eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
483 ویدیو
7 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
مدال طلای میرزازاده از باقی مدالها بیشتر چسبید حتی بیشتر از آن یکی طلایی که گرفتیم. شاید چون درست وقتی که هادی عامل داشت کرکره را پایین می‌کشید و مسابقه را تمام شده می‌دید یکهو پهلوان یک حرکتی زد و نور به دل ایران تاباند و شیر مادر و نان پدر را حسابی حلالِ خودش کرد دلاور. این دستهای اینطوری گشوده به شُکر، کمِ کمش آخِیشِ چند ده ملیون ایرانی را از سینه بیرون کَنده و فرصتِ یک نفس عمیق را بهشان داده و یک الحمدللهِ از ته دل به لبشان نشانده، یعنی شیر و نان حلالش نباشد؟ آقای میرزازاده! نان پدر و شیر مادر و آبِ قنات و تافتونِ نانواییِ محله و گوشت قصابی سرکوچه و میوه و سبزیِ باغ و اکسیژن هوا و مدال طلا و جیغ و دست و هورای در و همسایه حلالت دلاور. مبارکِ ایرانِ عزیزم❤️ ..... خدایا ما خیلی وقتها دمِ آخری داریم شکست را قبول می‌کنیم و هادی عاملِ درونمان هم دارد بیخ گوشمان آیه‌ی یأس می‌خواند، ولی تو خودت میرزازاده‌ی بیست ثانیه‌ی آخرمان باش و با یک حرکت نتیجه را عوض کن و بعد هم فرصت بده تا جایی که دستهایمان باز می‌شود بازشان کنیم و با نگاه به خودت از ته دل بگوییم الهی شکر... ✍ملیحه سادات مهدوی 🌱 @sharaboabrisham
از اول هم قرار بر این بود که عاشقِ هم بمانیم... سرد و گرم روزگار را با هم بچشیم فراز و نشیب زندگی را کنار هم رد کنیم با هم بخندیم با هم اشک بریزیم با هم دارا شویم با هم ندار شویم با هم بسازیم و با هم پسردار شویم... آن وقت پسرها را با هم، غرق دوست داشتن کنیم، لای پتوی خوشبختی بخوابانیم و در آغوش دلخوشی بیدارشان کنیم... روی تخم چشم بزرگشان کنیم و از قد کشیدنشان ذوق کنیم اولین قدم‌ها و اولین دندان درآوردن‌هایشان را شکرگزاری کنیم سَرِ اینکه بابا را بیشتر دوست دارند یا مامان را، دعوا کنیم! دویدن‌هایشان را به صد شوق تماشا کنیم برای سبز شدن پشت لبهایشان از ذوق اشک بریزیم پا به پای جوان شدنشان پیر شویم... و دست آخر، درست وقتی که خوش‌سیماترین و خوش‌قامت‌ترین جوانِ شهر شدند، بدهیمشان بروند تا شهید شوند! از اول هم قرارمان بر این بود... که پیش از جوانی‌شان یک عمر با هم بسازیم، و بعد از فروریختنِ جوانیشان یک عمر با هم بسوزیم... از اول هم قرارمان همین بود که عاشقِ هم و بیشتر از آن عاشقِ وطن بمانیم... ✍ملیحه سادات مهدوی متن رو با الهام از تصویر نوشتم. .... ما چقدر به شهدا مدیونیم؟ و چقدرتر به پدر و مادر شهدا؟! هدیه به شهدا و پدر و مادرهاشون ❤️ 🌱 @sharaboabrisham
4_5798800784174882824.mp3
1.79M
سلام بر امامِ خیلی جوانمان❤️ @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. از تمامِ ویژگی‌ها و خصائصِ امام عسکری، فقط جوونیش رو دارم که اونم داره به تباهی می‌گذره.😐 خدایا به حق امامِ جوان، جوونیامون رو خرج امام زمانمون کن.🙏 .
AUD-20230517-WA0025.mp3
2.9M
ذکر فضائل امام حسن عسکری سلام الله علیه در بیان استاد فاطمی نیا @Fateminia
ملیکا شیفته‌ی آن جوانِ خوش‌سیمایی شده بود که در خواب به خواستگاریش آمده بود! جوانی که انگار قامتش ترکیبی از بید و سِدر و حنا و سرو بود. بلند و خوش‌هیبت و خوش‌بو و سبز. جوانی که صورتش یک مزرعه گندم بود و خنده‌ی روی لبش، باغی از هلو و انجیر و لیمو و ریحان، عطرآگین و دلخواه و شیرین. روی شانه‌اش کبوتر لانه داشت و در پهنه‌ی سینه‌اش آهوان وحشی در جست و خیز بودند. چقدر لاجوردی بود، چقدر زیبا و دوست‌داشتنی. آن جوان از مشرق کدام آسمان طلوع کرده بود و اینطور نادیده آفتابِ مِهرش را بر دل ملیکا تابانده بود؟ ملیکا را از کجا می‌شناخت؟ چرا فقط به خواب ملیکا می‌آمد پس کِی قرار بود در بیداری پیدایش شود و ملیکا را با خودش به آن دشتهای بی انتهایی ببرد که خودش متعلق به آنجا بود؟ آن بانوی موقر و دست‌نیافتنی که هر بار در خواب به روی ملیکا لبخند زده بود و قرار از ملیکا گرفته بود کِی قرار بود دست ملیکا را در دست پسرش بگذارد و بجای خواب در بیداری ملیکا را دخترم صدا بزند؟ ملیکا یقین داشت آن جوانِ زیبارو که شبیهِ نامش نیکو بود و حَسَن، اجابتِ دعای جَدّ اعلایش، شمعون وصی مسیح است و حسن چقدر شبیه مسیح بود چقدر حتی زیباتر از مسیح! ملیکا در خواب عروسِ بانویی شده بود که حتی اسمش هم به گوشش نخورده بود اما فقط می‌دانست که آن بانو و پسرش را از صمیم دل دوست دارد... ملیکا خودش یک دشتِ نرگس بود، دامنش نرگس، خنده‌اش نرگس، نگاهش نرگس، ادب و وقارش نرگس، یک دشتِ نرگس که پیغمبرِ آخرالزمان برای پسرش برگزیده بود. دشت نرگسی که آخرش یک روز به عقد همان بید مجنونی درآمد که درخواب دیده بود و از دامنش دریایی رویید که قرار بود موج بزند و دنیا را به ساحلِ سپیدبختی و عاقبت‌بخیری برساند. ✍ملیحه سادات مهدوی ❌نشر مطالب فقط با نام نویسنده و لینک کانال جایز است. 🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a آنچه از وصفِ ظاهر امام عسکری نوشتم برداشت آزادی بود از چند خط از کتاب سیری در سیره‌ی ائمه‌ی اطهارِ شهید مطهری که در ادامه می‌آید👇: می‌دانید که هر یک از ائمه گویی یک خصلت خاص بیشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدس امام عسکری علیه السلام به جلالت و هیبت و رُواء «حُسن منظر و زیبایی» ممتاز بودند. یعنی اساساً عظمت و هیبت و جلالت در قیافه ایشان به نحوی بود که هرکس که ایشان را ملاقات می‌کرد تحت تأثیر آن سیما قرار می‏گرفت قبل از اینکه سخن بگویند و او از علم ایشان چیزی بفهمد. وقتی که سخن می‌گفتند و دریای موّاجی شروع می‌کرد به سخن گفتن، دیگر تکلیفش روشن است. در بسیاری از حکایات و روایات این قضیه کاملًا مشخص و محرز است. حتی دشمنان با اینکه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهی به زندان می‌بردند وقتی که با حضرت روبرو می‌شدند وضع عجیبی داشتند، نمی‌توانستند در مقابل ایشان خضوع نکنند. 🌱 @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عید آمد و عید آمد آن وقت سعید آمد...❤️ عیدِ رهایی و رستگاری، عیدِ امید و نجات، عیدِ رهاییِ بشر از رنج‌های بی‌شمار، عیدِ سپیدبختی و عاقبت‌بخیری، عیدِ آغازِ امامتِ امیدِ تمامِ مصلحانِ تاریخ، نور چشمِ تمامِ خیرخواهان عالم، بهجت قلب تمام مستضعفان و مظلومان، بهارِ زمین و زمان و روشنی‌بخشِ جهان مهدیِ صاحب‌الزمان بر کائنات مبارک. ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شما هستید تا خیالمان تخت باشد امیدهایمان لحظه‌هایمان صاحب دارند و مراقب. نمی‌دانم هر عیدی برای پیروانش چه دارد اما مگر برای بشر گرفتار و تنها عیدی بالاتر از عید امیدواری و نجات هست؟! https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهم ربیع الاول.pptx
74.6K
🔰 به مناسبت نهم ربیع | فایل پاورپوینت 🔶 پاسخی مختصر و مستند به چند سوال اصلی: ۱- آیا در این روز عمربن خطاب به قتل رسیده است؟ ۲- مبنای برخی رفتارهای خارج از عرف و شرع عده‌ی بسیار اندکی از منتسبان به شیعه در این روز چیست؟ ۳- ابولؤلؤ کیست و بررسی برخی افسانه‌های پیرامون وی. 🆔 @Qasas_school
شما به پیغمبر دل دادید و از یُمنِ دلدادگیِ شما بهشت، خلق شد... خاکِ بهشت را از گلدانِ لبِ ایوان شما بردند وقتی صبح به صبح آبش می‌دادید و پای گل‌هایش برای پیغمبر شعر می‌گفتید... بی شک، روشنایی بهشت از آفتاب چشم‌های شماست، وقتی پیش از طلوع چشم می‌‌گشودید تا برای رفتنِ پیغمبر به حراء، دستمال ببندید... و نخلستان‌های بهشت حتما از هسته‌ی خرماهایی روییدند که گوشه‌ی آن دستمال می‌بستید... وقتی چشم در چشم پیغمبر، با هزار عشق، آب میگرفتید تا پیامبر دست بشویند، از سبویی که شما خم کرده بودید و از آبی که از دست پیغمبر می‌گذشت، نهرهای بهشت جاری شدند... من مطمئنم گل‌های بهشت را از دامن شما چیدند، بذرِ گندم‌زارهاش را از زیر دستاسِ شما بردند... و برای طعام‌هاش از سفره‌ی شما لقمه گرفتند... همان سفره‌ای که به عشق پیغمبر می‌گستردید و از مشرق تا مغربِ زمین مَلَک صف می‌کشید که خرده نانش را به تبرک و برای شفا ببرند... سایه‌بان‌های بهشت را از پَرِ چادر شما بنا کردند تا اهالیِ بهشت زیرِ سایه‌ی شما باشند و هر بار که در بهشت نسیم می‌وزد، عطر شما بپیچد و بهشت خوشبو شود... آواز قناری‌های بهشت از حنجره‌ی شماست وقتی با هزار دلداگی صدا می‌زدید: حبیبم محمد! و موجِ نهرهایش از موج برداشتنِ قلبِ پیغمبر است وقتی از پسِ هر حبیبمِ شما، جانم خدیجه‌ای از دلش برمیخاست. برای بهشت، نمک از نمکِ چهره‌ی شما بردند و قند از قندِ دلِ پیغمبر وقتی گرمِ تماشای شما میشد و از دلش میگذشت: آه که من چقدر تو را دوست دارم، خدیجه! ... وسعتِ بهشت را از قلبِ شما وام گرفتند، وقتی دریا دریا مِهرْبانی را در آن قلبِ وسیع جا داده بودید و تمامِ آن مهربانی‌ها را نثارِ پیغمبر می‌کردید... گرمای بهشت از حرارتِ دست‌های شماست وقتی دست‌های پیغمبر را می‌گرفتید و زیر لب زمزمه می‌کردید: خدیجه به قربانت، محمد! حال و هوای بهشت را از حال و هوای شما گرفتند وقتی غرقِ دوست داشتنِ پیغمبر می‌شدید و از شوقِ داشتنش اشک می‌ریختید... برای پیغمبر که شعر می‌خواندید، پرچین‌های بهشت بالا می‌رفت، به پیغمبر نگاه که می‌کردید، درختانش شکوفه می‌داد، به روی پیغمبر که لبخند می‌زدید، در و دیوار بهشت رنگ می‌شد... هر چیزِ بهشت را از گوشه‌ای از خانه‌ی شما بردند، جام‌ها و اِبریق‌های بهشت عاریه از جهیزیه‌ی شماست... اصلا بهشت را از روی شما ساختند، بهشت اگر شبیهِ شما نبود، که بهشت نبود... ✍ملیحه سادات مهدوی 🌱 @sharaboabrisham دهم ربیع‌الاول سالرزو خجسته‌ترین و مبارک‌ترین ازدواج عالم بر کائنات مبارک❤️ https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ❌با احترام به جهت رعایت حق مؤلف نشر مطالب فقط با ذکر نام نویسنده و لینک کانال جایز است. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. شما به پیغمبر دل دادید و از یُمنِ دلدادگیِ شما بهشت، خلق شد... شما اگر دل نداده بودید که پیغمبر برای شریعتش، پناه نداشت... شریعتِ محمد "صلی‌الله‌علیه‌وآله" اگر تنها می‌ماند، آن وقت خدا، برای آفریدنِ بهشت، بهانه نداشت! ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. راستش را بخواهید شیفته‌ی پیغمبر شدن کار چندان دشواری نبود! اصلا مگر کسی در مکه مانده بود که آن جوانِ خوش خط و خال هاشمی را دیده باشد و دل به او نبسته باشد؟ خوش‌چشم‌و ابرو، خوش‌صحبت، خوش‌بو، خوش اخلاق، خوش‌پوش، خوش‌رو... اصلا انگار پریزاده بود این جوانِ خوش‌اصل‌و‌نسبِ قریشی... حتی در تاریخ آمده، ام‌جمیل همسر ابولهب از بس که محمد را می‌خواست، با او اینهمه دشمنی کرد! حسد نمی‌گذاشت تاب آوَرَد چون محمدی فرزندِ آمنه باشد و فرزندِ او نَه! خب عاشق کسی شدن که حتی دشمنش عاشقش بود، کار دشواری نیست... شما اما بگویید، که بودید که این پیغمبر این اندازه به شما دلبسته بود؟ چطور بود که پیغمبرِ تازه‌مبعوث‌گشته‌ی بی‌پناهِ ما بعد از خدا و علی، پناهی جز شما نداشت؟ چگونه بود که آن حجم از سنگ خوردنها و خاکستر بر سر و رو نشستن‌ها را پشت در خانه که می‌رسید از یاد می‌بُرد؟ چگونه بود که تا در می‌گشودید و به رویش می‌نگریستید همانجا زخم‌هایش شفا می‌گرفت؟ چطور پیغمبری که دستهایش مرهم بال جبرائیل بود، مرهم خویش را در دستهای شما می‌یافت؟ چطور پیغمبری که حتی خدا، حبیب صدایش می‌زد، شما را حبیبتی خطاب می‌کرد؟ چطور پیغمبری که در هر نشست و برخاستش هفت آسمان به احترامش خم و راست می‌شد، به استقبال شما از جا برمیخاست؟! چطور پیغمبری که ملائک چشم‌ می‌کشیدند تا رویش را یک نظر تماشا کنند، از تماشای روی شما به وجد می‌آمد؟! چطور پیغمبری که با هر کلامش، شور در دل آسمان می‌ریخت، از شنیدن صدای شما قلبش لبریز بهجت و سرور می‌شد؟ شما بگویید که بودید که پیغمبر تا زنده بود، هر جا نشست گفت کجا مثلِ خدیجه‌ای خواهد بود؟! اینکه شما عاشق پیغمبر شدید، چیز عجیبی نبود، اصلا نمی‌شد پیغمبر را دید و عاشقش نشد! شما اما بگویید چه کردید که این پیغمبر حتی پس از رحلتتان هم هنوز عاشقانه عاشقتان بود... شما خدیجه‌ی بی‌بدیلِ پیغمبرید و این برای مدح شما کافی‌ست..💚 ✍ملیحه سادات مهدوی تا داشته‌ام فقط تورا داشته‌ام با یاد تو قد و قامت افراشته‌ام بوی صلوات میدهد دستانم از بس که گل محمدی کاشته‌ام اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
110-0081-aghazBahar.mp3
8.99M
احمد شده داماد و خدیجه عروسش❤️ 🌱 @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش من شهردار بودم و این شبها شهر رو با رنگ و نور، سبزپوش می‌کردم. دستور می‌دادم تمام درختها رو با گلاب بشورن، همه‌ی کوچه‌ها رو ریسه ببندن و توی خیابونا به مردم نور و صلوات تعارف کنن و هفت شبانه‌روز شهر رو غرق نور کنن تا هر کی قدم توی شهر بذاره بفهمه جشن میلادِ سبزترین مخلوق خداونده.💚 مثل صنعای عزیز که این روزها رو اینجوری به پیامبرِ جان و جانان خیرمقدم میگه💚💚💚 ✍ملیحه سادات مهدوی ▫️ صنعا پایتخت یمن، همه ساله در ایام میلاد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم با رنگ سبز تزئین می‌شود.😍 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
دستمون به کوچه و خیابونا که نمی‌رسه، سر و روی شهر مجازیِ کلمات و واژه‌هامونو که میشه سبز کنیم☺️ به یُمنِ قدومِ مبارکِ سبزترین مخلوق خداوند💚💚
ولادتِ شما را به سالِ فیل ثبت کردند. فیل ها پایشان به تاریخی که وقایعُ النبی را نقل می‌کند باز شد، باد به غبغبشان افتاد، قد کشیدند، از همه بزرگتر شدند! فیل‌ها خوشبخت‌ترین حیوانات عالمند وقتی اسمشان دقیقا آنجای تاریخ است که شیرین‌ترین اتفاقِ کائنات را نقل می‌کند! عام‌الفیل، سالِ سپیدبختیِ عالم و خوش‌نامیِ فیل‌هاست... . . نوشت: فکر میکنم این مامانْ فیلی، کنار گوش بچه فیلش گفته: اون آقای مهربونی که از برکت دستهاش این جنگلا سبز شدند، از ردّ قدم‌هاش رودخونه‌ها جاری شدند، از روشنایی چشماش، خورشید رونق گرفت، اون آقایی که از ناز قدمهاش آسمون و بارون و رنگین‌کمون خلق شد، سالِ ولادتش به اسمِ ما فیل‌هاست! بچه فیل هم توی یه حس رؤیایی غرق شده و داره میگه: وای مامان راس میگی؟ مامانْ فیلی هم خودشو گرفته و خیلی جدی میگه: پس چی؟ ما خوش‌نام‌ترین حیوونای این جنگلیم. نوشت: پیغمبرا💚 ببخشید اگه این نوشته بچه‌گانه شد، من فقط میدونم با همه چیزِ دنیا شما رو دوست دارم، با همه چیزِ دنیا دلم میخواد تصدق شما بشم. با گلها، با ابرا، با قله‌ها، با آسمونا، با ستاره‌ها، با رنگین‌کمونا، با فیلا... ☺️ وای پیغمبر جانمون فقط میتونیم بگیم دوستون داریم و خدا میدونه که از عمق قلبمون اینو میگیم. نوشت: این عکس رو دوستم زهرا جان به من هدیه داد. فکر کنم عکس، عاقبت بخیر شد، خرجِ نوشتن از پیامبر شد. ☺️ ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a پیغمبرِ امانتدار به ما رسم امانت یاد داد، با رعایت حق مولف و نشر آثار نویسنده‌ها با نام خودشون امانتدار باشیم🙏 .
شکر خدایی رو که رو آفرید و چینشِ کلمات رو به عطا کرد تا با رقص قلم دلها و روحهای زنده و آگاه رو به وجد بیارن.🌱 هنر است و هنرمند. یادآوری: هر آنچه در شراب و ابریشم می‌خوانید دستنوشته‌های شخصیِ ملیحه سادات مهدوی است. https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a