پرسید هاتفی، که فلانی تورا چه سود...
زین سالها که رفت و درش کربلا نبود؟
گیریم زنده بودی و صاحب نفس ! ولی
تا آب نیست، فایده اش چیست "جای رود"؟
خاموش باد آتش عشقی که حاصلش...
در سالهای نم زده بوده ست دود و دود !
حقا که راست گفت که بازار ما نداشت
این سالها، به غیر کسادی ، به جز رکود
از او که غیب نیست، چه پنهان ز دوستان
ما لاف میزدیم و زمان لاف ما گشود
ماهی برون از آب به ساعت نمیکشد
بر من سه سال رفت، چه آسان! چقدر زود!
ما را ببخش، ما خودمان در تحیریم
" ما را به سخت جانی خود این گمان نبود"
بعد از سه سال عزم سفر کرده ایم ما
از ماست بی وفایی و از توست جود و جود...
پ.ن : شعر مربوط به قبل از ایام اربعین سال گذشته و بعد از دوسال همه گیری کرونا می باشد
#اربعین
#مارا_بهسختجانیخود_اینگماننبود
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
من دل خود را پس از عمری به راه آورده ام
"بر امام مهربان خود پناه آورده ام "
گفته بودم بار دیگر دست پر خواهم رسید
باز اما دست خالی ، اشک و آه آورده
کاش با دستان خالی سوی تو می آمدم
توشه ای سنگین ز انواع گناه آورده ام
خرمن من را بسوزان ، حاصل عمر مرا
گندمِ خیری نه ، از شر کوهِ کاه آورده ام
روی صحبت هم ندارم ، شرمسار و رو سیاه
من فقط سوی ضریح تو نگاه آورده ام
دلخوشم اما اگرچه من فقیر و خسته ام
رو به هر سویی نکردم ، رو به شاه آورده ام
گرچه امشب زائرت در بارگاهت نیستم
در خیالم خویش را در بارگاه آورده ام
#سوی_ضریحتو_نگاه_آوردهام
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
به یاد کودکی ام ؛ "دوست میشوی با من؟"
بگو که میشوم آری قبول کن تا من...
تو را به خانه برم در اتاق بنشینیم
فقط بگو که چه خواهی بقیه اش با من
تو امر کن که چه بازی کنیم دوست من
تو باش سرور و آقا ، غلام آقا من
تو نقش هر که بخواهی ، بیا تو بابا باش
و نوکر همه ی بچه های بابا من
بیا تو شاه شو و من گدای درگه تو
کرم نما مکش از دستهای من دامن
طلای ناب تویی گرد و خاک صحرا من
تو درّ نابی و کف های روی دریا من
تو دلبری و عزیزی و پر طرفداری
غریب و بی کس و بی مشتری و تنها من
چقدر حیف که با چون منی رفیق شدی
چه نسبتی است میان ندیم تو با من؟
ولی تو با کرمت باز هم رفیق بمان
اگرچه سود نبردی تو از من اما من...
چو خار ، از گل روی تو میخرند مرا
به خار ورنه کسی رو نداشت حتی من
مرا مران ز درت کین حکایت من و توست :
عزیز مصر تویی, پیری زلیخا من
#به_یاد_کودکی
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
نفرت ، لازمه ی عشق است
و غضب ، لازمه ی مهربانی !
چطور میتوان نسبت به مظلوم مهربان بود و بر ظالم غضب نکرد؟
و چطور میتوان عاشق حق بود و از باطل نفرت نداشت ؟
اگر کسی مدعی چنین عشقی است ، یقیناً رسم عاشقی نمی داند؛
و اگر آن گونه مهربان است ، آیین مهربانی را بلد نیست ؛
مگر میشود هر دم خون بیگناهی از چنگال ظالم بچکد و هرآینه حق را زیر پایش لگد مال ببینم و عاشق حق و مهربان به مظلوم باشم ، ولی نسبت به ظالم غضب در دلم نباشد و از او متنفر نباشم؟
این مهربانی و عاشقی افسانه ای بیش نیست و فقط ادا درآوردن است و گول زدن خود !
من بر مظلوم مهربان نیستم اگر فریاد غضبم بر سر ظالم بلند نیست و عاشق حق نیستم اگر نفرت باطل در دلم نیست.
...آری امروز اگر فریاد مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر میدهیم ، از مهربانی ماست؛
و این وفای به رسم عاشقی است...
این رسم و شیوه را ما از کسانی آموختیم که اسوه ی عشق و مهربانی هستند و از نفرت ورزی و لعن به خاطر ناخوشایند ها ناراحتی ها نهی کرده اند
ولی نفرت اگر بد است از این روست که جای عشق را در سینه تنگ میکند و دشمنی می آفریند
و غضب اگر بد است به خاطر این است که روح مهربانی را مکدر میکند
اما آنجا که پای ظلم و زیر پا گذاشتن حق در میان است دیگر لعن نکردن و دشمنی نداشتن نقض غرض است و ذبح کردن حق و پایمال کردن مهربانی ...
از این روست که میفرمایند:
اَللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَي ذَلِكَ ...
#مرگبراسرائیل
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
چای آخر را برایم در قدح کن ساقیا
مست کن من را بدان ، مادامَ کنتُ باقیاً
چون قدح نوش توام ، از غیر رو گردانده ام
گشته ام اما ندیدم من کَمثلکْ راقیاً
#چاىِآخر
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
"محمد صیرتی" آمد ، "محمد خلقتی" آمد
"محمد منطقی" آمد ، ولی نامش علی باشد !
علی هم نفس احمد بود ، فی الواقع محمد بود
نمیدانم چرا باید علی نامش علی باشد ؟!
#اشبهالناس_برسولالله
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
نادم که نیستیم، ز گریان شدن چه سود؟
فرصت گذشت ! پس ز پشیمان شدن چه سود؟
عاشق ز پا نشست و ز معشوق رو ندید
ای زلفِ زال! حال پریشان شدن چه سود؟
یعقوب را به خاک سپردند در فراق
یوسف! کنون ز عازم کنعان شدن چه سود؟
از دست رفت فرصت یاری دوستان
جویای حال و روز رفیقان شدن چه سود؟
تردید ماند و قدرت تصمیم را گرفت
خود کرده را بپرس ز حیران شدن چه سود؟
آتش کشیدهایم به یک عمر و سوختیم
حتی اگر شود، ز گلستان شدن چه سود ؟
ماییم و دسترنج تلاشی که کردهایم
وقتی که مرگ هست، ز خاقان شدن چه سود؟
آنجا که تاج و تخت به آدم نمیرسد
قارون که جای خود، ز سلیمان شدن چه سود؟
حالا که عیش رفت و به رنجَش رسیدهایم
نادم ز راهِ رفته ز عصیان شدن چه سود؟
ما باز میرویم به راهی که رفته ایم
تا عشق نیست گو، ز مسلمان شدن چه سود؟
گر لطف حق نبود و به ما مرحمت نداشت
میگفتم از ملول و پشیمان شدن چه سود؟
#ز_گریانشدن_چهسود
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
در آرزوی بهاران خویش پیر شدیم
بساز چاره که در دست خود اسیر شدیم
گذشت عمری و حتی شکوفه ای نزدیم!
مع الاسف من و دل ساکن کویر شدیم
به فکر خویش نبودیم سالیان دراز
همیشه وقت تأمل بهانه گیر شدیم
کجا روم ، به که روی آورم ، چه چاره کنم؟
چه شد ؟ برای چه و با که هم مسیر شدیم؟
چه شد که ثروت و جاه و رفاه افزون شد
و در عوض خودمان کوچک و حقیر شدیم؟
چرا همیشه سراپا مطیع نفس و هوی
ولی مقابل حق سرکش و دلیر شدیم؟
فرار کرده ام از این سوال ها عمری...
که از پذیرش این حال ناگزیر شدیم
چه سفرهها که برای بشر فراهم بود
چه اشتهای کمی! ما چه زود سیر شدیم!
#در_آرزویبهارانخویش_پیرشدیم
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
علی را "دوستان" تنها نهادند و رها کردند!
همان هایی که ایامی به عهد خود وفا کردند
همانهایی که ایامی کنارش زخم میخوردند ...
و جان و مال و عِرض خویش در راهش عطا کردند
ولیکن ظرفشان لبریز شد ، کم کم ، کم آوردند
و کم کم بر امام خویش آهنگ جفا کردند
علیٌ فازَ ، وَاللّهِ العَلی قَدْ خابَ أنصارُه
"همانهایی که کم کم" راه خود از او سوا کردند...
از این رو روضه ی من روضه ی یاران محروم است
علی را ورنه از زندان دنیایش جدا کردند
از این رو روضه ی من میشود توصیف امروزم
چه کردم من به از کاری که آن با مرتضی کردند؟
کجایم من؟ امامم کو ؟ عهدم کو ؟ وفایم کو ؟
قضا کردم نمازی را که آنها هم ادا کردند...
من اصلاً روزها یاد امامم هم نمی افتم!
خوشا آنان که روزی لا اقل دردی دوا کردند...
ولیکن رحم کن بر ما و حَوِّل حالَنا یا رَبّ
چو آنهایی که استغفار بعد از هر خطا کردند
#حَوّلْ_حالَناٰ_یارَبّ
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
سفره را جمع کن ای دوست، که مهمانی نیست
قرب و رضوان تو را رغبت چندانی نیست
رحمتت شامل حال همه ی عالم شد
رو سیاهی هم اگر ماند، پشیمانی نیست
های های است فقط در دل این تاریکی
روضه خوان روضه مخوان ، دیده ی گریانی نیست
نعمت از منظر ما لقمه ی نان است، لذا
سفره ای نیست ، اگر لقمه ای و نانی نیست
من که از این همه سرمایه دهان دیدم و بس...
لا جرم دغدعه ی صحبت جانانی نیست
اشتهای همه کور است و بریز است و بپاش
حیف این فرصت و صد حیف که ایمانی نیست
کاش گنجایش من قدر عطایای تو بود
کاش این بنده همان بود که میدانی نیست
کار با فضل تو افتاد دگر بار ای دوست
کار خیر است و به غیر از تو کسی بانی نیست
ظرف ما کوچک و ره توشه کم و راه دراز
ظرف ما را بگشا فرصت چندانی نیست...
#سفرهراجمعکن_ایدوست
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
نصرت از سایرین نمیخواهیم
تکیه بر نصرت خدا داریم
گنبد آهنین نمیخواهیم
خودمان "گنبد طلا" داریم !
#پشتِما_جایدیگری_گرماست
#یا_امامرضا
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
بی تفاوت باش و گردن هم نگیر و غُر بزن
فاز روشنفکر دانا را بگیر و غُر بزن
از گرانی و تورم شکوه کن ، اما خودت
گوشه ای بنشین تماشا کن بمیر و غُر بزن
سهم تو از سرنوشت کشورت یک رأی نیست؟!
یا تو هم برخیز یا ذلت پذیر و غُر بزن !
#بیتفاوت
#غُر_بزن
#هی_غُر_بزن
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari