یا رقیهبنتالحسین (ع)
کنارِ زخمهایت زخمِ من انگار چیزی نیست
به جانِ چشمِ تو این چشمهای تار چیزی نیست
ندارم آب؛ وقت شستشویت اشکهایم هست
ولی پیشِ سرت انگار این رگبار چیزی نیست
نپرس اینقدر، از من نیمهی تاریکِ ماهم چیست ؟!
خسوفم را تماشا کن؛ نکن اصرار، چیزی نیست
به شوق دیدنت تازه زبان وا کردهام انگار
بِ به جاجانِ تو این لکنتِ گفتار چیزی نیست
نخواه از دخترت تا روسری بردارد از مویش
که زیرِ سایهی این چادرِ گلدار چیزی نیست
نبین بر گونهام حکّاکیِ ذکرِ عقیقت را
به دستِ ساربان یک شب شدم بیدار، چیزی نیست
نپرس از گوشواره از النگو از گلوبندم
فقط یک چند باری رفتهام بازار، چیزی نیست
به هر کس خیمهی سوغات را میگشت میگفتم
ببین گوشِ مرا؛ دست از سرم بردار چیزی نیست
گلِ سرخِ بدون ساقه در گلدانِ سرنیزه !
نبین پای مرا؛ این زخمهای خار چیزی نیست
#رضا_قاسمی
#مرثیه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
@shearvdastan
دخترت امشب از این ویرانه راحت می شود
آه دور عمه جانم باز خلوت می شود
میزبان دختر ، پدر هم با سر آمد سر زده
بهتر از این هم مگر اصلا ضیافت می شود
هر چه آمد بر سرم را با دل و جان می خرم
مثل زهرا مادرم سهمم شهادت می شود
پیر کردم عمه را امشب مرا حتما ببر
دخترت دارد پدر ، اسباب زحمت می شود
میهمان اولی تو که نمی خندی به من
مانع درد دلم وقتی که لکنت می شود
صبح فردا تازه می فهمند از عالم که رفت ...
صبح فردا شام از داغم قیامت می شود
صبح فردا کعب نی ها استراحت می کنند
دارد از دستم غل و زنجیر راحت می شود
صبح فردا زجر گیرد مژدگانی از یزید
خون من مثل تو بانی کرامت می شود
باز جا می مانَد از این قافله دردانه ات
اربعین محروم از فیض زیارت می شود
محمد حسین رحیمیان
#مرثیه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
@shearvdastan
ای سایه ی روی سرم ، با سر رسیدی...
امشب به مهمانی این دختر رسیدی
تو که به ویرانه،صفا دادی عزیزم...
از نیزه چندین دفعه افتادی عزیزم؟
ای که شبیه قرص ماهی ، میدرخشی
شانه نشد موی سرم ، بابا ببخشی
حتما خبر داری که ابرویم شکسته..
از ضربه ای ناجور ،پهلویم شکسته...
با چشم تارم زخم هایت را که دیدم
یک کربلا را در میان دل کشیدم
دردانه ت کنج خرابه نیمه جان است
ترتیب دندان های من ،یک در میان است
دیدمپس از تو ، بغض قوم بی حیا را
بزم شراب و ازدحام کوچه ها را
از منگرفته معجرم را مردکی پست
بابا کشید موی سرم را مردکی پست
لبخند دختر ها زند آتش به جانم
دق میکنمآخر از این لکنت زبانم
دانی که چهل منزل چه غمهایی کشیدم..
من را ببر به حرمت موی سپیدم...
✅مرتضی عابدینی -محرم ۱۴۰۱
#مرثیه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#
من را ببخش اگر که
لکنت زبان گرفتم
آخر شکستہ دستے
دندان شیرے ام را 😭😭😭
#محرم
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شب_سوم
میفروشم گوشوارم را اگر پیدا شود
جای آن انگشتری زیبا برایت میخرم
#بنت_الحسین
#شب_سوم
شمع که میسوخت را پروانه تحویلش گرفت
عاقل آواره را دیوانه تحویلش گرفت
زحمت آشفته ها را از سر خود کم نکرد
گیسویی که شد پریشان، شانه تحویلش گرفت
من فراری بودم از رب کریمی که سحر
بنده ای بیچاره را جانانه تحویلش گرفت
با هیاهو و هوار و داد من کاری نداشت
بی کسی را باز بی صبرانه تحویلش گرفت
فرق دارد او حسابش با همه چون دیده ام
هر که خسران دیده، بی بیعانه تحویلش گرفت
من دلم آباد بود اما خرابش کرده ام
باز هم این خانه را ویرانه تحویلش گرفت
سائل باب الجوادم آی مردم بشنوید...
اینکه محتاج است صاحبخانه تحویلش گرفت
خوشه ی انگور ما را از نجف می آورند
مست را ساقی به یک پیمانه تحویلش گرفت
خوش بحال هر کسی که آشنا شد با حسین
هر کسی شد با گنه بیگانه ... تحویلش گرفت
من سری را می شناسم که بریدند از قفا
آن سر پُر زخم که ریحانه تحویلش گرفت
رفت سر بر روی نیزه فاطمه زد بر سرش
رفت سر بین طبق، دردانه تحویلش گرفت
رضا دین پرور
#مناجات_امام_حسین_علیه_السلام
#مرثیه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#شب_جمعه
#دلتنگ_حرم
@shearvdastan
بی نیاز از التماس و خواهش و اصرارها
نام او شد چاره ساز مشکلاتم بارها
دستهای کوچکش آنی به دادم می رسد
هر زمانی که گره پیدا شود در کارها
هر کسی آمد در این خانه بی منت گرفت
خوب جایی آمدید امروز حاجت دارها
لقمه ای از سفره اش درمان درد عالم است
چای تلخ روضه ی او نسخه ی بیمارها
ناز او از بعد عاشورا خریداری نداشت
روضه اش را خوب می فهمند دختردارها
خردسالان بیشتر هنگام بازی می دوند
او ولی باید بگیرد دست بر دیوارها
جای شانه یا عروسک ، آینه یا روسری
تازیانه سهم او شد از سر بازارها
وحید قاسمی
#مرثیه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#محرم
@shearvdastan
آتش گرفت مثل سرت موی دخترت
شد پنجه پنجه ای پدرم روی دخترت
آهسته من فقط به تو می گویم ای پدر
چیزی نمانده است ز گیسوی دخترت
مانند مادرت شده این روزهای من
خون می چکد شبانه ز پهلوی دخترت
عمه کمک کند که کمی راه می روم
دیگر توان نمانده به زانوی دخترت
زجر و لگد، حکایت مسمار لعنتی ست
باشد گواه حادثه بازوی دخترت
گفتند بچه ها به تمسخر که صورتش!
بابا مگر که سوخته ابروی دخترت؟
رخسار من عوض شده اما تو غم مخور
حیران نشو عزیز دل از روی دخترت
این نیمه جان خسته فدای سر شما
ناقابل است هدیه ای از سوی دخترت
حسن کردی
#مرثیه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#محرم
@shearvdastan