04 Doostet Daram (128).mp3
3.58M
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یك دهان شد هم آواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
#قیصر_امینپور
#علیرضا_قربانی
#تصنیف
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
انسان شناسی ۱۱۱.mp3
11.23M
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی_۱۱۱
#استاد_شجاعی
#دکتر_رفیعی
💥قرآن به کرّات از گروهی به نام "غافلین" یاد میکند!
- غافلین چه کسانی هستند؟
- چه ویژگیهایی دارند؟
- چقدر این ویژگیها در من نیز وجود دارد؟
- سرانجامِ "غافلین" چیست؟
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
سلام به دوستان عزیز
روز پاییزیتون بهخیر
الان یادم اومد پارسال همین ایام بود این کانال رو راه انداختم. هدف یک زنگ تفریح ادبی بود در هیاهوی زندگی، برای ادب دوستان و دانشجویان و برای دل خودم.
بازخوردهای خوب هم زیاد دیدم و لطف شما نسبت به مطالب و فعالیتهای کانال، که فراوان بود و هیچوقت منعکس نکردم چون هدفم جمع کردن به اصطلاح "فالوور/ دنبالکننده" نبود. در این یکسال نه تبلیغی کردم و نه به درخواست تبلیغات توجه کردم چون شان معلمی را فراتر از این امورات میدانم.
شخصیتهای فرهیخته، استادان حوزه و دانشگاه و استادان شعر و نثر و داستان و خوشنویسی در کانال عضو هستند که وجودشون(مثل وجود تکتکتون) برام مایه افتخار و مباهاته اما به دلایلی اعلام نکردم.
خلاصه اینکه مطالب کانال برآمده از حال و هوای دلم بوده و برای پیوند با مهمترین سرمایه فکری و فرهنگی زبان فارسی یعنی ادبیات (که به شدت معتقدم محتوای شعر و ادب ما انسان ساز و فرهنگ ساز است و مشحون از اخلاقیات)
و مکمل بلافصلش خوشنویسی که وجه زیباشناسی خط فارسی است. و ترکیب شعر و خوشنویسی به معجونی روح بخش بدل میشود.
و این میان به حداقلهایی با موضوعات اصلی و اساسی حیات و ممات انسان نیز پرداختم مثل سلسله بحثهای استاد شجاعی با موضوع انسان شناسی.
امیدوارم لحظاتی که صرف این کانال کردید از ساعات هدر رفتهی عمرتون نباشه و مدیون زمان و وقت شما نشده باشم.
اگر دوست داشتید پیشنهادهاتون رو برام بفرستید.
همینجا تشکر میکنم از دوستان دانشجو که خدا و (شاید)خودشون میدونند چقدر برام عزیزند. از حمایتهاشون، مطالبی که گاهی برای کانال آماده میکنند دکلمههایی که میفرستند و ... سپاسگزارم.
بیداردل و بیدارجان باشید.
حق یارتان.
حکایتی از بوستان سعدی
صبر و تحمّل
جوانی ز ناسازگاریِ جُفت
برِ پیرمردی بنالید و گفت:
گرانباری از دست این خصمِ چیر
چنان میبرم کآسیا سنگِ زیر
به سختی بنه، گفتش ای خواجه، دل
کس از صبر کردن، نگردد خجل...
چو از گُلبُنی دیده باشی خوشی
روا باشد ار بار خارش کشی
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آن گه که خارش خوری
لغات:
جفت: همسر
گرانباری: زحمت، رنج
خصم: دشمن
چیر: چیره، مسلط
گلبن: بوتهی گل.
کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم در عالم تربیت، ص ۳۵۶.
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
غزلی از حافظ شی-AudioConverter.mp3
2.53M
زبانِ خامه ندارد سرِ بیان فِراق
وگرنه شرح دهم با تو داستانِ فِراق
دریغ مدت عمرم که بر امیدِ وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمانِ فِراق
سری که بر سرِ گردون به فخر میسودم
به راستان که نهادم، بر آستانِ فِراق
چگونه باز کنم بال در هوایِ وصال
که ریخت مرغِ دلم پَر، در آشیانِ فِراق
کنون چه چاره که در بَحرِ غم به گردابی
فُتاد زورقِ صبرم ز بادبانِ فِراق
بسی نَمانْد که کَشتیِ عمر غرقه شود
ز موجِ شوقِ تو در بحرِ بیکرانِ فِراق
اگر به دستِ من اُفتَد فِراق را بِکُشَم
که روزِ هجر سیَه باد و خان و مانِ فِراق
رفیقِ خِیلِ خیالیم و همنشینِ شَکیب
قَرینِ آتشِ هجران و هم قِرانِ فِراق
چگونه دَعویِ وصلت کُنَم به جان؟ که شدهست
تنم وکیلِ قَضا و دلم ضمانِ فِراق
ز سوزِ شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خونِ جگر میخورم ز خوانِ فِراق
فلک چو دید سرم را اسیرِ چَنبَرِ عشق
بِبَست گردنِ صبرم به ریسمانِ فِراق
به پایِ شوق گر این رَه به سر شدی حافظ
به دستِ هجر ندادی کسی عِنانِ فِراق
#حافظ
#دکلمه: خانم مرادخانی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
انسان شناسی ۱۱۲.mp3
11.61M
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی_۱۱۲
#استاد_شجاعی
#حجهالاسلام_مؤمنی
▪️بعضیها چطور در اوج خیانتها و خطاهای دیگران، هرگز قلبشان با دیگران درگیر نشده، و رهایِ رها از هر حاشیهای زندگی میکنند؟
▫️چرا بعضیها همیشه باطنِ هر اتفاقی را چه در ظاهر تلخ، چه در ظاهر شیرین "خیر" میبینند؟
🤗چطور بعضیها اینقدر شاد و امیدوارند؟
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
حکایت طنزی از کلیله و دمنهی نصرالله مُنشی
آوردهاند که بازرگانی اندکمال بود و میخواست که سفری رود.
صد من آهن داشت، در خانهی دوستی، بر وجهِ امانت بنهاد و برفت.
چون باز آمد، امین، ودیعت فروخته بود و بها خرج کرده. بازرگان، روزی به طلب آهن، به نزدیک او رفت.
مرد گفت: آهن در پیغولهی خانه بنهاده بودم و در آن احتیاطی نکرده، تا من واقف شدم، موش آن را تمام خورده بود.
بازرگان گفت: آری، موش آهن را نیک دوست دارد و دندان او بر خاییدن آن قادر باشد.
امین راستکار، شاد گشت؛ یعنی"بازرگان نرم شد و دل از آهن برداشت." گفت: امروز مهمان من باش. گفت: فردا باز آیم.
بیرون رفت و پسری را از آنِ او ببرد.
چون بطلبیدند و ندا در شهر افتاد، بازرگان گفت: من بازی را دیدم کودکی را میبُرد.
امین فریاد برآورد که: محال چرا میگویی؟ باز، کودک را چگونه برگیرد؟
بازرگان بخندید و گفت: دل، چرا تنگ میکنی؟ در شهری که موش آن، صد من آهن بتواند خورد، آخر باز، کودکی را هم برتواند داشت.
امین دانست که حال چیست، گفت: آهن موش نخورد؛ من دارم؛ پسر باز دِه و آهن بستان.
لغات مهم:
بر وجه: به طور، به طریق
ودیعت: امانت، سپرده
پیغوله: گوشه
نیک: بسیار
خاییدن: جَویدن
راستکار: در این جا از راه ریشخند و تهکم به کار رفته و به معنای خیانتکار است
باز: پرندهای شکاری
باز ده: پس بده
بستان: بگیر
شرح کلیله و دمنه، ص ۹۳.
#کلیله_و_دمنه
#نصرالله_منشی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان ما را
#ابوسعید_ابوالخیر
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast