🔻بازگشایی پروندهپرترۀ «سیمین دانشور» در سایت شهرستان ادب
▪️فردا، هجدهم اسفندماه، به مناسبت سالروز درگذشت #سیمین_دانشور شما را به خواندن پروندهپرترۀ ایشان که پیش از این در سایت شهرستان ادب گشوده شده بود، دعوت میکنیم.
🔹گزیدهای از مطالب این پرونده:
🔸بیستوپنجمین میزگرد #بوطیقا: سیمین دانشور و ضرورت بازخوانی رمان #سووشون
shahrestanadab.com/Content/ID/10567
🔸سیمین دانشور، برون یا درونِ سایۀ جلال | یادداشتی از #پژمان_سرلک
shahrestanadab.com/Content/ID/10665
🔸سوم شخص مفرد | مروری بر آثار داستانی سیمین دانشور
shahrestanadab.com/Content/ID/10499
🔸سیمین، شهرزادِ داستان فارسی | یادداشتی از #محمد_شمس_الدینی
shahrestanadab.com/Content/ID/10498
🔸«عین یک باغچه» به روایت «سیمین دانشور» | از کتاب «سووشون»
shahrestanadab.com/Content/ID/10338
🔗 برای مطالعۀ کامل مطالب این پرونده به صفحۀ مخصوص آن در سایت شهرستان ادب مراجعه نمایید:
shahrestanadab.com/سیمین-دانشور
☑️ @ShahrestanAdab
🔻آزرده خاطر
(شعری عاشقانه از #علی_قربان_نژاد)
▪️به آتش میکشد چشمان تو اندوه شاعر را
گوارا میکند تلخی اشعار معاصر را
تو در راهی و بازار قلمزنها به جوش آمد
به رقص آورده پایت، دست استادان ماهر را
چه تمهیدی است با خال لبت، وقتی که میبینم
میان برکه زیباییات مرغ مهاجر را
چه ترکیب شگفتی خلق کرده دست آن نقاش
که آوردهاست بر این چهره گلچین مناظر را
بیا لب باز کن از پنجره، این بار دعوت کن
به گردش در میان گیسویت باد مسافر را
نوازشهای گرمت را بر این یخبسته انشا کن
دوباره غرق گل کن چهرهای آزرده خاطر را
☑️ @ShahrestanAdab
🔻برج ناز داستان آدمهاست
(#هادی_حکیمیان در گفتگو پیرامون رمان #برج_ناز)
▪️«"برج ناز" کوششی است برای کسب یکتجربۀ جدید... من این کار را به این نیت شروع کردم که قدری به انسانهای معاصرتر و دغدغههای امروزیشان بپردازم، ولی خوب همینطور که میبینید باز هم تاریخ هست، منتها در حاشیۀ کار و از زبان برخی شخصیتها یا ضمن خاطرات افراد مرور میشود و درواقع روایت اصلی نیست. البته هنگام نوشتن این کار نیز مدام فکر این که مثل برج قحطی بهتفصیل به شرح حوادث تاریخی بپردازم مرا وسوسه میکرد، ولی خوب با خودم شرط کرده بودم تا سرحد امکان فقط گریزهایی به تاریخ بزنم؛ آن هم کوتاه...»
🔗 متن کامل این گفتگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11345
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بیماری همهگیر به روایت #علی_اصغر_عزتی_پاک | از کتاب #تشریف
(سیونهمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب)
▪️«آخرین باری که با هم حرف زدند با کَمکی مهر و عطوفت، اوایل اردیبهشتماه گذشته بوده. مصطفی آمده بوده سراغ پدر و خواسته بوده با هم بروند سراغ سیدچراغ؛ تقریباً دو هفتهای بعد از شنیدن ماجرای بیرون رانده شدن دیو بیماریای واگیر از دهبینه توسط سید. نصرالله تأملی کرده بود و بعد رضایت داده بود به این پیجویی.امّا ای دریغ که بلافاصله خبردار شده بود که سید دوسه روز بعد از وقایع دهبینه در یکی از روستاهای بیجار خوابیده و دیگر بیدار نشده.
نصرالله گفت که داستان سیّد را که مربوط بوده به اوایل دهۀ چهل، در یک همنفسی و همسخنی پُرمِهر، برای پسرش قصه کرده. دهمدوازدهم نوروز بوده و با هم در اطراف زمینهای سر از برف بیرون آوردهشان گشتوگذار میکردهاند و سیاحت کشتزاری که جوانههای گندم بوده. نصرالله یادش نبود چهطور، اما حرفشان رسیده بوده به مردمان زحمتکش دهبینه که او حرف سیدچراغ را میآورد وسط. به مصطفی میگوید:...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11544
☑️ @ShahrestanAdab
🔻در مدارِ باوفایی
(شعری از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودۀ #مبین_اردستانی به مناسبت سالروز وفات #حضرت_زینب سلاماللهعلیها)
▪️بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت
مصطفایی زیستی و مرتضایی زیستی
دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت
لحظهها را در تبِ داغِ جدایی زیستی
خونجگر بودی تمامِ عمر از زهرِ جفا
مجتبایی، مجتبایی، مجتبایی زیستی
بیزمان در بارگاهِ قدس، با عشقِ حسین
پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی
آمدی از جانِ عالَم خود پرستاری کنی
دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی
بارها تیرِ سهشعبه بر گلویت خون گریست
با علیاصغر در اوجی کبریایی زیستی
هرچه تشنه با حسینت سر بریدند از قفا
شُکر کردی دم به دم خونِ خدایی زیستی
غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق
از اَلَستِ عاشقی قالوا بلییی زیستی
نذرِ شکرِ بیشکایت بر درِ تسلیمِ محض
سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی
از نیستان دور ماندی داغِ غربت بر جگر
در هوای نالههای نینوایی زیستی
خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان
همنَفَس با آیههای روشنایی زیستی
نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل
تا ابد بَدرُالدُّجا شمسُالضُّحایی زیستی
عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی
تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی
پر بزن، وقتِ پریدن آمد ای که سالها
در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ویترینهای ادبی نظامی | بررسی ساختاری تحمیدیهها در #خمسه_نظامی
(یادداشتی از #امیر_مرادی به مناسبت روز بزرگداشت #نظامی گنجوی)
▪️«سرآغاز عموم کتابهای کهن را تحمیدیهها تشکیل میدهند و شاعر خود را به نوعی ملزم میدانسته است که دفتر خویش را با ابیات تقدیمی به خداوند شروع کند. این شیوه، خصوصاً وقتی ارزشی دوچندان مییابد که این بخش را غنی از معارف دینی و معرفتی مییابیم. به نوعی شاعر گذشته، با خداوند هم گفتگو داشته است و بنا بر جایگاه خداوند، به عنوان مخاطب کلام، سیاق مناسبی را برمیگزیده است.
امروزه که دیوان شعر داشتن (در هر قالبی) چندان مرسوم نیست، طبیعتاً انتظار اینکه تمامی کتابها با تحمیدیههایی آنچنانی آغاز شوند، چندان انتظار درستی نیست ولی اینکه شاعر امروز با همۀ اجزای جهان صحبت میکند، خود را به جای همۀ اجزای جهان میگذارد و دلش برای همۀ اجزای جهان میسوزد جز خداوند، مسئلهای قابل تأمّل است...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11546
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تاریخ لای پاکتی در «پست طهران»
(یادداشت #زینب_بردبار بر رمان #پست_طهران در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«آدم فکر میکند بعضیها گاهی بخشی از تاریخ یک کشور را عمداً نادیده میگیرند. این کار حیرتآور است، ولی سوگیریهای سیاسی خاص همهجا پیدا میشوند. مثلاً ماجرای سیاهکل که عبارت بود از حملۀ مسلحانۀ چند نفر مارکسیست به پادگانی نظامی در دل جنگلهای سیاهکل، به شعر و داستان تبدیل شد. مهاجمان کشته شده بودند و خون آنها میتوانست قلم نویسندگان را تیز کند. حتی گروهی معتقد بودند چیزی چونان سبک شعر جنگلی میتواند همزمان ادبیات و مبارزه علیه رژیم ستمشاهی را گرم کند. طوری که ادعا میشد اشعار شاعران آرامی مانند سهراب سپهری دیگر دوامی نخواهد آورد. رد کردن ادبیاتی که در مبارزه با ظلم ساخته شود سبکسرانه است، اما همان نویسندگان در مورد قیام پانزدهخرداد، دم برنیاوردند...»
🔗 ادامه این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11469
☑️ @ShahrestanAdab
🔻یگانه زندۀ جاوید
(شعر استاد #شهریار برای بانو #پروین_اعتصامی به بهانۀ زادروز این بزرگ بانوی شاعر ایرانی)
▪️روان عرشی پروین گمان برم کامشب
توجهیش به این بزم بیریا باشد
روا بود که خطابش کنیم کای پروین
تو ای فرشته لطف و عفاف و ذوق و هنر
سری ز غرفه جنات خود برون آور
یکی به محفل تجلیل خود تماشا کن
ببین که صیرفیان جواهر هنری
به پیشگاه جلال تو سر فرو دارند
ببین که گوهر اشکت به دیده بنشانند
غمین مباش که کم زیستی در این عالم
برای چون تویی وین آب و خاک زندان است
چه به که دوره زندان عمر کم باشد
در این جهان فنا کس به تن نمیماند
مگر به نام و اثر قرنها بماند شخص
بنابراین تو به آثار جاودانه خود
یگانه زنده جاوید قرن ما هستی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻هیاهویی از جنس کتاب
(یادداشت #مهدی_چراغ_زاده بر مجموعه شعر #هیاهو سرودۀ #محمدمهدی_خانمحمدی)
▪️«...خانمحمدی قالبهای شعر فارسی و قواعد آنها را به خوبی میشناسد و اسلوبهای هزار ساله شعر فارسی را مانند قدمای شعر در سدههای گذشته دراشعارش رعایت میکند اما در عین حال اجازه نداده این کار موجب شود شعرش زبانی کهن داشته باشد. یکی از این قالبهای قصیده است که او توانسته بخوبی از پس آن برآید و تمام بخشهای قصیده مانند مطلع، تغزل، تخلص و... را بخوبی مانند قصیدهسرایان نامی شعر فارسی رعایت کند اما در زبان، بیان، مضامین و معانی نو به کار گیرد، کاری که امروز شاید کمتر کسی باشد که از پس انجام آن بربیاید و اغلب شاعران اصول اصلی قصیده را رعایت نمیکنند...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11548
☑️ @ShahrestanAdab
🔻هوای تو
(شعری عاشقانه از دکتر #محمدرضا_ترکی)
▪️زمستان در زمستان کی هراس یخ زدن داری
تو که رنگینبهاری در حصار پیرهن داری
پُری از عطرهای ناشناس جنگلی وحشی
فراغ ای یاس من از رنگ و بوی یاسمن داری
شبیه هالۀ رنگین کمانی از گل و لبخند
به گرد دامنت پروانهها در پر زدن داری
شبم سرشار عطر و روشنی شد در هوای تو
مگر پیراهنی از عطر شببوها به تن داری
رهایم کن غبار دامن دشت جنون باشم
چه کاری تو به این دیوانه بازیهای من داری
سراپای تو موزون است و در دیوان چشمانت
چه مضمونهای ناب از حافظ شیرین سخن داری
به رغم عشق قسمت نیست، یا شاید که نسبت نیست
تو را با خوی دلداری، مرا با خویشتنداری
☑️ @ShahrestanAdab
🔻فرهنگ صادرشده از پایتخت، بقیۀ خردهفرهنگها را میبلعد
(#هادی_حکیمیان در گفتگو پیرامون رمان #خواب_پلنگ)
▪️«...تاریخ داستانهای زیادی دارد. متأسفانه ما در خصوص جنگهای ایران و روس و رشادتهای عباس میرزا و هزاران هزار شهید راه وطن در آن دوران هیچ اثر داستانی نداریم. همینطور در خصوص مبارزههای مجاهدان فارس و بوشهر با انگلیسیها هم کاری نشده است. داستان و رمان گسترۀ وسیع و مخاطبان زیادی دارد. درحالیکه کارهای تاریخی یا پژوهشی مخاطبان محدود و خاص دارد. جنگ و صلح تولستوی نمونۀ خوبی است برای همۀ کسانی که مینویسند. در دنیای امروز شاید عدۀ محدودی علاقهمند به خواندن تاریخ روسیه باشند، اما نویسندگان روس با آثار شاخصی همچون جنگ و صلح، دُن آرام و حتی مادر ماکسیم گورکی، میلیونها انسان را با رخدادهای تاریخی روسیه از قرن هجده تا زمان انقلاب اکتبر آشنا ساختهاند. مخاطب نوجوان ایرانی حق دارد تاریخ خود را در قالب داستان و رمان بشناسد...»
🔗 متن کامل این گفتگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11164
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بازگشایی پرونده «بهاریه» در استقبال از فصل بهار
▪️طبق سنت هرساله سایت شهرستان ادب، امسال هم در استقبال از فصل بهار و آیین دیرین نوروز پرونده ادبی #بهاریه را بازگشایی میکنیم.
در این پرونده میتوانید به جز بهترین سرودههای شاعران امروز و شاعران کهن درمورد بهار و نوروز و یادداشتهایی درباره شعرهای مرتبط با بهار و طبیعت و نوروز، گزارش جلسات #بفرمایید_فروردین شهرستان ادب را نیز مطالعه کنید.
🔗 صفحۀ پرونده بهاریه سایت شهرستان ادب:
shahrestanadab.com/پرونده-بهاریه
☑️ @ShahrestanAdab
🔻حتّی بهار
(شعری از #مصطفی_علیپور در پرونده #بهاریه)
▪️حتی بهار
با باغهای یاسِ سفیدش
و چلچراغِ قشقرقِ شبنم و علف
تاریکی شلختۀ دنیا را
روشن نکرد
وقتی که بوی موی تو پیچید
در خواب ارغوانیِ صحرا
بیتابی صنوبر و گنجشک
در باران،
حتّی بهار
پیراهنِ نسیم و هوا را
بر تن نکرد
تنها
دلتنگی تو ماند
در خاطرات زخمی پائیز واژهها
و سایهای سیاه
کز دور دست فاصله و مرگ
میرسد
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بهاریه در شعر و حکمت فارسی
(یادداشتی از #علیرضا_سمیعی در پرونده #بهاریه)
▪️«با اینکه بهار هر سال رخ میدهد ما ایرانیها را همواره و دوباره دستپاچه میکند. ما تا آخرین سالهای عمرمان بهار، خاصه ماجرای عید را چون مسئلهای استثنایی میبینیم و گاهی در مواجه با آن کم تجربه به نظر میرسیم. خوشبختانه ما همیشه بهار را از نو میبینیم که میآید و زندگیمان را به نحوی غیرعادی فرا میگیرد. تمام مخمصههای اقتصادی در فروردین چونان هزینهای که برای تازه شدن پرداخت میشود قابل اغماض است. همه این را میدانیم، حتی اگر زیر نجوای گلایههایمان، بروز ندهیم. ما تمام سرمایه خود را در بهار میآزماییم و وقتی کل احوال خود را به قمار عید میبریم دیگر هزینههای مالی کمتر جای چون و چرا دارد. این هزینهها چیزیست که با آن آبروی خود را رقم میزنیم. بهار مهمترین حادثه ملی است که هر سال به هر قیمتی به همان شکل فراگیر زندگی ما را به آزمون میگذارد...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11551
☑️ @ShahrestanAdab
🔻رنجهای اصیل مردم
(یادداشت #امیرحامد_مجیدی_نیا بر رمان #پست_طهران در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«"پست طهران" رمانی پرحادثه و جذاب است که نویسنده پس از چاپ چندین کتاب در بخشها و موضوعهای مختلف و دریافت جوایز ادبی بسیار، به جهت برداشتن گامی بلند نگاشته است. پست تهران داستان مردی مصیبتدیده است که از پس سالهای به تاریخپیوستۀ پهلوی دوم، حکایت دردها و رنجهای بسیاری را روایت میکند. در این رمان، "حکیمیان" ما را به گوشهای از تاریخ ایران میبرد که به حق، گذرگاهی بزرگ برای تاریخ است. سالهایی که نهضت انقلاب اسلامی ایران در حال شکلگیری و تبلور است و عوامل بسیاری این نهضت را پیش میبرد. باید اشاره کرد که یکی از مهمترین تلاشهای گروههای خارجنشین در حال حاضر، تحریف تاریخ پهلوی دوم است که این کتاب، بار سنگین تقابل با این جریان را به دوش میکشد. شاید بتوان گفت که نوعی از سیاهنمایی در بخشهایی از آن موج میزند. این سیاهنمایی حاصل دردهایی تاریخی است و مشخصاً بخشی از زیباییهای ادبی و نوعی از تاریخ مردمشناسی را به تقابل میکشد...»
🔗 ادامه این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11467
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پویش ملی #هر_خانه_یک_کتابخانه، تجربه سفری متفاوت در خانه
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/11553
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سجن غم
(شعری از #کاظم_رستمی به مناسبت شهادت #امام_کاظم علیهالسلام)
▪️گذشته از کتیبهها قصۀ داغ دیدهها
قصۀ ساق و سلسله کشیده تا قصیدهها
از تب ظهر و صیحهها، آتش و نای خیمهها
سهشعبههای تا گلوی غنچهها رسیدهها
جبال جاری حرم، هبوطهای دمبهدم...
رسیده تا رسیدهها... به سجن غم کشیدهها
شهید جرم جامعه کاظم و موسای همه
به خواب خان گزیدهها رسیده از سپیدهها
ببین عبای پارهای به سجده در شرارهای
ز درد کال چیدهها و از قفا بریدهها
میان سجده میخورد سیلی تازیانهها
و روزه باز میکند به هر شب از کشیدهها
شکسته ضرب کندهها ساق و سیاق دندهها
که وای از این شکستهها و آه از آن خمیدهها
به سجده در قعر سجون به چشمهای اشک و خون
نه ناله کرده از بلا، نه شکوه از شنیدهها
ولی چه شد که عاقبت از آن یهود بیصفت
صدا زد ای رب دعای جان به لب رسیدهها
خلاص کن مرا خدا به آه داغ این دعا
چو دانههای از زمین به زندگی دویدهها
بزن شریر پر شغب ولی مبر میان شب
نام شکسته چیدهها، مادر رگ بریدهها!
عاقبت از وطن رسید، آه بدون تن رسید
امام غم گزیدهها اشک روان دیدهها
مشت پری به کند و غل، باب حوائج رسل
غصه یاس چیده را کشیده تا قصیده آه...
☑️ @ShahrestanAdab
🔻در باب سال کهنه و سال نو
(یادداشتی از #علی_محمد_مودب در پرونده #بهاریه)
▪️«زمان تنها ثروت ماست و این ثروت را در ظرف نفس درک میکنیم. سال نود و هشت هم بخشی از زمان ما بود که نفس کشیدیم و تنفس ما در این سال شگفت بود. ممکن است بعد از گذشت سالها آدم از یک سال خاص از عمرش هیچ خاطرهای نداشته باشد اما نودو هشت سالیست که خوب و بد و تلخ و شیرین، خاطره بسیار دارد و انگار انسانیت انسان هم به همین خاطرههاست. سیل و ابتلای بزرگی که بخاطر سیل متوجه ما شد بسیاری خاطره خوب و بد ساخت. رنج همیشه آن محملیست که بخواهیم یا نخواهیم ما را به گنج میرساند. اما مهمترین واقعه سال نود و هشت پرواز شگفت شهیدی عزیز بود که همه ما را هوایی کرد. پروازی که چنان شگفت بود که حتی زمینگیرترینها را هم هوایی کرد. از سال نود و هشت، شهید سلیمانی برای تاریخ ما خواهد ماند و ما هم اگر میخواهیم بمانیم باید به او متوسل شویم...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11554
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی استاد #محمدکاظم_کاظمی
از کتاب #ورمشور سرودۀ استاد #مرتضی_امیری_اسفندقه، #انتشارات_شهرستان_ادب در پرونده #بهاریه
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیلۀ بهشت
(شعری از زندهیاد #حسین_منزوی به مناسبت عید #مبعث پیامبر اکرم، #حضرت_محمد صَلَّیاللهُ عَلَیهِ وَ آلِه)
▪️ای برگزیدۀ همۀ انتخابها
قرآنِ تو کتابِ تمام کتابها
اندیشۀ تو تیشه به اصلِ بدی زده
ای ریشۀ همیشهترین انقلابها
فخرِ فلک به توست که فانوس گشته بود
در کوچههای آمدنت، آفتابها
سرمشقِ آسمان و زمینی که نام توست
بر لوح شب نوشته به خطِّ شهابها
خُمخانهام بهشتی و جانم محمدی
من، مستِ مست از آن پُرِ پُر، نابِ نابها
من تکیه کردهام به تو و پایمردیات
در روزِ چون و چند و چه، روزِ حسابها
سرگشته در مضایق وصف تو ماندهام
چندان که دادهام به سخن، آب و تابها
خورشید مکه! ماه مدینه! رسول من!
ای خاکسار مدحت تو، بوترابها
شمع زبان بریده چه لافد ز آفتاب؟
گُنگم که در هوای تو دیده است خوابها
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنت
ای پیلۀ بهشت! نیارم تنیدنت
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«کودک و کتاب» به روایت #محمدرضا_شرفی_خبوشان | از کتاب #بی_کتابی
(چهلمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب)
▪️«من از دوران مکتب به کتاب و کتابت علاقه داشتم. این البته به انتخاب خودم نبود. من یتیم بودم، جثّه کوچکی داشتم. کچلی گرفته بودم و همسالانم مرا به بازی نمیگرفتند. این تنهایی و طرد ناخواسته بود که مرا به الفت با کتاب واداشت و البته پدراندرم.
پدرم پیش از آن که به دنیا بیایم، لوای سفر آخرت برافراشته بود و تحت توجه پدراندرم، نشو و نما یافتم. پدراندرم میرزایحیی نامی بود؛ نقش مهر میزد و به کاغذها آشنا بود و نسخههای خطی را خوب میشناخت. شیوه ساختن جلد را خوب میدانست و در نگارگری هم دستی داشت و هروقت میدیدمش، یا کتاب میساخت یا کتاب میخواند. از دلّالی کتاب هم سود میبرد و میدانست چه کتابی کجاست و کدام کتاب در خانه کیست و چند دست چرخیده است. کتابهای خطّی و بیشتر کتابهای مطبعه کلکته و تبریز و اصفهان و طهران به خانه راه مییافت و خارج میشد و من بیکموکاست، همه را تورق میکردم و با آنها انس میگرفتم و خلوت میکردم...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11556
☑️ @ShahrestanAdab
🔻باران بهاری
(#بهاریه ای از کتاب #آنجا_که_نامی_نیست سرودۀ استاد #یوسفعلی_میرشکاک)
▪️تشنهام تشنۀ باران بهاری که تویی
برده از دست مرا نقشِ نگاری که تویی
من اگر ماه شوم باز به مهرت نرسم
کی رسد سایه به خورشید سواری که تویی
بیقرارم مگر آنگاه که بینم زده است
دل من دست به دامان قراری که تویی
از همان روز که دیدار توام از خود برد
پر شدم از هوس باغ اناری که تویی
به زبان آمدم آن راز که میگرداند
من و دل را همه شب گرد مداری که تویی
تو بهاری و منِ خسته خزان، میترسم
برنیاید دلم از عهده کاری که تویی
یافتم دیرتر از دیر تو را لیک این بس
که به جان زد شررم برق شراری که تویی
چه غم از گردش ایام کسی را که بُوَد
بر سرش سایۀ اندوهگساری که تویی
داد بر باد دلم را سر سوداییِ من
سر من باد فدای رهِ یاری که تویی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻رنگینکمان از حلب به دیرالزور
(بخشی از سفرنامه #محمدقائم_خانی در توصیف دشت دیرالزور در سوریه در پرونده #بهاریه)
▪️«از غرب راه افتادیم سمت شرق، از حلب سوی دیرالزور. سفری در دل سفر، از میا نبیابان. بالاسر ابر بود و زیر پا فرش گل. معجزه مخمل سبز بود بادیه! چطور میشود این شدن را مصوّر کرد؟ خب بادیه یعنی شن، خاک، سنگ، گاهی خاربوتهای. کنگر شاهگیاه بیابان است. چه بشود چشمی به جمال گلی روشن شود! اما بعد از سالها قهر، حالا ابر آمده، متراکم و در صف، باریده باریدنی. دوزخ خار و خاشاک را فردوس سبزه و گل کرده. خاکستریخاکی صحرا رفته در پسزمینه و جلا زده به تابلویی رنگ در رنگ. تپهتپه مخمل زرد یا بنفش یا سفید، کشیده روی زمینه سبز چمن. جابهجا ململ سرخ لاله و نارنجی شقایق و سرمهای زنبق کوهی، در کناره یا میانه سبزمخملها، درشت و خودنما چشم را میکشاند سمت خودش. شکن مخملها سایه ساخته بر چمن...»
🔗 ادامۀ این سفرنامه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11558
☑️ @ShahrestanAdab