شهرستان ادب
🔻 چرا «کافهی خیابان گوته» رمانی عمیقاً فمنیستی است؟
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر رمان #کافه_خیابان_گوته در پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاه_آبادی )
▪️«... رمان «کافۀ خیابان گوته» فضای کاملاً مردانه دارد. تاریخ در روایت راوی، تنها در زنجیرۀ علّت و معلول دیده میشود. زندگی تنها زیر سایۀ مبارزه معنی مییابد. هر نسل تنها آن مقدار اهمّیّت دارد، که وارد جریان مبارزه میشود. تشکیلات حرف اوّل و آخر را میزند. «مرام»ها و «ایسم»ها، تکلیف همه را معیّن میکند، حتّی تکلیف آیندۀ فرزند یک کمونیست را و حتّی فرهنگ؛ فرهنگ هم ذیل مبارزه معنی مییابد. کافه وسیلهای میشود برای گسترش ایدئولوژی و کافۀ فرزند در آلمان هم باز تنها به همین کار میآید. فضای کافه مردانه است؛ صحبتها مردانه است؛ حتّی کارگر زن کافه هم، رفتار و برخوردی مردانه دارد. همه چیز مرتّب و منظّم، سر جای خود نشسته است. هیچ چیز از قاعده بیرون نیست. برای هر چیزی، قالبی معیّن وجود دارد. خلاصه اینکه، «کافه خیابان گوته» فضای کاملاً مردانه دارد. بله، میشد حکم کلّی صادر کرد که «کافه خیابان گوته» فضای کاملاً مردانه دارد، اگر و تنها اگر «آذر» در داستان نبود.
آذر، زنی است که مردانگی رمان را -به همان معنی که فمینیستها بهکار میبرند- به چالش میکشد... »
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9565
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻فروختن
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با تازهترین شعر سیاسی - اجتماعی #میلاد_عرفانپور به روز میکنیم)
▪️تصویب شد به هلهله ما را فروختن
پنهان دسیسه کردن و پیدا فروختن
از مُردهمَردهای سیاست بعید نیست
میراث زندهی شهدا را فروختن
جان را فروختن به اماننامهی یزید
دل در قمارخانهی دنیا فروختن
تصویب شد چِرای علفهرزههای غرب
وانگاه مفت، گندم اعلا فروختن
تصویب شد مطابق تقویم دشمنان
امروز را به وعدهی فردا فروختن
تصویب شد فروختن عزت وطن
بیدردسر، چنانکه مربا فروختن
هنگام رزم، ملعبهی دشمنان شدن
شمشیر آهنین به مقوا فروختن
لبخند را ز چهرهی مردم ربودن و
آن را به نیشخند اروپا فروختن
بین دو چای، چالهی برجام کندن و
بین دو چُرت، جام مطلا فروختن
اینگونه مفت، ننگ خریدن برای خود
اینگونه بیتعهد و امضا فروختن
آخر حراج واژهی غیرت شروع شد
این راه میرسد به الفبا فروختن
کم نیست حرمت شرف و غیرت و وطن
آسان مباد اینهمه یکجا فروختن
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻گذر شهریار به عرفان و حکمت
(یادداشتی از #مهدی_نعلبندی در پروندهپرترهی #شهریار)
▪️«...شهریار چرا شروع به نوشتن قرآن کرد و یک جزء از کلام خدا را با خطّ خود و به دست خود نوشت؟ خطی که از میرزاطاهر آموخته بود. و میرزاطاهر، خوشنویسی بود که کلام خدا را بیستوچهار بار نوشته بود و نقل است که آیات را از سینه مینوشت و از بر بود. میگویم قرآننوشتن شهریار هم شاید راهی بود برای مؤانست بیشتر او با کلام وحی؛ انسی مدام و خوانشی از مجرای نوشتن. او مینوشت که خوانده باشد و میخواند که چیزی بشنود. و لابد چیزی بگوید از همانها که آقای بهاءالدینی فرمود. شاید همانند نخلهای از آتش که سخن گفت با موسی و شاید هم سخن موسی در پاسخ یک سؤال از او: که این است عصای من و بدان تکیه میکنم و گوسفندانم را با آن هی میکنم و منافع دیگری است در این عصا برای من. "و ما تلک بیمینک یموسی، قال هی عصای أتوکؤا علیها و أهش بها علی غنمی و لی فیها مئارب أخری". نکتۀ نغز این مکالمه را نکتهدانان همان گفتهاند که موسی به معاشقه، سخن میگفت و او را میلی بود با سؤالکننده. شهریار هم شاید نوشتن را همان میدانست که؛ "أتوکؤا علیها و أهش بها علی غنمی و لی فیها مئارب أخری".
شاید شهریار مینوشت که رنگ آیات قرآن را بگیرد، قرآن با گوشت و خونش آمیخته گردد به پیرانهسری. و این شاعر پیر، لابد هنوز دلی جوان داشته برای عاشقشدن...»
متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9587
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻عرض تسلیت بابت درگذشت استاد #محمد_دبیرسیاقی
▪️باخبر شدیم که سیدمحمد دبیرسیاقی، استاد برجسته ادبیات فارسی، و شاهنامهپژوه بزرگ دار فانی را وداع گفته است.
استاد دبیرسیاقی متولد 1298 در قزوین، علاوه بر پرورش شاگردان متعدد در ایران و مصر و چین، کارنامهای پربار در تصحیح متون کلاسیک و پژوهش ادبی داشت که مهمترین آن دیوان منوچهری و شاهنامه فردوسی است. او همچنین در نگارش برخی حروف لغتنامه دهخدا با علیاکبر دهخدا، محمد معین و سیدجعفر شهیدی، همکاری داشت.
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه شاعران و نویسندگان همراه با این موسسه، فقدان استاد دبیرسیاقی را به خانواده محترم ایشان و تمامی دوستداران ادبیات تسلیت میگویند.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻سرود برگریزان
(در همنشینی و همزمانی پروندهپرترهی #شهریار و پروندهی #شعر_پاییزی، غزلی پاییزی از این شاعر شهیر ایرانی میخوانیم که آن را به زیبایی باد پاییزی تهران آغاز کرده است)
▪️خراب از باد پاییز خمارانگیز تهرانم
خمار آن بهار شوخ و شهرآشوب شمرانم
خدایا خاطرات سرکش یک عمر شیدایی
گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم
خیال رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد
خدایا این شبآویزان چه میخواهند از جانم
پریشان یادگاریهای بر بادند و میپیچند
به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم
خزان هم با سرود برگریزان عالمی دارد
چه جای من که از سردی و خاموشی زمستانم
سهتار مطرب شوقم گسسته سیم جانسوزم
شبان وادی عشقم شکسته نای نالانم
نه جامی کو دمد در آتش افسرده جان من
نه دودی کو برآید از سر شوریده سامانم
شکفته شمع دمسازم چنان خاموش شد کز وی
به اشک توبه خوش کردم که میبارد به دامانم
گره شد در گلویم ناله جای سیم هم خالی
که من واخواندن این پنجهی پیچیده نتوانم
کجا یار و دیاری ماند از بیمهری ایام
که تا آهی برد سوز و گداز من به یارانم
سرود آبشار دلکش پس قلعهام در گوش
شب پاییز تبریز است در باغ گلستانم
گروه کودکان سرگشته چرخوفلکبازی
من از بازی این چرخ فلک سر در گریبانم
به مغزم جعبهی شهر فرنگ عمر بیحاصل
به چرخ افتاده و گویی در آفاقست جولانم
چه دریایی چه طوفانی که من در پیچ و تاب آن
به زورقهای صاحبکشتهی سرگشته میمانم
ازین شورم که امشب زد به سر آشفته و سنگین
چه میگویم نمیفهمم چه میخواهم نمیدانم
به اشک من گل و گلزار شعر فارسی خندان
من شوریدهبخت از چشم گریان ابر نیسانم
کجا تا گویدم برچین و تا کی گویدم برخیز
به خوان اشک چشم و خون دل عمریست مهمانم
فلک گو با من این نامردی و نامردمی بس کن
که من سلطان عشق و شهریار شعر ایرانم
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻دیلماج، تلاشی برای خلق رمان تاریخی
(یادداشتی از #مهدی_کفاش بر رمان #دیلماج در پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاه_آبادی)
▪️«...کتاب شروع کُند و کمارتباطی به موضوع اصلی، یعنی دیلماج، دارد. فصل اول، نامهی کوتاهی است که آقای مزین، مدیر انتشارات اندیشه و تحقیق، به آقای ناصری نوشته است. موضوع نامه در مورد کتاب "سیری در زندگی و افکار میرزایوسف دیلماج" و اینکه بخشهای اضافی زیادی دارد، بیش از آنکه به تحقیق و تفسیر تاریخی توجه داشته باشد، به قصهپردازی و ایجاد جذابیتهای داستانی توجه داشته است. در ادامه بخش مقدمهی کتاب فوق میآید. هنوز به فصل اول اصلی رمان دیلماج گویا نرسیدهایم، چون فصل بعدی شمارهی یک را در پیشانی دارد!
- از ویژگیهای خوب رمان دیلماج، طراحی زبان رمان است. زبان اثر نه نثر سختخوان منشیانهی مستوفیان دربار ناصری است و نه نثر معیار یا رسمی امروزی. با این حال زبان رمان، فاصلهی تاریخی 1303 تا امروز را بهخوبی نشان میدهد.
- شاهآبادی ایدهپرداز خوبی است، اما هنوز جسارت و شجاعت عبور از روایت تاریخی را ندارد و در چنبرهی استناد تاریخ گرفتار است. او پژوهشگر تاریخ است و کارشناسی ارشد تاریخ دارد؛ اما زمانی که در قامت یک داستاننویس قرار است روایتگر دیلماج باشد، باید به تخیل خود میدان بازتری میداد. او امکانات فراوانی برای خلق داستانی پرکشش در دورهی پرالتهاب مشروطه در اختیار داشت که میتوانست باعث خلق شخصیتهایی ماندگار و بهیادماندنی شود، اما نتوانسته از قالب یک مورخ فاصله بگیرد و از استنادات و اسناد تاریخ برای آفرینش دروغی کامل اما باورپذیر استفاده کند...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9589
☑️ @ShahrestanAdab