💔
#دلشڪستھ_ادمین...
جوان بود
بسیجی و آتش به اختیار
حامی ولایت
۱۸ ساله
فتنه بود
در فضای غبارآلود فتنه، ماشینی به عمد، او را زیر گرفت
از ناحیه پهلو به شدت آسیب دید
روز ۲۵ خرداد ۸۸، به شهادت رسید و
نخستین شهید فتنه ۸۸ لقب گرفت
درست مانند نخستین مدافع ولایت
در سن ۱۸سالگی
به شهادت رسید...
#ما_فرزندان_مادر_پهلوشکسنه_ایم...
#شھیدحسین_غلام_کبیری
#شھیدفتنه
#فراموش_نمےکنیم
#حصر_ابدی_منافقان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @AAH3NOGHTE💕
همسنگری ها
مخصوصا ادمینای محترمی که داخل کانال هسین
لطفا بیو کانال یه نگاه انداخته بشه😍
زین پس
#انتشارمطالب_حتماباذکرلینک‼️😌☝️
تا اطلاع ثانوی😊😉
شهید شو 🌷
#او_را.... 115 بعد از اتمام سانس رفتیم رختکن و مشغول پوشیدن لباس هامون شدیم. زود لباس هام رو پوشید
#او_را... 116
سوار ماشین شدم،اما روشنش نکردم.هنوز داشتم به حرف های زهرا فکر میکردم!
من وارد یه جنگ شده بودم.
یه چیزی تو وجودم داشت دست و پا میزد که "این یکی دیگه نه!" و مغزم فرمان صادر میکرد که "به هدفت فکر کن!به برنامه ای که باید طبق اون پیش بری تا رشد کنی!"
من وارد یه جنگ شده بودم. جنگی که تمامش برام تازگی داشت!
جنگی که معنی تمام علاقه هام رو عوض کرده بود و حالا داشت زور میزد که بهم بفهمونه معنی رشد و پیشرفت رو هم تا به حال اشتباه گرفته بودم!
من وارد یه جنگ شده بودم.
جنگی که هر دو طرفش تو وجود خودم بود!و برای پیروزی هر کدوم این خود ها،باید اون یکی رو شکست میدادم!
جنگ سختی بود اما خودم هم میدونستم تمام پز من به اینه که لجباز و گوش به حرف دلم نیستم!
هرچند خودمم میدونستم همیشه اینجوری نیست و خیلی وقتا جلوی دلم وا دادم اما همیشه دلم میخواست بخاطر کلاسش هم که شده،عقلانی رفتار کنم!
دلم بابت اینکه دوباره داشت زیر پای عقل و منطق له میشد،غرغر میکرد و سعی داشت پشیمونم کنه.
نمیدونستم چیکارش کنم!
فقط زیرلب گفتم "خفه شو که تا الانم هرچی کشیدم،از دست تو بوده!"
و راه افتادم سمت امامزاده صالح(علیه السلام)
عاشق بازار قدیمی تجریش بودم.
تو کوچه های باریکش پی یه مغازه میگشتم و هر از گاهی،جلوی مغازه های مختلف نگاهم به ویترین ها گره میخورد.
تا اینکه بالاخره پیداش کردم.
یه خانم تقریبا میانسال پشت میز نشسته بود که با ورودم ،با لبخند بلند شد بهم خوشآمد گفت.
با مهربونی لبخندش رو پس دادم و تشکر کردم.
وسط اون همه چادر مشکی گم شده بودم که به دادم رسید!
-چه مدلی میخوای عزیزم؟
با خجالت گفتم
-نمیدونم.قشنگ باشه دیگه!!
-خب از کدوم اینا بیشتر خوشت میاد؟!
-نمیدونم واقعا!بنظر شما کدوم بهتره؟
رفت سمت یه گوشه ی مغازه،
-بنظرمن این دوتا خیلی خوبه!
رفتم جلو،راست میگفت.
بنظرم خیلی شیک و قشنگ بودن!
یکیشون رو انتخاب کردم.
"محدثه افشاری"
@AAH3NOGHTE
@RomabeAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی محمد در آخرین پیامک ، برایم نوشته بود : « هرجا باشم عاشقتـم ایران باشم یا خارج
💔
#عاشقانه_های_شھدا
آن روز همين كه پايش رسيد به خانه
در را که باز كرد و چشمش افتـاد به مصطفی؛ زد زير خنـده؛ قـاه قـاه.😂😂
مـصطفی بـا تعجـب پرسـيد:
«چـرا ميخندي؟»😳🤔
«غاده» كه از خنده چشمهايش به اشك نشسته بود گفـت:
«مـصطفي تو كچلی؟ من نميدانستم!»
آن وقت مصطفي هم شروع كرد به خنديدن.
حتي قضيه را براي امام موسي صدر هم تعريف كرده بود.
از آن به بعد آقاي صدر همـين كـه چـشمش بـه مـصطفي مـي افتـاد مي گفت:
«شما چه كار كرديد كه «غاده» شما را نديد؟»😉
#شهيدمصطفیچمران
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_شھداء
#عشق_آسمونی
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
بگذار هر کسی برای زندگےش یک اسطوره انتخاب کند
بگذار قهرمان زندگی هر کسی، هر که مےخواهد باشد...
اما بگویمت☝️
اسطوره و قہرمان زندگی من #توئی!
تویی که فرمانده بودی اما
وقتی دیدی جان نیروهایت در خطر است به دل خطر زدی
جانت را فدا کردی تا آنها زنده بمانند...
تویی که بارها گفته بودی اسیر دواعش نمےشوم
چه شد که آن روز بر اسارت راضی شدی؟
مےدانستی که با اسیر شدنت
جان بقیه حفظ مےشود
جواد!
هر چه بیشتر فکر مےکنم، مےبینم تو اصلا برای خودت هیچ چیز نخواستی...
این همه فداکاری؟
این همه از خودگذشتگی؟
این همه ایثار؟
کاش در ایثار و گذشت و فداکاری به تو مےرسیدم، قهرمان من!
کاش من هم مےتوانستم از جانم بگذرم
تا افرادی، زنده شوند با این از جاڼ گذشتن
کاش...
عاشقی کار هر کسی نیست...
توی قصه عاشقی، همیشه بازنده ایم...
#شھیدجوادمحمدی
#شھادت
#قهرمان
#اسطوره
#ایثار
#گذشت
#فداکاری
#جامانده
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @AAH3NOGHTE💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
و چه خوش فرمود:
مراقب اون گوشه گوشه های
دلـــ💔ـــتون که خالیه باشین⚡️
نکنه
نکنه
نکنه
با #نامحـرم پــُـر بشه‼️
خوب مےگفت...
#تلنگر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 قسمت هشتم #بےتوهرگز ❤️ 🚫این داستان واقعی است🚫 #خریدعروسی با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا می
💔
قسمت نهم
#بےتوهرگز❤️
🚫این داستان واقعی است🚫
#غذای_مشترک
اولین روز #زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم😌
من همیشه از #ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم
برای همین هر وقت اسم آموزش #آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم😅
بالاخره یکی از معیارهای سنجش #دخترها در اون زمان،
یاد داشتن آشپزی و هنر بود
هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم
از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت!😬
#غذا تفریبا آماده شده بود که #علی از #مسجد برگشت
بوی غذا کل خونه رو برداشته بود
از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید😌
_به به، دستت درد نکنه
عجب بویی راه انداختی...😉
با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم انگار فتح الفتوح کرده بودم
رفتم سر #خورشت
درش رو برداشتم ،
آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود
قاشق رو کردم توش بچشم که #نفسم بند اومد😰 ...
نه به اون ژست گرفتن هام نه به این مزه😱
اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود
#گریه ام گرفت
#خاک_بر_سرت هانیه
مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر
و بعد #ترس شدیدی به دلم افتاد
#خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت😨 ...
_کمک می خوای #هانیه #خانم ؟
با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم
قاشق توی یه دست ، در قابلمه توی دست دیگه
همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود ... با بغض گفتم:
نه #علی_آقا برو بشین الان سفره رو می اندازم😞
یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد
منم با #چشم های لرزان #منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون
- کاری داری علی جان؟چیزی می خوای برات بیارم؟😊
با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن ، شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت
- حالت خوبه؟😳🤔
- آره، چطور مگه؟
- شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه!😏
به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به #نفس فوق معرکه گفتم :
_نه اصلا من و #گریه ؟😏
تازه متوجه حالت من شد هنوز فاشق و در قابلمه توی دستم بود ،
اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد
_چیزی شده؟
به زحمت بغضم رو قورت دادم
قاشق رو از دستم گرفت خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید
مُردی هانیه ، کارت تمومه😥😢 ...
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 حیوون کیه؟ #برسد_به_دست_مصی #قانون_کشور #حجاب #جنگل #وحشی #آھ... 💕 @AAH3NOGHTE💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
میگفت:
#امر بہ معروف
و #نهی از منڪر یعنی
من حاضرم #بمیرم
امّا نذارم تو برے #جهنم ...!
✍این روزها که کتک خوردن خانم آمر به معروف داغ شده
یادی کنیم از #شھیدعلی_خلیلی
که حجت را به همه ما تمام کرد و
نذاشت این واجب، فراموش شود..
#شھیدعلی_خلیلی در #عمل
نشان داد
حتی اگر بر جان خود بیمناکی
باز هم نگذار
حرف خدا روی زمین بماند‼️
نکند روز قیامت
یقه مان را بگیرد و بگوید
من #شاهرگم را دادم اما تو حتی از امر به معروف
با زبانت، کوتاهی کردی....
#شھیدعلی_خلیلی
#امربه_معروف
#نهی_از_منکر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
‼️پیام بازگشت ۱۷۵ غواص دست بسته پس از گذشت 4 سال روشن تر شد !🤔😳
📝امام علی (ع):
همانا عاقل کسی است که تجربه ها او را پند دهند .
🗓دقیقا در 4 سال پیش و در اوایل سال ۹۴ بود که مذاکرات ایران با گروه ۱+۵ روند جدی تری به خود میگرفت .
❌مذاکراتی که آمریکا به عنوان بازیگر اصلی مخالفان مسائل داخلی کشورمان مطرح بود !😏
🔶در همین زمان فضای داخلی کشور به دو دسته تقسیم شده بود که عمده این تقسیم بندی
توسط سیاست های غلطی بود که متاستفانه #دولت پیگیر آن بود !😒
🔸گروهی از مردم پایان تحریم های ظالمانه علیه کشورمان را منوط به مذاکرات مستقیم با آمریکا میدانستند
🔸و گروهی بر این باور بودند که تجربه سی و اندی ساله انقلاب ثابت کرده است که آمریکا قابل اعتماد نیست و نخواهد بود.
💠همزمان با این اتفاقات و تحلیل های ضد و نقیض در رسانه های داخلی و حتی خارجی،
#فرزندان_انقلاب در تیم مذاکرات هسته ای به رهبری وزیر امور خارجه کشورمان ،
مذاکرات مستقیم آمریکا را در دستور کار خود قرار دادند تا بتوانند مهر پایانی بر تحریم های ظالمانه بکوبند.☝️
💐در همین زمان پیکر مطهر ۱۷۵ شهید #غواص دست بسته به کشور بازگشتند
پویشی خود جوش تحت عنوان
" #پیامی_آوردند " در فضای عمومی جامعه و در بین ورزشکاران، هنرمندان و ... شکل گرفت .🕊
‼️اما متاسفانه عده ای در داخل کشور ، بازگشت شهیدان را به فعالیت سیاسی مخالفان مذاکرات نسبت دادند 😒
و گوش خود را بر پیام واضح غواصان دست بسته ، گرفتند!🙉
فراموش کردند شهدا خود #آتش_به_اختیار بودند و هستند .✌️
✅صبح روز ۲۶ خرداد سال ۱۳۹۶ و در سالروز
حماسه تشیع ۱۷۵ غواص دست بسته ، در کنگره آمریکا تحریم های جدیدی بر علیه اشخاص ، نهاد ها و شرکت های داخلی ایران وضع شد ❌
✅میتوان گفت پس از گذشت 4 سال راز پیام آشکار بازگشت غواصان بر همگان روشن شد .
📖إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (سوره فصلت آیه ۳۰)
به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
و امروز در ۲۶ خرداد ۱۳۹۸
با رهبریِ بصیر #امام_خامنه_ای
امریکا برای دادن پیام به ایران، به کشورهای دیگر متوسل شده و
بار دیگر به #غرب_زده_های_کدخداپرست فهمانده شد که بهترین راه، #ایستادگی و #مقاومت است
✊ایستادگی رمز پیروزی است
#شھدای_غواص
#نحن_صامدون
#بصیرت
#مقاومت
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ‼️پیام بازگشت ۱۷۵ غواص دست بسته پس از گذشت 4 سال روشن تر شد !🤔😳 📝امام علی (ع): همانا عاقل کسی
💔
بد نیست یادی بشه از
پیام خاص یکی از پاسداران حادثه خاش؛
ما پیروزیم
حتی اگر جانی برای ایستادن نداشته باشیم✌
#نحن_صامدون
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#طولانیه ولی بخونین
✅ از بشاراسد تا آبه شینزو!
🔸ماجرای دیدار بشار اسد را بیاد دارید !؟🤔
👈حضور #محرمانه بشار در تهران و ملاقات او با #رهبری که
می توانست یک مانور بسیار مهم #جبهه_مقاومت در دنیا باشد !
☝️اما استعفای ظریف تا حدی کار را خراب کرد !😒
🔹در آن مقطع زمانی رسانه های استکباری، استعفای ظریف را تیتر یک کردند تا آن ملاقات بسیار مهم را به حاشیه برانند !!😏
😊این بار اما وضعیت متفاوت بود !
👈رسانه های مهم جهان آماده بودند که دیدار نخست وزیر ژاپن را با رهبر انقلاب تیتر یک کنند!
👈از مدتی قبل این آمادگی، حاصل شده بود !
👈همه چیز مهیای مانور بزرگی بود تا در جهان از این ملاقات بعنوان پیروزی دیپلماسی چماق و هویج ترامپ نام برده شود !
😏
حتی در داخل هم تیم مذاکره کننده اوضاع را آرام کرده بود !
💵دلار به کانال دوازده هزار تومان عقب نشست تا سیگنال های منفی این ملاقات مهم را تحت الشعاع خود قرار ندهد !😏
🔹در این سو اما معلوم شد که #هشیاری_رهبر_ایران فوق تصور رسانه های خنگ استکباری است لطفا بیشتر دقت کنید !😊
▪️فرستاده ترامپ، نخست وزیر ژاپن بود !
آبه شینزو به همین سادگی با هرکسی فالوده نمی خورد !چه رسد به اینکه واسطه پیغام باشد !😬
☝️اما اهمیت کار را ببینید !
▪️دو قدرت بزرگ جهانی دست به دست هم می دهند تا خودشان را به رهبر ایران نزدیک کنند !
👈اینها قبلا شانس خود را با واسطه های درجه دو و سه مثل فرستاده عمان... امتحان کرده بودند !
☝️اما این بار نخست وزیر یکی از قدرت های بزرگ اقتصادی جهان و کشوری با شخصیت برجسته اجازه دیدار با رهبری را کسب می کند !
😊بطور قطع و یقین حضرت رهبری از ماموریت او مطلع بوده اند !
و بدون تردید پاسخ رهبر به تقاضای شینزو آبه هم از قبل معلوم بود !
☝️اما چرا این ملاقات اتفاق افتاد !؟
1⃣اول : یک مانور قدرتمندانه برای بسط تفکر انقلابی در جهان شکل گرفت !
👈حتی انفجار دو کشتی حامل نفت برای ژاپن هم نتوانست این #رویداد مهم را به حاشیه براند و برای مثال رسانه روباه پیر بلافاصله پاسخ منفی رهبری را تیتر یک کرد !😏
😊با عرض پوزش باید اذعان کرد تیم روحانی و ظریف هم در این ماجرا به سختی رکب خوردند
و به نوعی ماجرای حضور بشار اسد و استعفای ظریف به بهترین شکل ممکن جبران شد !!!✌️
2⃣دوم : مدتهاست که به واسطه تلاش های ذلیلانه تیم سیاست خارجی کشور
وجهه انقلابی و نفوذ ناپذیر ایران در دنیای اسلام دچار نقصان شده بود !
👈دنیای اسلام شاهد عقب نشینی دولت روحانی در مقابل قدرتهای زورگوی جهان بود و
همین امر ممکن بود زمینه عقب نشینی جبهه مقاومت در مقابل استکبار جهانی را فراهم کند !
😊پس لازم بود تا این خللی که بوجود آمده جبران شود !💪
👈برخورد سخت و قاطع رهبر انقلاب در این ملاقات این مهم را ممکن ساخت !
3⃣سوم : سیره و منش رهبری در این سالهای دولت روحانی بر #روشنگری و #ایجاد_بصیرت در بین مردم کشورمان بود !
👈همین امر موجب شده بود که حضرت رهبری در مواردی با درخواستهای دولت روحانی در مورد مذاکره با قدرت های بزرگ اندکی کوتاه بیاید تا مردم به این فهم برسند که با نزدیک شدن به امریکا هیچ دردی از کشور درمان نمی شود !
👈خناسان داخلی و عقبه های دشمن در کشور شبهه افکنی می کردند که چرا رهبری کاری نمی کند !😏
👈این دیدار و برخورد قاطع با پیغام مذاکره ترامپ پایان مرحله صبر رهبری در رساندن مردم به #بلوغ_سیاسی بود!
4⃣چهارم : قطع امید دولتمردان به مذاکره و ... فرصت سازی رهبری برای رویکرد جدید دولت در اتکا به توان داخلی !
✖️حالا دیگر امریکا هم می داند که راهبرد تهدید و مذاکره و باج خواهی به بن بست رسیده !💪
👌امریکا باید فهمیده باشد که دیگر بدون #اذن_رهبر_ایران، مذاکره ای در کار نخواهد بود
و رهبر انقلاب هم در سخت ترین شرایط به مذاکره با امریکا #نه گفتند !
👈اگر ذره ای عقل داشته باشند از این به بعد باید شیوه های دیگری بجز راهی که رفته اند را امتحان کنند !
5⃣پنجم : نقش ژاپن بعنوان نماد کشورهایی که از تحریم های کور امریکا پیروی می کنند در این ملاقات بسیار مهم بود !
👈پذیرش آبه شینزو و حوادث بعد از آن یک پیغام مهم به اینگونه کشورها داشت که با طناب پوسیده امریکا به چاه نروند !😅
👈این کشورها حالا باید با خودشان فکر کنند که ترس از امریکا بیهوده بوده و هیچ غلطی نمی تواند بکند !😏
👈این پیغام به طور قطع در آینده کشورهای ترسو و زیر یوغی همچون ژاپن را رودرروی امریکا قرار خواهد داد !
اینست عاقبت اعتصام بحبل الهی
#نحن_صامدون
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم💪
#افول_امریکا
#اندڪےبصیرت
#نشرحداکثری
💕 @aah3noghte💕
#یکباربخوان
#ایران_قدرت_اول_درمنطقه
#بصیرت_امام_خامنه_ای
#بصیرت_فرمانده
شهید شو 🌷
💔 همه جا از مقایسه زبان بدن، نخست وزیر ژاپن در مقابل #آقاسیدعلی و روحانی نوشتند اما شما مقایسه زبا
💔
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ...
و أَمَّا بَعْدُ ؛
#آسیدعلیآقاخامنهای
اصلِ #مذاکره غلط است ...
گزینه قطعی ملتِ #ایرانمقاومتاست
مذاکره سم است
جنگهمنمیشود
#میدانارادههااست
اراده ما قویتر و توکل بر خداداریم ...
#فداےسیدعلےجانم❤️
#مدافعانه
#پروفایل😍
#گوش_به_فرمان_سیدعلی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#او_را... 116 سوار ماشین شدم،اما روشنش نکردم.هنوز داشتم به حرف های زهرا فکر میکردم! من وارد یه جنگ
#او_را.... 117
انتظار داشتم که خیلی سنگین باشه وهمون لحظه ی اول گردنم کج بشه،اما خیلی سبک بود.
تو آینه خودم رو نگاه کردم.
اینقدر گشاد بود که هیچچیز از هیکلم رو مشخص نمیکرد!
جلوی آویزون شدن لب و لوچم رو گرفتم و زیرلب گفتم "داره بدجور حالت گرفته میشه ها جناب نَفْس!"
یه بار دیگه سر تا پام رو نگاه کردم.
لبخندی صورتم رو پر کرد،اونقدرا هم که فکرمیکردم ،بد نبود!!
به طرف خانم فروشنده که حالا چشماش داشت برق میزد برگشتم
-هزار الله اکبر!هزار ماشاءالله...چقدر خوب شدی تو دختر!
-ممنونم ازتون!لطف دارین.ببخشید اسم این مدل چیه؟؟
-لبنانیه گلم.لبنانی!
-خیلی قشنگه،همین رو میبرم.
چادر رو گرفتم و داشتم از مغازه خارج میشدم که با صدای خانم فروشنده،برگشتم
-خواستم بگم اینجا جای مبارکیه.حتما ببر اینجا چادرت رو متبرک کن.آقا هم بهت کمک میکنن برای نگه داشتنش!
بی صدا نگاهش کردم.واقعا برای سر کردنش نیاز به کمک داشتم.با لبخند سرم رو تکون دادم و رفتم سمت حرم.
سرامیک های سفید
و گنبد و گلدسته های فیروزه ای
ترکیب خیلی نازی در کنار هم داشتن.
چند لحظه ای محو اون صحنه و کبوترهایی که دور گنبد میچرخیدن شدم.واقعا زیبا بود...
رفتم سمت پله که صدایی مانع جلو رفتنم شد!
-خانم لطفا از چادرداری چادر بگیرید!
با دستپاچگی کیسه رو آوردم بالا
-خودم چادر دارم آقا!!
-خب پس لطفا اول سر کنید بعد وارد شید.اینجا حرمت داره!
تذکر خوبی بود!یادم رفته بود که تو حریم خدا،لذت های سطحی جایی ندارن!
با خجالت چادر رو سر کردم.احساس میکردم الان همه ی نگاه ها روی من زوم شدن،اما با چرخوندن سرم دیدم از این خبرا نیست!هرکسی حواسش پی خودش بود!
قدم رو پله ها گذاشتم و پایین رفتم. از سمت راست حرم،وارد قسمت مخصوص خانم ها شدم .نمیدونستم باید چیکار کنم!
شنیده بودم که اینجور جاها میرن ضریح رو میبوسن اما خودم تا به حال این کار رو نکرده بودم.
پشت سر چند تا خانوم که تازه وارد شده بودن،راه افتادم. چندقدم جلوتر به سمت راست پیچیدن و با تعظیم کوتاهی،پله ها رو پایین رفتن .دنبالشون رفتم و وارد یه اتاق کوچیکی شدم که وسطش ضریح بود. به تبعیت از اونا رفتم جلو و خودم رو چسبوندم به اون شبکه های کوچیک و خوشبو!
یه قبر اونجا بود. بازم نمیدونستم باید چیکارکنم!
اطرافم رو نگاه کردم. یه نفر گریه میکرد و بقیه زیرلب داشتن با اون قبر،صحبت میکردن!
دوباره به شبکه ها چسبیدم و داخلش رو نگاه کردم .آخه کسی که دیگه زنده نیست،چه کمکی میتونست بکنه؟
"من نمیدونم اینجا چه خبره و نمیدونم چرا مردم جمع شدن دور یه قبر!
ولی من که تازگیا اینهمه کار عجیب و جدید انجام دادم،اینم روش!
شاید یه خبری اینجا هست که اینجوری درداشون رو آوردن پیشتون!
لطفا من رو هم کمک کنید...
اگر بقیه راست میگن و شماها واقعا کاری از دستتون برمیاد،پس به داد منم برسید!
تو شرایط سختی قرار دارم..."
خداحافظی کردم و در بیرون اومدم .از خانومی که بالای پله ها ایستاده بود پرسیدم
-ببخشید...ایشون کی هستن؟؟
-ایشون صالح ابن موسی الکاظم علیه السلام هستن،پسر امام کاظم و داداش امام رضا و عموی امام زمان!
بازم امام زمان...چقدر تازگیا زیاد از امام میشنیدم!دلم یه جوری شد .هنوز حرف های داخل کلیپ ها از یادم نرفته بود.
از امامزاده که خارج شدم،دستم رفت سمت سرم و چادر رو از سرم بلند کردم،اما به خودم تشر زدم و دوباره گذاشتمش رو سرم!
خیلی معذب بودم!احساس میکردم همه نگاه ها روی منه!
از اینجا تا خونه فاصله ای نبود.اگر یه آشنا منو میدید،باید چیکار میکردم؟؟
از دعوای نفس و عقلم داشتم دیوونه میشدم،یکی میگفت "برش دار،ضایس،تو رو چه به این کارا؟"
اون یکی میگفت "تو میتونی!دوباره تسلیم این نفس ذلیلت نشو!تو قراره به آرامش برسی!"
دوباره اون یکی میگفت "کدوم آرامش؟شبیه گونی شدی!درش بیار!زشت شدی!"
اون یکی میگفت "زشت اینه که مثل ببعی هرکاری که دلت خواست انجام بدی!"
تمام مدت سرم رو انداخته بودم پایین و با سرعت تمام راه میرفتم. تا به ماشین برسم با هم جنگ کردن و تو سر و کله ی هم زدن!
سوار ماشین که شدم یه نفس عمیق کشیدم و سرم رو گذاشتم رو فرمون.باورم نمیشد من چادر سر کرده باشم!!
هنگ هنگ بودم!
"محدثه افشاری"
@AAH3NOGHTE
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک‼️
شهید شو 🌷
بسم رب المهدی...💕 💟فصل اول💟 🔷 #او_را ... 1 سنگینی نور خورشید، مجبورم کرد چشمام رو باز کنم. هن
ریپلای به قسمت اول رمان زیبای
#او_را....