eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
515 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
708 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایتی از بوستان سعدی صبر و تحمّل جوانی ز ناسازگاریِ جُفت برِ پیرمردی بنالید و گفت: گران‌باری از دست این خصمِ چیر چنان می‌برم کآسیا سنگِ زیر به سختی بنه، گفتش ای خواجه، دل کس از صبر کردن، نگردد خجل... چو از گُلبُنی دیده باشی خوشی روا باشد ار بار خارش کشی درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن آن گه که خارش خوری لغات: جفت: همسر گران‌باری: زحمت، رنج خصم: دشمن چیر: چیره، مسلط گلبن: بوته‌ی گل. کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم در عالم تربیت، ص ۳۵۶. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
غزلی از حافظ شی-AudioConverter.mp3
2.53M
زبانِ خامه ندارد سرِ بیان فِراق وگرنه شرح دهم با تو داستانِ فِراق دریغ مدت عمرم که بر امیدِ وصال به سر رسید و نیامد به سر زمانِ فِراق سری که بر سرِ گردون به فخر می‌سودم به راستان که نهادم، بر آستانِ فِراق چگونه باز کنم بال در هوایِ وصال که ریخت مرغِ دلم پَر، در آشیانِ فِراق کنون چه چاره که در بَحرِ غم به گردابی فُتاد زورقِ صبرم ز بادبانِ فِراق بسی نَمانْد که کَشتیِ عمر غرقه شود ز موجِ شوقِ تو در بحرِ بی‌کرانِ فِراق اگر به دستِ من اُفتَد فِراق را بِکُشَم که روزِ هجر سیَه باد و خان و مانِ فِراق رفیقِ خِیلِ خیالیم و همنشینِ شَکیب قَرینِ آتشِ هجران و هم قِرانِ فِراق چگونه دَعویِ وصلت کُنَم به جان؟ که شده‌ست تنم وکیلِ قَضا و دلم ضمانِ فِراق ز سوزِ شوق دلم شد کباب دور از یار مدام خونِ جگر می‌خورم ز خوانِ فِراق فلک چو دید سرم را اسیرِ چَنبَرِ عشق بِبَست گردنِ صبرم به ریسمانِ فِراق به پایِ شوق گر این رَه به سر شدی حافظ به دستِ هجر ندادی کسی عِنانِ فِراق : خانم مرادخانی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
انسان شناسی ۱۱۲.mp3
11.61M
▪️بعضی‌ها چطور در اوج خیانت‌ها و خطاهای دیگران، هرگز قلبشان با دیگران درگیر نشده، و رهایِ رها از هر حاشیه‌ای زندگی می‌کنند؟ ▫️چرا بعضی‌ها همیشه باطنِ هر اتفاقی را چه در ظاهر تلخ، چه در ظاهر شیرین "خیر" می‌بینند؟ 🤗چطور بعضی‌ها اینقدر شاد و امیدوارند؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکایت طنزی از کلیله‌ و دمنه‌ی نصرالله مُنشی آورده‌اند که بازرگانی اندک‌مال بود و می‌خواست که سفری رود. صد من آهن داشت، در خانه‌ی دوستی، بر وجهِ امانت بنهاد و برفت. چون باز آمد، امین، ودیعت فروخته بود و بها خرج کرده. بازرگان، روزی به طلب آهن، به نزدیک او رفت. مرد گفت: آهن در پیغوله‌ی خانه بنهاده بودم و در آن احتیاطی نکرده، تا من واقف شدم، موش آن را تمام خورده بود. بازرگان گفت: آری، موش آهن را نیک دوست دارد و دندان او بر خاییدن آن قادر باشد. امین راستکار، شاد گشت؛ یعنی"بازرگان نرم شد و دل از آهن برداشت." گفت: امروز مهمان من باش. گفت: فردا باز آیم. بیرون رفت و پسری را از آنِ او ببرد. چون بطلبیدند و ندا در شهر افتاد، بازرگان گفت: من بازی را دیدم کودکی را می‌بُرد. امین فریاد برآورد که: محال چرا می‌گویی؟ باز، کودک را چگونه برگیرد؟ بازرگان بخندید و گفت: دل، چرا تنگ می‌کنی؟ در شهری که موش آن، صد من آهن بتواند خورد، آخر باز، کودکی را هم برتواند داشت. امین دانست که حال چیست، گفت: آهن موش نخورد؛ من دارم؛ پسر باز دِه و آهن بستان. لغات مهم: بر وجه: به طور، به طریق ودیعت: امانت، سپرده پیغوله: گوشه نیک: بسیار خاییدن: جَویدن راستکار: در این جا از راه ریشخند و تهکم به کار رفته و به معنای خیانتکار است باز: پرنده‌ای شکاری باز ده: پس بده بستان: بگیر شرح کلیله و دمنه، ص ۹۳. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
یا رب مکن از لطف پریشان ما را هر چند که هست جرم و عصیان ما را ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم محتاج به غیر خود مگردان ما را 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
انسان شناسی ۱۱۳.mp3
11.48M
خدا به بعضی از انسانها، می‌گوید: اولو الألباب! آنها تافته‌ی جدا بافته‌‌ای‌اَند برای خدا ... یعنی خودشان خواسته‌اند که اینگونه باشند! خودشان دویده‌اند تا به اینجا رسیده‌اند! اولو الألباب یا صاحبان خرد، چه کسانی هستند که مایه‌ی مباهات خدا بر ملائکند؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد، و دیوانگی عشق بر همه عقل‌ها افزون آید. هر که عشق ندارد، مجنون و بی حاصل است. هرکه عاشق نیست خودبین و پرکین باشد و خودرای بود؛ عاشقی بی‌خودی و بی‌راهی باشد. دریغا همه جهان و جهانیان کاشکی عاشق بودندی تا همه زنده و با درد بودندی! عاشق شدن آیین چو من شیداییست ای هرکه نه عاشقست او خود راییست در عالم پیر هر کجا برناییست عاشق بادا که عشق خوش سوداییست 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
جهان درخت بدون جوانه‌ای شده‌ است که طعمه‌ی طمع موریانه‌ای شده است به گریه سنگ به هم می‌زنند و می‌خندند بیا ببین که چه دیوانه‌خانه‌ای شده است «امیدواری بهبود» را چه توصیفی جز اینکه دلخوشی کودکانه‌ای شده است به شیر در دل آتش نگاه کن که چه تلخ مطیع شعبده‌ی تازیانه‌ای شده است دلی که در فلک سعد بال و پر می‌زد کنون فلک زده‌‌ی آب و دانه‌ای شده است غمی که چشم جهانی بر آن گریسته بود به گوش مردم بی‌غم ترانه‌ای شده است وفا، خیال و محبت، فریب و عشق، دروغ رفیق، گمشده‌ی بی‌نشانه‌ای شده است گمانِ یافتن کیمیای خوشبختی برای عهد شکستن بهانه‌ای شده است! نه قدر لطف، نه رسم وفا، نه حق نمک گلایه نیست ولی بد زمانه‌ای شده است 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast