خبر کن هم زمین را هم زمان را
بیاور عاشقان ندبه خوان را
که در هر سطر «مکیال المکارم»
اشاراتیست؛ باید خواند آن را
#مکیال_المکارم
#موسوی_اصفهانی
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
1069817603_958600323.mp3
3.61M
آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کند
بر جایِ بدکاری چو من، یک دَم نکوکاری کند
اول به بانگِ نای و نی، آرد به دل پیغامِ وی
وانگه به یک پیمانه مِی، با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او
نومید نتْوان بود از او، باشد که دلداری کند
گفتم گره نَگْشودهام، زان طُرِّه تا من بودهام
گفتا مَنَش فرمودهام، تا با تو طَرّاری کند
پشمینهپوشِ تندخو، از عشق نشنیدهاست بو
از مَستیَش رمزی بگو، تا تَرکِ هشیاری کند
چون من گدایِ بینشان، مشکل بُوَد یاری چُنان
سلطان کجا عیشِ نهان، با رندِ بازاری کند؟
زان طُرِّهٔ پُرپیچ و خَم، سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عیّاری کند؟
شد لشکرِ غم بی عدد، از بخت میخواهم مدد
تا فخرِ دین عَبدُالصَّمَد، باشد که غمخواری کند
با چشمِ پُرنیرنگِ او، حافظ مکن آهنگِ او
کان طُرِّهٔ شبرنگِ او، بسیار طَرّاری کند
#حافظ
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است
چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست
جز چشم دل که محو تماشای دیگر است
این نُه صدف ز گوهر آزادگی تهی است
و آن گوهر یگانه به دریای دیگر است
در ساغر طرب می اندیشهسوز نیست
تسکین ما ز جرعهٔ مینای دیگر است
امروز میخوری غم فردا و همچنان
فردا به خاطرت غم فردای دیگر است
گر خلق را بود سر سودای مال و جاه
آزاده مرد را سر و سودای دیگر است
دیشب دلم به جلوهٔ مستانهای ربود
امشب پی ربودن دلهای دیگر است
غمخانهایست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی، جای دیگر است
#رهی_معیری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل روبرو شد، صبح دلتنگی بخیر!
عقل برمیگشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل، بود فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل منطق داشت، حرفش را به کرسی مینشاند
دل سراسر دست و پا میزد ولی بیهوده بود
حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود
من کیام؟ باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود
ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود
#فاضل_نظری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
گرچه با این شیوه جای آشتی نگذاشتی
دوستت دارم به صلح و جنگ و قهر و آشتی
فاصله از هر گره کوتاه خواهد شد اگر
قهر هم با تو خوش است امّا برای آشتی
با که خواهی باز کرد این در که بر من بستهای؟
بر که خواهی بست دل را، چون ز من برداشتی؟
تو همان بودی که میپنداشتم، میخواستم
گرچه شاید من نبودم آن که میپنداشتی
آه میبخشی که چندی در گمانت داشتم
من نبودم آن که چشم دل به راهش داشتی
من بَدم آری تو امّا خرمنت توفان مباد
کاشکی زان باد بدبینی که در خود کاشتی
کوهواری باید اکنون بوده باشد در دلت
بس که غم بر رنج و حسرت بر ملال انباشی
بس که چشمانت فریبت داد و وهمت راه زد
بلکه گاهی چشمهای را هم سراب انگاشتی
قبله دیگر کن، گشایش شاید از این سوست: عشق!
ای که جز نفرت نماز دیگری نگزاشتی
#حسین_منزوی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از تلک الایام
#یا_من_یعطی_من_لم_یسئله_و_من_لم_یعرفه…
از امشب
یک نفر پشت در خانه هایمان نان و خرما می گذارد…
یک نفر که نمی شناسیمش…
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
هنرمند و بیهنران
بیهنران، هنرمند را نتوانند که بینند؛ همچنان که سگان بازاری، سگ صید را مَشغله برآرند و پیش آمدن نیارند؛ یعنی سِفله، چون به هنر با کسی برنیابد، به خُبثش در پوستین افتد.
کند هرآینه غیبت، حسودِ کوتهدست
که در مقابله، گُنگش بُوَد زبانِ مَقال
لغات:
مشغله: هیاهو و فریاد کردن. اینجا: پارس کردن سگ
یارستن: توانستن
نیارند: نمیتوانند
سفله: شخص پست، فرومایه
برآمدن: غلبه کردن. برنیاید: غلبه نکند
خبث: بدذاتی، بدجنسی
در پوستین افتادن: کنایه از غیبت کردن
مقال: گفتگو
کلیات سعدی، گستان، باب هشتم در آداب صحبت، ص ۱۸۰.
#گلستان_سعدی
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
عشق است که جان عاشقان، زنده از اوست
نوری است که آفتاب، تابنده از اوست
هر چیز که در غیب و شهادت یابی
موجود بُوَد ز عشق و پاینده از اوست
رباعینامه، محمودزاده، ص ۱۶۳.
#شاهنعمتاللهولی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast