eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
526 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
686 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دوباره پشت سرم پر از هوای تو بود،‌ کسی نبود ولی صدا صدای تو بود! 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🍂 شاید ساعت از دستم در برود و ۱:۲۰ را از دست بدهم اما غم دلتنگی برای تو از من جدا نمی شود... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ور مرا بی یار باید زیستن زندگانی کاش یارب نیستی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
💚باز از پیِ جمعه، جمعه‌ها می‌گذرد افسوس! که عمر، بی‌شما می‌گذرد در یادِ تو بوده، بی‌قرارت همه‌ایم جانا تو ببین، به دل چه‌ها می‌گذرد ☘اَللّهُمَّ عَجِّل لِوََلیِّکَ الفَرَج☘ "عباس‌اشرفی‌پویا" 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
حکایتی از مثنوی مولوی📚📚📚 کودک پدرمُرده کودکی در پیش تابوت پدر زار می‌نالید و برمی‌کوفت سر کِای پدر، آخر کجایت می‌برند؟ تا تو را در زیر خاکی آورند می‌برندت خانه‌ی تنگ و زَحیر نی در او قالی و نه در وی حصیر نی‌چراغی در شب و نه روز، نان نه در او بوی طعام و نه نشان نی درش معمور، نی بر بام، راه نی یکی همسایه کاو باشد پناه چشم تو که بوسه‌گاه خلق بود چون شود در خانه‌ی کور و کبود؟... گفت جوحی با پدر ای ارجمند واللَّه این را خانه‌ی ما می‌برند‌‌... لغات: زحیر: پر رنج و سختی معمور: جای سکونت کور و کبود: تیره و تار جوحی: یکی از نکته‌سنجان که در بزرگی خود را به دیوانگی می‌زد مثنوی معنوی، مولوی، به کوشش دکتر برزگر خالقی، ج ۱، ص ۳۰۳. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبر کن هم زمین را هم زمان را بیاور عاشقان ندبه خوان را که در هر سطر «مکیال المکارم» اشاراتی‌ست؛ باید خواند آن را 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
1069817603_958600323.mp3
3.61M
آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کند بر جایِ بدکاری چو من، یک دَم نکوکاری کند اول به بانگِ نای و نی، آرد به دل پیغامِ وی وانگه به یک پیمانه مِی، با من وفاداری کند دلبر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او نومید نتْوان بود از او، باشد که دلداری کند گفتم گره نَگْشوده‌ام، زان طُرِّه تا من بوده‌ام گفتا مَنَش فرموده‌ام، تا با تو طَرّاری کند پشمینه‌پوشِ تندخو، از عشق نشنیده‌است بو از مَستیَش رمزی بگو، تا تَرکِ هشیاری کند چون من گدایِ بی‌نشان، مشکل بُوَد یاری چُنان سلطان کجا عیشِ نهان، با رندِ بازاری کند؟ زان طُرِّهٔ پُرپیچ و خَم، سهل است اگر بینم ستم از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عیّاری کند؟ شد لشکرِ غم بی عدد، از بخت می‌خواهم مدد تا فخرِ دین عَبدُالصَّمَد، باشد که غمخواری کند با چشمِ پُرنیرنگِ او، حافظ مکن آهنگِ او کان طُرِّهٔ شبرنگِ او، بسیار طَرّاری کند   🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است ماییم جای دیگر و او جای دیگر است چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست جز چشم دل که محو تماشای دیگر است این نُه صدف ز گوهر آزادگی تهی است و آن گوهر یگانه به دریای دیگر است در ساغر طرب می اندیشه‌سوز نیست تسکین ما ز جرعهٔ مینای دیگر است امروز می‌خوری غم فردا و همچنان فردا به خاطرت غم فردای دیگر است گر خلق را بود سر سودای مال و جاه آزاده مرد را سر و سودای دیگر است دیشب دلم به جلوهٔ مستانه‌ای ربود امشب پی ربودن دل‌های دیگر است غمخانه‌ای‌ست وادی کون و مکان رهی آسودگی اگر طلبی، جای دیگر است 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود عقل با دل روبرو شد، صبح دلتنگی بخیر! عقل برمی‌گشت راهی را که دل پیموده بود عقل کامل، بود فاخر بود، حرف تازه داشت دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود عقل منطق داشت، حرفش را به کرسی می‌نشاند دل سراسر دست و پا می‌زد ولی بیهوده بود حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود من کی‌ام؟ باغی که چون با عطر عشق آمیختم هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
گرچه با این شیوه جای آشتی نگذاشتی دوستت دارم به صلح و جنگ و قهر و آشتی فاصله از هر گره کوتاه خواهد شد اگر قهر هم با تو خوش است امّا برای آشتی با که خواهی باز کرد این در که بر من بسته‌ای؟ بر که خواهی بست دل را، چون ز من برداشتی؟ تو همان بودی که می‌پنداشتم، می‌خواستم گرچه شاید من نبودم آن که می‌پنداشتی آه می‌بخشی که چندی در گمانت داشتم من نبودم آن که چشم دل به راهش داشتی من بَدم آری تو امّا خرمنت توفان مباد کاشکی زان باد بدبینی که در خود کاشتی کوه‌واری باید اکنون بوده باشد در دلت بس که غم بر رنج و حسرت بر ملال انباشی بس که چشمانت فریبت داد و وهمت راه زد بلکه گاهی چشمه‌ای را هم سراب انگاشتی قبله دیگر کن، گشایش شاید از این سوست: عشق! ای که جز نفرت نماز دیگری نگزاشتی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
هدایت شده از تلک الایام
… از امشب یک نفر پشت در خانه هایمان نان و خرما می گذارد… یک نفر که نمی شناسیمش… @telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنرمند و بی‌هنران بی‌هنران، هنرمند را نتوانند که بینند؛ همچنان که سگان بازاری، سگ صید را مَشغله برآرند و پیش آمدن نیارند؛ یعنی سِفله، چون به هنر با کسی برنیابد، به خُبثش در پوستین افتد. کند هرآینه غیبت، حسودِ کوته‌دست که در مقابله، گُنگش بُوَد زبانِ مَقال لغات: مشغله: هیاهو و فریاد کردن. این‌جا: پارس کردن سگ یارستن: توانستن نیارند: نمی‌توانند‌ سفله: شخص پست، فرومایه برآمدن: غلبه کردن. برنیاید: غلبه نکند‌ خبث: بدذاتی، بدجنسی در پوستین افتادن: کنایه از غیبت کردن مقال: گفتگو کلیات سعدی، گستان، باب هشتم در آداب صحبت، ص ۱۸۰. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
عشق است که جان عاشقان، زنده از اوست نوری است که آفتاب، تابنده از اوست هر چیز که در غیب و شهادت یابی موجود بُوَد ز عشق و پاینده از اوست رباعی‌نامه، محمودزاده، ص ۱۶۳. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
آیین نگارش 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
آفتاب بن علی بن حسين بن علی راوی نور، شكافندۀ علم ازلی مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده‌اند خانۀ كوچک تو با دو سه ديوار گِلی همه سُبحانكَ لا علمَ لنا می‌گویند گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی شعر من جابر عبدالله انصاری شد كه سلامی برساند به تو با تنگ‌دلی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2134@ShereHeyat 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
علیه‌السلام 🔹اعجاز🔹 تو خورشیدی و بی‌شک دیدنت از دور آسان است ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟ به اعجاز نگاهت زنده کردی مرده‌دل‌ها را برایت بردن من تا خدا، تا نور آسان است اسیر مهر و حلمت کن مرا چون مرد نصرانی که با تو رَستَنم از این منِ مغرور آسان است خودت سیب دلم را از حصار سنگ‌ها بردار برای او که چید از آسمان انگور، آسان است تمام بیت‌هایم درد دل بودند، می‌بخشی کجا مدح سلیمان از زبان مور آسان است؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast