eitaa logo
کانال شاخه طوبی
14.6هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
59 فایل
اولین کانال نشر آثار حضرت علامه حسن زاده آملی و شاگردان ایشان در ایتا و تلگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 دار است🍁 🌏بدانيد دنيا، دار شكار است و شكارچى ها خيلى ناقلا هستند. بسيار هستند كه مى خواهند شما ها را شكار كنند. مواظب خودتان باشيد. 📚پاك باشيد، و را از دست ندهيد. 📘در محضر استاد، ص 98 🌿 @Shakhehtoba 🌿
بسم الله الرحمن الرحیم 🍃☘🍃 الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم ویتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا وقنا عذاب النار اولوالالباب کسانی اند که از عذاب نار نجات پیدا کرده اند، عذاب نار خود دیدن است و صاحبان خرد خود نمی بینند... بهترین ایام تولد پیامبر وبدترین ایام رحلت حضرت است.... حضرت خاتم فرمود من بشرنی بخروج الصفر بشرته بالجنه... ،، من بشرنی بخروج الصفر،، یعنی اگر کسی خود نداشت و حقیقت وجان عالم را فهمید ،، بشرته بالجنه ،، او را به بهشت بشارت میدهم نحوست ماه صفر بخاطر رحلت پیامبر است، حضرت خاتم آگاه به حقیقت عالم است واگر کسی به خروج آن نحوست در خود آگاه شد به او بشارت جنت داده میشود... پیامبر اکرم جان عالم است. ورحلت او نفهمیدن جان عالم است که باید از آن خارج شد. و شنبه استاد حکیم ۱۵/۸/۹۷ @shakhehtoba
زیرا که مویم را می زنم و می تراشم، و از تراشیدن مو، منم باقی است و من منم. س- ایا رنگ اندام شما هم جزء آن «من» شماست که می فرمایید آن «من» همین منم که در حضور شما هستم؟ س- آیا رنگ اندام شما هم جزء آن «من» شماست که می فرمایید آن «من» همین منم که در حضور شما هستم؟ ج- اگر چه رنگ اندامم از مویم به من نزدیک تر است، باز فکر می کنم که رنگ من هم از من به در باشد و غیر از من باشد؛ زیرا ممکن است مثلا چند روزی در سفری و یا در کاری باشم که باید در شعاع آفتاب بیابان به سر برم و کم کم رنگ اندامم که گندم گون بود از آفتاب و باد خوردن سیاه شود؛ پس در این صورت رنگم تغییر کرد و تبدیل یافت؛ ولی من منم، و یا مثلا بیماری یرقان بگیرم که رنگ اندامم به کلی زرد شود؛ ولی باز من، منم. س- خیلی متشکرم که با منطق و استدلال به پرسش هایم پاسخ می دهید. حالا بفرمایید انگشتان دست و پای شما، بلکه خود دست و پای شما جزء این من شما است؟ ج- بله، مگر انگشتانم و دست و پایم مانند لباس، کفش، کلاه، مو و رنگم هستند که از من به در باشند و بیرون از من باشند؟ س۔ اگر کسی، یک انگشت او را بریده اند، آیا افعال و آثارش را به خود نسبت نمی دهد و نمی گوید من دیدم، من شنیدم، من رفتم، من آمدم، من گرفتم، من دادم، من اندیشه کردم و من پیش بینی می کنم، و همچنین در افعال دیگر؟ ج- چرا، این افعال را به خود نسبت می دهد. س - آیا به بریدن این یک انگشت او، در آن من او خللی و نقصانی حاصل شد که وقتی می گوید من، از منی که یک جزء آن بریده شد خبر می دهد؟ و یا این که چه بسیار در افعال، اقوال و احوالش، من من می گوید و به کلی از آن انگشت ناقص غفلت دارد و هیچ در خاطرش خطور نمی کند؟ ج- ظاهرا باید همین طور باشد که شما می گویید. س - پس آن انگشت جزء من آن کس نیست؟ ج- بنابراین باید همچنین باشد. س- حالا بفرمایید اگر انگشتان یک دستش را و یا دستش را تا مچ و یا آرنج و یا تا شانه، نداشته باشد، آیا احوال، افعال و اقوالش را به خود نسبت نمی دهد و ذهول و غفلت از نبود دست در اسناد آثارش به خود برایش پیش نمی آید؟ ج- ظاهرا در این صورت هم، چنان است که شما می گویید. س - پس دست او هم جزء آن من او نیست. ج- باید همین طور باشد که شما می گویید. س- اگر دست ها و پاهایش را نداشته باشد، یا دارد و به کلی افلیج و از کار افتاده اند و مانند چوب خشکی به او چسبیده اند، آیا در این صورت باز نمی گوید من چنان کردم، چنین گفتم و من و من، و یا در این من گفتن اشارت به برخی از قسمت من خود می کند و از جزء منش خبر می دهد؟ ج- ظاهرا من همان من است و کل و جزء در او راه ندارد و تفاوتی پیش نمی آید. س - پس دست و پایت جزء من تو نیست؟ ج- باید این طور باشد. س - پس دست و پایت جزء من تو نیست؟ ج- باید این طور باشد. س - آیا همین پرسش در گوش، چشم، بینی، زبان، دندان، اعضا و جوارح دیگر پیش نمی آید؟ آیا آنها جزء من تو هستند؟ ج- باید حق با شما باشد. گویا که این اعضا هم جزء من نباشند. س- اینها سؤال هایی درباره ی اعضای ظاهری بود. حالا بفرمایید اگر کسی یک کلیه ی او را گرفته باشند، با کلیه ی دیگر زنده نمی ماند؟ ج۔ چرا، زنده می ماند، و افراد بسیاری را می شناسیم که با یک کلیه زنده اند و به خوبی در کار و کوشش روزانه ی زندگی خود هستند. س- سخن را کوتاه کنم؛ آیا همان سؤال هایی که در اعضای دیگر پیش آوردیم در این جا پیش نمی آید تا در نتیجه بگوییم که کلیه هم جزء آن من نیست؟ ج- باید همین طور باشد. کوتاه سخن؛ آیا اگر قلب کسی را بگیرند زنده می ماند، و یا اگر سر کسی را ببرند زنده می‌ ماند؟ ج- نه خیر! س - ‏آیا قلب، آن «من» است و یا سر، آن «من» است؟ ج- مسلما باید قلب یا سر آن «من» باشد، وگرنه شما که انسان را به کلی مثله کرده اید و چیزی از او باقی نگذاشته اید، بدیهی است اگر سر و یا قلب او هم آن «من» نباشد، پس کیست که من من می گفت. بالاخره باید چیزی باقی باشد تا من او باشد. شما از انسان آنچه بود همه را به کنار گذاشته اید، از او گرفته اید و او را هیچ کرده اید. دیگر من او کو تا من من بگوید؟ س - اجازه می فرمایید سؤالم را ادامه بدهم و پرسش و کاوش بیشتر در میان اورم؟ ج- خواهش می کنم بفرمایید! پایان درس بیستم @shakhehtoba
درس بیست و یکم این درس نیز دنباله ی سؤال و جواب درس پیش است: س- در درس پیش از شما پرسیدم که آیا قلب و سر جزء آن من است که هر کسی می گوید من چنان گفتم، چنین شنیدم، چنان بودم و چنین شدم؟ در پاسخ گفته اید اری، که اگر سر و قلب هم آن من نباشد، پس کیست که من من می گوید. بنا شده از شما در این باره پرسش بیش تر کنم. ج- خواهش می کنم بفرمایید! س- لطفا به سؤال هایم خیلی دقت و توجه داشته باشید: بفرمایید آیا هیچ گاه فکرهای سنگین و عمیق در رشته های کار و زندگی برای شما پیش آمده است؟ ج- چرا، چه بسیار گاهی برای حل یک مسأله ی ریاضی چنان فکر عمیق روی می دهد که از بیان آن عاجزم. س- متشکرم! آیا در آن حال که برای حل مسأله ای سخت به فکر فرو رفته اید، توجه به اعضای تان رهزن شما هست یا نه؟ ج- خواهش می کنم سؤال را توضیح بدهید و روشن تر بپرسید؟ س۔ غرضم این است در آن حال که باید به فکر عمیق، مسأله ی دشواری را حل کنید، اگر سر و صدای خارجی باشد مزاحم کار شما نیست؟ ج- چرا، همین طور است که می فرمایید. س - در آن حال اگر چشم بر چیزی بدوزید و سرگرم تماشای آن باشید، از کار فکری ات باز نمی مانید؟ ج- چرا، خیلی واضح است. س- آیا برای شما پیش نیامده است وقتی بیدارید و به فکری فرو رفته اید، با این که چشم باز و گوش باز است، اگر به قول بابا گفتنی شتر با بار از پیش چشم شما بگذرد از آن غفلت دارید و پس از آن اگر دیگری از شما بپرسد که آیا اشتری با بار از این جا عبور کرده است، در جوابش می گویی ندیدم؛ و اگر در فکر نمی بودید، او را می دیدید، و در هر دو صورت چشم باز است؟ ج- چه بسیار که این احوال و اوضاع برای انسان پیش می آید. س - آیا برای شما پیش نیامده است که در مطلب نیازمند به فکر عمیق از سر و صدا می گریزید و به گوشه ای پناه می برید، و در آن حال که به فكر نشسته اید چه بسا که چشم خود را هم می بندید که تا دیده به این و آن نیفتد و شما را از فکر کردن باز ندارد؛ حتی خیال های درونی خودتان را از این سوی و آن سوی رفتن باز می دارید تا فکرت از پراکندگی رهایی یابد و فقط به همان مطلب دشوار تمرکز یابد تا به حل آن دست بیابید، آیا نه چنین است؟ ج- خوب می فرمایید همین طور است که بیان می کنید و چون و چرا برنمی دارد. س - آیا برای شما پیش نیامده است که در مطلب نیازمند به فکر عمیق از سر و صدا می گریزید و به گوشه ای پناه می برید، و در آن حال که به فكر نشسته اید چه بسا که چشم خود را هم می بندید که تا دیده به این و آن نیفتد و شما را از فکر کردن باز ندارد؛ حتی خیال های درونی خودتان را از این سوی و آن سوی رفتن باز می دارید تا فکرت از پراکندگی رهایی یابد و فقط به همان مطلب دشوار تمرکز یابد تا به حل آن دست بیابید، آیا نه چنین است؟ ج- خوب می فرمایید همین طور است که بیان می کنید و چون و چرا برنمی دارد. س- خیلی متشکرم! آیا همان طور که چشم خود را می بندید و فکر را از خیال های پراکنده باز می دارید، حالا بفرمایید اگر در آن حال درباره ی شکل، ریخت، ساختمان و تشریح عضوی از اعضای بیرونی یا درونی خودتان نظر داشته باشید و در پیرامون آن اندیشه کنید، آیا از حل آن مطلب دشوار و سنگین باز نمی مانید و از آن فکر عمیقی که لازم بود منحرف و منصرف نمی شوید؟ ج- این چنین است که می فرمایید، و البته توجه به این امور مانع از غور کردن و تعمق در مسایل سنگین و حل آنهاست. س - این بود آنچه که در آغاز گفتیم که در حال فرو رفتن در فکر، توجه به اعضا رهزن است و انسان از فکر کردن و به نتیجه رسیدن باز می ماند. حالا که سخن بدین جا رسیده است، با توجه و دقت هر چه بیشتر و با تأمل هر چه بهتر بفرمایید در آن هنگام که در حل مساله ای به فکر فرو رفته اید تا به نتیجه ی آن رسیده اید و به جواب آن دست یافته اید، آیا در آن حال تعمق فکری که سخت به فکر فرو رفته اید، هیچ می گفتید که ملک و مالی دارم و رخت و لباسی دارم، و یا دست و پایی دارم و یا سر، مغز و قلبی دارم، و یا از همه غفلت و ذهول داشته اید و در عین حال تو بودی که به فکر فرو رفته بودی، و تو بودی و تو، و چون از آن حال باز آمدی می گویی من فکر کردم، فهمیدم و رسیدم؟ لطفا بفرمایید این من کیست که می گوید من فکر کردم، من یافتم و من فهمیدم؟ جز این است که باید غیر از بدن و غیر از همه ی جوارح و اعضای تو باشد؟ ادامه دارد.... بیست و یکم
ج - این چنین که تشریح کرده اید و کنجکاوی نموده اید، باید همین طور باشد که نتیجه گرفته اید. س۔ حالا بفرمایید آن که می گوید منم، من چنین و چنان کردم، گفتم و شنیدم من چه، و چه، و چه، آیا آن من موجود است یا معدوم؛ به عبارت ساده تر، آن من که جز بدن است،«هست» است یا«نیست» است؟ ج- آقا، این دیگر خیلی روشن است که آن من موجود است و هست است. معدوم که «نیست» است و نیست «نیست» است. نیست چگونه فکر می کند، می یابد و می گوید من؟ نیست که از خود خبر نمی دهد و نمی شود از آن خبر داد. هر چه که منشأ آثار است از هست است. س - آفرين! همین طور است که تقریر می فرمایید؛ پس از این پرسش و پاسخ و از این روش و کاوش بهره گرفتم که آنچه را هر انسانی به فرهنگ فارسی «من» و یا به تازی «أنا» و یا به واژه های دیگر از خود خبر می دهد و حکایت می کند، این کلمه ی «من»، «أنا» و مانند آنها اشارت به موجودی دارد که آن موجود جز بدن اوست. ج- همین طور است که می فرمایید. س - پس آن که می گفت تاریک بودم و روشن شدم، ناقص بودم و کامل شدم، نادان بودم و دانا شدم و از قوت به فعل رسیدم، این حقیقت موجود بود که جز بدن است و کلمه ی «من» و «أنا» اشاره به آن است؟ ج- باید این طور باشد. س - آیا آن را با چشم سر می بینیم. ج- نه خير! س - آیا می شود با چشم مسلح مثلا با ذره بین ها و دوربین ها او را دید؟ ج- نمی دانم. شما دوستان گرامی ام در این بحث و فحص دقت بفرمایید. این درس ها را سرسری نگیرید. ببینید الان به موجودی رسیده ایم که آن حقیقت ذات هر فرد انسان است. اکنون همین اندازه نتیجه حاصل کرده ایم که آن گوهری که به لفظ «من» و «أنا» بدان اشارت می کنیم، موجودی است غیر از بدن. این بحث و فحص، ما را به چنین موجودی رسانده است. اکنون در بود چنین موجودی که حقیقت من و شماست یقین حاصل کرده ایم. اگر چه با چشم سر او را نمی بینیم و از منظر دیدگان پنهان است و نمی توانیم آن را لمس کنیم، به بود او اعتراف داریم. اما چگونه موجودی است، غیر از بدن است و با بدن است، نسبت بدن با او چگونه و تعلق او به بدن چگونه است، به چه نحو از نقص به کمال می رسد و سؤال های بسیار دیگر در این باره، باید پس از این روشن شود. ما در سفر علمی خود حق داریم که بگوییم اکنون گامی برداشته ایم. این مطلب در درس های بعدی روشن تر می شود. اکنون در این روش به همین اندازه اکتفا می کنیم. پایان درس بیست و یکم قسمت دوم
این بود تذکری که بدان وعده داده ایم . حالا درست دقت بفرمایید و از روی درایت و انصاف حکم کنید. در چنین فرض مذکور، اصلا می گفتی بدنی دارم تا بگویی بدنم مرکب از سر، دست، مغز، قلب، خون و چه و چه است؟ و من آن مغزم، یا آن قلبم و یا آن خونم. نه این است که در فرض مذکور، نه می دانی زمینی است، نه آسمانی و نه ماه، خورشید و ستارگانی، و نه اینی و نه آنی؛ حتی نه دست، پا، سر و زبانی، و نه خون، قلب، مغز و استخوانی، در عین حال که از همه چیز بی خبری به خودت آگاهی، از خویشتن خبرداری و مثبت مدرک ذات خودی، و تو خود با خودی؛ پس آن گوهری که به من و أنا بدان اشارت می شود موجودی است غیر از بدن. بیست ودوم @shakhehtoba
4_5994450288403021840.mp3
15.99M
🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید کپی با ذکر لینک 🙏💢
4_5994450288403021841.mp3
14.68M
🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید کپی با ذکر لینک 🙏💢
✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ ▫️✨✨▫️ ✨▫️ ▫️ 🌸 ساختن بدن ها 🔸اگر به غیر از بدن مادی هم بدن دیگری برای خود می سازیم، بچه های شیرخوار چه جور بدن می سازند؟ 🔸می خواهم خانه ای بسازم که به دیگری مربوط نباشد و با جان و گوهر نفس ناطقه ی من سنخیتی باشد که باشیم و هستیم و به اختیار من باشد. بدنی که نه بخوابد و نه دردش بیاید و در اختیار من باشد. چه جور او را می سازیم؟ 🔸نفس ذاتا از بین نمی رود، ذاتا هستیم که هستیم الی الابد. 🔸امام علی (ع) می فرماید: خدا رحمت کند آن انسانی را که بیابد از کجا آمده و به کجا می رود و کجایی است. ✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ @shakhehtoba 🔸قدما آنها که حرف از معاد جسمانی می آورند،منظورشان این جسم طول و عرض و عمق دار معین یا مبهم نیست. 🔸صدر المتألهین در جلد چهار و پنجم اسفار که راجع به جواهر و اعراض است تصریح می کند که دانشمندان قدیم اصلا" اسم خدا را گذاشته اند جسم. بنده و شما الآن می گوئیم که آقایان فلاسفه کافر شدندکه اینها می گویند خداوند جسمانی است؟ یعنی مثل آب است؟ مثل خاک و زمین وآفتاب و من و شماست؟ عزیز من لفظ جسم در فرهنگ آنها برای خودش اصطلاحاتی دارد. اشتراک لفظی خیلی گرفتار می کند. 🔸 قدما به هر موجودی که واقعیت و اصالت و حقیقت و وجود دارد، این را می گفتند جسم 🔸باید ببینیم آنهایی که این لفظ را ساختند از آن چه معنایی را اراده کردند. 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید کپی با ذکر لینک 🙏💢
4_5994450288403021843.mp3
13.43M
✨▫️▫️✨✨▫️▫️ اولین وهله که انسان پای در نظام وجود گذاشت و به وادی فهم و ادراک دست پیدا می کند اولین ادراکی که به انسان دست می دهد این است که هر چه هست وجود است که به آن اصل واقعیت گویند. اصل واقعیت در مقام علم باشد، وجود در مقام ادراک است یعنی وجود علمی و اگر در متن عین و تحقق خارجی، ملاحظه بفرمایید یعنی خدا. ** اصل واقعیت روشن ترین روشن هاست پس خداوند روشن ترین روشن هاست. لذا نه تنها لازم نیست دلیل اقامه شود بلکه حقیقت امر این است که بر اصل اثبات حق تعالی اصلا نمی شود برهان اقامه کرد. 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید کپی با ذکر لینک 🙏💢
4_5958655472612409559.mp3
12.52M
🔵 چون باید از خودمان راهی به سوی ماورای طبیعت پیدا کنیم از دو مسیر حرکت و علم به وجودی رسیدیم که هر دو از ماورای طبیعت اند: یکی حقیقت خودمان و یکی حقیقتی که نفس را از نقص به سوی کمال می برد. 🔵 مشاء می گوید: موجود بر دو قسم است: مادی و غیر مادی. مادی آن است که به وسیله یکی از حواس پنج گانه ادراک شود و چون نفس و مخرج آن با هیچ یک از این پنج قوه ادراک نمی شوند لذا موجود طبیعی و مادی نیستند. 🔵 مشاء می گوید: جسم مرکب از هیولای مادی و صورت است. هیولا قابلیت و پذیرش محضه است و هر صورتی به او اعطا کنند می پذیرد. 🔵 انسان از آن جنبه که استعداد و قابلیت کمال علمی و عملی را داراست می شود هیولانی. وقتی حرکت و سیر علمی کرد که با هوش و اندیشه می تواند صور علمی را بگیرد می شود صورت حقیقی انسان. 🔵 در یک معنای لطیف ماده می شود نفس هیولانی و صورت می شود کمالاتی که نفس گرفته و با آن به فعلیت رسیده. 🔵 ماده بی صورت ممکن نیست و صورت هم بی ماده تحقق پیدا نمی کند. 🔵 ماده اولی هیچ وقت تقاضای صورت خاصی نمی کند ولی همیشه با صورت هست و هرصورتی را می پذیرد. 🔵 ماده اولی با صورت نوعیه ای که با هم دارند ماده می شوند برای صورت دیگری که به آن ماده ثانی گفته می شود. 🔵 ماده عناصر اربعه یکی است، همه قابلیت است، تفاوت در صورت نوعیه آن است. شیئیت شیء به صورت اوست نه ماده او. #علامه_حسن_زاده_آملی 🌹کانال شاخه طوبی🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢مارا در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢
4_5994447960530747802.mp3
12.95M
✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ 🔵 معیار در تشخیص موجود مادی از غیر مادی، حواس پنج گانه ظاهری است. 🔵 عرض نه قسم است، یک قسم آن کیف است، کیف به چهار قسم تقسیم می شود، یک قسم آن کیف محسوس که به پنج قسم محسوس مبصر، محسوس مسموع، محسوس ملموس، محسوس مذوق، محسوس مشموم تقسیم می شود. 🔵 هر چه را ما در خارج ادراک می کنیم اعراض هستند. ✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ 🔵 جسم محل همه عوارض است و اعراض جوهری دارند که که عارض بر آن هستند و به تبع ادراک اعراض، ما جوهر را ادراک می کنیم وگرنه با حواس پنج گانه ظاهری نه جسم، نه صورت جسمیه، نه صورت نوعیه و نه ماده را درک نمی کنیم. 🔵 در فلسفه به ماده، صورت جسمیه و صورت نوعیه جوهر گویند. از ترکیب ماده و صورت جسم تشکیل می شود، جسم هم جوهر است، این سه قسم جوهر. یک جوهر به نام نفس و یکی هم به نام عقل یا جوهر مجرد عقلی، پس پنج جوهر داریم. ✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ 🔵 یک لیتر آب دا رای دو جزء است، یک جزء آن فعلیت اوست یعنی صورتی که به واسطه این صورت از تمام غیر خودش متمایز می شود چون شیئیت و هویت هر چیزی را صورت آن تشکیل می دهد وگرنه قابلیت همه یکسان است. 🔵 مشاء می فرمایند: صورت بی ماده نمی شود چون اگر ماده و قابلیت نباشد هیچ چیزی قوام ندارد و این یعنی وحدت صنع. همین طور چیزی را پیدا نمی کنیم که قابلیت صرف باشد و هیچ کمال و صورتی نداشته باشد. #علامه_حسن_زاده_آملی 🌹کانال شاخه طوبی🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢مارا در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢
4_5994447960530747803.mp3
18.05M
✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ 🔵 تخم سعادت انسانی حضور است و حضور یعنی توحید صمدی قرآنی. 🔵«یعلمهم و یزکیهم» یعلمهم دستورالعمل قرآنی و سیر علمی کردن است و یزکیهم طهارت را قوی کردن که راهی جز این نداریم. 🔵 وقتی قصد کسی یا چیزی می کنید او می شوید چون «انا» ی همه، وجود است و بر اساس اتحاد عاقل و معقول، هرچه را ادراک کرده ای عین توست. #علامه_حسن_زاده_آملی 🌹کانال شاخه طوبی🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢مارا در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢