eitaa logo
شعری
104 دنبال‌کننده
38 عکس
3 ویدیو
0 فایل
(جسارتاً) اشعار و یادداشت های محمد امین زاده @ebn_e_majid
مشاهده در ایتا
دانلود
زمستان بود در قلبم ، بهار از آسمان افتاد سرم گرم تباهی بود تا عشقت به جان افتاد کویری خشک بودم ، مرده و بی روح تا روزی که باران نگاهت بر کویر بی نشان افتاد شب تاریک گمراهی کجا و صبح عشق تو؟ نمی دانم چه شد این عشق در دامانمان افتاد؟ من آری گر مسلمانم ، ز عشق زینب کبری ست که از دستان شیطان با نگاه او کمان افتاد همان روزی که از چشمم دو رود اشک جاری شد که او دامن کشان می‌رفت تا دامن کشان افتاد همان روزی که صد زخم فراق از دشمنانش خورد ولی از پا نیفتاد او اگرچه نیمه جان افتاد... در آن گودال خونینِ پر از تیر و پر از نیزه کنار جسم معشوقش که او هم بی نشان افتاد @sheari
نفرت ، لازمه ی عشق است و غضب ، لازمه‌ ی مهربانی ! چطور میتوان نسبت به مظلوم مهربان بود و بر ظالم غضب نکرد؟ و چطور میتوان عاشق حق بود و از باطل نفرت نداشت ؟ اگر کسی مدعی چنین عشقی است ، یقیناً رسم عاشقی نمی داند؛ و اگر آن گونه مهربان است ، آیین مهربانی را بلد نیست ؛ مگر میشود هر دم خون بیگناهی از چنگال ظالم بچکد و هرآینه حق را زیر پایش لگد مال ببینم و عاشق حق و مهربان به مظلوم باشم ، ولی نسبت به ظالم غضب در دلم نباشد و از او متنفر نباشم؟ این مهربانی و عاشقی افسانه ای بیش نیست و فقط ادا درآوردن است و گول زدن خود ! من بر مظلوم مهربان نیستم اگر فریاد غضبم بر سر ظالم بلند نیست و عاشق حق نیستم اگر نفرت باطل در دلم نیست. ...آری امروز اگر فریاد مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر می‌دهیم ، از مهربانی ماست؛ و این وفای به رسم عاشقی است... این رسم و شیوه را ما از کسانی آموختیم که اسوه ی عشق و مهربانی هستند و از نفرت ورزی و لعن به خاطر ناخوشایند ها ناراحتی ها نهی کرده اند ولی نفرت اگر بد است از این روست که جای عشق را در سینه تنگ میکند و دشمنی می آفریند و غضب اگر بد است به خاطر این است که روح مهربانی را مکدر میکند اما آنجا که پای ظلم و زیر پا گذاشتن حق در میان است دیگر لعن نکردن و دشمنی نداشتن نقض غرض است و ذبح کردن حق و پایمال کردن مهربانی ... از این روست که میفرمایند: اَللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَي ذَلِكَ ... @sheari
چای آخر را برایم در قدح کن ساقیا مست کن من را بدان ، مادامَ کنتُ باقیاً چون قدح نوش توام ، از غیر رو گردانده ام گشته ام اما ندیدم من کَمثلکْ راقیاً @sheari
نشد چشمم اگر از دیدن رخسارتان روشن نهادی منتی بر من ، دلم روشن شد از عشقت اگر عشقت نبود این زندگی بوی تعفن داشت و این بوی تعفن، عطرِ آویشن شد از عشقت خدا را شکر پا در عرصه ی گیتی نهادی تو که این خلقت به لطف و منّتش احسن شد از عشقت اگر اعمال صالح قدر یک گندم ز من سر زد رسد روزی که بینم دانه ام خرمن شد از عشقت نه تنها بر من مسکین رسیده خیر عشق تو که آتش ها بر ابراهیم ها گلشن شد از عشقت @sheari
"محمد صیرتی" آمد ، "محمد خلقتی" آمد "محمد منطقی" آمد ، ولی نامش علی باشد ! علی هم نفس احمد بود ، فی الواقع محمد بود نمی‌دانم چرا باید علی نامش علی باشد ؟! @sheari
نادم که نیستیم، ز گریان شدن چه سود؟ فرصت گذشت ! پس ز پشیمان شدن چه سود؟ عاشق ز پا نشست و ز معشوق رو ندید ای زلفِ زال! حال پریشان شدن چه سود؟ یعقوب را به خاک سپردند در فراق یوسف! کنون ز عازم کنعان شدن چه سود؟ از دست رفت فرصت یاری دوستان جویای حال و روز رفیقان شدن چه سود؟ تردید ماند و قدرت تصمیم را گرفت خود کرده را بپرس ز حیران شدن چه سود؟ آتش کشیده‌ایم به یک عمر و سوختیم حتی اگر شود، ز گلستان شدن چه سود ؟ ماییم و دست‌رنج تلاشی که کرده‌ایم وقتی که مرگ هست، ز خاقان شدن چه سود؟ آن‌جا که تاج و تخت به آدم نمی‌رسد قارون که جای خود، ز سلیمان شدن چه سود؟ حالا که عیش رفت و به رنجَش رسیده‌ایم نادم ز راهِ رفته ز عصیان شدن چه سود؟ ما باز می‌رویم به راهی که رفته ایم تا عشق نیست گو، ز مسلمان شدن چه سود؟ گر لطف حق نبود و به ما مرحمت نداشت می‌گفتم از ملول و پشیمان شدن چه سود؟ @sheari
در آرزوی بهاران خویش پیر شدیم بساز چاره که در دست خود اسیر شدیم گذشت عمری و حتی شکوفه ای نزدیم! مع الاسف من و دل ساکن کویر شدیم به فکر خویش نبودیم سالیان دراز همیشه وقت تأمل بهانه گیر شدیم کجا روم ، به که روی آورم ، چه چاره کنم؟ چه شد ؟ برای چه و با که هم مسیر شدیم؟ چه شد که ثروت و جاه و رفاه افزون شد و در عوض خودمان کوچک و حقیر شدیم؟ چرا همیشه سراپا مطیع نفس و هوی ولی مقابل حق سرکش و دلیر شدیم؟ فرار کرده ام از این سوال ها عمری... که از پذیرش این حال ناگزیر شدیم چه سفره‌ها که برای بشر فراهم بود چه اشتهای کمی! ما چه زود سیر شدیم! @sheari
علی را "دوستان" تنها نهادند و رها کردند! همان هایی که ایامی به عهد خود وفا کردند همان‌هایی که ایامی کنارش زخم می‌خوردند ... و جان و مال و عِرض خویش در راهش عطا کردند ولیکن ظرفشان لبریز شد ، کم کم ، کم آوردند و کم کم بر امام خویش آهنگ جفا کردند علیٌ فازَ ، وَاللّهِ العَلی قَدْ خابَ أنصارُه "همان‌هایی که کم کم" راه خود از او سوا کردند... از این رو روضه ی من روضه ی یاران محروم است علی را ورنه از زندان دنیایش جدا کردند از این رو روضه ی من میشود توصیف امروزم چه کردم من به از کاری که آن با مرتضی کردند؟ کجایم من؟ امامم کو ؟ عهدم کو ؟ وفایم کو ؟ قضا کردم نمازی را که آنها هم ادا کردند... من اصلاً روزها یاد امامم هم نمی افتم! خوشا آنان که روزی لا اقل دردی دوا کردند... ولیکن رحم کن بر ما و حَوِّل حالَنا یا رَبّ چو آنهایی که استغفار بعد از هر خطا کردند @sheari
سفره را جمع کن ای دوست، که مهمانی نیست قرب و رضوان تو را رغبت چندانی نیست رحمتت شامل حال همه ی عالم شد رو سیاهی هم اگر ماند، پشیمانی نیست های های است فقط در دل این تاریکی روضه خوان روضه مخوان ، دیده ی گریانی نیست نعمت از منظر ما لقمه ی نان است، لذا سفره ای نیست ، اگر لقمه ای و نانی نیست من که از این همه سرمایه دهان دیدم و بس... لا جرم دغدعه ی صحبت جانانی نیست اشتهای همه کور است و بریز است و بپاش حیف این فرصت و صد حیف که ایمانی نیست کاش گنجایش من قدر عطایای تو بود کاش این بنده همان بود که میدانی نیست کار با فضل تو افتاد دگر بار ای دوست کار خیر است و به غیر از تو کسی بانی نیست ظرف ما کوچک و ره توشه کم و راه دراز ظرف ما را بگشا فرصت چندانی نیست... @sheari
نصرت از سایرین نمی‌خواهیم تکیه بر نصرت خدا داریم گنبد آهنین نمی‌خواهیم خودمان "گنبد طلا" داریم ! @sheari
برای خدا همیشه اولویت با سنت های الهی ست او سابقه ی به مسلخ فرستادن اولیائش را فراوان دارد ولی سابقه ی زیر پا گذاشتن سنت هایش را هرگز اصلاً اولیاء او کسانی هستند که به دنبال احیاء سنتهای الهی و در مسیر تحقق آنها گام بردارند و گام آخر هم بذل جان است آنها کسانی هستند که هم زندگی و هم مرگ را وقف احیاء همین سنتهای الهی کرده اند پس انتظار اشتباهی ست که سنتهای الهی فدای اولیاء الهی شوند اگر به ما بود می‌خواستیم هیچ ظالمی فرصت نوشیدن جرعه‌ای آب پیدا نکند و هیچ صالحی لا اقل قبل از به اتمام رساندن کشت و کارش و چیدن ثمراتش اجلش فرا نرسد دوست داشتیم صحنه ها و موقعیت های امید بخش هرگز بر هم نخورد و صحنه های ظلمانی و یأس برانگیز ولو به معجزه ای پاک شود و مثل رویا از آنها بیدار شویم ولی او نشان داده که موقعیت ها فقط وقتی پایدار باقی میمانند و یا تغییر میکنند که او بخواهد و او وقتی میخواهد که سنتهایش در این عالم چنان اقتضاء کنند چه صحنه بر وفق مراد بندگان باشد ، چه نباشد! او میخواهد چشم امید بندگانش به خودش باشد میخواهد دل به موقعیت ها نبندند و موضع گیری بیاموزند از همین روست که گاهی صحنه‌هایی را که دل مومنین به آن شاد است را برهم میزند گاه آنجایی که مومنین دل به پیروزی بسته اند شکست را به کامشان میچشاند و آنجا که از امکانات مأیوس و به خدا امیدوار و متوکلند پیروزی را . امروز نیز که شاید امید جهان اسلام و مظلومان عالم معطوف به ایران بود و هیچ کس دوست نداشت گردی بر آبرو و اقتدار این ام القرای جهان اسلام بنشیند ، خدا با گرفتن جمعی از پاک ترین ها و دوست داشتنی ترین ها و تکیه گاه ترین های از امت اسلام شاید میخواهد نور امید را از دل نامیدی بیرون بکشد و باز به همه نشان دهد که در این عالمی که امثال رسول خدا و علی و ... آن را ترک کردند ولی رسالت آنها بر زمین نماند و سنتهایش پامال نشد ، با رفتن غلامان آنها هم قواعد عالم برجا هستند ما باید بدانیم در این دنیا هیچ تکیه گاهی جز رحمت و حکمت او نیست و هیچ چیزی جز غضب او وحشت ندارد موقعیت ها و آدم ها می آیند و میروند همانطور که ما آمدیم و خواهیم رفت ✍ محمد امین زاده @sheari
من نگران آبرو و اعتبار او بودم ... او اهل صدق وصفا بود زحمتکش و پرتلاش بود و روز و شب نمی شناخت اهل گلایه و شکایت نبود و دوست و دشمن بر این اوصاف او شهادت میدهند ولی درختانی که او کاشته بود هنوز همگی به ثمر ننشسته بودند برگ و بار داشتند ولی هنوز همه ی میوه هایش نرسیده بودند و فرصت رو به اتمام بود پیش خود میگفتم این مرد خیلی زحمت کشید ولی میوه هایی که وعده اش را به مردم داده بود خیلی هاشان هنوز نرسیده حق او نیست که در یاد مردم در زمره ی کسانی بماند که وعده های سر خرمن انتخاباتی میدهند و بعد همه را فراموش میکنند آخر او از چیزی فروگذار نکرده من نگران میوه ها نبودم ، که بالاخره روزی میرسیدند و مردم از آنها بهره مند میشدند نگران اعتبار او و اعتماد مردمی بودم که صدق و صفا را در او دیده بودند و دل به وعده هایش سپرده بودند آری حق این سیدِ زلالِ زحمتکشِ مظلوم ، بی اعتمادی و بی اعتباری نبود ... تا اینکه خدا صحنه را به هم ریخت کاری با او کرد که با بهترینِ اولیاء خودش میکرد و او نیز آرزویش را داشت شهادت ... و همگان را از خبر شهادت او با نمایشی کم نظیر مطلع کرد او مردم را ذره ذره از شهادت او باخبر کرد و روضه ی او را وقتی خواند که مجلس آماده بود ابتدا دلها را نگران کرد و همه را دعا گوی او و خواب را برای او از چشمان مردم گرفت و بیم و امید را نسبت به سرنوشت او در دلها ریخت و در نهایت همه را از شهادت او باخبر کرد و دلها را در سوگ او سوزاند... من خودم دیدم که مراسم تشییع او مانند دریای غمی بود که پیکرهای او و همراهانش مانند موج اشک و هق هقی در آن به راه افتاده بود و از کنار هرکه رد میشد او را هم به خود ملحق میکرد آری من دیدم که اگر بنده نتواند از حق خودش دفاع کند خدای او عاجز نیست دیدم خدا چطور آبرویش را خرید و اعتباری به او داد که به هیچ باغبانی که باغش به ثمر نشسته بود هم نداده بود و خدا باز به من فهماند که اگر کسی در راه او جهاد کند و نا امید نباشد اگر همه هم بخواهند او را زمین بزنند خودش دست او را میگیرد او نگذاشت آبرو و اعتبارش خدشه دار شود بلکه به او آبرویی داد که آبرو داران عالم آرزویش را دارند چه عاقبت خوبی داشت زندگی مجاهدانه ی او... ✍محمد امین زاده @sheari