روزی باد به آفتاب گفت:
من از تو قوی ترم. آفتاب گفت:
چگونه؟
باد گفت آن پیرمرد را می بینی که کتی بر تن دارد؟
شرط می بندم من زودتر از تو کتش را از تنش در می آورم. آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به صورت گردبادیه هولناک شروع به وزیدن گرفت.
هرچه باد شدیدتر می شد پیرمرد کت را محکمتر به خود می پیچید.
سرانجام باد تسلیم شد. آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش را پاک کرد و کتش را از تن درآورد.
در آن هنگام آفتاب به باد گفت:
دوستی و محبت قوی تر از خشم و
اجبار است.
در مسیر زندگی گرمای مهربانی و
تبسم از طوفان خشم و جنگ
راه گشاتر است ..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_شصت_هشت
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم
مامان گفت:بنظر من شما دو تا بهم نمیخورید.من دنبال یه عروس خاص هستم ،دختری که پولدار باشه و پول روی پول بزاره…مثلا بابای عروسم کادو یه خونه بده…مهربان با همون جدیت (درست مثل پدرش)گفت:ببخشید!!شما به دختراتون کادو خونه دادید؟؟؟یا پشت قباله بنام دامادتون خونه انداختید؟شرمنده پدر من نداره.پدرم جز من ۴تا دیگه بچه داره که هم باید جهیزیه بده و هم مخارج عروسی..همون خواهرم که حرصی بود گفت:پس تو باید با کسی که مثل خودته ازدواج کنی نه با پسر پولداری که ته تغاری هم هست…پریدم وسط حرف خواهرم و گفتم:برای من مهم نیست،،،مهم نظر خودم و مهربانه..ما عاشق هم هستیم و میخواهیم ازدواج کنیم…یهو خواهرام و مامان خندیدند..مامان با همون خنده اش گفت:عاشق!؟اصلا ولش کنید…ببین مهربان جان..!!من برای پسرم دنبال دختری هستم که چشم و گوش بسته باشه و هیچ وقت با پسری دوست نشده باشه..عروسهای من آفتاب و مهتاب ندیده بودند….از نظر من دختری که قبل از ازدواج با شوهرش دوست باشه ،زن زندگی نیست………
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_شصت_نه
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم
مهربان خیلی ناراحت شد و کیفشو برداشت و گفت:کسی دنبال دست نخورده میگرده که پسر خودش هم دست نخورده باشه نه اینکه یه دختر سه سال و طلاق گرفته باشه و توی گذشته اش دهها دوست دختر داشته باشه و دو بار هم معتاد شده و ترک کرده باشه.نمیگم منو خانواده ام خیلی خوب هستیم اما حداقل ادعایی ندارم.خداحافظ..مهربان اینو گفت و از خونه زد بیرون..تادیدم که مهربان داره میره بلند شدم و صداش کردم و گفتم:وایستا مهربان.ازت خواهش میکنم…مهربان برگشت و خیلی عمیق و ناراحت نگاهم کرد و شمرده و بلند گفت:نمایش تاثیر گذاری بود،آفرین……اکبر ممنونم که بهم ثابت کردی از من سرتری و بدرد تو و خانواده ات نمیخورم..ممنونم.خیلی ممنونم…گفتم:مهربان مهم منم که تورو میخواهم..اگه تو برام مهم نبودی الان بهت التماس نمیکردم،،مهربان پوزخندی زد وگفت:دیگه اصلا برام مهم نیست حتی اگه باهام بهم بزنی..الان فقط دلم میخواهد برم خونه....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔻 از جر و بحث با فرد نادان بپرهیز
🌳 روزی عالمی، شاگرد خود را در حال دست به یقه شدن با یک نادان دید.
🌳 به او گفت:
مدتها بهدنبال این سؤال بودم که چرا خداوند به هیچ پرندهای شاخ نداده است؟
سرانجام فهمیدم، چون پرنده در زمان برخورد با خطر میتواند پَر بکشد و پرواز کند، پس نیازی به شاخ در آفرینش او نبوده است.
🌳 انسان نیز، زمانی که میتواند از جر و بحث با یک فرد نادان پَر بکشد و فرار کند، نباید بایستد و با او جر و بحث کند.
🌳 بدان زمانی که پَر پرواز داری، نیازی به شاخ گاو نداری. این پَر پرواز را فقط علم به انسان میدهد و شاخ گاو را جهالت..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
با این زبون میشه مسخره کرد، با همین زبون میشه روحیه داد
با این زبون میشه ایراد گرفت، با همین زبون میشه تعریف کرد
با این زبون میشه دل شکست، با همین زبون میشه دلداری داد
با این زبون میشه آبرو برد، با همین زبون میشه آبرو خرید
با این زبون میشه جدایی انداخت، با همین زبون میشه وصل کرد
با این زبون میشه آتش زد، با همین زبون میشه آتش رو خاموش کرد
اگر اختیار هیچ چیزُ نداشته باشیم، اختیار زبونمونُ که داریم ...
زبون استخون نداره ولی استخوان میشکونه حواسمون به اختیار زبونمان باشه
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواسمون به حرفایی که
میزنیم باشه ...!
زبان استخون نداره،
اما راحت میتونه یه قلبو بشکونه.
راحت میتونه یه زندگی رو خراب کنه
راحت میتونه یه رابطه رو سرد کنه.
با طعنه و کنایه،
آدما رو از هم دور نکنیم
دلا رو شور نکنیم
چشم عاطفه رو کور نکنیم
حواسمون باشه به کی میگیم عزیزم
به کی میگیم رفیق
به کی میگیم دشمن.
مراقب حرفهایی که میزنیم باشیم.
زبان استخون نداره.
اما راحت میتونه یه دنیارو بهم بریزه
راحت میتونه یه قلب رو بشکنه.
واسه همیشه....
حواسمون باشه !
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
تولد فرزند دوم تاثیرات زیادی بر کل خانواده بویژه فرزند اول دارد به خصوص در ماههای اول تولد که والدین به شدت از توجه به فرزند بزرگتر غافل میشوند.
کودکان در مقابل ورود نوزاد جدید واکنشهای متفاوتی از قبیل خشونت، لجبازی، چسبندگی به مادر و اضطراب جدایی، مشکلات خواب، مشکلات مربوط به غذا خوردن و رفتارهای بچه گانهای از خود بروز میدهند.
لازم که والدین خود را برای واکنشهای کودک اول آماده کرده، از تنبیه و سرزنش وی خود داری کنند.
مدت زمان بیشتری را با او بگذرانند و از دادن مسئولیت نگهداری فرزند جدید به کودک اول خود داری کنند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_هفتاد
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم
مهربان گفت:بخاطر عشقم از جون دل برات مایه گذاشتم و پشیمون هم نیستم،بهتره با هر کی که خانواده ات پیشنهاد میدند ازدواج کنی اکبر..مهربان از خونه زد بیرون و سوار تاکسی شد و بسمت خونشون رفت..برگشتم و با خانواده ام بحث کردم…خواهر بزرگم گفت:خواهر شوهر من بهترین گزینه برای تو هست..همه هم موافقند،گفتم:من هیچ کسی رو نمیخواهم جز مهربان…بابا گفت:نگران نباش پسرم ،،،خودم میرم خواستگاری…خونه همهمه ایی شد…چون حوصله نداشتم،،زدم بیرون و رفتم خونه ی خودم..هر چی زنگ زدم به مهربان جواب نداد…دوباره هوای مواد زده بود به سرم و دلم میخواست یه کم مصرف کنم تا اروم بشم..من اعتیاد رو تجربه کردم،،تقریبا مثل پرخوری عصبیه.کافیه توی زندگی به مشکلی بربخوری فکر میکنی مواد حلال مشکلاته و برای همین میری سمتش ،درست مثل پرخوری عصبی که وقتی ادم عصبی میشه میره سمت غذا و با جویدن و خوردن غذا به ارامش موقت میرسه…با خودم گفتم:یه کم مواد مصرف کنم و اروم بشم تا بتونم درست تصمیم بگیرم که چیکار کنم و چطوری مهربان رو راضی کنم…؟
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🔆پندانه
✍️ زمین روحت را آباد کن
🔹شخصی ۳۰ سال مشغول تجارت بود، ثروت عظیمی به دست آورد و زمین بسیار بزرگی خرید.
🔸۳۰ سال دیگر کار کرد و باز هم ثروت کلانی به دست آورد و با آن ثروت، کاخ بسیار مجللی ساخت.
🔹زمانی که میخواست به آن کاخ نقل مکان کند، ماموران حکومتی گفتند که زمین شما آن طرفتر است و زمین را اشتباهی گرفتهای، کاخت را روی زمین دیگری ساختهای و زمین خودت بایر مانده است.
🔻این داستان ما هم هست؛
یک زمین داریم به نام بدن
و یک زمین هم داریم به نام روح.
🔸فکر میکنیم بدن ما، زمین ماست و هر چه داریم خرج این بدن میکنیم و وقتی که میخواهیم بمیریم به ما میگویند:
🔹زمین شما، روحتان بوده ولی شما روح را رها کردهاید و فقط بدن را آباد کردهاید.
🔻در زمین مردمان، خانه مکن
کار خود کن، کار بیگانه مکن
کیست بیگانه تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
🔻تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
جوهر خود را نبینی، فربهی
گر میان مشک تن را جا شود
روز مردن گند او پیدا شود
🔻مشک را بر تن مزن بر دل بمال
مشک چه بود نام پاک ذوالجلال
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🔴نقاشی اما واقعی
نقاش مشهوری درحال اتمام نقاشی اش بود. آن نقاشی بطورباورنکردنی زیبا بودو میبایست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نمایش داده میشد.
نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بودکه ناخودآگاه در حالیکه آن نقاشی را تحسین میکرد، چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن پشتش را نگاه نکرد.
که یک قدم به لبه پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد.شخصی متوجه شد که نقاش چه میکند .میخواست فریاد بزند،اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود،مرد به سرعت قلمویی رابرداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد.نقاش که این صحنه را دید باسرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند.اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود را برایش تعریف کرد که چگونه در حال سقوط بود.
براستی گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم،اما گویا خالق هستی میبیند چه خطری در مقابل ماست و نقاشی زیبای مارا خراب میکند.
گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت میشویم اما یک مطلب را هرگز فراموش نکنیم:
خالق هستی همیشه بهترین ها را برایمان مهیا کرده است.
✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱
🗓 امروز یکشنبه↯
☀️ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌙 ۳ ذی القعده ۱۴۴۵
🌲 ۱۲می ۲۰۲۴
📿 ذکر روز :
یا ذوالجلال والاکرام
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌸صبح سرمست ازشراب روشنی است
🌸صبح، لبخند گل، بوییدنی است
🌸در گلستان بهار عاشقی
🌸رویش خورشید زیبا، دیدنی است
🌸صبح زیباتون بخیر 🌸
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
*«باورهای خوب» باورهایی است که به شما احساس آرامش و اطمینان قلبی می ده،
وقتی دنبال احساس خوب باشی اتفاق های خوب می افتند
🦋وقتی هنوز نگران نرسیدن به یه سری خواسته هات هستی، یعنی داری ازشون دور می شی
🍭پس بیا تنها باورهایی رو قبول کن که بهت احساس بهتری می ده و کمک کننده هستند تا بتونی به زیبایی خواسته هاتو خلق کنی
ما خالق 🌿 زندگی خودمون هستیم
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_هفتاد_یک
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم
باخودم میگفتم همین یک بار رو میکشم و دیگه نمیزارم به اون اعتیاد دچار بشم،خیلی کم مصرف میکنم…مواد تهیه کردم و مشغول شدم،.هر پکی که میزدم شماره ی مهربان رو میگرفتم و وقتی جواب نمیداد پک بعدی رو عمیق تر میکشیدم…کم کم از مهربان متنفر شدم که چرا جواب تلفن منو نمیده،،منی که هیچ کسی تا به حال بهم نه نگفته بود..تنفرم باعث شد اونو عامل بدبختیهام بدونم و بیشتر به مواد پناه ببرم…۲-۳روز توی دنیای خودم و مواد سیر کردم….خانواده همه زنگ میزدند جواب نمیدادم….روز چهارم مهربان تماس گرفت اما من افتاده بودم رو لج و لجبازی برای همین گوشی رو جلوی چشمهام گرفتم و فقط اسمشو نگاه میکردم و میشمردم که چند بار تماس میگیره….بعد تماسهای بی پاسخی که من با مهربان داشتم رو شمردم و با خودم گفتم:مهربان خانم!؟هنوز چند تا دیگه تماس مونده تا با من مساوی بشی..شمارمو بگیر که داری خوب میگیری…هم مصرف میکردم هم تماسهارو میشمردم……
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
گاهی در گردابی می افتی
که تورا در خود فرو میبرد
یک لحظه که به خودت بیایی
نور خدا را میبینی
دستت را بلند کن و طلب کمک کن
فکر نکن غرق میشوی
غرق شدنی در کار نیست،وقتی خدا هست
تو نیاز به حمایت داری تا از طوفانی که درآن هستی بیرون بیایی
کسی نیست کمکت کند؟
تنها مانده ای؟
از همه جا رانده شده ای؟
مگر خدا نیست؟
چرا به او توکل نمیکنی؟
تو نمیتوانی نگران چیزهای بد باشی
و در همان حال اجازه بدهی چیزهای خوب رخ بدهند
وقتی نگرانی،و این نگرانی را ادامه بدهی،چیزهای بد هم راهشان را به سمتت پیدا میکنند
ازت خواهش میکنم
که امیدت را از دست ندهی
و باور داشته باشی هزارتا چیز قشنگ منتظر تو نشستن
آفتاب سراغ اونهایی میاد که مثل بارونن..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📌انتقاد؛ جراحی شخصیت
✅ وقتی که از کسی انتقاد میکنیم، داریم بهنوعی دست به جراحی شخصیت او میزنیم؛ همانند پزشک جراحی که میخواهد توموری را از بدن بیمار خارج کند و هنگام جراحی مواظب است رگوپیهای سالم اطراف تومور آسیب نبیند.
✅ پس هنگامی که تیغ انتقاد را در دست میگیریم باید همان قسمتی را که لازم است، زیر تیغ ببریم و مواظب قسمتهای سالم شخصیت فرد باشیم؛ مثلاً وقتی میخواهيم از کسی بهخاطر بیمسئولیتی انتقاد کنيم، نباید از عباراتی مانند "از تو ناامید شدم" يا "تو هیچی نمیشی" که کل شخصیت فرد را زیر سوال میبرد، استفاده کنيم. راه درست اين است كه پس از گوشزد کردن نکات مثبت شخصیت فرد، از مسئولیتناپذیری وی انتقاد كنيم.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_هفتاد_دو
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم
روز پنجم شد و چون شب تا صبح سر بساط بودم دم دمای صبح خوابم برده بود..وقتی چشمهامو باز کردم دیدم عصر شده..صدای گریه ی خانمی منو به خودم اورد و سرمو برگردوندم و دیدم مهربان بالاسرم نشسته و زار میزنه و اشک میریزه..گفتم:مهربان!تو اینجا چیکار میکنی؟؟مهربان گفت:آخه من از دست تو چه خاکی توی سرم بریزم..از دست این دل وا موندم؟؟دیگه خسته شدم اکبر!!آخه چرا؟؟همه زنگ زدند و نگرانت هستند.دیشب بابات زنگ زد خونمون و قرار خواستگاری گذاشت…حالا من چیکار کنم؟سعی کردم از جام بلند شم اما توانشو نداشتم روی پاهام بایستم…در حالیکه تلو تلو میزدم گفتم:ترک میکنم مهربان….باور کن.از همین امروز..فقط منو تنها نزار.اگه تنهام بزاری کارتن خواب میشم…التماست میکنم…طفلی مهربان نمیدونست چیکار کنه؟؟وقتی حس کردم مهربان مردود مونده زود گفتم:اجازه بده بیام خواستگاری….تا روز خواستگاری خیلی کم مصرف میکنم و بعدش کلا ترک میکنم..و قول میدم دیگه هیچ وقت سمت مواد نرم....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📌 #پنـــدانــــهــ
✨✨ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ #ﺣــﺴﺎﺩﺕ نکن ﺑﺨﺎﻃﺮ
ﻧﻌـــــﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧــﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ زﯾﺮﺍ ﺗﻮ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﺧــــﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ
ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ و
ﻏﻤﮕـــــﯿﻦ ﻣﺒﺎﺵ ﻭﻗﺘﯽ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼــﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ
ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ.
👌ﻫﻤـــﯿﺸﻪ #ﺷﺎڪـــﺮ ﺑﺎﺵ ﻭ بگــو
شڪر ﺍﮔﺮﺭﻭﺯﯼ ﺗﺼـــﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ
ﺛـــﺮﻭﺗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻰ #ﭘﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺸـــﻤﺎﺭ
ڪﺎﻓﯽ ﻗـــﻄﺮﻩ ﺍﺷڪﻰ ﺑﺮﺭﻭﯼ
ﮔﻮﻧﻪﺍﺕ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺮﺍ
ﭘﺎڪ میڪنند #ثروت ﺗﻮﺳﺖ.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌟 #زنگ_تفکر 🌟
🍈 فقط ده ثانیه تصورکنید که دارید آلوچه می خورید، ببینید دهنتون چقدر بزاق ترشح می کنه😋
🍈 وقتی ده ثانیه فکر کردن به آلوچه اینقدر دربدن ما واکنش ایجاد می کنه، اونوقت ده دقیقه تمرکز روی اتفاقات ومسائل منفی و ساعت ها استرس و عصبانیت چه تاثیر ویرانگری روی جسم و روح ما میذاره 😕🤔
🍈 مثال آلوچه یادت بمونه،تا افکارمنفی اومد تو سرت،بدون که اگه تا 20 ثانیه ادامه شون بدی دیگه داری تیشه به ریشه زندگیت میزنی.
🍈 بیاین همیشه به خوبی ها فکر کنیم و نذاریم افکار منفی و ناامید کننده بیاد توی ذهنمون😀
دلتون شاد وذهنتون مثبت.🌺
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
*آرامش میخوای؟؟؟؟؟*
تمام وقایع زندگیتو برای همه تعریف نکن...
آرامش میخوای؟؟ اگر کسی باهات مخالفت کرد باهاش بحث نکن🤫فقط گوش بده
آرامش میخوای؟؟ شکرگزاری کن🤲🤲
آرامش میخوای؟؟؟ در طول روز برنامه هاتو بنویس حتی کوچکترین کارتو بنویس 📒📒
آرامش میخوای؟؟ سرگرم خودت باش وابسته کسی نباش🤗🤗 ...
آرامش میخوای؟؟ عاشق خودت باش😍😍 ...
تو خودت فقط برای خودت میمونی🤩
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#انگیزشی
🔻چیکار کنیم که سرحال و مثبت باشیم؟
🔹لبخند بزنید(تو هرشرایطی که هستید لبخند بزنید)
🔹ورزش کنید
🔹استرس رو از خودتون دور کنید
🔹ساعت خوابتون رو تنظیم کنید
🔹هر صبح که از خواب بیدار میشید شکرگزار باشید
🔹کسی رو قضاوت نکنید
🔹هدفاتونو مرور کنید
🔹آهنگ های شاد گوش بدید
🔹برقصید
🔹جملات مثبت و انگیزشی بخونید
🔹ریسک کنید و کارهای جدید انجام بدید
🔹کینه ای نباشید
🔹دیگران رو تشویق کنید
🔹از اینکه از دیگران کمک بگیرید هراس نداشته باشید
🔹عاشق زندگی باشید و از تمام لحظاتش لذت ببرید..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
اگرفرزندتان زیاد داد میزند و وقتی ناراحت هست رفتارهای پرخاشگرانه دارد حتما این سؤال را از خودتان بپرسید👇
آیا من و همسرم در هنگام خشم و ناراحتی همین رفتارها را داریم؟؟؟؟
اگر پاسخش مثبت هست حتما رفتارتان را اصلاح کنید
الگوهای رفتاری تاثیر زیادی بر رفتار دارد
با کلام نمیتوانید رفتار کودک را اصلاح کنید
کودکان چیزی را که میبینند یاد میگیرند نه چیزی را که میشنوند.
پس به کودکت نگو داد نزن😡
خودت خشمت را کنترل کن او یاد میگیرد 😊
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_هفتاد_سه
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم
مهربان تا اینو شنید عصبی گفت:تو منو بدبخت کردی….با چه امیدی من کنارت بمونم.؟،خیلی احمق بودم که با تو وارد رابطه شدم.یکی نیست به من بگه آخه عاشق چیه تو شدم؟؟تویی که حتی عرضه ی ترک مواد رو هم نداری.تا تقی به توقی میخوره برمیگرد سر این زهرماری…اکبر…دیگه تموم شد،،همه چی تموم شد.حتی اگه به قیمت مجرد موندنم تموم بشه…مهربان که رفت شمارشو گرفتم و گفتم:مهربان!!تورو خدا صبر کن کارت دارم…مهربان گفت:تو منو بدبخت کردی….مثل خودت که بدبختی...اینقدر بمون توی اون خونه و بکش تا بیاند جنازه اتو ببرند..بمیری همه راحت میشند..با این حرفش عصبی شدم و رفتم سمت پنجره و گفتم:بالارو نگاه کن …الان خودمون از پنجره پرت میکنم پایین تا همتون راحت شید...جدی جدی تصمیم گرفتم تا خودمو بکشم،دنیای بدون مهربان رو دیگه نمیخواستم..یهو مهربان داد کشید:چیکار داری میکنی دیوونه،…!!خیلی جدی گفتم:وقتی تو نباشی منم این زندگی رو نمیخواهم.این زندگی کوفتی رو نمیخواهم....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#روانشناسی 🌱
•چطور از احساساتمون مراقبت کنیم:
-بدون اینکه انتظار داشته باشید که فرد برای شما جبران کند، کاری را برای او انجام دهید
-تکنینکهای مختلف تنفس کشیدن را تمرین کنید.
-شاید عجیب باشد اما دست به تمیز کردن برخی از نقاط خانه، اتاق و محیط زندگی خود بزنید.
-به گل و گیاههای خود برسید. این کارها به نوعی خودمراقبتی حسی محسوب میشود.
-موارد مثبت را در شبکههای مجازی به اشتراک بگذارید.
-دفترچه یا اپلیکیشنهای رنگآمیزی بزرگسالان را برای کاهش استرس و اضطراب به کار بگیرید.
-نوشتن، نوشتن، نوشتن: یک دفتر روزانه داشته باشید و در مورد احساسات خودتان کاملا صادق باشید.
-از اینکه بیش از حد نسبت به خود انتقاد کنید، خودداری کنید.
-به فکر انجام کارهای خلاقانهای باشید که ترس، اضطراب، ناامیدی و غیره را آزاد کند.
با یک دوست یا عضو خانواده که شما را درک میکند وقت بگذارید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
حکایت های زیبا و آموزنده
📚روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...
به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن
✅ طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد