eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
303 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻هنوز (در هفتمین روز شهادت سید و سالار شهیدان #امام_حسین علیه‌السلام،‌ پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از از شهید #سیداسماعیل_بلخی، عالم و مبارز سرشناس افغانستانی به‌روز می‌کنیم) ▪️ای کشته‌ای که اسم تو مشکل‌گشا هنوز با قصۀ عجیب تو خلق آشنا هنوز روید مگر ز خاک تو گل‌های پاک عشق کآرد صبا ز کوی تو بوی وفا هنوز طی زمان نبرد ترا یاد هیچ‌کس هر دل جدا ز بهر تو گیرد عزا هنوز آزاده‌ای که مجمع آزادگان دهر هرجا شمرده‌اند تو را مقتدا هنوز چون پیروی زعزم تو شد اصل ارتقا اسم ملل برند از آن ارتقا هنوز اقوام را قیام تو درس شجاعت است جاری‌ست فیض عام تو ای رهنما هنوز بعد از تو بس شهید به دوران گذشتـه انـد میدان مشق عشق بود کربلا هنوز سـردادی و قبول اسارت نکرده‌ای زان داستان ، نَجُست کسی انتها هنوز بر آن کسان که پیش تو لب تشنه مرده‌اند تا بعد حشر است ز حق مرحبا هنوز آب حیات تشنه ‌جگر بر لب فرات یا رب چه رمزهاست درین ماجرا هنوز کوته‌نظر یزید جوی هم نبرد سود جز نام بد نماند از آن ناروا هنوز زان طفل شیرخوار که بردی به بزم دوست دارند افتخار همه انبیاء هنوز مشکی به‌کف، سکینه ز عباس آب خواست پشت فلک دوتا است از آن التجا هنوز از سوزش خیام و اسیری اهل بیت در خلد ماتم است به خیرالنسا هنوز زینب چو دید نعش برادر به روی خاک لرزند کاینات از آن وااَخا هنوز با اشک و آه گفت که ما عترت خلیل زین بیش حاضریم به راه رضا هنوز بلخی و همرهان که به زندان کابل‌اند شوری ز مسلک تو نماید به پا هنوز ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پرچمی در باد (ستون شعر و پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از #محمدرضا_وحیدزاده به‌روز می‌کنیم) ▪️شبی پیچید چشمانم به رقص پرچمی در باد که با هر پیچ و تابش آتشی در سینه می‌افتاد سپس بی‌اختیار آهسته نامی بر لبم آمد قدم‌هایم ز رفتن ماند و بُردم قصد خویش از یاد مِهی از دود اسفند و نوای نوحه در هم ریخت به نرمی بعد از آن سوی در بازی مرا هُل داد به کنجی در سیاهی موسپیدی نغمه‌ای می‌خواند ز صید دست و پا در خون، ز تیغ تشنهء صیاد ز تسبیحی که ناگه دانه‌دانه بر زمین می‌ریخت گلی پرپر که گم شد در هجوم آهن و پولاد سخن از تشنگی می‌گفت و مجلس ابر بارانی و رودارود همچون مادرانی در غم اولاد ورق زد مقتلی را و زبان شعله‌ها وا شد به گوش آمد ندای یا بُنیه از دل اسناد فغان از سقف و شیون از در و دیوار برمی‌خاست و خود دیدم فلک را لرزه می‌افتاد بر بنیاد توانم طاق شد دیگر، زدم بیرون سراسیمه و بین هق‌هقم چشمم به رقص پرچمی افتاد دوباره نام زیبای غریبی بر لبم آمد دوباره حس نایابی مرا می‌برد تا فریاد الا ای عشق بُنیان‌کَن! غمِ دیرین مادرزاد! مرا دریاب و ویران کن، دلت خوش، خانه‌ات آباد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻یاحسین (پرونده #ادبیات_عاشورایی و پرونده تخصصی #ادبیات_کودک_و_نوجوان سایت شهرستان ادب را با شعری از جناب آقای #علی_باباجانی به‌روز می‌کنیم) ▪️بابای من کوهی است محکم هم‌قد آقای درخت است خنداندنش کاری است مشکل گریاندنش هم سخت سخت است یک روز دیدم توی مسجد لرزید دست و شانه‌هایش با «یاحسین» و «یاحسین»اش یک دفعه اشکی شد صدایش غمگین شدم رفتم کنارش لبخند زد تا که مرا دید مثل گلی نرم و معطر روی مرا آرام بوسید ☑️ @ShahrestanAdab
🔻فصل عزا (به مناسبت پایان ماه محرم، پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از #حسن_بیاتانی به‌روز می‌کنیم) ▪️شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست این‌گونه زخم خورده و بی سر بیاورم یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی این شعله را چگونه به دفتر بیاورم با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم وقف تو اشک‌ها و غزل‌هام، تا اگر گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم فصل عزا تمام شد؛ اما چگونه من پیراهن عزای تو را دربیاورم تا می‌وزید نام تو پر می‌کشید دل چیزی نمانده بود که پر دربیاورم نزدیک بود در تب گودال قتلگاه از عرش ربنای تو سردربیاورم با اشک آمدم به وداعت که لااقل آبی برایت این دم آخر بیاورم این واژه‌ها به کار رثایت نیامدند با زخم‌های تو چه برابر بیاورم؟ آخر نشد که آب برایت بیاورند؟ این روضه را گذاشتم آخر بیاورم امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند من می‌روم برای تو یاور بیاورم قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست این بیت هم، سر غزلی که فدای توست ☑️ @ShahrestanAdab
🔻مولای عشق و حماسه (شعری از در پرونده ) ▪️من بی‌تو حرفی ندارم، قفل است راه زبانم بی اذنِ تو، لالِ لالم، از گفتنت ناتوانم من بی‌تو کفری غلیظم، جهلی مرکب که تا حشر در چشم یکتاپرست‌ات، مولای من! بی‌نشانم باید بفهمم تو را من، پیش از سرودن، ولی حیف! از شور فهمیدن تو، خالی‌ست جان و جهانم می‌گریمت در مُحرّم، مانند ابر بهاری می‌سوزد از داغ سرخت، مولای من! استخوانم هیأت به هیأت دل من، از داغ تو می‌گدازد هیأت به هیأت حسین است، ذکر مُدام زبانم همسایه‌ام در مُحرّم، با زخم‌های غیورت با حرف‌های زلالت...؟ مولا، مکن امتحانم! می‌ترسم از صبحِ محشر، روز مبادای خونت چشمی گشایم، ببینم، در حلقۀ کوفیانم! آری، تو در چشمِ جانم، ای اسم اعظم غریبی تا فصل فهمیدن تو، باید که قرآن بخوانم باید بفهمم تو را من، مولای عشق و حماسه تا در صف یاورانت، تا روز محشر بمانم ☑️ @ShahrestanAdab
🔻کجای مجلس نشسته‌اند (داستانی کوتاه از ، در پروندۀ از کتاب ) ▪️«"بی‌سعادت‌ها کجای مجلس نشسته‌اند؟" این را هیچ روضه‌خوانی نمی‌گفت اما من توی روضه‌ها همان‌جایی می‌نشستم که آن‌ها می‌نشینند و جای این که دلم را بدهم به صدای خش‌دار روضه‌خوان رابطۀ میان آدم‌ها و کلمه‌ها را رصد می‌کردم. رصد می‌کردم که چه کلمه‌هایی دل چه جنس آدم‌هایی را می‌برند. کدام کلمه به گریه‌ها اوج می‌دهد؟ اعجاز از کلمات است یا از دل آدم‌ها؟ اشک را چطور قسمت کرده‌اند؟ چرا آن خانمی که آن گوشه ردیف چهارم نشسته این‌جور از هق‌هق شانه‌هایش می‌لرزد ولی بغل‌دستی‌ام هنوز منتظر باران است؟ بعضی آدم‌ها اشک‌شان توی مشت‌شان است. همان‌ها که مثل خط‌شکن‌های جنگ، اول از همه سکوت مجلس را می‌شکنند. دوستم می‌گفت این فلسفه‌بافی‌ها مثل این است که به قول شریعتی گل سرخ را به اتاق تشریح برده باشی. برای دوستم یک محزون شنیدن کافی بود. به کلمه‌های بیشتر نیاز نداشت...» 🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11680 🔗 «کاشوب» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻کهربای دین (بخشی از یک قصیدۀ در پروندۀ ) ▪️«...کهربای دین شده‌ستی، دانه را رد کرده‌ای کاه بربائی همی از دین به سان کهربا مبتلای درد عصیانی به طاعت باز گرد درد عصیان را جز از طاعت نیابد کس دوا گر تو را باید که مجروح جفا بهتر شود مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا راست گوی و راه جوی و از هوا پرهیز کن کز هوا چیزی نژاد و هم نزاید جز عنا گر براندیشی بریده‌ستی رهی دور و دراز چون نیندیشی که این رفتن بر این سان تا کجا؟ بی‌عصا رفتن نیابد چون همی بینی که سگ مر غریبان را همی جامه به درد بی‌عصا پاره کرده‌ستند جامهٔ دین بر تو بر، لاجرم آن سگان مست گشته روز حرب کربلا آن سگان کز خون فرزندانش می‌جویند جاه روز محشر سوی آن میمون و بی‌همتا نیا آن سگان که‌ت جان نگردد بی‌عوار از عیبشان تا نشوئی تن به آب دوستی‌ی اهل عبا چون به حب آل‌زهرا روی شستی روز حشر نشنود گوشت ز رضوان جز سلام و مرحبا» ☑️ @ShahrestanAdab
🔻رندان تشنه لب (یادداشتی در مناسبت شعر با علیه‌السلام، به قلم ) ▪️«...از این دست آیات و روایات زیادی وجود دارد که اشاره به تمامی آن‌ها در این مقال نمی‌گنجد اما آن‌چه واضح است این است که حضرت حافظ به دلایلی که شاید به اقتضای زمانه یا شاید به دلیل تربیت قرآنی وی بوده است از آوردن عبارت‌های مستقیم امتناع می‌ورزد که همین امر دایره همذات پنداری را در اشعار او به طرز حیرت‌آوری گسترش می‌دهد تا جایی که تقریباً کسی را نمی‌توان یافت که غزلی از حضرتش را بخواند و بیتی متناسب با حال خویش در آن نیابد، و هم‌اینکه این به اشارت سخن گفتن و استعاری غزل سرودن شعر او را عمق بخشیده و گاهی معانی بسیار لطیف و والایی را در لایه‌ای چندم پنهان می‌کند که جز اهلش بدان دست نیابند. ردّ پای حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام و آموزه‌های آن حضرت در شعر حافظ در ابیات فراوانی دیده می‌شود. ما در این مقال برآنیم که به چند نمونه از این ابیات به همراه توضیحی کوتاه اشاره کنیم. کشف آنچه باقی می‌ماند به عهده خوانندگان و حافظ پژوهان عزیز...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11682 پرونده ☑️ @ShahrestanAdab
🔻تبعید داغ (ستون شعر و پرونده سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب تازه‌ترین اثر استاد به‌روز می‌کنیم. گفتنی‌ست این کتاب توسط به چاپ رسیده است) ▪️خوش، آن‌که دلش آینه‌گردان تو باشد گر سر بشود، در خم چوگان تو باشد با عشق تو دل‌بسته درِ خویش به هرکس آیینۀ من، آینه‌گردان تو باشد بر مجمر عشق تو نهادیم، همه عمر در سینه کبابی‌ست، که بریان تو باشد هر داغ که تبعید شود از جگرِ چاک آید سرِ آن سفره که مهمان تو باشد هرچشم کجا اشک تواند به تو ریزد؟ این شور فقط خاص نمکدان تو باشد 🔗 «رخصت» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻موکب مارمولکی (داستانی کوتاه از به مناسبت حسینی در پروندۀ ) ▪️«ساعت یک ظهر روز چهارم، عمود ۱۷۰ را رد کرده بودیم که سرگروه اعلان استراحت داد. از خدا خواسته چپیدیم تو یکی از موکب‌ها که هر چی از بیرون آرام به نظر می‌رسید داخل شلوغ و ملتهبی داشت. خانم‌ها با اسباب و اثاثیه و بچه هر کدام جایی گرفته بودند و انگار سیم خاردار دورشان کشیده باشند با احتیاط از کنارشان رد می‌شدیم. اگر کمی زودتر بود یا اگر اینقدر خسته و کوفته نرسیده بودیم اینجا نمی‌ماندیم و می‌رفتیم دنبال موکب خلوت‌تری! ولی تصمیم گرفته بودیم هرطور شده همینجا گوشه‌ای هرچند دنج نباشد پیدا کنیم و حتی نشسته کمی بخوابیم. دوستان، هرکدام برای خودشان جایی باز کردند. من، هدف را گوشۀ بالای اتاق، سمت راست قرار دادم و با ببخشید، عذرخواهی می‌کنم و شرمندگی از روی سر و کلۀ مردم رد شدم. تا پا گذاشتم تو مکان مورد نظر، زنی که پوشش عربی داشت با خشونتی غیرعادی، انگار از مرز و ناموسش دفاع می‌کرد به زبان خودشان سرم داد کشید و خواست از دور و برش دور شوم...» 🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: Shahrestanadab.com/Content/ID/11706/ ☑️ @ShahrestanAdab
18.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ▪️شعرخوانیِ زنده‌یاد در رثا و ستایش حماسهٔ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها (پرونده‌پرترهٔ قیصر امین‌پور ‌و‌ پروندهٔ ) ☑️ @Shahrestanadab
کوچه‌ها هنوز از دعا و گریۀ کسی معطر است، کوچه‌ها هنوز داغدار مادر است، کوچه‌ها هنوز یادگار غربت برادر است، کوچه‌ها هنوز در به خنده وا نکرده‌اند، اخم کوچه‌ها هنوز درهم است. تا ابد محرم است.