بیتهایی از حافظ
ای مگس، عرصهی سیمرغ، نه جولانگهِ توست
عِرضِ خود میبری و زحمتِ ما میداری
تو به تقصیر خود افتادی از این در، محروم
از که مینالی و فریاد، چرا می داری؟
حافظ از پادشهان، پایه به خدمت طلبند
سعی نابُرده، چه امّیدِ عطا میداری؟
نکات:
بیت اول - مگس: استعاره از مدّعی و لافزنِ عشق.
عرض: آبرو.
مرحوم حسینعلی هروی مینویسد: بیت اشاره است به گفتگوی هدهد و مگس در منطقالطیر عطار: "هدهد به مگس میگوید: تو حشرهی کوچکی هستی که باید در ارتفاعات کم، پرواز کنی و بر پلیدیها بنشینی؛ در حالی که سیمرغ، شاه مرغان است و بر بلندترین قلههای جهان جا دارد. اگر تو هم بخواهی در این سفر، با ما به قلهی قاف بیایی، میان راه خسته میشوی؛ از حرکت میمانی و مایهی دردسرِ همسفران میشوی."(شرح غزلهای حافظ، ۱۸۱۸)
بیت ۲ - تقصیر: گناه و کوتاهی کردن.
بیت ۳ - پایه: قدر و منزلت، مقام و مرتبه.
جهت اطلاع از شرح کامل بیتها و معنی آنها، مراجعه بفرمایید به: شاخ نبات حافظ، دکتر برزگر خالقی
#حافظ_شیرازی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
غریب در پیراهن
هر روز، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی
در غلغلهی جمعی و تنها شدهای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی
گریههای امپراتور، نظری
#فاضلنظری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یک رباعی از نیما یوشیج
رازی است که آن نگار میداند چیست
رنجی است که روزگار میداند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم ازوست
من دانم و شهریار میداند چیست
گوشهی تماشا (رباعی از نیما تا بعد)، سید علی میرافضلی
#نیمایوشیج
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
دلتنگِ خود
اگرچه نزد شما، تشنهی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت، من بودم
دلم برای خودم تنگ میشود، آری
همیشه بیخبر از حال خویشتن بودم...
غریب بودم و گشتم غریبتر؛ اما
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم
گزینهی اشعار محمدعلی بهمنی
#محمدعلیبهمنی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یک رباعی از دکتر شفیعی کدکنی
با من سخن تو در میان آوردند
گلبرگ بهار در خزان آوردند
خاموشترین سکوت صحراها را
با نام تو باز در فغان آوردند
گوشهی تماشا، میرافضلی
#شفیعی_کدکنی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
سخنی از بوستان سعدی
کمحرفی
کمال است در نفس انسان، سَخُن
تو خود را به گفتار، ناقص مَکُن
کمآواز، هرگز نبینی خجل
جُوی مُشک، بهتر که یک توده گِل
حذر کن ز نادانِ دَهمَردهگوی
چو دانا، یکی گوی و پرورده گوی
صد انداختی تیر و هر صد خطاست
اگر هوشمندی، یک انداز و راست
لغات:
کمآواز: کمحرف
جوی: اندکی
مُشک: استعاره از سخن کم و باارزش.
توده گل: استعاره از سخن فراوان و بیهوده.
دَهمردهگوی: کسی که به اندازهی ده نفر حرف میزند، پرحرف.
کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم در عالم تربیت
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast