eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
62 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
یک بار دخترخانمی آمد نزد من که می‌خواست داستان‌نویس بشود و می‌خواست که راهنمایی‌اش کنم. ماندم که چه بگویم؛ پرسیدم چرا می‌خواهی داستان‌نویس بشوی؟ گفت که علاقه دارد داستان‌نویس بشود. به نظرم رسید از او بپرسم دربارۀ چه موضوعاتی می‌خواهد بنویسد؟ پاسخ او را به یاد ندارم، اما توصیۀ خودم در خاطرم باقی است که به او گفتم کاری دشوار است، اما ناممکن نیست. شرط کوچک و نخست این است که بروی در کتاب‌ها بگردی و ببینی آیا آنچه تو خیال داری بنویسی، قبل از تو نوشته نشده است؟ هنوز هم از توصیۀ خود پشیمان نیستم؛ چون آن را از طریقی درست و لازم می‌دانم؛ دانستن آنچه دیگران پیش از ما انجام داده‌اند. به‌این‌ترتیب مؤکد می‌کنم آموختن، آموختن و آموختن. آزمودن، آزمون و آزمودن. کار ورزیدن، کار ورزیدن و ورزیدن؛ اما… این همه را بر کدام پایه انجام دادن؟ آن پایه را نویسندۀ بالقوه جز به اشراق در نمی‌تواند یافت -و جز خود او هیچ‌کس نتواند آن قریحه را در آغاز باز شناخت. پس درصورتی‌که دریافت قریحه‌ای در شخص حضوری نامرئی دارد، نخستین کوشش وی آن خواهد بود که از طریق آموختن و آزمودن به تشخیص و درک از قریحۀ خود توفیق یابد. روش دستیابی به چنان تشخیصی، البته برکت خلاقیت دیگران است که می‌تواند مقیاس و معیار قرار گیرد برای وی، همین یعنی آموزش خلاق که بدان اشاره داشتم. آری…آموزش دائم همراه با تواضع و ابداع. آموزش بی‌پایان، به‌مثابه جهان که مدور است و بی‌پایان است.» (نقل از کتاب نوشتن | به کوشش کاظم رهبر | نشر کتاب خورشید) @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاعرانه 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا همدمی خار کجا سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا منتی بود نهادی که خریدی ما را رو سیه برده کجا میل خریدار کجا هر کسی را که پسندی بشود خادم تو خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا کاش در نافله‌ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا عبد گنه‌کار کجا مهر من گر که فتد در دل تو می‌فهمم شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا @shahrzade_dastan
پایان داستان قسمت اول 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 اگر نویسنده رمان را به نحوی روشن به پایان برساند و خواننده تا مدتها با کنجکاوی از خود نپرسد: خوب بعدش چه شد؟ نتیجه پایانی رمان راضی کننده است. شیوه پایان بندی جالب نیز تمام کردن رمان با دو پایان بندی است. پایان بندی اولیه همان نتیجه پایانی داستان است که ضمن آن بالاخره همه درگیری ها حل و رفع میشود و روابط به سامان میرسد‌. اما پایان بندی دوم که ضمیمه پایان بندی اولیه است، لحن مقطع داستانهای واقعی و مستند را دارد. این قسمت خلاصه زندگی شخصیت هایی است که نقش های خود را در رمان کاملا ایفا کرده‌اند. پایان بندی دوم نیز خواننده را راضی میکند. داستان: چهار خلبان قبل از ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم به نیروی هوایی سلطنتی انگلستان می‌پیوندند. جان قهرمان میدان نبرد میشود و هفده هواپیمای آلمانی را سرنگون میکند. هواپیمای پل سقوط میکند و او یک پایش را از دست میدهد. بعد با دختری انگلیسی ازدواج و مغازه دخانیات باز میکند. بیل سرگرد و فرمانده میشود. لو را به خاطر معاملات قاچاق به طرز توهین آمیز از نیروی هوایی اخراج میکنند. و رمان با تجدید دیداری احساساتی، مضحک، پر از صفا صمیمیت و توام با حرفهای وقیح تمام میشود. بعد هرکس به راه خود میرود تا باقی‌مانده زندگی اش را بگذراند. این نتیجه پایانی است. دیگر برای خواننده مهم نیست که بعد چه شد؟ چرا که گره گشایی شده و رمان به نتیجه رسیده است. ادامه دارد 📚درسهایی درباره داستان نویسی 🖋لئونارد بیشاب @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی کتاب کتاب موسیقی سکوت، به قلم نویسنده اردبیلی پری آخته، به مرور خاطرات نسیم سلطانی، همسر شهید مدافع حرم«هاشم دهقانی‌نیا» پرداخته است.  این کتاب 148 صفحه‌ای را انتشارات «خط مقدم» در سال 1401 چاپ و منتشر کرده و ویراستار کتاب، محمدمهدی عقابی است. خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات دفاع مقدس و تاریخ شفاهی پیشنهاد می‌کنم. @shahrzade_dastan
شب شد، اضطراب شدیدی به من دست داده بود. از تب می‌سوختم. چشم به راه تماس او بودم. گوشی از دستم نمی‌افتاد. منتظر بود زنگ بزند و حالم را بپرسد و از بچه‌ها بپرسد. به من بگوید برای ناهار و شام چی پختم. از لباس بچه‌ها بپرسد که چی تن‌شان کردم و باز از من بپرسد چقدر دوستش دارم و من هم بگویم بیشتر از جانم. نگاهم قفل بود به گوشی. پله‌ها را چندین بار پایین رفتم و در را باز کردم و چشم دوختم به همان خم کوچه که موقع رفتن ایستاد و برایم دست تکان داد. با پای برهنه دویدم تا سر کوچه و خم شدم و همان جایی را که ایستاده بود بوسیدم. حالم دست خودم نبود، متوجه نبودم در و همسایه و یا کسی ببند چه می‌گوید. گوشی دستم چند بار به همان شماره‌ای که از آن به من زنگ می¬زد، زنگ زدم. فقط صدای هو هوی باد توی گوشی پیچیده می‌شد. از هولم مثل دیوانه¬ها شده بودم. میان تب و نگرانی نمی‌دانستم چه می‌کنم. در یک لحظه چهره زیبایش با همان لبخند و موهای پرچین و نگاه شیطنت‌آمیزش جلوی صورتم می‌آمد، تا می‌خواستم به آغوشش بگیرم. از من دور می‌شد، دورتر، آن ‌قدر که محو می‌شد. پله ها را باز دو تا یکی تا کوچه.... باد با سوز و سرما می‌وزید. جلوی در نشسته و همراه با صدای باد ناخودآگاه به صورتم چنگ انداختم و ضجه‌ای سوزناک کشیدم: «خدایا... هاشمم هر کجاست، سالم به آغوشم برش گردون. من ازت جز هاشم هیچی نمی‌خوام...» برشی از کتاب موسیقی سکوت_ نوشته پری آخته @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل نوشته نوشته راضیه صالحی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 این روزها تک تک کوچه‌ها پای عهدشان ایستاده و وفادارند.‌اما تو وفایم را به جفا پاسخ می‌دهی. تک تک خیابان های شهر تورا به خاطرم می آرد و خسته ام کرده از بس نبودت را به رخ می‌کشد... خودت بگو کجای شهری لیلی!؟ اگر قرار باشد فکر کنیم روز اولی است که هم دیگه را دیده ایم و نه ناراحتی نه دیده ات تر چه، نشانی از کویت به من میدهی؟! بیا امتحان کنیم مدتی کوتاه، بعنوان بازی هم که شده دوباره دوستم داشته باش.‌ دوباره نگرانم شو،. دوباره دل تنگ باش اما این بار با هر نگرانی‌ات میمیرم و زنده میشوم و لب به اعتراض و شکایت باز نمیکنم. @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدرنیسم در داستان قسمت اول 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مدرنیسم مبانی جنبش رئالیسم را با چند چالش بزرگ روبه رو کرد. یکی از مهم ترین چالش‌ها فرق بین ظاهر و باطن بود. واقعیت شاه‌واژه‌ی جنبش رئالیسم در هنر و ادبیات بود و رئالیست ها ادعا میکردند که صرفا در پی بازنمایی واقعیت‌اند. مراد رئالیست ها از واقعیت صرفا جنبه‌ی بیرونی یا مشهود جهان پیرامون ما بود. واقعیت از نظر آنان عبارت بود از آنچه میتوان با چشم دید. بویژه جنبه‌های ناخوشایند زندگی مانند فقر، محرومیت ، فاصله طبقاتی و مرگ. اما مدرنیست‌ها می‌پرسند که : آیا میتوان واقعیتی را در نظر گرفت که اصلا دیدنی نیست؟ رئالیست ها تلقی انعطاف ناپذیری از واقعیت داشتند که بر مبنای آن واقعیت برای همه امری یکسان پنداشته میشد. از نظر آنان داستان می‌بایست آینه‌ی شفافی برای نشان دادن همین واقعیت یکتا باشد. ولی مدرنیست‌ها استدلال میکنند که آنچه در داستان منعکس میشود نه خود واقعیت بلکه انعکاس واقعیت در ذهن ادراک کننده است. از این رو قرار نیست واقعیت در نزد همه یکسان باشد. اتفاقا برعکس گزاره‌ی رئالیست‌ها صحیح است: واقعیت متکثر و قائم به فرد است. داستان باید همین چندگانگی را نشان دهد نه یگانگی ناممکنی را که رئالیست‌ها مفروض تلقی کرده بودند. به این مفهوم مدرنیسم حرکتی است از ظاهر یکپارچه واقعیت به باطن چندپاره‌ی آن. ادامه دارد 📚داستان کوتاه در ایران دکتر حسین پاینده @shahrzade_dastan
دلنوشته نوشته سید هادی بیضائی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کجای شهری لیلی! حتما داستان دون کیشوت را شنیده اید ..قهرمان دیوانه ای که دوست داشت در سرزمین خیالی خودش .بی توجه به دنیای حقیقی زندگی را شهود کند و در شهود های باستانی خودش به نوعی از ابدیت دست یابد ..اما در واقع او یک دیوانه بود ..در جایی شنیدم که همه ی ما در درون خودمان مقداری دون کیشوت داریم و من میگویم نام این دون کیشوت درون ما لیلی است .. او اگر چه سوار بر اسبی نیست و یا نیزه ای همچون دون کیشوت ندارد ولی هچون او سرگشته است در شهر و این شهر همان آرمان شهر ماست که ارزوهای ابدی ما انجا محقق میشود..به همین دلیل است که مردها دایما چشمشان دنبال زنی دیگر است .. چون در درونشان دون کیشوتی هست که به دنبال لیلی در شهر چشم چرانی میکند . اری همه ی ما گاهی از حقیقت فاصله میگیریم و به جنون پناه میبریم غافل از اینکه گاهی وفتی ازین سفر جنون امیز به خانه برمیگردیم اهالی خانه تو را ترک کرده اند ... و تازه میفهمی که همسرت طلاق گرفته.... اری همه ی ما در درونمان مقداری دون کیشوت داریم!!! @shahrzade_dastan