eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
62 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
ترکیب روایت و گفتگو قسمت اول
ترکیب روایت و گفتگو 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 حادثه بدون گفت وگو اغلب مایۀ لازم را ندارد. با قبول آنچه گفتم، گاهی در داستان فقط باید از گفت وگو یا روایت یا حادثه استفاده کنید چون آن لحظه داستان صرفاً به یکی از این عناصر نیاز دارد. اما در اغلب موارد باید این سه عنصر را در داستان باهم ترکیب کنید. وقتی صحنهٔ گفت وگویی را خلق میکنید، حتماً شخصیتهای داستانتان را وادارید تا کاری انجام دهند. حتی در صحنه های غیر نمایشی، وقتی شخصیت دارد دربارهٔ طلاق حرف میزند یا با نوجوان لجبازش صحبت میکند نشان دهید که او در ضمن مشغول کاری است. این همان چیزی است که خوانندگان به آن علاقه دارند گفت وگو شخصیتها را زنده می.کند اما ترکیب حادثه و گفت وگو باهم شخصیتها و صحنه ها را سه بعدی (واقعی) میکند. به این نوع صحنه ها در داستان خود نگاه کنید و در جاهایی که شخصیتها فقط دارند حرف میزنند و شما یادتان رفته از حادثه ای هم استفاده کنید تا یک صحنه سه بعدی خلق ،کنید کمی حادثه در آن بگنجانید تا خواننده نه تنها کلۀ گوینده ها را ببیند، بلکه کاملا با شخصیتهایی زنده روی صحنه روبه رو شود. به نظر میرسد اکثر نویسندگان به استفاده از روایت علاقه دارند. من به ندرت نویسندگانی دیده ام که از گفت وگو در داستان خیلی زیاد استفاده کنند، اما اغلب داستانهایی را دیده ام که از روایت در آنها بیش از حد استفاده شده است روایت میگوید و گفت وگو نشان میدهد زمانی در داستان هست که باید گفت و زمانی باید نشان داد این همان کسب مهارت در استفاده از ترکیب عناصر است و اینکه کی باید از چه استفاده کرد. روایت بخشی از داستان است که کارهای زیادی در داستان میکند؛ البته به جز نشان دادن گفت وگوی شخصیتها باهم. روایت ممکن است: شخصیتها یا صحنه را توصیف کند - سابقه داستان را افشا کند _نقبی به گذشته بزند به درون ذهن شخصیت نفوذ کند و افکار او را فاش کند شخصیت پردازی یا فلسفه بافی کند. در داستان اول شخص من (راوی و یا داستان ادبی، اگر صدای داستان را روایت ارائه دهد تأثیر آن دوچندان میشود چراکه داستان بیشتر شخصیت محور است تا طرح محور و شخصیت اصلی داستان من (راوی) یک داستان کاملا شخصی را برای خواننده بازگو می.کند در این نوع داستان شخصیت اصلی داستان رابطهای بسیار نزدیک با خواننده برقرار میکند و اعتماد خواننده را جلب میکند و میتواند با روایت بیشتر با خواننده صحبت کند. اما مشکل این است که اگر از عنصر روایت به تنهایی استفاده کنید، صحنه ملال آور می.شود مادامی که حادثه و گفت وگو در داستان زیاد باشد خوانندۀ داستان یک شخصیت جالب را دنبال میکند در صحنه هم به گفت وگو نیاز داریم و هم به روایت اگر باید چیز مهمی را از طریق روایت بگویید صحنه ای را خلق کنید و شخصیتها را به تعامل و گفت وگو با هم و ادارید سپس روایت را با صحنه ترکیب کنید. 📚گفت وگونویسی فنون و تمرینهایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی ✍گلوریا کمپتون @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  امانت الهی # نوشته_ بهناز_ مدرس‌پور 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 برعرشِ الهی آمدوشد زیاد ، ملکوتیان را متعجب کرده بود. فرشته‌ها با لباس نازکی از حریر،  بالهای ظریفشان را جمع کرده بودند تا زیر دست و پا نماند. ناگهان نوای زیبای قرآن طنین انداخت . سکوت ، چادر خود را پهن کرد وهمه به تسبیح خدا مشغول شدند . از میان انبوه ابرهای سفید‌ ی که عرش  را در بر گرفته بود  فرشته ای وارد شد.  سرش را تا چانه پایین آورد . نوک بالهایش را در آغوش گرفت. خدا به او لبخند زد و اشاره کرد جلو برود. فرشته به سجده افتاد و  لب به شکایت گشود: _ ای پرودگار مهربان! زمین  بدست  آدمهایی که آفریدی بار دیگر به خون کشیده شده است . شنید : _من زمین را به انسان امانت دادم اما ندانست  با آن چه باید بکند به راستی که انسان بسیار جاهل است. فرشته بالهای لطیف و بزرگش‌ را  رها کرد و گفت:  امروز میان درخت های زیتون آنجا که اولین قبله گاه  رسولت محمد مصطفاست  کودک تنهایی را  دیدم مشغول ساختن پرندگانی سفالی  . شنید: بروید هر کاری از دستتان بر می‌آید برایش انجام دهید . فرشته‌ها به سوی زمین بال گشودند . آن‌ها میان پیکرهای گِلی پرندگان دمیده شدند. کودک شادمانه پرندگانش را دید ، در حالی که بالهایشان را به هم می‌زدند.خواست  یکی از آنها را بگیرد اما پرنده‌ها گوشه‌ی پیراهنش را به نوک  گرفتند و به آسمان پر کشیدند. ناگهان جسمی زوزه‌کشان از کنار کودک گذشت. او  با وحشت چشم چرخاند . لحظه‌ای بعد موشک مانند هیولایی سیاه تنوره کشان میان خانه‌ها  شعله کشید. فرشته‌ها همراه کودک بسوی عرش بالا رفتند. @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی کتاب بی‌کتابی نوشته محمدرضا شرفی خبوشان
بی‌کتابی رضا شرفی خبوشان 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 رمانی ایرانی و پر از کلمات و ترکیبات ناشناخته و عجیب و غریب. از ضحاک نامه و از راوی آن که انتشارات شهرستان ادب تاکنون ۴ بار این رمان جذاب و اثرگذار تاریخی را در ۲۶۰ صفحه به چاپ رسانده است. بی کتابی برگزیده دهمین جایزه جلال آل احمد شده است. شخصیت اصلی رمان "بی کتابی"، میرزا یعقوب آنتیک‌فروش است که شیفته‌ی نسخه های خطی و چاپ سنگی کتاب است و حاضر است هزینه بالایی برای آنها بپردازد. در این راه او حتی حاضر است از جانش نیز بگذرد و با خطرات متعددی روبرو می شود. در "بی کتابی" به قلم "محمدرضا شرفی خبوشان"، خواننده آینه ای از جنس کتاب در مقابل خود دارد و اقدامات و شخصیت خویش را در پرتو کتاب بررسی می کند. این کتاب خواننده را تشویق می کند تا در مورد اقدامات خود تأمل کند. خواننده با سوالاتی روبرو می شود که باید خودش پاسخ آنها را بدهد و این کتاب واقعا خواننده را در موقعیتی قرار می دهد که سوالاتی را نزد خودش مطرح کند. متن داستان به زبان کهن نوشته شده است و همین گونه نوشتن باعث زیبایی کلام نویسنده گردیده است. بی‌کتابی بهانه‌ای است تاکه بویی در آن زمان و زمانه بکشد و از احوالات فرزندان قجر اندکی خبردار شود. علیرغم این واقعیت که این رمان در دوران قاجار اتفاق می افتد، "محمدرضا شرفی خبوشان" معتقد است که این متن ممکن است در تمامی بازه‌های تاریخی کارکرد داشته باشد و لازم به ذکر است که از این جهت نویسنده موفق شده یک رویداد مهم را تحقق بخشد. آنچه اتفاق می افتد این است که خواننده داستان "بی کتابی" را متصل به تاریخ و تکرارنشدنی نمی‌داند، بنابراین داستان را تلنگری تلقی می کند و خود را جای هر شخصیت می گذارد.  یک قاچ کتاب📚📚📚 _آدمی از دو بیرون نیست؛ یا بر مثال ستوری است در اصطبلی باز داشته یا بر مثال مرغی در زندان قفس کرده. آن بیچاره کاو بر مثال ستور است، از مرگ می‌ترسد و می‌لرزد. داند که ستور را چون از اصطبل بیرون برند، در بار کشند. و آن جوانمرد که بر مثال مرغ است، پیوسته در انتظار مرگ است، زیرا که همه شادی و راحت مرغ از شکستن قفس است.» _ملکه اشک از گونه‌اش می‌ریزد امّا بی‌صدا و گونه‌اش را می‌چسباند به کف سر فروغ، روی موهای حلقه‌شده و خیس و راه می‌رود لنگان و مراقب است که زیر دست و پای غارتی‌ها نرود و کسی دست نرساند. دو نفر کلفت هم خودشان را مثل برّه‌آهو از پشت می‌چسبانند به ملکه. خون می‌خورد ملکه و خون می‌خورد و همان‌طور به میانه حیاط که می‌رسد، سر بلند می‌کند و با دهان پر از خون، هوار می‌زند به قزّاق‌ها: - چه کرده‌ایم ما؟ نامسلمان‌ها! بی‌غیرت‌ها! بردارید، ببرید. به ما چه کار دارید؟ خانه را چرا خراب می‌کنید، بی‌دین‌ها؟! 📚بی‌کتابی ✍شرفی خبوشان @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ترکیب گفتگو، روایت و حادثه
ترکیب گفت وگو، روایت و حادثه 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 وقتی دارید صحنه ای مینویسید و بعد همه صحنه را با یک گفت وگوی سنگین نوشتید و حس میکنید لازم است که از روایت هم استفاده کنید، خود را در موقعیت یکی از شخصیتها قرار دهید و در آن لحظه به جای او فکر کنید و همه چیز را ببینید فکر کنید که شما بازیگر فیلمی هستید و قرار است که همه نقشها را بازی کنید لازم است بدانید هر روایتی که در درون یک صحنۀ گفت وگو میگذاریم سرعت صحنه را اندکی کم می.کند بنابراین در جایی از روایت استفاده کنید که تنش داستان تحت تأثیر یک یا دو خط روایت قرار نگیرد. بیشتر وقتها باید سعی کنیم صحنه های داستان را با استفاده از هر سه عنصر ،گفتوگو حادثه و روایت متعادل کنیم برای همین هم باید تا آنجا که میتوانید در هر صحنه یک شخصیت را در کنار شخصیتهای دیگر قرار دهید. صحنه هایی که با ترکیب سه عنصر خلق میشود برای خواننده جذابتر از صحنه هایی است که در آنها فقط از گفت وگو یا روایت یا حادثه استفاده شده است. صحنه ای که از رمان زندگی پر رمز و راز زنبورها، نوشته سویی مانک ،کید در زیر آمده است نمونۀ خوبی از این نکته است. در صحنه ای از این رمان ،ادبی که دربارهٔ جنبش حقوق مدنی است به نظر میرسد که کید میخواهد با ما درباره خطر زنبورگزیدگی در کار زنبورداری صحبت .کند اگر بخواهیم در این دنیا با دیگران فرق ،کنیم باید خطرها را بپذیریم و به کاری که قرار است انجام دهیم عشق بورزیم نویسنده به جای موعظه از طریق ،روایت با ترکیب سه عنصر گفت وگو روایت و حادثه خواننده را جذب خود میکند. تمام صبح را مشغول نجارت زنبورها بودیم. به گوشه ای از جنگل برگشتیم؛ جایی که اصلاً جاده ای وجود نداشت. ۲۵ زنبور روی نردهای نشسته بودند؛ درست مثل یک شهر گم شده کوچک آنجا چادر زدیم و ظرفها را از آب شکر پر کردیم. قبلاً شکرها را توی جیبهایمان ریخته بودیم و حالا فقط خیسشان کردیم وقتی می‌خواستم در جعبه های کندو را جابه جا کنم. زنبور دست مرا نیش زد آگوست نیش را درآورد. گفتم: من داشتم برای این زنبورها لاو میترکاندم. آگوست گفت: مهم نیست چقدر عشق برای آنها میترکانی. هوای گرم باعث بیرون آمدن زنبورها می‌شود. بعد یک بطری کوچک روغن زیتون درآورد و روی پوستم مالید. کاش دیگر هرگز چنین اتفاقی نمی افتاد. آگوست :گفت باید عادت .کنی نمیشود زنبوردار واقعی بود. بدون اینکه زنبور آدم را نیش بزند. زنبوردار واقعی این عبارت مرا امیدوار کرد و در آن لحظه موجی از پرندگان سیاه در دوردست از زمین بلند شدند و تمام آسمان را پر کردند با خودم :گفتم آیا شگفتی را پایانی نیست؟ چطور کید میداند که کی و کجای صحنه از چی استفاده کند؟ اینها همه ناشی از استنباط حسی اوست. حدس میزنم که او در هنگام نوشتن پیش نویس چندان به نحوه ترکیب این عناصر داستانی فکر نکرده است. برای این کار نویسنده باید درون جلد شخصیتها برود. شما نمیتوانید حداقل موقع نوشتن پیش نویس اثر آگاهانه و با فکر قبلی از این عناصر استفاده کنید. اما در مرحلهٔ بازنویسی میتوان بهتر دید که در صحنه ها بیشتر روایت به کار رفته است یا گفت وگو یا حادثه. صحنه کاملا متعادل از توازن و نظم برخوردار است و شما باید موقع نوشتن و بازنویسی این وزن را حس کنید. خواننده موقع خواندن صحنه ای که نویسنده در آن از گفت وگوها به مدتی طولانی استفاده کرده کم کم احساس میکند غیرواقعی است و درست مثل گوش دادن به کسانی است که ما فقط سرهایشان را میبینیم. خواندن صحنه بدون تصاویر متحرک و بدون توصیف شخصیتها از مکان و زمان و فضای داستان مثل گوش دادن به مصاحبه رادیویی بدون افکت صدای زمینه است. به علاوه صحنه ای هم که پر از حادثه است نیز غیرواقعی به نظر میرسد. برای اینکه ممکن نیست شخصیتها کاری انجام دهند و ضمن آن گفت و گویی نکنند و بالاخره صحنه ای هم که پر از روایت است خسته کننده است. درست مثل وقتی است که کسی درباره موضوعی پرحرفی میکند. حتی اگر موضوع توصیفهای او جالب هم باشد، روایتهای زیاد باعث میشود خواننده به خواب برود. هرگاه در هر صحنه فقط از یکی از این سه عنصر داستانی گفت وگو حادثه و روایت استفاده کردید، از خود سؤال کنید که آیا صحنه واقعی به نظر میرسد و به لحاظ احساسی برای خواننده جذاب است؟ 📚گفت وگونویسی فنون و تمرینهایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی ✍گلوریا کمپتون @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشتن از نگاه احمد محمود قسمت پنجم