eitaa logo
شعر و داستان🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
125 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر کانال: @rEzA1996 ناشناس: https://abzarek.ir/service-p/msg/2222838
مشاهده در ایتا
دانلود
سرآمد شب رسیده صبحم ای یار سلام ای ماه من مشتاق دیدار چرا پس سر زده؟جا خوردم اصلا چرا روی طبق؟خوابم من‌ انگار همینکه بویت آمد در خرابه گرفتم‌ دستهایم را به دیوار نبودی مثل زهرا گریه کردم ندیدی نیزه ها شد مثل مسمار اگر ماندم به لطف عمه بوده وگرنه مرده بودم بین بازار حلالم کن اگر بیهوش بودم نبودم در وداعت قبل پیکار تورا انداختند از نیزه صدبار مرا انداختند از ناقه صدبار کمی خوابیدم اما بد پریدم امان از زجر از‌چشمان بیدار نمی آیم‌ ازین‌ ویرانه بیرون ز‌ مردم دیده ام‌آزار بسیار سرت را از زمین برداشتم‌ من سر من‌ را ز روی خشت بردار دران مجلس خودت بودی و دیدی چه بد چشمند این مردان دربار به اشک دیده شستم صورتت را هزاران‌ زخم دیگر شد پدیدار بحق مادرم زهرای اطهر خدایا عمه زینب را نگه دار @shearvdastan
بعدِ تو دنیایی از آزار بود و دخترت کینه‌های لشکری خونخوار بود و دخترت روبرویم رقصِ یک نیزار بود و رأس تو روبرویت یک بیابان خار بود و دخترت در تمامِ این سفر شلاق بود و خواهرت شرم از زخمِ امانت‌دار بود و دخترت چهره‌ام شد زخم‌بازاری پر از تیرِ نگاه لحظه‌ای که چشمِ یک بازار بود و دخترت در طوافم؛ استلامِ سنگ‌ها بود و سرت نیزه‌دارِ کعبه‌ی سیّار بود و دخترت پیکرم از ترسِ کابوسِ کنیزی آب شد لحظه‌ای که صحبت از اصرار بود و دخترت زخم‌هایم را شمردم؛ باز هم خوابم نبرد نیمه‌شب‌ها؛ شب فقط بیدار بود و دخترت شیشه‌ی بغضم شکست و جای کوهِ شانه‌ات شانه‌های سنگی دیوار بود و دخترت گرچه جانم بر لب آمد؛ زنده ماندم باز هم آرزوی بوسه‌ی دیدار بود و دخترت @shearvdastan
دخترت امشب از این ویرانه راحت می شود آه دور عمه جانم باز خلوت می شود میزبان دختر ، پدر هم با سر آمد سر زده بهتر از این هم مگر اصلا ضیافت می شود هر چه آمد بر سرم را با دل و جان می خرم مثل زهرا مادرم سهمم شهادت می شود پیر کردم عمه را امشب مرا حتما ببر دخترت دارد پدر ، اسباب زحمت می شود میهمان اولی تو که نمی خندی به من مانع درد دلم وقتی که لکنت می شود صبح فردا تازه می فهمند از عالم که رفت ... صبح فردا شام از داغم قیامت می شود صبح فردا کعب نی ها استراحت می کنند دارد از دستم غل و زنجیر راحت می شود صبح فردا زجر گیرد مژدگانی از یزید خون من مثل تو بانی کرامت می شود باز جا می مانَد از این قافله دردانه ات اربعین محروم از فیض زیارت می شود محمد حسین رحیمیان @shearvdastan
شمیم عفو خدا بر مشام می آید برای زخم گناه التیام می آید اگر چه بندگی ام ناقص است و ناچیز است ز سوی حضرت حق فیض عام می آید بخواه هر چه که خواهی از آستان کریم دوباره مرغ اجابت به بام می آید ملائکه همه چشم انتظار ما بودند ز عرش و فرش طنین سلام می آید اگرچه طعمه شیطان برای مومن هست اگرچه نفس به همراه دام می آید... بناست پاک شود نامه ی گناهانم اگر که از منِ شرمنده نام می آید شدم غریب در این قعرِ چاه تنهایی برس به داد خدایا! صِدام می آید؟... چه روشن است دل من در این شب تاریک برات رفتن تا کربلام می آید و تا دوباره بگرییم از غمی جانکاه گریز مرثیه از سمت شام می آید گرسنه است به ویرانه دختری اما ز خانه ها همه بوی طعام می آید... محمدحسین مهدی پناه @shearvdastan
ای سایه ی روی سرم ، با سر رسیدی... امشب به مهمانی این دختر رسیدی تو که به ویرانه،صفا دادی عزیزم... از نیزه چندین دفعه افتادی عزیزم؟ ای که شبیه قرص ماهی ، میدرخشی شانه نشد موی سرم ، بابا ببخشی حتما خبر داری که ابرویم شکسته.. از ضربه ای ناجور ،پهلویم شکسته... با چشم تارم زخم هایت را که دیدم یک کربلا را در میان دل کشیدم دردانه ت کنج خرابه نیمه جان است ترتیب دندان های من ،یک در میان است دیدم‌پس از تو ، بغض قوم بی حیا را بزم شراب و ازدحام کوچه ها را از من‌گرفته معجرم را مردکی پست بابا کشید موی سرم را مردکی پست لبخند دختر ها زند آتش به جانم دق میکنم‌آخر از این لکنت زبانم دانی که چهل منزل چه غمهایی کشیدم.. من را ببر به حرمت موی سپیدم... ✅مرتضی عابدینی -محرم ۱۴۰۱ #
شمع که میسوخت را پروانه تحویلش گرفت عاقل آواره را دیوانه تحویلش گرفت زحمت آشفته ها را از سر خود کم نکرد گیسویی که شد پریشان، شانه تحویلش گرفت من فراری بودم از رب کریمی که سحر بنده ای بیچاره را جانانه تحویلش گرفت با هیاهو و هوار و داد من کاری نداشت بی کسی را باز بی صبرانه تحویلش گرفت فرق دارد او حسابش با همه چون دیده ام هر که خسران دیده، بی بیعانه تحویلش گرفت من دلم آباد بود اما خرابش کرده ام باز هم این خانه را ویرانه تحویلش گرفت سائل باب الجوادم آی مردم بشنوید... اینکه محتاج است صاحبخانه تحویلش گرفت خوشه ی انگور ما را از نجف می آورند مست را ساقی به یک پیمانه تحویلش گرفت خوش بحال هر کسی که آشنا شد با حسین هر کسی شد با گنه بیگانه ... تحویلش گرفت من سری را می شناسم که بریدند از قفا آن سر پُر زخم که ریحانه تحویلش گرفت رفت سر بر روی نیزه فاطمه زد بر سرش رفت سر بین طبق، دردانه تحویلش گرفت رضا دین پرور @shearvdastan
شمیم عفو خدا بر مشام می آید برای زخم گناه التیام می آید اگر چه بندگی ام ناقص است و ناچیز است ز سوی حضرت حق فیض عام می آید بخواه هر چه که خواهی از آستان کریم دوباره مرغ اجابت به بام می آید ملائکه همه چشم انتظار ما بودند ز عرش و فرش طنین سلام می آید اگرچه طعمه شیطان برای مومن هست اگرچه نفس به همراه دام می آید... بناست پاک شود نامه ی گناهانم اگر که از منِ شرمنده نام می آید شدم غریب در این قعرِ چاه تنهایی برس به داد خدایا! صِدام می آید؟... چه روشن است دل من در این شب تاریک برات رفتن تا کربلام می آید و تا دوباره بگرییم از غمی جانکاه گریز مرثیه از سمت شام می آید گرسنه است به ویرانه دختری اما ز خانه ها همه بوی طعام می آید... @shearvdastan
بی نیاز از التماس و خواهش و اصرارها نام او شد چاره ساز مشکلاتم بارها دستهای کوچکش آنی به دادم می رسد هر زمانی که گره پیدا شود در کارها هر کسی آمد در این خانه بی منت گرفت خوب جایی آمدید امروز حاجت دارها لقمه ای از سفره اش درمان درد عالم است چای تلخ روضه ی او نسخه ی بیمارها ناز او از بعد عاشورا خریداری نداشت روضه اش را خوب می فهمند دختردارها خردسالان بیشتر هنگام بازی می دوند او ولی باید بگیرد دست بر دیوارها جای شانه یا عروسک ، آینه یا روسری تازیانه سهم او شد از سر بازارها وحید قاسمی @shearvdastan
آتش گرفت مثل سرت موی دخترت شد پنجه پنجه ای پدرم روی دخترت آهسته من فقط به تو می گویم ای پدر چیزی نمانده است ز گیسوی دخترت مانند مادرت شده این روزهای من خون می چکد شبانه ز پهلوی دخترت عمه کمک کند که کمی راه می روم دیگر توان نمانده به زانوی دخترت زجر و لگد، حکایت مسمار لعنتی ست باشد گواه حادثه بازوی دخترت گفتند بچه ها به تمسخر که صورتش! بابا مگر که سوخته ابروی دخترت؟ رخسار من عوض شده اما تو غم مخور حیران نشو عزیز دل از روی دخترت این نیمه جان خسته فدای سر شما ناقابل است هدیه ای از سوی دخترت حسن کردی @shearvdastan
عالم نَمی از قطره و دریا رقیه است بالاتر از بالاتر از بالا رقیه است پوچ است دنیا که به آن‌ دلخوش نکردم آن علتی که آمدم دنیا رقیه است من هرچه هستم به کسی ربطی ندارد او که شفاعت می کند فردا رقیه است من کودکی بودم که دستم را گرفتند آنکه مرا آورده تا اینجا رقیه است در کشتی ارباب، عالم را نشانده پهلو گرفته آنکه با زهرا رقیه است ذکری که دارم هر محرم یاحسین است نذری که دارم اربعین ها یارقیه است غصه نخور شش گوشه! می آیم کنارت او که براتم را کند امضا رقیه است درد نگفته من زیاد آوردم امشب درمان هر دردی که دارم با رقیه است او را زدند اما به فکر معجرش بود الگوی دختر بچه های ما رقیه است آنکه شبی با دامن آتش گرفته ... خوابیده روی دامن صحرا رقیه است خورشید روی نیزه ها بابای او بود دنبال بابا، بین نیزه ها رقیه است رضا دین پرور ۱۴۰۳ @shearvdastan
امشب مرا بیا ز خرابه ببر خودت رویا بس است بیا ای پدر خودت خوش آمدی به دیدن این نیمه جان پدر با سر رسیده ای سر آسیمه سر خودت مجید احدزاده  @shearvdastan
یار اگر کار مرا امروز و فردا میکند دانه دانه دارد از کارم گره وا میکند من خود اسباب عقب افتادن کار خود ام من خرابش میکنم او هم مدارا میکند هر که باشد به خدا جز مهربان مولای من جور دیگر با من بی آبرو تا میکند خواستم عاشق شوم دیدم که لایق نیستم او ولی من را میان عاشقان جا میکند عشقِ یوسف قعر زندان را بهشتش میکند کاخ ها را نیز زندان زلیخا میکند خسته بودم که به ایوان نجف بردم پناه بچه کم می آورد تکیه به بابا میکند میپرستم آن خدا را که خدای حیدر است آن خدایی که مرا محتاج زهرا میکند شخص زهرا عهده دار دوست داران علی ست او محبان را در آتش نیز پیدا میکند بچه ام تب کرد به خانم سه ساله رو زدم نسخه‌ی ما را رقیه خانم امضا میکند آی مردم کار دست دختر ارباب ماست ناز دختر پیش بابا خوب غوغا میکند ناز دختر بچه را شمر و سنان بر هم زدند استخوان گونه با سیلی ترک وا میکند وای از آن لحظه که در هول و ولای دختران بین صحرا زجر دختر بچه پیدا میکند ناز دختر بچه را عمه برایش میکشد شانه ای با موی آتش خورده دعوا میکند وحید عظیم پور ۱۴۰۳ @shearvdastan