eitaa logo
شهرستان ادب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
270 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻پرونده‌کتاب در سایت شهرستان ادب آغاز به کار کرد ▪️، شاعر و معلم ادبیات؛ متولد ۱۳۵۳ در روستای شوریجه از توابع سرخس است. آغاز تجربه‌ی شعری او پس از شروع دوران نابینایی‌اش در سن ۱۲ سالگی بود که با حضور در جلسات حوزه‌ی هنری خراسان و استفاده از محضر شاعرانی چون محمدکاظم کاظمی، مصطفی محدثی خراسانی و... شکل گرفت. از وی تاکنون مجموعه‌شعرهای و «بی‌چشمداشت» منتشر شده که کتاب دوم او به چاپ دوم رسیده است. وی همچنین از برگزیده‌ی دوره‌های گوناگون جشنواره‌هایی چون جشنوارۀ شعر رضوی‌، شعر ملی روستا، دفاع مقدس و ... است. مجموعه‌ی «بی‌چشمداشت» او سال گذشته نامزد جایزه‌ی کتاب سال جشنواره‌ی قلم زرین و برگزیده‌ی کتاب سال نابینایان ایران در بیست سال اخیر شده است. وی اخیراً نیز به عنوان چهره‌ی برتر سال نابینایان انتخاب شد. goo.gl/H6djpm «بی‌چشمداشت» که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده و با استقبال مخاطبان با طراحی جلد جدید به چاپ دوم نیز رسیده است، موضوع هفتمین پرونده‌کتاب سایت شهرستان ادب است. در این پرونده، به جز انتشار اخبار مربوط به کتاب، چند یادداشت و چند مصاحبۀ با نویسندۀ آن منتشر شده است که در زیر عناوین و آدرس این مطالب را می‌توانید مشاهده کنید: 🔸دوست نداشتم دغدغه های نابینایی در حد من فردی باقی بماند | گفتگوی اختصاصی شهرستان ادب با موسی عصمتی 🔸 مرا معلم چشم تو شاعری آموخت | مصاحبه‌ی روزنامه‌ی خراسان با «موسی عصمتی» 🔸سعی نکردم شعر کوششی بگویم | مصاحبه‌ی خبرگزاری فارس با «موسی عصمتی» 🔸موسی عصمتی در گفتگو با روزنامه‌ی شهرآرا| «بی‌چشمداشت» نگاهی به متفاوت‌هاست 🔸 روایت شاعرانه‌ی زندگی | یادداشت بر «بی‌چشمداشت» 🔸چشم‌هایم نگاتیوهایی سوخته‌اند | یادداشت بر «بی‌چشمداشت» 🔸شعرهای روشن و بی‌نقاب | یادداشت بر مجموعه‌شعر «بی‌چشمداشت» 🔸تأملی در گره‌خوردگی زیست و شعر موسی عصمتی | یادداشت بر کتاب «بی چشم داشت» موسی عصمتی 🔸«بی‌چشمداشت» مجموعه‌ای تجربه‌محور | یادداشتی از بر مجموعه‌شعر «بی‌چشمداشت» 🔸شاعرانه های «بی‌چشمداشت» | یادداشتی از 🔸 معرفی کتاب‌های «عشق سوزان است» و‌ «بی‌چشمداشت» در کتابخوان شعر اصفهان 🔸نقد هفت کتاب در نشست تخصصی کتابخوان مشهد و نقد بی‌چشمداشت 🔸مجموعه شعر «بی‌چشمداشت» اثر موسی عصمتی با حضور شاعران برجسته مشهدی نقد شد 🔸گزارش تصویری نشست نقد و بررسی مجموعه شعر «بی‌چشمداشت» 🔸«بی چشمداشت» برگزیده جشنواره ملی کتاب نابینایی و کم بینایی شد 🔸«قفس تنگی» و «بی‌چشمداشت» در جمع نامزدهای جایزه قلم زرین 🔸مجموعه شعر «موسی عصمتی» همراه با خط بریل منتشر شد برای مطالعه مطالب پرونده کتاب «بی‌چشمداشت» به صفحه‌ی اختصاصی این کتاب در سایت شهرستان ادب مراجعه کنید. 🔗 shahrestanadab.com/بی-چشمداشت ☑️ @ShahrestanAdab
🔻داغ ناگهان (ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سال‌روز رحلت جانگداز پیامبر عظیم الشان اسلام مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلم شعری از جناب آقای در سوگ ایشان بخوانید) ▪️شبی که نور زلال تو در جهان گم شد سپیده جامه سیه کرد و ناگهان گم شد ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی صدای روشن خورشید مهربان گم شد پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد شبی که خنده‌ی شیرین باغبان گم شد ترانه از لب معصوم « یاکریم» افتاد نسیم معجزه‌ی گل، ز بوستان گم شد شکست قلب صبور فرشتگان از غم شبی که قبله‌ی توحید عاشقان گم شد رسید حضرت روح‌الامین و بر سر زد کشید صیحه ز دل، گفت : بوی جان گم شد نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم شبی که کعبه‌ی جان، قبله‌ی‌ جهان گم شد غرور کعبه از این داغ ناگهان پاشید نماز و قبله و سجاده و اذان گم شد ستاره‌ای بدرخشید و ...، تسلیت ای عشق! ز چشم زخم شب فتنه، ناگهان گم شد به عزم وصف تو دل تا که از میان برخاست قلـم به واژه فرو رفت و ناگهان گم شد به هفت شهر جمال تو ای دلیل عشق! شبیه حضرت عطار، می‌توان گم شد به زیر تیغ غمت، در گلوی مجنونم ز شوق وصل تو، فریاد «الامان» گم شد از آن دمی که دلم خوش‌نشین داغت شد به مرگ خنده زد و از غم جهان گم شد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻مجموعه آثار زنده‌یاد منتشر شد ▪️مجموعه آثار زنده‌یاد حمید سبزواری در چهار جلد با عنوان به کوشش ، ، و با همکاری مشترک موسسه‌ی فرهنگی هنری شهرستان ادب و انتشارات سیمرغ هنر وابسته به سازمان بسیج هنرمندان منتشر شد. متن کامل خبر مراسم رونمایی این کتاب را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9729 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻قرارِ همدلی (ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از #رضا_اسماعیلی در حال و هوای سیل‌های اخیر کشورمان به‌روز می‌کنیم) ▪️دور باد از ما که از بوی بهاران بگذریم از هراسِ سیل، از لبخند باران بگذریم در خزانِ خشکسالی، روز و شب منزل کنیم از شکوهِ سبزه و باغ و گلستان بگذریم کاسه ما کوچک است و رحمتش بی انتهاست دور باد از ما که از لطف فراوان بگذریم سیل افتادست گر در شهر، یاران همتی تا که از تلواسه‌ی سیل خروشان بگذریم دست گر در دست هم با مهر بگذاریم ما میهن خود را کنیم آباد و آسان بگذریم مرهم این زخم ها، ای مهربانم! همدلی ست با قرارِ همدلی از خشم توفان بگذریم انجمن گردیم در باد پریشانی به شوق یار هم باشیم و از این فصل ویران بگذریم بعد از این باران بیا با کاروانِ نوبهار با دعای سال نو، از زیر قرآن بگذریم مژده فردای روشن می‌دهد این فصل نو ای بهارِ جان بیا از زیر باران بگذریم... ☑️ @ShahrestanAdab
🔻یادداشت #رضا_اسماعیلی بر مجموعه شعر #بیدهای_بی_مجنون (به بهانه رونمایی از کتاب‌های حجت‌الاسلام #محمدحسین_انصاری_نژاد) ▪️«ذکر این مقدمه نسبتاً طولانی برای پرداختن به آخرین مجموعه شعر محمدحسین انصاری‌نژاد شاعر صمیمی و خونگرم جنوبی با عنوان "بیدهای بی مجنون" است. انصاری‌نژاد که به راستی شایسته عنوان استادی است، در همسایگی غزل و قصیده روز و روزگار می‌گذراند. وی به شهادت دفاتر شعری که در سال های اخیر از او چاپ و منتشر شده است، در شمار شاعران پرکار زمانه ماست. با این توضیح که پرکاری از کیفیت آثارش نکاسته و باعث هبوطش در برزخ تکرار و تقلید نشده است. علت این توفیق، سلوک و زیست شاعرانه‌ای است که با کلمه و کلام دارد. زیست عاشقانه و مومنانه‌ای که به او آموخته است کلمه ارج و قرب دارد و وقتی حرفی برای گفتن نداری، نباید وقت شریف کلمات را بگیری. شاعری که با تحمل تمام مصائب، به مدد "درد" به کالبد مرده کلمات جان می بخشد و همدوش کلمات معترض، به مصاف زشتی‌ها و پاشتی‌ها می‌رود: تشر زدند مرا: حال و روزت این باشد به اعتراض اگر دست بر قلم باشی!...» ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10761 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻مولای عشق و حماسه (شعری از در پرونده ) ▪️من بی‌تو حرفی ندارم، قفل است راه زبانم بی اذنِ تو، لالِ لالم، از گفتنت ناتوانم من بی‌تو کفری غلیظم، جهلی مرکب که تا حشر در چشم یکتاپرست‌ات، مولای من! بی‌نشانم باید بفهمم تو را من، پیش از سرودن، ولی حیف! از شور فهمیدن تو، خالی‌ست جان و جهانم می‌گریمت در مُحرّم، مانند ابر بهاری می‌سوزد از داغ سرخت، مولای من! استخوانم هیأت به هیأت دل من، از داغ تو می‌گدازد هیأت به هیأت حسین است، ذکر مُدام زبانم همسایه‌ام در مُحرّم، با زخم‌های غیورت با حرف‌های زلالت...؟ مولا، مکن امتحانم! می‌ترسم از صبحِ محشر، روز مبادای خونت چشمی گشایم، ببینم، در حلقۀ کوفیانم! آری، تو در چشمِ جانم، ای اسم اعظم غریبی تا فصل فهمیدن تو، باید که قرآن بخوانم باید بفهمم تو را من، مولای عشق و حماسه تا در صف یاورانت، تا روز محشر بمانم ☑️ @ShahrestanAdab