eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
282 دنبال‌کننده
991 عکس
226 ویدیو
2 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خالق هستی؛ خدایی که عالم را بر مبنای عشق و محبت آفرید و بر مدار جذب و انجذاب. سعید شاهدی عاشقی بود که در راه عشقش زندگی کرد و در عمر کوتاهش پایبند بود به اون چیزی که بهش عشق می ورزید و در راه همون چیزی که بهش عشق می ورزید، به شهادت رسید. یکی از خاطراتی که از آقا سعید تو ذهنم دارم اینه که خیلی مقید بود که هیئت درست انجام بشه و اشکالی در برگزاری‌ش ایجاد نشه. خب من تازه ازدواج کرده بودم و منزلمون توی بلوار ابوذر بود. سعید صبح های دوشنبه که می‌خواست بره سرکارش؛ پادگان امام حسن(ع) (مقر لشگر حضرت رسول)، حدودای ساعت ۷، ۷ و نیم صبح می‌آمد در خونه ما، زنگ‌ می زد، من اف اف رو برمی‌داشتم می گفتم بله؟ می گفت سلام حاجی! من سعیدم یادت نره شب می‌یام دنبالت که بریم هیئت. مقید بود به اینکه مراقبت و هماهنگی کنه که در برگزاری هیئت یه وقتی مشکلی پیش نیاد. راوی؛ شیخ (سخنران هیئت عشاق الخمینی (ره)) ______ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌ ‌ هر کس در شب‌ جمعه شهدا را یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند. (شهید مهدی زین الدین) ‌شهدا را با یاد کنیم ♥️ ‌ @shalamchekojaboodi
اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه‌السلام ) https://eitaa.com/sobhehoseini
شعر حضرت قاسم بن الحسن(ع) عموجان نوجوان سربازت آمد به سویت قاسم جانبازت آمد بده اذنم روم‌ سوی عدویت شوم قربانی روی نکویت اگر اذنم دهی اینک عمو جان نمایم سرفرازت پیش عدوان فرستم بر سَقَط این اشقیا را بگیرم انتقام مجتبی(ع) را به یاد سیلی رخسار زهرا(س) بریزم خونشان بر خاک صحرا تجلی کرده روح مجتبایت به جسم قاسم نو کدخدایت پدر می خواست نماید بر تو امداد مرا در کربلای تو فرستاد ... @shalamchekojaboodi
چند ماه پیش که فیلم تشییع سعید را می دیدیم، یک نفر با اورکت سبز رنگ توجهمان را جلب کرد و خواستیم بدانیم ایشان چه کسی هستند و آیا خاطره ای از سعید دارند؟! ولی متاسفانه طولی نکشید که با خبر رحلت این برادر بزرگوار مواجه شدیم و هر بار خواستیم این خبر را در کانال قرار دهیم قسمت نشد تا اینکه امروز عکس ایشان با لباس مشکی و لقب خادم الحسین(ع) ما را واداشت تا آن را در کانال قرار دهیم. کأن باید ایام محرم ایشان را یاد می کردیم. هدیه به روح خادم الحسین(ع)؛ که ۲۴ اردیبهشت امسال به رحمت خدا رفتند @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حالیکه تابوت سعید در حلقه‌ی خانمها قرار دارد، ایشون (مرحوم حاج احمد رضایی) وسط حیاط خانه‌ی پدری سعید در حال صحبت‌ کردن هستند و بقیه گریه می کنند. اگرچه صدای میکس شده‌ی روی فیلم خالی از لطف نیست ولی کاش فیلم خام موجود بود تا صداهای اصلی را می شنیدیم. ‌
سال سوم راهنمایی (حدودا ۱۳، ۱۴ ساله) بود که گفت از طرف مدرسه قرار است یک هفته اردوی دیدن از مناطق جنگی ببرند. پدرش راضی نبود می‌گفت حالا جنگ است برای چه باید بروی اردوی مناطق جنگی؟! بنشین درسَت را بخوان. تو بچه هستی، آنجا به چه دردی می خوری؟! ولی من راضی بودم می‌گفتم حالا صلاح خدا هرچه باشد همان می‌شود. اگر آدم بخواهد بترسد از اینکه چه می‌شود یک وقت ممکن است همین جا هم که باشد اتفاقی برایش بیفتد. پدرش به من گفت پس خودت هم با او برو، رفتم اداره آموزش و پرورش و به مسئولشان گفتم من هم می خواهم با پسرم بیایم، گفتند خانم نمی‌شود شما بیایی. بالاخره بدون اجازه پدرش رفت.‌ آن یک هفته برای من یک ماه گذشت. خیلی نگران بودم که نکند طوری بشود. وقتی هم برگشت پدرش از دستش ناراحت بود و گفت چرا بی اجازه رفتی؟! اما اردوی مناطق جنگی رفتن همان و هوایی شدن همان... راوی: ___________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
داشتم صدای سعید را که دیروز بارگذاری شده بود گوش می‌کردم، رفتم روی لینک: من که زائر کرببلایم با عکس بالا مواجه شدم. جالب بود که در این عکس فقط دو صورت دیده میشه برای اولین بار علاوه بر سعید، ناخودآگاه چهره برادر رضایی برام جلوه کرد. چیزی نگذشت که با پیام آخر کانال مربوط به ایشون مواجه شدم. خداوند روح هر دو عزیز را شاد کنه و میهمان شهید کربلا باشند، ان شاء الله🤲🤲 @shalamchekojaboodi
اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه‌السلام ) https://eitaa.com/sobhehoseini
شعر حضرت علی اصغر(ع) حسین آمد به میدان شهادت حقیقت داشت با بابا رقابت به روی دست خود قنداقه ای داشت نه قنداقه که باغ لاله ای داشت نموده روی خود را سوی لشگر بگفتا با عدوی نابرابر بگیرید از من و خوابش نمایید نه خوابش بلکه سیرابش نمایید عدو بگرفت و در خوابش نمودند نه خوابش بلکه سیرابش نمودند نوک پیکان به حلق اصغر(ع) آمد نه تا نوک، بلکه تا بیخ پر آمد صدای ناله ای آمد به گوشم که یارب من‌ حسین گلفروشم گلم پرپر شد از تیر سه شعبه ندای گل دگر آرَم ز خیمه الهی بین که اصغر رفته از هوش گلویش پاره شد از گوش تا گوش خدایا مادرش در انتظار است کند آوا که خالی گاهوار است @shalamchekojaboodi
یکی از خاطره های من با آقا سعید بر می‌گرده به اوایلِ بعد از جنگ که در نماز جمعه تهران شرکت می‌کردند. چهارراهی در داخل دانشگاه تهران بود که گردان‌های لشگر هر کدام یه جایی برای خود داشتند و بعدها به چهارراه دیده بوسی مشهور شد. دلیلش هم این بود که دوستان بعد از نماز جمعه در آنجا همدیگر را می دیدند و روبوسی می کردند. من در مقری که رزمندگان گردان حمزه همديگر را می دیدند خدمت آقا سعید رسیدم و سلام و احوال پرسی کردم ولی دیدم زیاد تحویل نگرفت، خدایا چی شده؟ گفتم سعید جان طوری شده؟ سعید یه طوری که من ناراحت نشوم گفت مجتبی می‌دونم این شلوار خیلی بهت می‌یاد ولی در شأن یه نوکر امام حسین(ع) نیست. نکنه به این تیپها عادت کنیم و ما را از پوشش لباس ساده و بسیجی دور کنه. من اون زمان ۱۸، ۱۹ ساله و تقریبا سال آخر مدرسه ام بود. یه شلوار مشکی نسبتا تنگ پوشیده بودم که از نظر آقا سعید مناسب نبود‌. گفتم خب از این لباسهای بسیجی ندارم چی کار کنم؟ آقا دلتون نخواد بعد از نماز جمعه به همراه سعید رفتیم خونه شون، یه پیراهن خاکی و یه شلوار شش جیب بهم داد که عاشقش بودم‌ و با یه اورکت بسیجی که خودم داشتم می پوشیدم. برای سعید لباس ساده و بسیجی پوشیدن تا جایی اهمیت داشت که روز عقدش هم که رفته بود محضر حضرت آقا تا خطبه عقدشون توسط ایشان جاری بشه با همین لباس بسیجی رفته بود. راوی؛ آقای مجتبی ______ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مثل مصطفی
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ بعد از شهادت آقا مصطفی موبایلشون رو باز کردم دیدم چقدر عکس از فاطمه خانم و آقا محمد علی دارن. و برای من جالب بود که با اینکه حافظه موبایلش کم بود این عکس ها رو پاک نکرده بود. این عکس هم یکی از عکس های موبایل آقا مصطفی بود. روزی که خداوند به ما آقا محمد علی رو هدیه دادند همیشه به آقا مصطفی میگفتم : چرا خدا منو اینطور امتحان کردن روز ولادت حضرت علی اصغر به من پسر دادن من با این بچه ظهر عاشورا چه کنم ؟ چطور به این بچه ظهر عاشورا آب بدم ؟ الحمدلله خداوند تقدیر رو جوری رقم زدند که شب عاشورا خبر شهادت آقا مصطفی رو دادن و روز عاشورا خونه ما عاشورایی بود ومن نتونستم خیلی به آقا محمد علی رسیدگی کنم. @mesle_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه‌السلام ) https://eitaa.com/sobhehoseini
شعر حضرت علی اکبر(ع) بپاخیز ای علی اکبر جوانم که تو بودی همه روح و روانم علی جان من ز رویت شرمسارم که قدری آب در لشگر ندارم صدای آب آبت را شنیدم به سختی خویش را اینجا کشیدم تو بر کام شهادت تشنه بودی نه بر آب روان لب تشنه بودی فدای این قد و بالای نازت خدا کرده عزیز و سرفرازت کنون لب وا کن و با من سخن گو ز پیروزی ما با اهرمن گو به پیش لشگر دشمن تو مگذار که بابای تو گردد مضطرب حال @shalamchekojaboodi
‌ دیشب همین موقع بعد از هیئت رفتم مداحی محمدرضا بذری رو دانلود کردم و متنش رو هم کپی کردم و خواستم از روش شعری برای سعید درست کنم، ولی بی‌خیال شدم. تصادفا امروز غروب که کانال رو باز کردم دیدم همون مداحی بارگذاری شده گفتم شاید خودش میخواد🤔 لطفا با آهنگ شعر حاج محمدرضا بذری بخونید: مثلا تو هنوز هستی مثلا تو شهید نیستی مثلا تو صدااام کردی هی تو گفتی نَنَه جووونم مثلا تو رو خواب دیدم توی خواب چه باحال دیدم مثلا رضا برگشته سعیدم پی اون رفته شدم آره خیالاتی مثلا تو به من گفتی توو شلمچه کجا بودی؟! من با خنده جواب میدم جوابت رو با حال میدم مثلا همه جمعیم و می‌رویم با موتور حرم بعدشم می‌رویم هیئت مثلا تو میوونداری تو داری دو دمه میدی مثلا تو یه آب خواستی یه نیم جرعه تو آب خوردی یه ماااادر وقتی سعید رو نبینه هر جا بره انگاری اون رو می‌بینه یه ماااادر وقتی صداش رو شنیده میگه اینه این سعیدم چه شیرینه بابایی سعید، بیا بشین کنار ما دلتنگ توایم شهید سعیدِ یار ما دستت رو بزار به روی دلِ زار ما بابایی سعید بابایی سعید❤❤❤ @shalamchekojaboodi