eitaa logo
شعری
104 دنبال‌کننده
38 عکس
3 ویدیو
0 فایل
(جسارتاً) اشعار و یادداشت های محمد امین زاده @ebn_e_majid
مشاهده در ایتا
دانلود
مویی که رنگ داد به روی و سپید شد... رویی که رنگ داد به موی و سیاه شد... عمری که خرج آنچه که سودی نداشت شد عمری که صرف تجربه شد تا تباه شد چون تاجری که بعد سفر دید ناگهان مال التجاره نیست! چه شد؟ خرج راه شد... سرمایه های هر دو جهان را بدست من... دادند و سود هر دو جهان یک کلاه شد دنیا مرا خرید و بهایی به من نداد او مشتری نبود فقط اشتباه شد اقرار من برای تو ایمان نمیشود اما مرا ز قهر تو شاید پناه شد اول همیشه در نظرم خاطر تو بود اول همیشه بود٬ سپس گاه گاه شد نفْسی که از غلامی من نا امید بود چندی وزیر بود و سپس پادشاه شد هربار عزم توبه و رجعت نمود دل از چاله درنیامده راهی چاه شد غیر از گناه نیست به پرونده ام مگر خیری که ذره ذره همان هم گناه شد حالا دوباره آمده ام ایهاالعزیز رویم سیاه ... بارامانت تباه شد کاری بکن ز هرکه بپرسند وصف من گوید اگر چه دیر٬ ولی سر به راه شد @sheari
گفتمت سوختم از عشق ، دوایی برسان آتشم را "به کنارم بنشین و" بنشان کارم از کار گذشت و خبری از تو نشد یک وصیت به تو از یار به لب آمده جان : جگرِ سوخته را خاصیتی نیست رفیق آبدار است ، بیا ، دیر مکن ، قدر بدان نمک از لطف قدیم تو فراوان مانده تو فقط زود برس ، داغ به دندان بکشان اگرت قصد وفا نیست ز کوشش منشین تو جفا پیشه کن و باز مرا سر بدوان چون ز من کام گرفتی و مرا سوزاندی مرحمت کرده و خاکستر مان را بتکان ... @sheari
من منتظرم تا که نگاهت به من افتد تا باد صبا هم گذرش بر چمن افتد آواره ی هر کوی ، سراپا شده ام گوش تا بلکه ز احوال تو جایی سخن افتد چشمان مرا پیرهنت نیز زیاد است کافیست یکی دکمه که از پیرهن افتد دلخوش به هوای وطنت بود دل من قسمت شده اینبار رها در یمن افتد دور از تو نه ، کوی تو نه ، از شهر تو هم نه بیچاره چه کرده است که دور از وطن افتد؟ یک چای کنار تو ، چه رویای محالی ! من محو تماشای تو ، چای از دهن افتد هر چند نگاهم به تو دیریست نیفتاد ای کاش اقلاً تو نگاهت به من افتد ... @sheari
رود اگر راهی دریا شد لزوماً خوب نیست شاید از کم طاقتی از چشم کوه افتاده است... @sheari
تو کیستی؟ که در این خاندان جود و کرم.. تو را به نام "جواد الائمه" میخوانند؟ @sheari
ز لطف دوست "لیاقت" نگشت شرط "زیارت" که "شرط اول" اگر قید و شرط داشت ، نمیشد برای خلقِ گرفتارِ نفس و سیل بلایا خدا اگر در رحمت نمی‌گذاشت ، نمیشد @sheari
مرا ببر که ببینند شرط و قید ندارد محرم و رمضان ، اربعین و عید ندارد به دستْ بازِ ظفر ، در شکارگاه نشسته... بهانه چیست ؟ چو صیاد قصدِ صید ندارد ؟! @sheari
بیا خودت بِرَهان از عذاب کنعان را به کشتیت بنشان سرکش پریشان را کلام نوح حریف غرور او نشده به کام او بچشان "ای حسین" ایمان را بیا بگیر تبر را ز دست ابراهیم اشاره کن به بتان ، جان ببخش آنان را بگو که رو به خلایق کنند و جار زنند : حسین را بپرستید ، ربِّ ایشان را ! بیا به مزرع گندم کنار آدم باش چرا که نه ؟ تو بیاور به راه شیطان را بگو که توبه و در محضر تو سجده کند بیا بلند کن از سجده این مسلمان را ! برو به طور ، به موسی بگو بیا با من بگو نگاه کند ، انقلاب طغیان را کنار نیل به فرعون یک نهیب بزن که جمع و جور کند آن بساط عصیان را بگو حبیب بیاید به خانه عیسی بگو بیاورد عیسی تمام یاران را حبیب درس وفا و ادب بیاموزد و درس در ره عیسی گذشتن از جان را @sheari
دوباره با دل و رویی سیاه آمده ام رواق گمشدگانت کجاست ؟ گم شده ام "مِن الّذین أرادوا لقائَکم" بودم "مِن الّذین _ولی_ ضَلَّ سعیُهم" شده ام بیا و زائر کشتی شکسته را دریاب ز راهِ رفته به بیراهه خسته را دریاب به دخل خالی و بی رونقم بیا بنگر تو این سفیه ، تو این ورشکسته را دریاب امیدوارم و امید من نگاه شماست به اینکه زائر دل خسته در پناه شماست منی که گم شده ام عاجزم که برگردم خودت مرا ببر آنجا که راه راه شماست... @sheari
در کوی میگساران ، میخانه را نبندید یا لا اقل بیایید مردانه را نبندید 😄 در پیله بوده یک سال پروانه ی خمارم دیگر شما که بال پروانه را نبندید ! 😐 چایش چونان دوا و ماهم که مبتلاییم از این به بعد شب دا
 روخانه را نبندید🤨
گویم به اولیای دیوانگان چایش :
بستند اگر ، شماهم دیوانه را نبندید🤫
"فیش غذاست روح" و "ریحانِ چای حضرت" 
روحی که ما ندیدیم ، ریحانه را نبندید😩
فیش غذا که مالید ، چایی که پاره وقت است
یک وقت بعد از این وو
ضوخانه را نبندید!😏 یا با کبوترانش مانند ما نباشید ! گر آب و دان ندادید کاشانه را نبندید😊 ما که مزاح کردیم اما خدا وکیلی شبها خمار میشیم ، میخانه را نبندید 😁 @sheari