eitaa logo
شعر و داستان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
80 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید در این جمع که امشب در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است در مذهب ما باده حلال است ولیکن بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است در مجلس ما عطر میامیز که ما را هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است با محتسبم عیب مگویید که او نیز پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است حافظ منشین بی می و معشوق زمانی کایام گل و یاسمن و عید صیام است @shearvdastan
ما در چه شماریم که خورشید جهان تاب گردن به تماشای تو از صبح کشیده ست . #صائب_تبریزی @shearvdastan
ای در میان جــانم و جان از تو بی‌خـــبر از تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر 25فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری @shearvdastan
ای در میان جــانم و جان از تو بی‌خـــبر از تو جهان پر است و جهان از تو بی‌خبر نقش تو در خـــیال و خیال از تو بینصیب نــــام تو بر زبان و زبان از تو بی‌خـــــــبر چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان در جان و در دلی، دل و جان از تو بی‌خبر از تو خــبر به نام و نشان است خلق را وانگه همه به نام و نشان از تو بی‌خـــبر شرح و بیان تو چه کــــنم زان که تا ابد شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی‌خبر جوینــدگان گوهــــــر دریای کُنــــــه تو در وادی یقـــین و گــــمان از تو بی‌خــــبر عطار اگر چه نعـــره ی عشق تو می‌زند هستند جمــــله نعره زنان از تو بی‌خـــــبر @shearvdastan
خیره ام در چشم خیست، حسرتم را درک کن قبله ام باش، عاشقانه ... نیتم را درک کن ای که رؤیایت دلیل گنگ عصیانم شده شعرهایم، گریه هایم، خلوتم را درک کن عشق را بر شانه ی اسطوره ها باریده ام ردّ اشک نیمه شب بر صورتم را درک کن غرق آغوشت شدم، عریانی ام تسلیم توست تا ابد می خواهمت، این حالتم را درک کن روزهای بودنم با تو علامت خورده است! توی تقویم ام بمان و عادتم را درک کن گر چه نقشِ منفی ام را خوب ایفا کرده ام در غزل ها؛ جنبه های مثبتم را درک کن از قرارم با تو، یک عمر است که آواره ام! لا اقل دلشوره های ساعتم را درک کن @shearvdastan
وای ؛ باران باران شیشه ی پنجره را بَاران شست. از دل من اما ، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ آسمان سربی رنگ ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ. می پرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پرمرغان نگاهم را شست @shearvdastan
هرچند حیا می‌کند از بوسه ما دوست دلتنگی ما بیشتر از دلهره اوست الفت چه طلسمی است که باطل‌شدنی نیست اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست یک‌بار دگر بار سفر بستی و رفتی تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست از کوشش بیهوده خود دست کشیدم در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست @shearvdastan
ماشیشه ی عطریم بکوبید به سنگ 👤ارسالی اعضاء محترم
آن مسافر كه سحر گريه در آغوشم كرد آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم كرد خواستم دست به مويش ببرم خواب شود عطر گيسوش چنان بود كه بی هوشم كرد معصيت نيست نمازی كه قضا كرد از من معصيت زمزمه هايی ست كه در گوشم كرد نيمه شبها پس از اين سجده كنان ياد من است آن سحرخيز كه آن صبح فراموشم كرد چه كلاهی به سرم رفت، كبوتر بودم يك نفر آمد و با شعبده خرگوشم كرد در عزاداری او رسمِ چهل روز کم است ياد چشمش همه‌ی عمر، سيه پوشم كرد @shearvdastan
🎭 امان از داستان عشق و فرجام غم آلودش نمی دانستم این آتش به چشمم می رود دودش تو را با دیگری می بینم و با گریه می پرسم از این دیگرنوازی ها خدایا چیست مقصودش؟ چه دنیایی که وقتی در دل من خانه می کردی نمی گفتی که بی رحمانه خواهی ساخت نابودش... درختی از درون پوسیده ام کی روز ویرانی ست؟ چه فرقی می کند وقتی نباشی دیر یا زودش؟ جوانی دادم و حسرت خریدم، ای دل غافل! ضرر در عاشقی کم دیده بودم؟ این هم از سودش... @shearvdastan
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب که آبشارم و افتادنم تماشایی‌ست. #فاضل_نظری @shearvdastan
من عاشق سکوتم و کم حرف می زنم هر وقت دل شکسته ترم حرف می زنم از تو شنیده ام که حریم خداست دل با تو از آستان حرم حرف می زنم مثل «فروغ» دلخوش یک شام تیره ام وقتی که از نهایت غم حرف می زنم من عاشق سکوتم و رنجی همیشگی با لهجه ی سیاه قلم حرف می زنم دریا تویی و رود منم؛ رود رهگذر یک روز می رسیم به هم حرف می زنم آن وقت در کنار تو آرام می شوم آن وقت با زبان دلم حرف می زنم این نامه چند خط غم هر روزه ی من است من شاعرم...به لحن قلم حرف می زنم @shearvdastan
تقدیم به جانبازان عزیز این صندلی روایت دردی جدید نیست قد تو سال‌هاست که دیگر رشید نیست دیگر به غیر صندلی چرخدار تو هرگز کسی برای دل تو مرید نیست یک زخم تازه بر جگرت چنگ می‌زند این زخم‌ها برای تو چیزی جدید نیست طوفان شده زمانه برای دلت ولی شکر خدا که قامت سرو تو بید نیست با چشم خود به سمت شهیدان ببر مرا این کار از نگاه تو اصلاً بعید نیست چشمت به قطعه شهدا خیره مانده است چیزی درون چشم تو غیر از امید نیست ای اسوه‌های صبر خدا اجرتان دهد اجر شما که کم‌تر از اجر شهید نیست 👤ارسالی اعضاء محترم @shearvdastan
جدا کردند آدم ها مرا از تو، تو را از من تو دریایی و من ساحل، نخواهی شد جدا از من تو کاغذبادی و من در نخ زیبایی‌ات هستم مبادا آن که قدر سوزنی باشی رها از من تو مرز کفر و ایمانی! چگونه بگذرم از تو؟ اگر این گونه باشد نگذرد دیگر خدا از من شکستم بارها و همچنان خاموش می مانم صدا از سنگ می آید، نمی آید صدا از من تو دریایی و من قصر شنی؛ از خود نپرسیدی که از آن رفت و آمدها چه می ماند به جا از من؟ تو روزی باز خواهی گشت! این خط این نشان !اما... دریغا چون نخواهی یافت حتی رد پا از من! @shearvdastan
خودت وقتی نخواهی کاری از من بر نمی آید😣 تو راضی کن دلت را مال من باشد خدا با من🙈 @shearvdastan
چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست چیزی مخواه از من که در اندازه ی من نیست دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان چیزی که در دریا نباشد در تو قطعا نیست گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم ای عشق خیلی وقت ها پاکی به دامن نیست در عشق باید پر تحمل بود و دور اندیش پروانه گشتن چاره اش جز پیله کردن نیست
نقش پایی به سر كوی تو ديدم مُردم كه چرا غير من آنجا دگری می‌آيد #فصيحی_تبريزی @shearvdastan
"واژه" به "واژه" خط به خط کنار این کتاب ها شدی تو انتخاب من میان انتخاب ها به "دوستان" رسانده ای که دوستم نداری و چه درد ها کشیده ام از این همه "نقاب" ها بیا و پاسخی بده به شعر های کهنه ام کلید پلک های تو جواب بی جواب ها به سینه میفشارمت میان چشم عابران نگو گناه دارد این ریای در ثواب ها دوباره آخر غزل سرم به روی دفترم همیشه زنده میکنم تو را میان خواب ها @shearvdastan
صبح است بيا و بی‌سبب یادم ڪن از عشق بگو دوباره فریادم ڪن من غرق نیازم تو خودت می‌دانی برخیز و بیا دوباره بنیادم کن صبــحــتـــون بخــیر @shearvdastan
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست #حافظ @shearvdastan
تکیه کلام اسکارلت اوهارا وقتی وجدانش با هوس در جدال بود! : "فردا... بهتر است راجع به این موضوع فردا فکر کنم!" (خودم نوشت: همین فرداهایی که هرگز نیومد اونو به جاهایی کشوند که نباید!) - پاپا چطور می توانست درباره ی قلعه ی سامتر و یانکی ها صحبت کند در حالی که می دانست قلب او شکسته است؟ مثل هر جوان دیگری اسکارلت تعجب می کرد که مردم چگونه می توانند این همه به دردهای او بی اعتنا باشند و دنیا چطور می تواند به گردش خود ادامه دهد، در حالی که قلب او رنجیده و مجروح است. - خیلی بیش از آنچه بتواند تصورش را بکند عوض شده بود. آن پوسته ی سخت و ضخیمی که از چندی پیش به دور قلبش می پیچید و حصاری ایجاد می کرد اکنون سخت تر شده و رو به ضخامت می رفت. - چقدر ناگوار است که زنی یک مرتبه در زندگی با بدترین حادثه ی عمرش روبه رو شود. می دانی عیبش کجاست؟ برای اینکه اگر با یک چنین پیش آمدی برخورد کرد آنوقت روحیه اش عوض می شود و دیگر برای هیچ چیز ارزشی قائل نیست - خیلی تاسف دارد که زنی به آن مرحله برسد. - اسکارلت از من بشنو و در زندگی همیشه از یک چیزی بترس، همانطور که به چیزی یا به کسی در زندگی عشق داری. - برای اینها زندگی جز پول و غلام و تفریح چیز دیگری نبود. حالا که هیچکدام از آن ها نیست، نسلی شده اند که رو به فنا و نیستی می روند. مارگارت میچل_بر باد رفته_ @shearvdastan
کمتر گله کن فاصله تقصیر ندارد این دوری کم حوصله تقصیر ندارد مجنون قدمش داغ نهاده ست به صحرا پاهای پر از آبله تقصیر ندارد زیر سر عشق است اجاقی که به جا ماند خاکستر این قافله تقصیر ندارد بی تاب نباش اینهمه با موی پریشان این باد رها و یله تقصیر ندارد تقصیر دلت بود که این گونه فرو ریخت چشمان پر از زلزله تقصیر ندارد تقویم فقط گفت بهار است وگرنه پربستگی چلچله تقصیر ندارد اندوه همان شادی سرریز جنون است اشکی که شده هلهله تقصیر ندارد لب بسته نبسته تو به این درد دچاری حتا پس از این ها گله تقصیر ندارد   *شهراد میدری @shearvdastan
دِلـبری آمده ای دل بِبَـری با نَظَـری نوه یِ فاطمه ای نورِ دو چشمِ پدری دشمن وُ دوست همه مُتَّفِقُ القول شدند که تو شایسته تری از همگان خوب تری مثلِ جَـدَّت عـلیِ عـالی اعـلایی وُ…. نَتَـوان گفت خدایی تو علی یا بَشَری رَجَـزَت مثـلِ علـمدارِ حـرم طوفانی فصـلِ یادآوریِ قصّه یِ شَـقَّ القَـمَری با اذانَت دلِ اربابِ وفـا را بُـردی هر نَفس ریخته از لَعلِ تو دُرُّ و گوهری قَسَمی می خورم وُ می شکنم قافیه را به خـداییِ خـدا آمـده احـمـد دنیا خُلق وُ خویِ نَبی وُ بویِ علی یعنی این صاحبِ قـدرتِ بازویِ عـلی یعنی این پسرِ اَرشدِ اربابِ کَـرَم در معـنا مالکِ تیـغِ دو اَبرویِ علی یعنی این حسنی صورت وُ سیـرت علـوی آوازه وَ هُوَ الحقُّ و هُوَ الهُویِ علی یعنی این اوّلیـن برگه یِ معراجِ بنی هاشمیون اوّلیـن زائرِ بانویِ علـی یعـنی این چه کسی مدّعی عاشقی شیرِ خداست گِرِه خورده به سرِ مویِ علی یعنی این جُز علیّـاً ولی الله تمـامیِ علـیست علی اکبر نوه یِ اَرشد وُ نامی علیست به تنِ خـود زِرِه وُ خـوُودِ پیمـبر دارد نَفَسَش عطر وُ بویِ سوره یِ کوثر دارد این رسول است که از خیمه می آید بیرون رویِ لب ذکـرِ مدد حیـدرِ صَـفدر دارد همه یِ عرشِ خدا دور وُ بَرِ شهـزاده چِقَـدَر این نوه یِ فاطمه نوکـر دارد یک تنه ریخت بِه هَم کاخِ یهودی ها را خیبَـر از جا بِکَـنَد دستی اگر بَردارد خوش به حالِ پدر وُ مادرِ من چون پسری… نذریِ روضه یِ شاه وُ عـلی اکبر دارد از همان روزِ اَزَل حیـدری اَم وَاللّههِ تا نَفَس دارم علی اکبـری اَم وَاللّههِ پیشِ پاهایِ ضریحِ تو نشستم ارباب سائلم سائلِ تو سائلِ خـود را دریاب بی تو هر روز شود زندگی اَم تیره وُ تار با تو شَبهایِ من وُ خانه یِ قلبَم مهتاب نَکُنَد یک نَفس از صحنِ شما دور شوم تشنه اَم تشنه یِ روضه نَکُنیدَم سیراب می رسد نیمه یِ شعبان وُ دلم می گیرد طاقِ نصرت زَده اَم رفته دلم تا سرداب بهترین ذکـرِ شبِ نیمه یِ ماهم این است اَلسَّلام اِی لبِ خشکیده یِ ارباب وُ رباب باز هم ذکـرِ حسیـن ابنِ عـلی وُ ندبه تکیـه کُـن منتَـقمِ شاهِ کَـرَم بر کـعبه ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان به همگان مبارک باد @shearvdastan
آقا اجازه ؟ برده دل از من نگاهتان اینجا دگر نمی گذرم از گناهتان من شاکی و تو متهم و این میان به من.. باید ضمانتی بدهد دادگاهتان ! قاضی مگر تقاص دلم را بگیرد و .. من را کند به خطبه ی خود سهم راهتان ؛ محکوم حبس ابد در دلم شوید، من هم شوم همان قفس دلبخواهتان ،، جبران شود دوباره مگر بعد مدّتی با طعم بوسه ای، بغلی، اشتباهتان ! باید خسارت دل من را شما دهید.. با قیمت سپیدی موی سیاهتان؛ آقا چرا سکوت؟ مگر من چه گفته ام بد رنگ غم نشسته به آن روی ماهتان ، اصلا به من چه ؟ من که رضایت نمی دهم، خب خسته ام از این هوس گاه گاهتان؛ بیدار می شوم من از این خواب و عکس و عکس! آقا اجازه؟ برده دل از من نگاهتان ... @shearvdastan
روزتون مبارک