#صیدرحمن_میرعالی
#شهید
#دیدار_رهروان_زینبی
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
@shahre_zarfiyatha
animation.gif
761.4K
بسم رب شهدا و الصدقین
پنجاهمین دیدار #رهروان_زینبی
دیدار با همسر شهید #غلامحسین_شعبانی
چهارشنبه ۳ بهمن ۹۷
@Shahre_zarfiyatha
بسم رب الشهدا
مردترین زن...
همسرش در عملیات رمضان مفقود شده...
پسر چهارده سالهاش جبهه رفته و ۳۵ روز است که از او خبری ندارد...
خودش هم در بیمارستان شهید کلانتری لباسهای خونین شهدا و مجروحین را میشوید...
این همه بزرگی را درک نمیکنم...
رفتهایم از همسر شهیدش بشنویم، غرق بزرگمنشی خودش میشویم...
نه سالش است که زندگی زیر یک سقف را با مردی بزرگ شروع میکند. مردی که همیشه بیقرار است... یا بیقرار انقلاب است یا بیقرار مشکلات و نیازهای مردم و یا بیقرار جنگ و جبهه...
با کلامی که صلابت در آن موج میزند و با تمام عشق از همسرش چنین میگوید: خیلی نترس بود. شبی که تانکهای ارتش ریختند توی شهر و تیراندازی میکردند، روی پشتبام خانه سنگر بسته بود و بلند میگفت: مرگ بر شاه. مخصوصا از وقتی دیده بود گاردیهای شاه جوانی را فقط بخاطر نگفتن جاوید شاه کشتند، دیگر آرام نگرفت و مبارزه کرد تا زمانی که انقلاب پیروز شد.
همیشه میگفت: مدیونی اگه نیازمندی دیدی و بهم نگی. خودش برقکار بود. سیمکشی خانهها را انجام میداد. یک روز آمد خانه. یخچال را از برق کشید و خالیاش کرد. بهش گفتم: چکار میکنی؟ یخچال رو کجا میبری؟ گفت: رفتم توی خونهای برای برقکاری. آب خنک نداشتند. فهمیدم یخچال ندارند. اینو براشون میبرم. قول میدم سر یه هفته برای خودمون هم میخرم.
جنگ که شروع شد، توی خانه آرام نمیگرفت. میگفت وقتی میبینم بچههای سیزده چهارده ساله جبهه رفتهاند خجالت میکشم توی خانه راحت بخوابم. باید بروم. انقلابمان نوپاست. باید دفاع کنیم.
رفت...
و رفت...
و رفت تا دیگر نیامد...
توی عملیات رمضان مفقود شد. ۱۴ سال ازش بیخبر بودم.
نه نشانهای...
نه اثری...
نه حرف امیدوارکنندهای...
وقتی دلم هوایش میکرد سر مراز شهدا میرفتم.
تا وقتی که بود نمیگذاشت آب توی دلم تکان بخورد. توی کارهای خانه خیلی کمکم میکرد. اگر از سر کار میآمد و میدید من زیر کولر خوابیدم، بچهها را میبرد توی هال تا من بیدار نشوم و جلوی کولر نمیآمد. بعد از او خیلی شبها بیدار بودم. پنجتا بچه قد و نیمقد داشتم. رضا پسر بزرگم فقط یازده سال داشت. بعد از بابا همیشه ناراحت بود. زینب دو ساله انقدر بهانه پدرش را میگرفت و گریه میکرد تا همسایهمان آمد گفت: زینب چشه؟ چرا انقدر گریه میکنه؟ بعد از آن هر وقت زینب بهانه بابایش را میگرفت میبردمش توی آشپزخانه تا صدای گریهاش همسایهها را اذیت نکند...
بعد از چهارده سال پیکرش را آوردند. راضی بودم و خدا را شکر کردم بخاطر این نشانه...
آخر حرفش این بود: من پیراهنی از تنم درآوردم و دادم در راه خدا...
مردترین زن...
تعبیری که خانم قربانی برای همسر شهید شعبانی بکار بردند...
پنجاهمین #دیدار #رهروان_زینبی
دیدار با همسر شهید غلامحسین شعبانی
چهارشنبه ۳ بهمن ۹۷
#شهید #غلامحسین_شعبانی
شرق بصره، عملیات رمضان ۶۱/۴/۲۶
@Shahre_zarfiyatha
🌿اگر تا آخر عمر، شبانهروزی بدون مزد کار کنیم، قدر و قیمت یک نفس کشیدن در این نظام اسلامی را نمیتوانیم جبران کنیم.🌿
🌺آیتالله بهجت تبریزی🌺
آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
@shahre_zarfiyatha
ساده است و نجیب...
خوشرو و خوشخنده...
با نگاه اول نمیشد فهمید در این سالها چه سختیهایی کشیده! چطور ۵ بچه را به تنهایی بزرگ کرده!
در پنجاه و یکمین دیدار رهروان زینبی پای صحبتهای همسر شهید عزیز شاهونوند از شهدای والا مقام خیبر نشستیم.
میگفت چیزی یادم نمیآید بخاطر همین از شیرینترین بخش زندگیاش شروع کردیم...
از آشنایی و ازدواجشان...
توی روستای باریکاب زندگی میکردیم. ۱۶ ساله بودم که آمدند خواستگاریام. خانوادهام قبول کردند و ندیدمش تا روز عروسی.
توی شرکتی توی اصفهان کار میکرد. از لحاظ مالی مشکلی نداشتیم. همیشه بهترین لباسها را برای خودم و بچهها میخرید. تا میدید کسی مشکلی دارد حتی اگر غریبه بود، میرفت و هر کاری از دستش برمیآمد برایش انجام میداد بدون اینکه ازش بخواهند...
وقتی میدید کسی تنگدست است مخصوصا اگر یتیم بودند، هر چه برای خودمان میخرید به همان اندازه برای آنها هم میخرید...
زمان انقلاب توی دزفول کار میکرد. آنجا مجسمه شاه را کشیده بودند پایین. حسابی درگیر فعالیتهای انقلابی شده بود. برادرش بهش میگفت: با این کارات همه ما رو به کشتن میدی.
بعد از انقلاب رفت توی سپاه. جنگ که شروع دیگر نمیدیدیمش. چند ماهی یک بار میآمد. فقط هم دو سه روز میماند و دوباره برمیگشت جبهه. قبل از رفتن هم باید همه فامیلها را میدید و حلالیت میگرفت.
فامیلها بهش میگفتند: نرو جبهه، بچههات کوچیکن. خودم هم دوست نداشتم برود. میگفتم بچههایمان کوچکند. میگفت: تو و بچهها را دست خدا میسپارم. وقتی خیلی با رفتنش مخالفت میکردم به شوخی بهم میگفت: اگر نگران خودتی برو شوهر کن. خدا مواظب بچههام هست. خودش ساکش را میبست و میرفت جبهه...
انقدر رفت که دیگر نیامد...
دوستانش خبر شهادتش را آوردند. باورم نمیشد...
پنج بچه قد و نیمقد داشتم. پسر بزرگم ۸ سالش بود و دختر کوچکم سه ماه. خودش با یتیمی بزرگ شده بود و حالا بچههایش هم...
نگذاشتم بچههایم کم و کسری داشته باشند و سختی بکشند ولی...
یک روز همسایهمان برای بچههایش خرید کرده بود. دخترم دیده بودش. آمد گفت: مامان نگا اینا چیز خریدن. گفتم: منم برا شما میخرم. گفت: نه. باباشون براشون خریده...
مانده بودم چی جواب بچه را بدهم.
عزیز برای ما کم نگذاشت. برای فامیل و آشنا هم کم نمیگذاشت. میگفتند توی جبهه هم کم نگذاشت. آقای پاپی یکی از دوستانش بود که لحظات آخر قبل از شهادتش همراهش بود. برایم تعریف کرد: وقتی شهید فردچیان تیر خورد و به زمین افتاد، عزیز آرپیچیاش را برداشت و رفت جلو. خودش هم زخمی شده بود. بهش گفتم برگرد تیر توی شکمش خورد. میگفت: فرماندهام شهید شده من چطور برگردم؟! هرگز برنمیگردم...
هنوز هم نمیتوانم باور کنم چون چیزی از پیکرش ندیدم. فقط بخاطر شهید سر مزارش میروم.
#پنجاه_و_یکمین #دیدار #رهروان_زینبی
چهارشنبه ۱۷ بهمن ۹۷
شهید #عزیز_شاهونوند
#عملیات_خیبر
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
@shahre_zarfiyatha
پنجاه و یکمین دیدار #رهروان_زینبی
دیدار با همسر شهید #عزیز_شاهونوند
چهارشنبه ۱۷ بهمن ۹۷
#عملیات_خیبر
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
@Shahre_Zarfiyatha
20.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوالشهید
امام خامنهای(مدظله العالی): شهدا خودشان گوهر گرانبهایی شدند و درخشیدند و خانوادههای شهدا با رفتار خود، با ایمان خود، با صبوری خود این گوهر درخشنده را در معرض دید همه قرار دادند.
خبری در راه است...
اولین #یادواره_مادران_فاطمی_رهروان_زینبی
اسفند ۹۶
#رهروان_زینبی
#خبری_در_راه_است
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
26.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوالشهید
امام خامنه ای(مدظله العالی): امروز، به فضل همین شهادتها و به برکت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است.
مروری بر اولین یادواره مادران فاطمی رهروان زینبی اسفند 1396
قسمت پنجم
خبری در راه است...
مروری بر #یادواره_مادران_فاطمی_رهروان_زینبی
اسفند ۹۶
#رهروان_زینبی
#خبری_در_راه_است
@Shahre_zarfiyatha
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
animation.gif
902.1K
پنجاه و دومین دیدار #رهروان_زینبی
دیدار با مادر شهید #مدافع_حرم شهید #عارف_کایدخورده
و همسر شهید جانباز جنگ تحمیلی شهید کایدخورده
دوشنبه ۲۹ بهمن ۹۷
عارف عاشق ولایت بود...
دایرةالمعارفی از خوبیها بود...
نمونه بارزی از تهذیب، تحصیل و ورزش...
@Shahre_zarfiyatha
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
30.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوالشهید
امام صادق (علیهالسلام): هر کس به شناخت حقیقی فاطمه سلاماللهعلیها دست یابد، بی گمان شب قدر را درک کرده است. بحارالانوار ج۴۳ ص۶۵
مروری بر اولین یادواره مادران فاطمی رهروان زینبی اسفند ۹۶ اندیمشک
خبری در راه است...
#یادواره_مادران_فاطمی_رهروان_زینبی
اسفند ۹۶
#رهروان_زینبی
#خبری_در_راه_است
@Shahre_zarfiyatha
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک
دومین همایش مادران فاطمی رهروان زینبی
همراه با تجلیل از جمعی از مادران و همسران شهدا
📆 زمان: پنجشنبه ٩ اسفند ٩٧
🕘 ساعت: ٩:٣٠
مکان: تالار خورشید
#مادران_فاطمی_رهروان_زینبی
#مادران_شهدا
#همسران_شهدا
رهروان زینبی
دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری
اندیمشک
@shahre_zarfiyatha