eitaa logo
شعر و داستان
2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
90 ویدیو
44 فایل
مدیر کانال @rEzA1996 «ارسال اشعار» «انتقادات و پیشنهادها» ارتباط بدون ذکر نام شما: https://harfeto.timefriend.net/17368038386764
مشاهده در ایتا
دانلود
از تو، آنی دل دیوانه‌ی من غافل نیست اینکه در سینهٔ من هست، تو هستی، دل نیست @shearvdastan
زهرا مرا دعوت نموده تا بیایم پایین نشستم گفت که بالا بیایم در عالم ذر گریه می کردم دلش سوخت من را دعایم کرد تا دنیا بیایم او انتخابم کرده که گریه کن هستم بی دعوتش کی میشود اینجا بیایم من را خرید و دوستانم را هم آورد راضی نشد به روضه ها تنها بیایم اشک مرا امروز دید و نامه ام را امضا زد و فرمود که فردا بیایم من را که غرق معصیت بودم کمک کرد تا زودتر بر ساحل دریا بیایم فردا که هر کس دست بر دامان چیزی است باید به پای ناقه ی زهرا بیایم بهمن ترکمانی @shearvdastan
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی @shearvdastan
هرجا غمی‌ست بر دل من می‌کند دچار دانسته روزگار که مرد تحمّلم... @shearvdastan
باریده مگر نم‌نم نام تو به شعرم؟ باران ترنم شده‌ام در خودم امشب @shearvdastan
بوسه هایت شهر را با خود به آتش می کشید در دلم ستارخان دلشوره ی تبریز داشت... @shearvdastan
با تو بودن آرزویی تا ابد شاید محال خوش به حال هر کسی دلتنگ و بی تابش تویی @shearvdastan
به پاییز می‌مانی آدم نمی‌داند چه بپوشد وقتِ دیدنت... @shearvdastan
زین قیل و قال جهان سخت خسته ایم کو خلوتی که در آن با توحرف هاست @shearvdastan
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بلکه شما زندگی دنیا را ترجیح می‌دهید. اعلی | ۱۶ @shearvdastan
هزار و یک اسم‌ داری‌ و من‌ از آن‌ همه‌ اسم،‌ «لطیف» را دوست‌تر دارم‌، كه‌ یاد ابر و ابریشم‌ و عشق‌ می‌افتم. خوب‌ یادم‌ هست‌ از بهشت‌ كه‌ آمدم، تنم‌ از نور بود و پَر و بالم‌ از نسیم. بس‌ كه‌ لطیف‌ بودم، توی‌ مُشت‌ دنیا جا نمی‌شدم. امّا ... زمین‌ تیره‌ بود. كدر بود، سفت‌ بود و سخت. دامنم‌ به‌ سختی‌اش‌ گرفت‌ و دستم‌ به‌ تیرگی‌اش‌ آغشته‌ شد و من‌ هر روز قطره‌قطره‌ تیره‌تر شدم‌ و ذره‌ذره‌ سخت‌تر. من‌ سنگ‌ شدم‌ و سد‌ و دیوار... دیگر نور از من‌ نمی‌گذرد، دیگر آب‌ از من‌ عبور نمی‌كند، روح‌ در من‌ روان‌ نیست‌ و جان‌ جریان‌ ندارد. حالا تنها یادگاری‌ام‌ از بهشت‌ و از لطافتش، چند قطره‌ اشک است‌ كه‌ گوشه‌ دلم‌ پنهانش‌ كرده‌ام، گریه‌ نمی‌كنم‌ تا تمام‌ نشود، می‌ترسم‌ بعد از آن‌ از چشم‌هایم‌ سنگ‌ریزه‌ ببارد. یا لطیف! این‌ رسم‌ دنیاست‌ كه‌ اشک، سنگ‌ریزه‌ شود و روح‌، سنگ‌ و صخره؟ این‌ رسم‌ دنیاست‌ كه‌ شیشه‌ها بشكند و دل‌های‌ نازک شرحه‌شرحه‌ شود؟ وقتی‌ تیره‌ایم، وقتی‌ سراپا كِدِریم، به‌ چشم‌ می‌آییم‌ و دیده‌ می‌شویم، اما لطافت‌ كه‌ از حد بگذرد، ناپدید می‌شود. یا لطیف! كاشكی‌ دوباره‌ مُشتی، تنها مُشتی‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ می‌بخشیدی‌ تا می‌چكیدم‌ و می‌وزیدم‌ و ناپدید می‌شدم، مثل‌ هوا كه‌ ناپدید است، مثل‌ خودت‌ كه‌ ناپیدایی ... یا لطیف! مُشتی، تنها مُشتی‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ ببخش. @shearvdastan
نفس میگیرم از عطرت.... به هنگام طلوع صبح... عجب خورشیدچشمانت ، دَمادَم گرمِ اعجازاست...!! @shearvdastan