از جعل آن حدیث مرتکب شدید.
ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞