eitaa logo
شهرستان ادب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
292 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻شاهنشه (شعری از به مناسبت شهادت علیه‌السلام) ▪️دنیا مجال بوسه به خاک در علی‌ست باغ بهشت منظره دیگر علی‌ست کعبه بنا شد از جهت اولین دمش مسجد مبارک از نفس آخر علی‌ست پرواز او فراتر از این آسمان ماست قدر آن شبی که درخور بال و پر علی‌ست شاهنشهی که پینه به نعلین خویش زد در حیرت است چرخ که این کشور علی‌ست خط‌های عهدنامۀ مالک سوال‌هاست کو مهتری که خاک پی اشتر علی‌ست تا هست عدل از نمک‌خنده‌های او آبادی بهشت هم از کوثر علی‌ست آنجا که علم آدم و خاتم به هم رسد قلب سلیم و خاطر روشنگر علی‌ست صفین را ببین و دلش را به نیزه‌ها تا بنگری که غربت و غم لشگر علی‌ست بر نیزه رفت اصغر و اکبر در این جدال پیداست تا همیشه که دعوا سر علی‌ست زینب بزرگ بت‌شکن کوفه و دمشق پیغمبر خداست نه پیغمبر علی‌ست من هم فتاده شور سلیمانی‌ام به سر چشم گدا به خاتم انگشتر علی‌ست 🔗 آثار «علی‌محمد مودب» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻«کشفِ مرگ» به روایت | از کتاب (چهل‌وسومین صفحه از ) ▪️«چهار ماه پیش از مرگش بود باد از لای درز پنجره‌ها زوزه می‌کشید. روی تختم دراز کشیده بودم، اما صدایِ قدم‌هایِ صلاح‌الدین یک لحظه هم قطع نمی‌شد. صدایِ پاهایش، صدایِ توفان و ضربات کرکره به دیوار نمی‌گذاشت بخوابم. بعد صدای پایش را شنیدم که داشت نزدیک می‌شد. ترسیدم! ناگهان در باز شد. قلبم ریخت. بعد از سال‌ها اولین بار بود که می‌آمد تویِ اتاقم. در درگاه ایستاد و گفت نمی‌توانم بخوابم، فاطمه! انگار مست نبود. سرِ شام ندیده بودم چقدر نوشیده. چیزی نگفتم. سلانه سلانه آمد تویِ اتاق. آتشی در نگاهش بود. گفت نمی‌توانم بخوابم فاطمه، چون چیز ترسناکی کشف کرده‌ام. امشب باید به حرفهایم گوش کنی. اجازه نمی‌دهم بافتنی‌ات را برداری و بروی تویِ آن اتاق. باید کشفِ ترسناکم را به کسی بگویم! فکر کردم کوتوله آن پائین است و می‌میرد برایِ شنیدنِ حرفهای تو، صلاح‌الدین. امّا حرفی نزدم، چون صورتش حالت عجیبی داشت...» 🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11607 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گونه‌های ماه (شعری از به مناسبت شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام) ▪️خسوف است اینکه می‌بینم، و یا بی‌گاه افتاده‌ست! چرا رنگ عزا بر گونه‌های ماه افتاده‌ست! سلیمان سر به چاه آورده دنبال چه می‌گردد چرا اندوه دارد خاتمش در چاه افتاده‌ست؟! مصیبت دربه‌در می‌گردد و دنبال قربانی‌ست گمانم قرعۀقسمت به آلُ‌الله افتاده‌ست امیری از امیران بر زمین افتاده است انگار که اینسان ولوله در خیمه‌گاه شاه افتاده‌ست به دور بیت مولا کاسه‌گردانند کوکب‌ها خدایا کهکشان راه شیری راه افتاده‌ست! کسی باور ندارد حادثه آن قدر سنگین است که کوهی این چنین از ضربه یک کاه افتاده‌ست کسی نشنیده از کاهی بیفتد بر زمین کوهی علی آری علی مرتضی والله افتاده‌ست ☑️ @ShahrestanAdab
🔻اصل شادی و کانِ غم (یادداشتی از به مناسبت روز بزرگداشت حکیم ) ▪️«به آنها که دوصدسال است در حسرت متجدد شدن می‌سوزند، و آنهایی که نیم قرن یا بیشتر است که کابوسی جز تجدد ندارند، باید گفت تا دست به دست خیام ندهیم، اسیر این سیستم جهانی خواهیم بود. نه به مواهبش می‌رسیم، نه از شرش در امان خواهیم ماند. مسأله البته خیام نیست، بیشتر از آن کل سنت است ماست، منتها بعد از انقلاب توجهاتی گذرا به بخشی از سنت انجام شده که اتفاقا کارآ هم نبوده. سنت خودش پیشنهادهای آینده را درون خودش دارد، نمی شود هر تکه ای از سنت را به هر هدف دلخواهی وصله‌پینه کرد. منتها ویژگی خاص خیام این است که کمتر در گیر و دار مصادره به مطلوب دستمالی شده. همین به ما امکان می دهد که از دامِ ادادرآورندگان رها شویم و کمی به تغییرات واقعی و حقیقی بپردازیم. به جای کپی برداری به حاق تغییر فکر کنیم و به جای دل خوش کردن به داشته ها، به دنبال سرمایه های واقعی در سنت باشیم. یکی از اصلی ترین نکات مورد توجه خیام در رباعیاتش، بنیاد دگرگون شونده حیات دنیاست...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11609 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻مهمان توام | با دکلمۀ «علی‌محمد مودب» و آهنگسازی «امیرحسین سمیعی» ▪️تازه‌ترین اثر شهرستان ادب با عنوان با شعری از زنده‌یاد ، به مناسبت سالروز در گذشت ایشان. این دکلمه را با صدای و آهنگسازی بشنوید. 🔗 aparat.com/v/fuz52 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻دوستت دارم (شعری از در پرونده ) ▪️تو پادشاهی و من مستمند دربارم مگر تو رحم کنی بر دو چشم خون‌بارم مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست هنوز نعره برآرم که دوستت دارم... ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم امید من به خطاپوشی تو آنقدر است که در شمار نیاید گناه بسیارم تو را به فضل تو می‌خوانم و امیدم هست اگر به قدر تمام جهان خطاکارم... ☑️ @ShahrestanAdab
🔻معرفی سه رمان ضدصهیونیستی (به بهانۀ در پرونده ، ) ▪️«-رمان نوشته -رمان نوشته -رمان نوشته - رمان «رمق» نوشته مجید اسطیری در این رمان نویسنده با دستمایه قراردادن بازی‌های جام ملت‌های آسیا (۱۹۶۸ تهران) در لایۀ زیرین روایت خود، به داستان برهه‌ای از زندگی جوانی به نام رئوف می‌پردازد؛ جوانی سرگشته و حیران که به دنبال یافتن موقعیت خود در جهان هستی با چالش‌های ذهنی و عاطفی درگیر است. درواقع داستان با تکیه بر زندگی رئوف به وقایع و مناسبت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر طبقۀ فرودست جامعه یعنی قشر کارگری می‌پردازد و از بطن این واکاوی، واقعۀ حمله به دفتر هواپیمایی اسرائیل را بازگو می‌کند...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11612 🔗 برای تهیه رمان رمق به فروشگاه اینترنتی مراجعه کنید: adabbook.com/رمق ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت استاد «محمدکاظم کاظمی» ▪️موسسه فرهنگی‌هنری شهرستان ادب و مجموعه همکاران همراه با این موسسه درگذشت والده گرامی استاد را به ایشان و سایر بازماندگان تسلیت می‌گویند. ان‌شاءالله خداوند آن مرحومه را در جوار رحمتش آرامش دهد و به بازماندگان صبر عنایت فرماید. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻اجاره‌نشین‌ها (شعری از به مناسبت در پرونده ) ▪️صبر کن پشت این درها خانه‌ای نیست یا به قول جوانی‌های پدر دری که باز نمی‌شود، دیواریست که تنها مانده، چیز مهمی نیست اینها زمین‌های ما را کرایه کرده‌اند شصت و اندی سال بی‌وقفه اجاره‌اش را آخر هر ماه شلیک می‌کنند. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻چرا «طنطوريه»؟ ( در گفت‌وگو پیرامون رمان به مناسبت ) ▪️«...طنطوریه به روستای طنطوره منسوب است که در ساحل فلسطین واقع شده و بیست کیلومتر از شهر حیفا فاصله دارد و اهالی آن در می ۱۹۴۸ مورد هجوم شدید گروه‌های صهیونیستی قرار گرفتند و از روستایشان دفاع کردند و شجاعانه در مقابل آن حمله‌ی بیرحمانه ایستادند. اما از آنجا که نیروهای صهیونیستی به انواع سلاح‌ها مجهز بودند معرکه با شکست مقاومان پایان یافت و قتل عام بزرگی در این روستا رخ داد و مردمش را کوچ دادند. حجم و بیرحمی و تراژدی این قتل عام در حد کشتار دیر یاسین است. رمان درباره‌ی زنی از روستای طنطوره است و زندگی او را از کودکی دنبال می‌نماید. او بعد از مشاهده‌ی آن کشتار از روستا خارج شده و من او را در سفرش به سرزمین‌های مختلف، به جنوب لبنان و اقامت در صیدا و بعد بیروت و بعدش خلیج و سپس اسکندریه و بازگشت به صیدا دنبال می‌کنم...» 🔗 متن کامل این گفت‌وگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11615 🔗 این اثر را با ترجمۀ از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/من-پناهنده-نیستم ☑️ @ShahrestanAdab
🔻چاووش‌خوانی قدس | با دکلمۀ «علی‌محمد مودب» و آهنگسازی «امیرحسین سمیعی» ▪️ تازه‌ترین اثر شهرستان ادب با شعر و دکلمۀ و آهنگسازی ، به مناسبت . 🔗 aparat.com/v/8A36w ☑️ @ShahrestanAdab
🔻برادران عرب (شعری از به مناسبت در پرونده ) ▪️برادران عرب بی‌برادرم كردند اسير فاجعه‌های مكررم كردند به عمق بی‌كسی چاه در شبی بی‌ماه برای سنگ دل خود كبوترم كردند چهارسوی گذر را به روی من بستند شبيه قاعده بازی از برم كردن مزورانه مرا دست گرگ‌ها دادند برای پيرهن پاره پرپرم كردم لب سكوت گزيدند وقت خوش‌رقصی پياله لب زده در خون شناورم كردند فروختند مرا با نفيری از نفرت و بعد هلهله بر زخم پيكرم كردند به جای نان و عروسک، به جای نرمی خواب گلوله هديه چشمان خواهرم كردند برادران عرب مصری از زر و زورند كه مثل خواب بدی دير باورم كردند ☑️ @ShahrestanAdab
🔻انتشار فاجعه در دهان شعر (مروری بر مجموعه شعر سرودۀ ، به قلم ) ▪️«...یکی از شعرهای ساده و فرمی این مجموعه، "ده فرمان" است که با تکرار یک جمله شکل گرفته است: آنها را بکش! جمله‌ای صحیح که با هر بار تکرار عمقی جدید پیدا می‌کند و گویا تاکید دارد که چکیده تمامی فرامین الهی برای قوم یهود، در همین عبارت خلاصه شده: آنها را بکش. اما بعد از ۹ بار کشتن، ناگهان شعر به جمله‌ای می‌رسد و متوقف می‌شود: کودکی هفتاد سال جلوی آن تانک ایستاده ست و تکان نمی‌خورد! بلافاصه فرمان دهم صادر می‌شود: بکش! این کودک کسی جز فرزند مقاومت نیست که از هفتاد سال پیش (تاریخ پیدایش اسرائیل) همچنان در مقابل فرامین و یورش دژخیمان ایستاده و بزرگ و بزرگتر شده است؛ از این رو فرمان دهم اجرا نمی‌شود. این فرمان از سر استیصال جنایتکاران است...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11617/ 🔗 برای تهیه این اثر به فروشگاه اینترنتی مراجعه کنید: adabbook.com/چاپ-بیروت ☑️ @ShahrestanAdab
🔻زخم زیتون (شعری از به مناسبت در پرونده ) ▪️در سینۀ من زخم زیتون ریشه دارد زخمی که در دریایی از خون ریشه دارد من تک درخت سبز پاییزم، که در من دلشوره‌های بید مجنون ریشه دارد زخمی سراپای، سراپا زخمی‌ام من زخمی که در چنگال صهیون ریشه دارد چشمان من ویرانی تاریخ را دید در چشم من صدها شبیخون ریشه دارد با خشت خشتش بغض کردم، مویه کردم تاریخ من در قدس محزون ریشه دارد در من شکوه سنگ‌ها را می‌توان دید در من هزاران دشت زیتون ریشه دارد 🔗 کتاب شعر «علی‌اصغر شیری» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/به-زبان-مادری ☑️ @ShahrestanAdab
🔻مردن در دیگری، زنده شدن در خود (در حاشیۀ تازه‌ترین اثر ، به قلم ) ▪️«..."کافه پیپ" اما از جمله داستان‌هایی است که علاوه بر آن‌که شخصیت‌های داستانی‌اش برای نویسنده مهم‌اند، آحاد جوانان جامعه را نیز هدف خویش قرار داده است. این نکته به این معنی است که نویسنده دست از کُشتی گرفتن با تخیلات محض برداشته و تلاش کرده تا به دغدغه‌های آدم‌هایی که هر روز در خیابان‌ها می‌بیند نزدیک شود و از نزدیک راوی چالش‌های فکری و هویتی‌شان باشد. "کامو" نویسنده‌ای است که از سوی جامعۀ شخصیت‌های تحصیل‌کرده‌ و فرهیختۀ کافه‌ پیپ خوانده می‌شود؛ بدون این‌که خواستگاه‌های فلسفی آثارش برای این جوانان روشن باشد، و نیز بدون این‌که مضامین داستان‌هایش نسبت آشکاری با یک جوان مسلمان ایرانی داشته باشد...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11619 🔗 برای تهیه آثار «محمدقائم خانی» به فروشگاه اینترنتی مراجعه کنید: adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻انزوا (شعری از _شاعر انگلیسی_ در پرونده ) ▪️آری سخن از ترس است و قرنطینه و انزوا آری سخن از هجوم است به قفسۀ فروشگاه آری سخن از بیماری ست و حتی سخن از مرگ. اما می‌گویند آن سوتر در "ووهان" پس از سالیان پرهیاهو در آرامش و سکوت دیگربار می‌توان نغمه پرندگان را شنید. دود غلیظ از آسمان رخت بر بسته حالا آسمان آبی است و شفاف. می‌گویند در خیابان‌های "آسیزی" ترنم آواز دسته جمعی مردم در میدان خلوت طنین افکنده، دریچۀ خانه‌ها را گشوده‌اند تا تنهایان با شنیدن صدای گرم خانواده دلگرم شوند شنیده‌ام هتلی در غرب ایرلند رایگان غذا پخش می‌کند میان بی خانمان‌ها. امروز زن جوانی که می‌شناسمش در میان همسایگان شماره‌اش را پخش می‌کرد تا پیرترها خیالشان جمع باشد که کسی را دارند تا دردشان را به او بگویند. امروز کلیساها کنیسه‌ها مساجد و معابد آمادۀ پناه دادن هستند به بی‌خانمان‌ها بیماران و خستگان ناتوان. در سرتاسر جهان مردم به آهستگی رسیده‌اند به تأمل این روزها اهالی دنیا همسایگانشان را دیگرگونه می‌بینند. در سرتاسر جهان مردمان به کشف حقیقتی تازه نائل آمده‌اند. حد و مرز بزرگی بشر را شناخته‌اند و چیرگی اندکش را بر ناشناخته‌های جهان کشف حقیقت آنچه برایمان مهم است کشف حقیقت عشق پس دست به دعا برمی‌داریم و به یاد می‌آوریم که آری ترس هست اما نیازی به نفرت نیست انزوا هست اما نیازی به تنهایی نیست هجوم به قفسه‌های فروشگاه هست اما نیازی نیست ما نگرانش باشیم. آری بیماری هست اما نیازی نیست که به آفت روحمان تبدیل شود. آری مرگ هم هست. اما همواره فرصتی برای تولد دوبارۀ عشق وجود دارد. از میان هرج و مرجی که تا کنون در آن زندگی کرده‌ای برخیز. امروز، نفس بکش. از فراسوی هیاهوی کارخانه‌هایی که بنا کرده‌ای به نغمۀ پرندگان گوش بسپار دگربار آسمان صاف خواهد شد بهاران در راه است و عشق همواره ما را احاطه می‌کند. دریچه‌های قلبت را بگشای مبادا از شنیدن صدای آواز در میدان خلوت محروم بمانی. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻آدم‌ها و قصه‌هایشان در «برج ناز» (یادداشت بر رمان در پرونده‌پرترۀ ) ▪️«...در رمان جریان سیال ذهن، روایت گفتار و کردار شخصیت را با چیزهای زیادی می‌آمیزند. شخصیت برای خودش افکار، عقاید و احوالی دارد. نویسنده با ره‌جستن به ذهن این‌جور شخصیت‌ها به آن ابعاد می‌بخشد یا ابعاد آن را نشان می‌دهد، ولی وقتی پا را درون ذهن گذاشتیم بر مرکبی نشسته‌ایم که در خط زمان و در سطح مکان بسیار افسارگسیخته است. از این‌رو به بهانه‌های کوچکی مانند استشمام بو یا دیدن شی یا حضور در جایی، به زمان‌ها و مکان‌های متفاوتی پرتاب می‌شود. دشواری کار در این است که شخصیت در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون غیر از گفتار و کردارش، واجد افکار و عقاید و احوالی است که توصیف می‌شوند. به‌همین‌خاطر هم شخصیت‌ها و هم روایت چنین داستان‌هایی تودرتو از آب درمی‌آیند، ولی برج ناز تخت است؛ یعنی برخلاف رمان سیال ذهن در سطحی تخت، پخش می‌شود...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11067 🔗 آثار «هادی حکیمیان» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: www.adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻افسردگی بهاری (چند ژاپنی با ترجمۀ در پرونده ) ▪️啓蟄やコロナウイルス蔓延りて بهار، هنگامه رستاخیز حشرات و هجوم کرونا ویروس رسیده است. 青き踏むコロナ蔓延る街を避け از رفتن به شهر بپرهیز که کرونا در بهار، چون سبزه بر زمین قدم نهاده و در شهر پراکنده شده. 「ひとはく」の園に野遊びコロナ避け از کرونا برحذر باش که برای تفریح به باغ موزه انسان و طبیعت رفته است. 彼岸会をコロナウイルス妨げり کرونا ویروس مانع برگزاری مراسم عبادت بودایی در هفته اعتدال بهاری شده. コロナ避け近場の園の彼岸かな برای جلوگیری از کرونا به باغ نزدیکی برای سپری کردن هفته اعتدال بهاری می‌رویم. 春愁やコロナウイルス輪を掛ける کرونا ویروس، پا از گلیم فراتر گذاشته‌ و افسردگی بهاری را دوچندان کرده. 春園に老若幼コロナ避く در باغ بهاری پیر و جوان، از کرونا برحذرند. 8- 団結でコロナと闘うイランかな ایران، یکپارچه و متحد به مبارزه با کرونا می‌رود. ☑️ @ShahrestanAdab