ابزارهای پرداخت داستان
قسمت اول
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
واژه پرداخت نباید ما را به اشتباه بیندازد و فکر کنیم که پرداخت همان کاری است که نقاش انجام میدهد و آن قلمو کشیدن برای رنگ است. پرداخت تماماً همان کاری نیست که یک خوشنویس انجام میدهد و آن راست و ریز کردن بعضی از حرفها و کلمههاست که با نوک قلم و ته ماندههای مرکب روی بعضی از قوسها و کشیدهها دوباره قلم پردازی میکند تا شکل حرفها و کلمهها را کامل کند. یا مثلاً پرداخت در داستان کاملاً همان کاری نیست که یک قلمکار یا منبت کار بر روی فلز و چوب صورت میدهد تا نکتههایی ایجاد شده را برجستهتر کند و جلا دهد. حتما تا به حال دیدهاید که یک گچکار بعد از آنکه خمیر گچ کشته را بر روی دیوار میکشد با مالهای صیقلی چند بار روی آن سطح دیوار میکشد تا پرسها و چاله چولهها و رد مال صاف شود تا وقتی از روبرو و یا کنار دیوار نگاه میکنید دیوار و راه و صاف دیده شود. هرچند که نام همه کارها در این حرفهها ممکن است پرداخت باشد اما پرداخت در داستان به عمل و مرحلهای گفته میشود که پس از یادداشت برداری، طرحریزی و انتخاب پیرنگ داستان بیان و روایت میشود.
عمل پرداخت به وسیله ابزارهایی صورت میگیرد. این ابزارها عبارتاند از
۱_ توصیف
بیان یک تصویر ساکن و بیحرکت از فضای داستان را توصیف مینامند. وقتی مینویسیم ((کلاس تنگ و تاریک بود)) و یا ((مرد قد بلند بود و کلاهی بر سر داشت. )) هیچ حرکتی در این بیان دیده نمیشود. به ویژه آنکه از فعل گذشته و غیر حرکتی بود هم برای گزاره استفاده شده است. به سطری از رمان غریبه در شهر توجه کنید:
@shahrzade_dastan
(( مهمانی ژنرال تا آخرای شب ادامه داشت. به جز ارفعالدوله و مترجم شخصی ژنرال و چند نوازنده قفقازی بقیه مهمانها همه به روز بودند. ))
در این سطحها تصویرهای بیحرکت از فضا و آدمهای داستان ارائه شده است. در این گزارهها ادامه داشتن مهمانی تا پارسی از شب و به روز بودن مهمانها با استفاده از فعلهای غیر حرکتی داشت و بودند مانند یک قطعه عکس به نظر میرسد. وقتی که داستان نویس دنیای چرخان داستان خودش را از حرکت باز میدارد و به ما میگوید که چه میبیند؛ این گونه و روایت را توصیف مینامند.
منظور واقعی از دنیای چرخان و جهان گردنده داستانی این است که هیچ نوع حرکت یا گفتگو در محیط داستانی اتفاق نمیافتد و تنها تصویری ساکن و صامت و راکد از محیط بیرونی یا حالت درونی آدمها بیان میشود. توصیف به عنوان یکی از ابزارهای پرداخت داستانی به دو دسته تقسیم میشود:
۱_توصیف عینی
۲_توصیف اکسپرسیونیستی
ادامه دارد
#پرداخت_داستان
📚آموزش داستان نویسی
✍روح الله مهدی پورعمرانی
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
تو هستی
نوشته خانم نصرتی
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
چشمانش رو بست و گفت: بابا برو!
بعد بلند خندید و با هیجان ادامه داد:
بروو وسط دریا بابا بابا!
بابا تازه سرحال شده بود، دو سالونیم بود که خانوادهشان هیچ سفری نرفته بودند، هیچ تفریحی نداشتند و جز غم نخورده بودند..
بابا جواب داد: پسرجون میریم چشمات بسته باشه ها! محکم ببند.
پسر احساس میکرد بر روی تخت پادشاهی نشسته، آخر دوش پدر کم از تخت نداشت..
تختی که حاضر است با آن تا وسط دریا تا اعماق دریا برود.
بابا انگار چیزی یادش آمده باشد..
_ببین اگه بریم خیس میشی، مامان کلهت میکنه ها!
_بابا تو هستی دیگه، یک نقشهای میکشیم، مثل قدیما...
مامان از دور روی زیراندازی که پهن کرده بودند نشسته بود و چای میریخت،
خواست صدایشان بزند اما چند لحظه مبهوت دیدن شوهر و پسرش شد..
دلش لک زده بود دوباره آنهارا باهم سرحال ببیند.
دوربینش را برداشت و با چشمان اشکآلودش آن صحنه را برای همیشه ثبت کرد و بلافاصله بلند صدا زد:
_آهای! خوشمیگذرونینا، باز باهم نقشه چی میکشین؟..
هوا کمکم خنک میشه بیاین پیش من.
#روز_پدر
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته نوشته فاطمه سادات صفائی ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ پدر شهیدم.. سکوتش عجیب به دل آدم می نشست سکوت
👆👆👆
#نقد_داستان
داستان خانم صفائی درباره گفتگوی کودکی با پدر شهیدش قبل از شهادت بود. زاویه دید دانای کل بود. با این که گفتگوها زیباست امت داستانک هیچ گره و کشمکشی وجود ندارد. شخصیت شهید را میتوان از روی دیالوگهای شخصیت حدس زد. هیچ عدم تعادلی در داستان وجود ندارد. درست است که در پایان داستان متوجه میشویم که پدرش شهید شده اما این پایان بندی، چون کشمکش و گرهی به آن مرتبط نیست، پس باعث غافلگیری خواننده نمیشود. در ضمن اسم داستان پایان آن را لو میدهد. ممنونم از خانم صفائی عزیز.
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته نوشته زهرا نصیری سروی ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ عمو حیدر _عمو ،عمو حیدر در حالی که به سمت حی
👆👆👆
#نقد_داستان
داستان خانم سروی بدون عنوان است. داستان زیبایی بود لذت بردم. از همان آغاز داستان متوجه گم شدن عموحیدر میشویم. آغاز داستان تعلیق دارد و خیلی خوب مخاطب را با خود همراه میکند. داستان درون مایه به روزی دارد. فقط تعداد شخصیتهای داستان زیاد است و موقع خواندن آدم شخصیت ها را گم میکند. معمولا در داستانک یا داستان کوتاه از شخصیتهای زیادی استفاده نمیشود. پایان داستان تعلیق خیلی خوبی داشت. نویسنده میتوانست از ظاهر و چهره عموحیدر هم بگوید و شخصیت پردازی بکند. ممنونم از خانم سروی عزیز🙏
@shahrzade_dastan
شازده کوچولو - اگزوپری ۲.m4a
10.23M
داستان شازده کوچولو
نویسنده دوسنت اگزوپری
اجرا و خوانش: توران قربانی صادق
قسمت دوم
@shahrzade_dastan
ابزارهای پرداخت داستان
قسمت دوم
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
گفتیم که توصیف به عنوان یکی از ابزارهای پرداخت داستانی به دو دسته تقسیم میشود: توصیف عینی و توصیف اکسپرسیونیستی.
توصیف عینی آن است که داستان نویس حالتها تاثیرات روحی و بینشها و دریافتهای خود را در بیان یک واقعه یا حالت یا حالت دخالت ندهد و فقط گزارشگر یک رویداد یا یک منظر یا بیانگر یک حالت و عمل باشد. اگر کسی بنویسد : [مادر شربت را با قاشق در لیوان به هم زد و چشید. خنک و شیرین بود. سر کودک را بالا آورد و قطرهای از آن را به دهن کودک نشانید.] توصیف عینی به دست داده است. اما اگر بنویسید کودک سرش را پس کشیده و گفت: این آخه. این توصیف دیگر عینی نیست. به این بیان توصیف اکسپرسیونیستی میگویند. توصیفهای طولانی و پشت سر هم از یک منظره یا یک آدم در یک داستان کار پسندیدهای نیست. زیرا الف_ خواننده را خسته میکند.
ب_ آدم داستان یا رویداد داستان را خیلی زود و نارس جلوه میدهد.
ج_ دست داستان نویس را در استفاده به جا از آدم داستان یا رویداد در طول متن داستان خالی میسازد.
به این مثال نگاه کنید:
آقای مدیر مردی تنومند با شانههای پهن و افتاده بود. چهل سال داشت و از زندگی سیر بود. پرونده دانشگاهش نشان میداد که نمره خوبی نداشت. موهای خاکستریاش کم کم روی موهای سیاه و فردارش سایه میانداخت و سرخرگهای دماغ و گونههایش معلوم بود. از غذا خوردن در ملأ عام بدش میآمد. چون همیشه رشتههای گوشت لای دندانهایش گیر میکرد. برای همین همیشه یک بسته خلال دندان در جیبش بود.
این یک توصیف یک جا و یک بند و نفس گیر است.
@shahrzade_dastan
ب_ توصیف اکسپرسیونیستی
داستان نویسان بزرگ به جای توصیفهای پیاپی و یکنواخت از توصیفهای پاره پاره و تکه تکه استفاده میکنند. مثلاً همان توصیف بالا را به شکل زیر مینویسند:
آقای مدیر مردی تنومند با شانههای پهن و تنومند افتاده بود.
یک صفحه یا کمتر مینویسند و دوباره اطلاعاتی از او به خواننده میدهند: ۴۰ سال داشت و از زندگی سیر بود.
سپس چند بند دیگر داستان را ادامه میدهند و مجدداً درباره آقای مدیر اطلاعات جدیدی به خواننده منتقل میکنند.
پرونده دانشگاهش نشان میداد که نمره خوبی نداشت.
همه این اطلاعات فردی را که توصیف عینی است در طول داستان پخش میکند. به این صورت شخصیت بیرونی و درونی آقای مدیر مانند یک برق آسا در یک لحظه جلوی دیدگان خواننده ظاهر و به طور ناگهانی محو نمیشود. بلکه تا زمانی که داستان خوانده میشود آقای مدیر مانند ماهی که زیر ابرهای رگ رگه باشد پیش چشم خواننده ظاهر میشود و تا پایان متن همراه خواننده است و در یاد میماند.
📚 آموزش داستان نویسی
✍روح الله مهدی پورعمرانی
#پرداخت_در_داستان
#ابزارهای_پرداخت
#توصیف
@shahrzade_dastan