هدایت شده از شمس (ساقی)
#حجاب
کی طلا با مس ، برابر میشود؟
کی خزف همسنگ گوهر میشود
بی حجابی ، عامل ویرانی اَست
غنچه چون خندید پرپر میشود
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#حجـــاب
اهل سـیرت ، با حجـــابِ نـــاب میآید برون
اهل صــورت ، عـــــاری از آداب میآید برون
بـی حجـــابی ، عــامــل لاقیــدی انسـان بُـوَد
غرب_مَسلک، بـی حجــابِ ناب می آید برون
تــا نمــایـد دلبـــری ، بــر دیــدههـای بلهــوس
گــاه حتـی بـا لبــــاس خــــواب میآید برون
فصـل گــرمــا چکمــه پوشد تا کند جلب نظر
در زمسـتان ، پـــای بیجـــوراب میآید برون
چون نـدارد مشـتری و هست بــازارش کساد
خود بــدون بــانــگِ دق البــــاب میآید برون
تـا کنـد جــادو جــوانـان را درین عصر فریب
بـا طلسم و رَمْـــل و اُسطــرلاب میآید برون
حسن صـورت را یقیناً حاجت مشّاطه نیست
زشـترو ، با وسمــه و سرخــاب میآید برون
چون ندارد جــلوه ، سیمـای کـریـهِْ بدسرشت
بـا قـــر و اطـــوار و بـا میکـــاب میآید برون
غنچـه تا پیچیده باشد در امـان است از گزند
چیــده گردد ؛ تا ز پیـچ و تـــاب میآید برون
مــوج ویــرانگــر به روی آب جــولان میدهد
قعــر دریــا ، گـــوهـــر نـــایـــاب میآید برون
آسمــان عشــق را نـــازم کــه در شــام ســیاه
اختــری تـابنـــده چون مهتـــاب میآید برون
از بـرون گشتن سخـن، آمد اگر در این مقــال
هر کسی امــروزه از یک بـــاب ، میآید برون
گفتــم این را تـا بــدانــی هر که دارد کاسـتی
بـا هــرآنچــه میکنـد ایجـــاب ، میآید برون
ذات نیکــو عـاقبـت ، انسان بـه بـــار آرد ولی
از دل بــی مــــادران ، نـــابـــاب میآید برون
گر معلــم را نبــاشد خــوی صــدق و راسـتی
از کــــلاس درس او ، کــــــذّاب میآید برون
(ساقیا) آنکس که نوشد بادهای از جام عشق
کـــوه غـــم باشد اگـر ، شــاداب میآید برون
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا عَلِی بْن موسَی الرّضاء)
#اذن_دخول
حضرت خـــورشـــید! ســـلامٌ علیـک
آیــت تــــوحـیــــــــد! ســـلامٌ علیـک
خــاک نشــین حـــــرم خـــواهــــرت
حضرت معصـــومـهی جـــانپـــرورت
زائــــر درگــــاه شمـــا از قـــــم است
خسته و درمانده و سردرگــــم است
آمـــده تـــا بــوسـه بـه خــاکـت زنــم
بــوسـه بــه آن درگـــــه پــاکـت زنــم
مــــادرمـــم آمــــده مهمـــــان توست
چـرخ نشین آمــــده حیــــران توست
هســت مــــریـــض از ره دور آمــــده
والـــه و شــیدا بــه حضـــور آمــــده
تــا که زنـــد بــوسـه ضـــریـــح تو را
ورد زبـــانــش شــــده دایـــم رضــــا
اذن دخــولــش بـــده بیمـــار تـوست
والــه و شـــیدا و گـــرفتـــار تـوست
اذن دخـــولـــم نـــدهـــی وای ِ مــن!
گــوش فلـک ، کــــر کنـــد آوای مــن!
ای کــه خطـــابخـش همـــه عـــالمی
ســرمـــــهی چـشمــــان بنــــی آدمی
راه بــــده بـــر مـــنِ بــی پـــا و ســر
کـن دمـی از عــاطفـــه بـر مــن نظــر
آمــــدهام تـــا کــه نگـــــاهــــم کنــی
عفـــو و کـــرم توشهی راهــــم کنــی
عبـــد گنـهـکــــار خـــــدایــــم اگــــر
مـرتکـب جـــرم و خطـــایــــم اگــــر
چونکـه پــریشــانــم و درمـــانـــدهام
مضطـــرب الحـــالــم و شـرمنـــدهام
ضـــامـــن من بــاش بـه درگـــاه حق
تـا کـه کنــم عـِـــلم و عمـــل منطبـق
ضـــامـــن آهـــوی خــــراسـان تـویی
روز جـــــزا ، شـــافــــع انسـان تـویی
گرچـه شکسـتهست مــرا بــال و پــر
نیست مـــرا جـــز تــو امیـــدی دگــر
بـــاز بگـــویــم بــه هــــزاران امیــــد
ای که مـــرادی تو و من هم مـــریـــد
حضــرت خــورشــید! پنـــاهـــم بـده
گرچـه ســــیهروی ، تــو راهــــم بـده
ای کـــه تــو داری ز دل مـــن خبـــــر
نــــزد خـــــدا آبــــرویــم را ، بخـــــر
گرچـه خـــــدا مَحــــرم دلهـــا بــوَد
عـــالِــم کـــل بــر همـــه دنیــــا بــوَد
واســط خیــری چــو بـــه درگـــاه او
خیـــر مــرا خـــواه و بــه او بــازگــو
قفـــل مـرا نیست به جـــز تــو کلیــد
نیســتـم از درگـــــه تــــو ، نــاامیـــد
قفــــل مــرا ، بــا نگهــی بـــــاز کـــن
مظهــــر اعجــــازی و اعجــــاز کـــن
(ساقی) هشــتم بـده جــــام مــــراد
جـــان تـــو و جـــان امــــامِ جــــواد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1388 ـ مشهد مقدس
eitaa.com/shamssaghi
به یاد مادر مرحومم صلوات
#حــلول_ماه_ربیع_الاول_مبارک
ماه ربیــع الاول آمد چون بهــاران
یارب بده پاداش و مزد سوکواران
صحت، سلامت، تندرستی مــداوم
با سربلنــدی ، در مسـیر روزگــاران
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
#مـــاه_ربیـــع
مژده اِیدوست! که مـاه غــم و ماتم طی شد
مــاه غمبـــار صفـــر ، بعـــد مُحـــرّم طی شد
شــد حـــلول مَــــهِ نـــــو ، مــــاه ربیــــعِ اوّل
مــاه دلخـــون شدن حضرت خــاتـم طی شد
مــاه جـــانبـــازی و شـوریـدگـی و شــیدایـی
مــاه انـــدوه خـــــداونــــد معظّــــم طی شد
مــاه سقـــای علمـــدارِ شکسـته پـــر و بــــال
که شد از زین به زمین قامت او خم طی شد
مــاه هفتــاد و دو پــروانـهی آغشته به خون
گـِـــرد ســـالار شهیــــــدان مُحــــرّم طی شد
مــاه قــــرآن ، بـه سـرِ نیـــزه تــــلاوت کردن
که نخواندهست کسی در همه عـالم طی شد
مــاه جـــاری شـدن خـــون خــــدا ، ثـــارالله
خــونبهــــایـی خــــداونـــد مُکــــرّم طی شد
مــاه آوارگــــی آل علــــی (ع) ، در ره شـــام
که به لب آمده جـان، از ستم و غــم طی شد
مــاه بیـــداد یــــزیــد و عمــــر و ابـن زیـــاد
کـه جهیــدند بـه غـــرقـــاب جهنــم طی شد
مــاه یـاغــیگــری شِمــر و سَــنان و خـولـی
آن سه بیرحم و سه ملعون مُجسّم طی شد
بسکه غــم دید رسول از صَفـر و ماه حــرام
مـژدهاش باد، که غـــمهــای دمــادم طی شد
(ساقیا)! مــاهِ ربیـــع است ، بــِده جــام مراد
که دگر، مـاه غــم و غصّــه و مــاتـم طی شد.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1392
@shamssaghi
#نهال_عاطفه
اگرچه فصل خزان است دل، بهاری کن
ز مردمان تهیدست، غمگساری کن
خزان گرفته اگر باغ مهربانی را
نهال عاطفه بنشان و آبیاری کن
عبوس و غمزده چون جغد شوم، خیره مشو
سُرور و هلهله چون بلبل و قناری کن
جهان فنا و نمانَد اثر پس از رفتن
بقا اگر طلبی؟... کار ماندگاری کن
بگیر دست نیاز ِ نیازمندان را
به قدر همت خود، چارهی نداری کن
غرور و خودسری و جهل کن برون از سر
چو شاخهی ثمر، افتاده خاکساری کن
ز فرقههای ریاکار و حیلهگر بگریز
به حال خویش وگرنه نشین و زاری کن
مباد، آنکه شوی غرّه در سرای فنا
نگاهِ عبرت و تدبیر، بر مزاری کن
ببین کسان بزرگی که خفتهاند به خاک
به خویش، آی و سپس فکر رستگاری کن
مقاومت مَده از دست در مصالح خلق
مدد بگیر ز یزدان و، پایداری کن
اگر که چشم تهاجم به خاک مُلک افتاد
به خون خویش ازین مُلک پاسداری کن
برای عبرت آیندگان، به خاک وطن ـ
هرآنکه چشم طمع داشت را فراری کن
بِدم به صور عدالت به دفع ظلم و ستم
به نفع مَردم محنتکشیده؛ کاری کن
به واژگان نفسی دِه، به اعتلای بشر
به جسم شعر، نفس بخش و شهریاری کن
درین زمانه که اندوه، میکند بیداد
ز خیل غمزدگان نیز غمگساری کن
که امتحان الهیاست در چنین ایام
به کار نیک ز خود رفع شرمساری کن
اگرچه خشک شده این زمانه چشمهی مِهر
بیا به چشمهی خورشید، مِهر جاری کن
چون امتیاز بشر در وفا و احسان است
به مِهر و رأفت خود، کسب اعتباری کن
چو خستهدل شدی و ناامید؛ چون ایوب
خدای را به نظر، آر و بردباری کن
زدا غبار غم از دل به همّت (ساقی)
ز جام دولت وی چارهی خماری کن
اگرچه قافیه ایطا شدهاست و تکراری
به رغم پرده دران نیز، پردهداری کن!
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
(صَلّی الله عَلَیكَ یا اَبا عَبدالله)
#ساقی_کوثر
ای دل بیا با عشق مولا پر بگیریم
تا افسر آزادگی ، بر سر بگیریم
آری به دل ، مِهر حسین بن علی را
از کودکی با شیر ، از مادر بگیریم
درسِ جوانمردی و صبر و بردباری
از مکتب شیر خدا حیدر بگیریم
رمز بزرگی را ، اگر چه ناتوانیم
باید از آن شِشماههی اصغر بگیریم
شور و شهامت را ز دوران جوانی
از شیرمَرد کربلا ، اکبر بگیریم
دلدادگی ، فرمانبری و جان نثاری
تا مرز جان، از مالک اشتر بگیریم
حق گفتن و تبعید را با جان خریدن
باید به رسم مَردی از بوذر بگیریم
حق ضعیفان را به فرمان خداوند
از ظالمان با تیغهی خنجر بگیریم
در نردِ عقل و عشق، بايد بیمحابا
با مهرهی دلدادگی، ششدر بگیریم
سر تا بپا گر سوختن در مجمر عشق
ققنوس آسا جان ز خاکستر بگیریم
از جذبهی مِهر درخشان ولایت
نوری بِه دل رشک مَه و اختر بگیریم
امّیدوارم روز محشر ، از مِی عشق
جامی ز دستِ (ساقی) کوثر بگیریم
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1369
eitaa.com/shamssaghi
"هوالعادل"
#مرگ_مهسا_امینی_و_اعتراضات (1)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
اَلظُّلْمُ ثَلاثَةٌ: فَظُلْمٌ لايَغْفِرُهُ اللّه وَ ظُلْمٌ يَغْفِرُهُ وَ ظُلْمٌ لايَتْرُكُهُ، فَأَمَّا الظُّلْمَ الَّذى لايَغْفِرُ اللّه فَالشِّرْكُ قالَ اللّه : «إنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» وَ أَمَّا الظُّلْمَ الَّذى يَغْفِرُهُ اللّه فَظُلْمُ الْعِبادِ أَنْفُسَهُمْ فيما بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الظُّلْمَ الَّذى لا يَتْرُكُهُ اللّه فَظُلْمُ الْعِبادِ بَعْضُهُمْ بَعْضا؛
ظلم سه قسم است: ظلمى كه خدا نمىآمرزد، ظلمى كه مىآمرزد و ظلمى كه از آن نمىگذرد، اما ظلمى كه خدا نمىآمرزد شرک است. خداوند مىفرمايد: «حقا كه شرک ظلمى بزرگ است» و اما ظلمى كه خدا مىآمرزد، ظلم بندگان به خودشان ميان خود و پروردگارشان است. اما ظلمى كه خدا از آن نمىگذرد ظلم بندگان به يكديگر است.
"نهج الفصاحه، ح 1924"
(علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.)
درگذشت دختر هموطنمان مرحوم (بانو مهسا امینی) با فرضیهی مرگ به علت بیماری و یا قتل غیرعمد توسط برخورد خلاف شرع و قانون مأمورین گشت ارشاد و یا هر عنوان دیگر که البته باید توسط کارشناسان و مسؤولین امر پیگیری و اطلاعرسانی شود بهانه و موجب شد تا ملت رنجدیده که دیگر تاب و تحمل گرانیهای روزافزون همهجانبه و مشکلات اقتصادی را ندارند و به ستوه آمدهاند لب به اعتراض و شکوه باز کنند و مسلماً دشمنان نظام هم از این فرصت سوء استفاده کرده و در جمع معترضان ظاهر شدهاند که باید به آنها نیز پرداخت.
مجدداً تأکید میکنم که یقین دارم مرگ این دختر هموطن صرفاً موجب شد تا آتش زیر خاکستر شعلهور شود و با عنوان اعتراض به #حجاب_اجباری بهانهای به دست معترضان و همچنین دشمنان دهد اما اصل مشکلات را نمیتوان کتمان کرد که یقیناً اعتراض مردم به حجاب نیست بلکه همان مشکلات اقتصادی است هرچند عدهای ذاتاً به بیحجابی و بیبند و باری گرایش دارند که باید بدانند ایران یک کشور اسلامیاست نه لیبرال دموکراسی!.
مسلماً هیچ یک از هموطنان راضی به خشونت طرفینی نیستند اما بیتوجهی مسؤولین امر موجب شده تا با چنین واقعهی ناهنجار و ناخوشایندی مواجه شویم.
شکی نیست که غربنشینان ضد انقلاب و مزدوران غرب همیشه در تلاش ضربه زدن به نظام هستند اما اگر در داخل چنین مشکلاتی وجود نداشته نباشد چگونه میتوانند به اهداف پلید خود دست یابند و موجب اغتشاش و تقرقه و خونریزی هموطنان شوند؟ که به قولی" "ز هر طرف که شود کشته سود دشمن هست."
ضمنا اینکه مأموران پلیس برای همهی ملت محترم و عزیزند زیرا امنیت جامعه را در حد توان مدیریت میکنند و جای قدردانی دارد؛ اما من به عینه برخوردهای نامناسبی از بعضی مأمورین پلیس و شهرداری در مواجهه با افراد را دیدهام و گاهی ورود کردم جهت تذکر خصوصاً در برخورد مأموران سدّ معبر شهرداری که متأسفانه عدهای از آنها فاقد شرایط لازم در انجام امور محوله هستند برخوردهای بسیار تند و زننده و غیر انسانی را دیدهام لذا اگر بخواهیم کلاً گارد بگیریم و چشم بر مشکلات موجود ببندیم و همهی معترضان را که عدهی کثیری از کل افراد جامعه را تشکیل میدهند، آشوبگر بخوانیم یعنی عامدانه پا بر حقایق گذاشتهایم و درد و مشکلات مردم، که در اصل خانوادهی بزرگ این نظام هستند با نادیده گرفتن کماکان بیشتر خواهد شد و اینگونه سلامت مسؤولین نظام را زیر سؤال خواهد برد.
شجرهی طیبهی نظام جمهوری اسلامی که با خون هزاران شهید آبیاری شده را چه کسانی میخواهند به خزان بنشانند جز مسؤولین فاسد و اختلاسگر و لامذهبی که با اهداف شیطانی و زیادهخواهی به بدنهی نظام نفوذ کردهاند یعنی همانهایی که میلیاردها خورده و برده و محاکمه نشده و بعضاً هنوز هم سر کار هستند واقعاً چرا با این ابرخائنان و دزدان اقتصادی برخورد جدی و علنی نمیشود؟؟؟.
آیا مسؤولین محترم سه قوه، صدای اعتراض ملت شریفی که تاکنون متحمل رنج و مشقت حاصله از تبعیض، بیعدالتیها و تورم روزافزون و ... شدهاند را چگونه خواهند شنید که معترضان متهم به آشوبگر نشوند؟ آیا چه فرصت و تریبونی به معترضان داده شده است؟
چرا نباید با صراحت با اختلاسگران که در واقع مسبب بیعدالتیها و گرانیهای طاقتفرسا هستند برخورد جدی شود و اموال به تاراج رفته به خزانهی کشور برگردد و به عدالت مصرف شود و این شکاف طبقاتی را پوشش دهد.
چرا همهی شعارهای انتخاباتی چون همیشه در حد همان شعار باقی مانده است و بر مشکلات عامهی ملت شریف نیز افزوده میشود مگر عمر یک انسان چقدر است که پس از 43 سال که از پیروزی انقلاب میگذرد هنوز عدالت اجتماعی که از اهلاف انقلاب بود؛ اجرا و محقق نشده است؟!
آیا مگر میشود ملتی که مردانه پای نظام و آرمانهایش ایستاده است اما اکثریت دچار مشکلات عدیدهی پدیدهی فقر شدهاند را نادیده گرفت و بهراحت از آن عبور کرد؟
ادامه : 👇
#مرگ_مهسا_امینی_و_اعتراضات (2)
بیکاری عدهی زیادی از افراد و گرانی مایحتاج روزانه، گرانی مَسکن و اجاره بها ، (که بدون رسیدگی مسؤولین امر رها شده)، گرانی خودرو و به تبع آن گرانی تعمیرات و لوازم یدکی و همچنین عدم استطاعت مالی که توان یک زندگی بیدغدغه را از خانوادهها و شرایط ازدواج جوانان را سلب کرده کم معضلی نیست.
بالاخره کسانی این مشکلات را درک میکنند که به این معضلات دچارند و مسلماً عدهای خاص که مرفه هستند و به نوعی و به طرقی از امکانات لازم برخوردارند نمیتوانند درد این قشر ضعیف اجتماع و نیازمند را بفهمند.
فقر در هر جامعهای موجب سرخوردگی، بیایمانی و بزهکاری و فساد میشود که اکنون آمار فساد و بزهکاری مستنداً بسیار بالاست و جامعهی اسلامی را به مخاطره انداخته و امنیت شهروندان را سلب کرده است خصوصاً سرقت اتومبیل و موتور و موبایل و حتی در بعضی از مناطق سرقت سیمهای برق، لامپهای آویز بیرون از ساختمانها و... همه از تبعات فقر است.
من چون با جوانان خصوصاً قشر تحصیلکرده و اهل هنر، سر و کار دارم و خود نیز پدر دو فرزند ذکور هستم که تقریباً از سن ازدواجشان گذشته هرچند اعتراضی ندارند و از سلامت هر دوشان بحمدالله راضی هستم و خوشبختانه هر دو معلم و متعهد هستند و در تلاش برای بهبود اوضاع خود و جامعهاند اما در کل درد چنین عزیزانی را درک میکنم و حقیقتاً نمیتوانم دیگر پاسخی منطقی بدهم به دردمندانی که شکوه میکنند از روزگار خود که بنوعی دچار مشکلات هستند.
اکثر جوانان اجتماع در تمام شهرها به علت مشکلات مذکور دچار سرخوردگی، کم عقیدگی و تردید شدهاند.
ای کاش اگر دلسوز این نظام مقدس هستیم و احترامی برای خون شهدای گرانقدر قائلیم مشکلات را منطقی ریشهیابی کنیم و صرفا شعار انقلابی و تندروانه ندهیم که بیش از پیش موجب نارضایتی هموطنان را رقم بزنیم که خیانت به انقلاب و خون شهیدان است.
عدهای معدود گمان میکنند این نظام صرفاً ارث آبا و اجدادیشان است و کسانی که لب به اعتراض میگشایند هیچ حقی در این نظام ندارند و گویی در هشت سال دفاع مقدس فقط ایشان حضور داشتند زیرا از بس در محافل حضورشان را در جبههها علم کرده و به رخ کشیدهاند خودشان نیز چنین باوری دارند.
کمی انصاف داشته باشیم اگر واقعاً شیعهی مولا علی علیهالسلام هستیم با برخوردهای حق بهجانب و متهمکردن هموطنان تیشه به ریشهی همدیگر و نظام ارزشمندی که متأسفانه نااهلان به آن رسوخ کردهاند نزنیم. *
* امام راحل (ره) :
"نگذراید انقلاب دست نااهلان و نامحرمان بیفتد."
"و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین"
التماس دعا :
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
(اَللّٰهْمَّ عَجّلْ لِوَلٖيِكَ الْفَرَج)
#مدح
#امام_زمان
#شعر_انتظار
#مهدی_موعود
(شکیبِ جان)
غزال چشم تو ایدوست! چون کُشد ما را
چگونه دل نبَرد ، دلبران رعنا را
به یک کرشمه، دلی را اسیر خود داری
منیژه، لیلی و شیرین و ویس و عذرا را
به چاهِ عشق، کِشی یوسف پیمبر را
که زیر پا نهد از عاشقی، زلیخا را
غبار کوی تو چون مُرده... زند میسازد
چه حاجت است به عالم، دم مسیحا را
به جمکران وصالت، نهادهام چون دل...
کجا نیاز به دیر است یا کلیسا را
به کشف یار ندارد نظر به وادی طور
اگر که جلوه نمایی به نظره موسا را
رسد به پای تو گر دست انتظار امشب
دهم به شوق وصالت تن و سر و پا را
به تشت عشق بِبُرّند اگر سرم هرگز
غمم مباد و کنم اقتدایْ ، یحیا را
شرار فتنهی سودابه را به جان بخرم
سیاوشانه بسوزند اگر مرا ، یارا
به رهنِ می، دهم این خرقهی ریا امشب
که هیچ خرده نگیرند شیخ صنعا را
بلندپایهتر از وهمی و خیالستی
که بال اوج، بگیری ز عقل و عنقا را
معادلات جهان، سخت میشود هر دم
بیا و یکشبه خود حل کن این معما را
بیا و بر دل شوریدهام، نگاهی کن
که وقت، تنگ و نشاید طلوع فردا را
اگر به ماهِ جمالت نگاه من افتد
ز شعشعات نگاهت شوم جهان آرا
به انتظار نشینم چو جمعه های دگر
خدا کند که بیایی به رسم دیدارا
مپوش ما جمالت به پردهی گیسوی
بزن کنار ز رخسارهات، چلیپا را
«دلم قرار نمیگیرد از فغان، بیتو»
شکیبِ جان! نظری... جان ناشکیبا را
به حجلهگاه وصالت نشستهام یک عمر
بزن به چنگ ترنّم، نت نکیسا را
زمانه تلخی هجرت، از آن به کامم ریخت
که عرضه مختصر افتاده این تقاضا را
کنون که هست تقاضای جلوهگاه وصال
تو هم به گوش کرامت، شنو تمنا را
«نفس شمار به پیچاک» انتظار توایم
بیا که جان به لب آمد قلوب شیدا را
مَجال از تو نوشتن اگرچه بسیار است
ولی بس است همین واژه های گویا را
قلندرانه سرودم گر این غزل امشب
تو هم به رسم سلیمان، نظر نما ما را
قصیدهوار اگر این غزل به شعر نشست
به وصف تو طلبد، بلکه مثنوی ها را
به کوی میکده آوارهایم و سرگردان
بریز (ساقی) عشاق! جام مینا را
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1394
eitaa.com/shamssaghi
"شهادت امام حسن عسکری تسلیت باد"
#آتشی_در_خَرمن
از سپاه کینه توز بادِ قهرِ آذری
شد خزان نخل تنومندی ز باغ حیدری
آذرخش خانمانسوز فلک زد از جفا
آتشی در خَرمنِ جان امام عسکری
ماہِ تابان سماواتِ امامت، در مُحاق
شد به پشت تیرہ_ابر گنبد نیلوفری
گرچه خفاش از حسد خواهان تاریکی بوَد
آفتاب اما همیشه میکند روشنگری
سایهاش کوتاه اگر شد آن امام دادگر
میکند پورش پس از او عالمی را سَروری
مهدی آن موعود قائم، حجت ثانی عشر
در امامت شد نگین خاتم انگشتری
آنکه مَهرویان عالم، گشته محو طلعتش
آنکه صد یوسف بوَد بر ماهِ رویش مشتری
آنکه عرش و فرش عالم در کف فرمان اوست
با عنایات خداوندی به چرخ چنبری
منجی خلق جهان و رهنمای مسلمین
که جهانی را نماید تا قیامت رهبری
در حکومت بی بدیل و در عدالت بیقرین
پادشاهان را سزد نزدش به امر چاکری
نحسی گردون بوَد در طالع بد اختران
مَرد حق را نیست در عالم بجز نیک اختری
افتخار شیعیانی، ای امام منتظر...!
«قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری»
زآنکه با لطف خدا ای صاحبِ عصر و زمان!
مِهر تو در خون ما آمیخت، شیر مادری
ای خوش آنروزی که میگردی عیان در بین خلق
ای خوش آن چشمی که میبیند تو را با دلبری
ای خوش آن وقتی که میآیی به تیر انتقام
قلب دجّال و ستمکاران عالم میدری
میکنی یکسر جهان را پاک از ظلم و فساد
چونکه میگیری به دستت ذوالفقار حیدری
حالیا با سینهای اندوہ و روحی دردمند
میسُرایم این سخن را با پریشانخاطری
تا کنم عرض ادب، بر پیشگاہ آن امام
هم کنم پرواز در حال و هوای شاعری
نیک دانم خالی انبانم بدون لطف تو...
ایکه با یک غمزہ صدها بهْ ز من میپروری
(ساقیِ) غم زهر ماتم ریخت در جامت اگر
تسلیت گویم تو را یا حجة بنِ العسکری!
دست ما خالی، ولی مشتاق دیدار توییم
کاش میشد لحظهای بر چاکرانت بنگری
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
#چـــرا ؟
در آن وقتی که انسان، غافل از پندار میگردد
مصيبت، حاصل از یک مشت تا خروار میگردد
بدون فکر، انسان را نباشد مایهی تدبیر
که روح آدمیت در تنش، بیمار میگردد
اگر دستش رسد روزی به میز کوچکی بينی
علیٰ رغم رفاه خلق، خلق آزار میگردد
بصورت شكل انسان است و در سيرت بود حیوان
كه از درّنده خویی همچنان كفتار ميگردد
رفيق مردم و همدست دزدان است و بدکیشان
ولیکن از خباثت، روبَهی مکّار میگردد
به جاى آن كه دستی بر سر مردم كشد اما
علی_رغم هزاران وعده، بدکردار میگردد
چه زيبا گفت آن شاعر كه شعر ناب او هر دم
چو میخوانم مرا انديشهای بيدار میگردد
«چرا وقتی كه راه زندگی هموار میگردد
بشر تغيير حالت میدهد خونخوار میگردد»
ولی بیشک اگر بالفطره آدم باشد و انسان
ز مكر و حقهی اهريمنی بيزار میگردد
سليمان نبی و حشمتش بنگر كه با ديوان
بر استیلای انسان، وارد پيكار میگردد
بیا بنشین دمی با (ساقی) دلخون که از جامش
هرآن کس، تر کند لب... تا ابد هشیار میگردد.
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
1386
eitaa.com/shamssaghi
#حجاب
آنکـه تبلیــغ فســاد و بـیحجـــــابی میکند
خود گمـــان دارد که دارد انقــــلابی میکند
مثــل آن لبتشـنهای باشد که از درمـانـدگی
خویش را دلخوش به رؤیای سرابی میکند.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
#حجاب
عفت و عصمت بوَد در زیر قاب روسری
چادر زن چون صدف باشد برای گوهری
بیحجابی کی بوَد آزادی و آزادگی ؟
بلکه این دامیست بر پای زن بی روسری
غنچه تا پوشیده باشد در امان است از گزند
چون شکوفا میشود؛ چیده شود با خنجری
خنجر گلچین بوَد چشمان هیزی که تو را
میدَرَد چون از حجاب آیی برون در معبری
گرچه باشد مشکلات اما نمیباشد مباح
تا شود رد دختری از عفتِ خود سرسری
پاسداری از حجابت کن اگر که در عمل
رهروِ زهرای اطهر (س) دختر پیغمبری
آفرین ای دخترانی که درین شهر شلوغ
رفت و آمد میکنید اما ، بدونِ دلبری
مرحبا ای دختران خوش سرشت و باوقار
ای زنان سرفراز و عصمتِ همچون پری
خواهرم! دانم اگر خواهی ز تیر عشوهها
میتوانی پردهی زهدِ ریاکاران، دری
بلكه میدانم توانی، از ميان بحر شوم
كشتیٍ طوفان شهوت را به ساحلها برى
ای برادر چشم خود درویش کن بر دختران
تا که ناموست شود دیده به چشم خواهری
مَرد هم یعنی وقار و چشمپوشی از گناه
ناجوانمردی، اگر با چشم شیطان بنگری
غیرت زن، کی بوَد در ذات نازنهای پَست
شوکت زن را نگر : در جلوههای مادری
مادری که خود بپای طفل میسوزد چو شمع
تا که فرزندش کند بر عالمی روشنگری
ای همه هستی من، گردد فدای آن زنی ـ
کاینچنین در زندگانی میکند دانشوری
ای به قربان چنین بانو که بیهیچ انتظار
میکند با مهربانی، مادری و همسری
این سخن گفتم که آگاهی دهم از نیک و بد
هم کنم پرواز، در حال و هوای شاعری
یای وحدت، گر نشست اکنون درون قافیه
دار، معذورم! ندارم چون که از آن بهتری
پند (ساقی) را شنو با گوشِ جانت، خواهرم!
کِی خزف، همسنگ گردد در جهان با گوهری؟
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1393
eitaa.com/shamssaghi
#عقرب_جرار
ز بس جور و جفا دیدم ز یار از یار میترسم
ز پستیهای این موجود لاکردار میترسم
رفیقان حقیقی، نور چشمان مناند، آری
ز یاران دروغین ِ خیانتکار میترسم
ندارم باکی از چاهِ سر راهم که هشیارم
ازین یوسففروشان سر بازار میترسم
خیانت سایه افکنده چو اکنون بر سر کشور
ز نقش سایهی خود بر در و دیوار میترسم
ز شیران و پلنگان، جز ابهّت کس نمیبیند
ولی از پستی روباه و از کفتار میترسم
اَلا ای هموطن! مفروش خود را بر سیَهرویان
که آخر میبرندت آبرو ، بسیار میترسم
مشو ابزار دستِ دشمنانِ کشور از خواری!
از آن روزیکه از دستت نیاید کار میترسم
مزن زخم زبان مجروح منما قلب یاران را
که از نیش جفای عقربِ جرّار میترسم
اگر هستی مسلمان پس چرا بیهوده میگویی
از آن کفری که با فعلت کنی اقرار میترسم
لباس انبیا بر تن نمودی عاری از ایمان
ز تلبیس و ریاکاریات از دستار میترسم
ز یارانت ندیدم چون به غیر از کینه و نخوت
ازین رو هم ز یاران و هم از اغیار میترسم
چه زیبا گفت صائب ، از گزند دشمن پنهان
درین بیتی که یک دنیاست معنیدار میترسم :
«خطر در آبِ زیر کاه بیش از بحر میباشد
من از همواری این خلق ناهموار میترسم»
اگرچه دشمن انسان بُوَد شیطان، ولیکن من
ز شیطانم هراسی نیست از کفّار میترسم
دوباره فتنه و آشوب در سر دارد این دشمن
که نَه از دشمن و از فتنه، از پیکار میترسم
ز پیکاری که ویران مینماید کشور ما را
اگر روزی بیفتد دستِ استعمار میترسم
اگرچه بیمی از گردن فرازانم نمیباشد
ز دیوار شکسته، وَز زنِ بدکار میترسم
خیانت در دلت چون خانه کرده کن خراب آن را
کز آن وقتی که گردد بر سرت آوار میترسم
چو ریزی آب را در آسیایِ دشمنان دین
ازین نابِخرَدیهای عداوتوار میترسم
ز بس بر گِرد خود گردیدهای عمری عَبث غافل!
به رسمِ دور باطل چون خطِ پرگار ، میترسم
انَاالحقگو شدن سختاست و منصوری شدن آسان
ز حلّاجیّ تو ، نه! از سرت بر دار میترسم
به خود آی و دمی کن چاره تا فرصت تورا باقیست
کزآن روزی که گردد چارهات ناچار میترسم
اَلا یا ایّها الـ(سّاقی) تو خود ما را مدد فرما
کزین ناخورده مِی، مستان خلق آزار میترسم
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
1388
eitaa.com/shamssaghi
(عشق را پــایــدار بـایـد کــرد)
ا࿐❈❁࿐✿࿐❈❁࿐ا
#طبع_بلند
از دورنگــان، فــــرار بــایــد کـــرد
دوری از نــــابکــــار، بــایــد کـــرد
گر که خواهـی رسی بــه عیّـــاران
همـتــی اســـــتـوار ، بــایــد کـــرد
یا چو خـواهـی دلـی به دست آری
سیــنه را بــی غبـــار بــایــد کـــرد
خویشــتن را بــزرگ نتــوان دیـــد
طبــــع را خـــاکسـار بــایــد کـــرد
بــا درشــتی سخــن مگـو بــا کس
اجتــــناب از هـَـــوار بــایــد کـــرد
مثــل عقـــرب مپـــیچ بـر دگــران
تــــرکِ عــــاداتِ زار بــایــد کـــرد
این نصیحت شـنو که در همه جـا
حـــذر از نیش مـــار بــایــد کـــرد
تـــا مبـــادا بـــه صــــید او افتــی
از درشـــتی فــــــرار بــایــد کـــرد
گـــرگِ نخـــوَت ، دَرَد تـو را آخـــر
گـــرگ را در حصـــار بــایــد کـــرد
گر که فـایـق شدی به گــرگ درون
تـــا ابـــد ، افتخــــار بــایــد کـــرد
قطـــرہ قطـــرہ زلال بــایــد شـــد
طبــــــع را ، آبشــــار بــایــد کـــرد
ای پیــــادہ! بـه خـــود مشو غـــرّہ
اقتــــدا ، بــر ســـوار بــایــد کـــرد
راهِ بــســـــیـــار ، پـیــش رو داری
فکــر لیـــل و نهــــار بــایــد کـــرد
در طــریـــق وفـــا ، نمـــا کوشش
دلبــــــری ، ابتکـــــار بــایــد کـــرد
از لــــوَنــــدی و از لجـــاجـتهــــا
نـاگـــزیــر احتـــــذار بــایــد کـــرد
خلـق و خــوی ادب دوچنــدان کن
بــدســری را مهــــــار بــایــد کـــرد
تــا کنی کسبِ نکتـــههای ظــریف
درکِ آمـــــوزگـــــار ، بــایــد کـــرد
در بــرِ اوســـتـاد ، از ســـرِ مِهـــــر
جــان خـود را نثـــار بــایــد کـــرد
گفـت اســـتادِ نکتــــهدان پنــــدی
که بهگوشش ســوار بــایــد کـــرد
طبـــعهــای عقـیـــــم را کــم کــم
لاجــــرم بچـّـــــهدار بــایــد کـــرد
گفتــم اســتاد! گفتــــــهای یعنــی :
بـــذر در شــــورہزار بــایــد کـــرد؟
گفـت : آری بـه لطـف طبــع بلنـــد
عشــق را ، پــایـــدار بــایــد کـــرد
تــا رهــی از خـــزان جــانفـــرسـا
بـــاغ دل را ، بهـــــار بــایــد کـــرد
"عبـــدُوَد" هــای نفس اگـر دیــدی
تکیـه بر "ذوالفـــقار" بــایــد کـــرد
گـر شـدی غـــرّه بر منـــالِ جهـــان
نظـــری ، بـــر مـــزار بــایــد کـــرد
رســــم مــــردانـگـــی و الفـــت را
کسب از هشت و چار بـایـد کـــرد
مشکلی گـر بُــوَد تـــو را بـــا کـس
گر نشد حــل ، گــذار بــایــد کـــرد
گر به رنجـی ز شهـــر و اتبـــاعـش
تــرکِ شهـــر و دیـــار بــایــد کـــرد
ورنـه با کـوچک و بــزرگ به قهـــر
عــاقبــت ، کـــــارزار بــایــد کـــرد
نزد دون خم شدن ز بیخردیست
کــه از آن احتـــــذار بــایــد کـــرد
در تهیــدسـتی از منــاعــتِ طبـــع
خویش را شهـــریــار بــایــد کـــرد
دل مده بر کنشت و مسجد و دیـر
راه حـــق ، اختــــیار بــایــد کـــرد
کنج میخانه (ساقی) از سر صـدق
سجــدہ بـر کــردگــار بــایــد کـــرد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
#هجمهی_تقدیر
بیرون بزن ز خود که دلت پیر میشود
دل پیر اگر شود ، ز جهان سیر میشود
گوشه نشین شود ز غم روزگار سخت
در خود فرو ، ز هجمهی تقدیر میشود
مقراض_حالتی شده از غصه، ناگزیر
با یار ، در تعارض و درگیر میشود
مژگان چشم یار ، که : گلزار آرزوست
بر این دل نشسته به غم تیر میشود
آن نغمهای که زمزمهی مهربانی اَست
از بد دلی ، به تیزی شمشیر میشود
گوشی که درک عشق و وفا را نمیکند
فریاد و ناله ، فاقد تأثیر میشود
آن دل که خالی اَست ز شادابی و نشاط
از بیخودی ز غصه زمینگیر میشود
چون سرو بیبری که فقط قد کشیده است
در تندباد حادثه ، تقصیر میشود
در بیشه زار شیر و پلنگان اقتدار...
چون روبهان خسته به نخجیر میشود
خود را اگر رها کند از دخمهی ملال
برنا دوباره گشته و تکثیر میشود
امّید و آرزو بشود گر قرین عشق
مس را طلا نموده و اکسیر میشود
با بال دل ، به سینهی آفاق پر زند
وقتی که دل پرندهی تدبیر میشود
خوش گفت شاعری که ندارم از او نشان:
«بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود»
آواز دل اگر بدهی سر به بانگ عشق
نزدت خجل ، نوای مزامیر میشود
هرکس نوای عشق تو با گوش جان شنید
بی عُجب گشته ، قائل تکبیر میشود
سر میدهند خرد و کلان قصهی تو را
سرفصل عاشقی ، ز تو تقریر میشود
(ساقی) به راه عشق اگر کوشی عاقبت
عالم به دست عشق تو تسخیر میشود
این عمر را به غفلت و حرمان ز کف مده
روزی رسد که: «فرصتمان دیر میشود»
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
(ستارهی امید)
#امام_زمان
#شعر_انتظار
#مهدی_موعود
ز دوریات نمرده، دم ز مهر اگر که میزنم
ببین که از فراق تو ـ در احتضار و مردنم
اگر نمردهام مدان بوَد ز سخت جانیام
مرا بخوان جنازهای که بی مزار و مدفنم
بدون تو جهان من ، کویر بی نشان بوَد
که از نسیم روی تو بَدل شود به گلشنم
بهار آرزوی من! خزان عمر من ببین
که داغ دوریات کنون شرر زده به خرمنم
از آتش فراق تو که سوخت زندگانیام
گهی به حال مردنم گهی به حال شیونم
چو شمع مرده تا سحر ، گریستم برای تو
سرشک خون ز دیدهام چکیده روی دامنم
ستارهی امید من در آسمان چشم توست
کرم نما ، فروغ دیدهام! بیا به دیدنم
کبوتر نگاه من ، به بام انتظار تو...
نشست و تو نیامدی! بیا ببین پریدنم
نظر نما به قامتم که چون الف ستادهای
به زیر بار هجر تو چو دال ، در خمیدنم
به جستجوی روی تو شدم چو قیس خستهدل
که در وصال لیلیام به دشت در دویدنم
منیژه را بگو که رستم زمان خبر کند
که از گزند دشمنان به چاه همچو بیژنم
ز (ساقی) شکستهدل، شراب عاشقی طلب
چنان که عالمی شود خراب مِی کشیدنم
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1398/9/18
@shamssaghi
(اَللّٰهُمّ عَجّل لِوَلٖیّكَ الْفَرَج)
#انتظار
شاعر شدم که از تو بگویم امام عصر
با پای دل ، به راهِ تو پویم امام عصر
دیوانهوار روی تو جویم امام عصر
تا که تو را بجویم و بویم امام عصر
گو در کجایی ایکه جهان در تلاطم است
کشتی انتظار به بحر ستم گم است
جانها به لب رسید ز بیداد ظالمان
سرو سهی ز باد مخالف شده کمان
ای مظهر عدالت و میزان درین جهان
از عدل و داد نیست نشان ای امید جان
قانون حاکمان همه یکسر تحکم است
حقی که پایمال شده حق مردم است
هر جمعه انتظار کشیدم نیامدی
دل غیر تو ز هر که بریدم نیامدی
در کوی انتظار ، دویدم نیامدی
تا آخر مسیر ، رسیدم نیامدی
باغ جهان بدون حضور تو هیزم است
آیی اگر ، کویر چو دریا و قلزم است
اهل قمم اگرچه غریبم به شهر خویش
با یک دل شکسته و با سینهای پریش
دلخسته از زمانه و با قلب ریش ریش
گرچه رسیده شام غریبان به گرگ و میش
میعادگاه عشق تو هرچند در قم است
آشفته از عناد و جفا و تزاحم است
بی تو نشاط نیست به گلزار زندگی
ای مرکز عدالت پرگار زندگی
از دست رفته است چو افسار زندگی
تنها تویی امید و مددکار زندگی
بازآ که فصل رویش سبز تبسم است
فصل بهار ، آمده و فصل گندم است
از عرش تا به فرش تو را جست و جو کنند
کروبیان از آمدنت گفت و گو کنند
دیوانگان به کوی وصال تو رو کنند
خمخانهها بهشوق تو می در سبو کنند
زهره به شوق دیدن تو ، در ترنم است
در انتظار روی تو خورشید انجم است
(ساقی) تویی و باده ز دست تو خوش بوَد
با جرعهای، غم از دل عالم به در رود
دلها بهشوق جام وصال تو میتپد
تا وارهد ز «شرّ نفاثات فی العقد»
بازآ که عصر جنگ و جدال و تهاجم است
عصر فراق ، عصر نفاق و تخاصم است .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi