از تو، آنی دل دیوانهی من غافل نیست
اینکه در سینهٔ من هست، تو هستی، دل نیست
#عماد_خراسانی
@shearvdastan
زهرا مرا دعوت نموده تا بیایم
پایین نشستم گفت که بالا بیایم
در عالم ذر گریه می کردم دلش سوخت
من را دعایم کرد تا دنیا بیایم
او انتخابم کرده که گریه کن هستم
بی دعوتش کی میشود اینجا بیایم
من را خرید و دوستانم را هم آورد
راضی نشد به روضه ها تنها بیایم
اشک مرا امروز دید و نامه ام را
امضا زد و فرمود که فردا بیایم
من را که غرق معصیت بودم کمک کرد
تا زودتر بر ساحل دریا بیایم
فردا که هر کس دست بر دامان چیزی است
باید به پای ناقه ی زهرا بیایم
بهمن ترکمانی
#شب_جمعه
#دلتنگ_حرم
@shearvdastan
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
#سعدی
@shearvdastan
هرجا غمیست بر دل من میکند دچار
دانسته روزگار که مرد تحمّلم...
#طالب_آملی
@shearvdastan
باریده مگر نمنم نام تو به شعرم؟
باران ترنم شدهام در خودم امشب
#قیصر_امین_پور
#شب_نوشت
@shearvdastan
بوسه هایت شهر را با خود به آتش می کشید
در دلم ستارخان دلشوره ی تبریز داشت...
#سعید_رستگارمند
#ارسالی
@shearvdastan
با تو بودن آرزویی تا ابد شاید محال
خوش به حال هر کسی
دلتنگ و بی تابش تویی
#شهرداد_میدری
#ارسالی
@shearvdastan
زین قیل و قال جهان سخت خسته ایم
کو خلوتی که در آن با توحرف هاست
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا
بلکه شما زندگی دنیا را ترجیح میدهید.
اعلی | ۱۶
#قرآن_کریم
@shearvdastan
#اندکی_مطالعه
هزار و یک اسم داری و من از آن همه اسم، «لطیف» را دوستتر دارم، كه یاد ابر و ابریشم و عشق میافتم.
خوب یادم هست از بهشت كه آمدم، تنم از نور بود و پَر و بالم از نسیم. بس كه لطیف بودم، توی مُشت دنیا جا نمیشدم. امّا ...
زمین تیره بود. كدر بود، سفت بود و سخت. دامنم به سختیاش گرفت و دستم به تیرگیاش آغشته شد و من هر روز قطرهقطره تیرهتر شدم و ذرهذره سختتر.
من سنگ شدم و سد و دیوار...
دیگر نور از من نمیگذرد، دیگر آب از من عبور نمیكند، روح در من روان نیست و جان جریان ندارد.
حالا تنها یادگاریام از بهشت و از لطافتش، چند قطره اشک است كه گوشه دلم پنهانش كردهام، گریه نمیكنم تا تمام نشود، میترسم بعد از آن از چشمهایم سنگریزه ببارد.
یا لطیف! این رسم دنیاست كه اشک، سنگریزه شود و روح، سنگ و صخره؟
این رسم دنیاست كه شیشهها بشكند و دلهای نازک شرحهشرحه شود؟
وقتی تیرهایم، وقتی سراپا كِدِریم، به چشم میآییم و دیده میشویم، اما لطافت كه از حد بگذرد، ناپدید میشود.
یا لطیف! كاشكی دوباره مُشتی، تنها مُشتی از لطافتت را به من میبخشیدی تا میچكیدم و میوزیدم و ناپدید میشدم، مثل هوا كه ناپدید است، مثل خودت كه ناپیدایی ...
یا لطیف! مُشتی، تنها مُشتی از لطافتت را به من ببخش.
@shearvdastan
نفس میگیرم از عطرت....
به هنگام طلوع صبح...
عجب خورشیدچشمانت ،
دَمادَم گرمِ اعجازاست...!!
#عبدالرحیم_نوروزی
#صبح_پائیز
@shearvdastan