eitaa logo
شعر مذهبی شاعران الغوث
311 دنبال‌کننده
11 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر تو که خورشید عالم افروزی که مثل روز تو هرگز نیامده روزی کسی که خلعت خدمت به تو نصیبش شد ردای سلطنتش را به حشر میدوزی نمی خورد به خدا لحظه ای غم نان را کسی که بر سر خوان تو می خورد روزی هنوز داغ غم کهنه پیرهن تازه است تنور داغ تو گرم است بس که جانسوزی در امتداد زمان کربلای تو جاری است در این نبرد ولی همچنان تو پیروزی سر تو رفت ولی پای حرف خود ماندی به شیعه شیوه آزادگی می آموزی @sher_alghoth
برای از تو توشتن غزل عیار ندارد سپید وزن ندارد قصیده بار ندارد چگونه از غم طولانی فراق تو گوید که وقت از تو نوشتن قلم قرار ندارد کسی که منتظر توست در میان بلا هم در انتظار تو هست از تو انتظار ندارد تو آن زمان که بیایی بهار با تو می آید طراوتی که تو داری ولی بهار ندارد چرا به خیمه ی سبزت نمیرسیم چه کردیم چرا زمانه ما ابن مهزیار ندارد تو آن امام غریبی که در سقیفه امروز به قدر شیر خدا یار پای کار ندارد تو آن سوار غریبی که بعد از این همه مدت هنوز سیصد و اندی نفر سوار ندارد @sher_alghoth
گرچه دیدم از همه آزار «أبکی لِلْحسین» سنگ خوردم از در و دیوار «أبکی لِلْحسین» مرد پیش دشمنش از گریه خودداری کند من که چشمم هست گوهربار «أبکی لِلْحسین» من پسر دارم چه غم دارم اگر آواره ام وای این آقاست دختر دار «أبکی لِلْحسین» گرچه دست و پا زدن با دست بسته مشکل است فکر گودالم به روی دار «أبکی لِلْحسین» آنقدر که نی سفارش داده اند این کوفیان قتلگاهش میشود نیزار «أبکی لِلْحسین» آنقدر بغض علی دارند ، بعد از کشتنش باز هم دارند با او کار «أبکی لِلْحسین» کاش میشد می نوشتم با علی اصغر نیا داغ شش ماهه بود دشوار «أبکی لِلْحسین» کاش میشد مینوشتم بیشتر از مشک آب بهر زینب پوشیه بردار «أبکی لِلْحسین» ترس آن دارم که اینجا پای زینب وا شود کنج زندان و سرِ بازار «أبکی لِلْحسین» ترس آن دارم سرش سر دربیارد از تنور عاقبت آن سرور و سالار «أبکی لِلْحسین» وقتی گریه مسلم را دیدند از روی طعنه گفتند کسی که داعیه سلطنت و طمع حکومت دارد این طور گریه نمیکند حضرت مسلم فرمودند وٰلكِن أبكي لِأَهلِيَ‌ المُقبِلينَ‌ إلَيَّ‌، (أبكي للِحُسَين وآلِ‌ الحُسَين) ریاض القدس ج ۱ ص ۵۶۶ @sher_alghoth
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم بس سعی نمودیم که بینیم رخ دوست جان‌ها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم ای بسته به زنجیر تو دل‌های محبان رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم رخسار تو در پرده نهان است و عیان است بر هرچه نظر کردیم رخسار تو دیدیم چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم از شام فراغت چو سحر گه ندمیدیم تا رشته طاعت به تو پیوسته نمودیم هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن کز هجر تو ما پیراهن صبر دریدیم ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم ای دست خدا دست برآور که ز دشمن بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم شمشیر کجت راست کند قامت دین را هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم شاه ز فقیران درت روی مگردان بر درگهت افتاده به صد گونه امیدی @sher_alghoth
12.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جلسه ۹۲ الغوث 🎤 محمود مربوبی 🔸 با قصد فرج صدا بزن آه حسین از حال دل من و تو آگاه ، حسین کشتی نجات هر چه گمراه حسین ای دوست دلت تا وسط روضه شکست با قصد فرج صدا بزن آه حسین @sher_alghoth
عشق است که با همه وجود آورده دلسوخته است و هرچه بود آورده پیش همه ی گریه کنان ارباب قوری سر تعظیم فرود آورده @sher_alghoth
دم  ما  نوحه است و  آه  روضه است تمام روز   سال و ماه  روضه است هزار و نهصد و پنجاه  زخمش هزار و نهصد و پنجاه روضه است @sher_alghoth
هر روز ، سر بر زانوی غم گریه کردم بر اشرف اولاد آدم گریه کرم در خانه ها منبر به منبر روضه خواندم در کوچه ها پرچم به پرچم گریه  کردم من سال‌های سال قبل از خنجر شمر بر ضرب تیغ ابن ملجم گریه کردم کوه گناهی را خدا می‌بخشد از مهر وقتی به قدر بال شبنم گریه کردم چه عالمی دارم در این روضه در این اشک در عالمی فوق دو عالم گریه کردم تا نوحه خوان دم داد ای اهل حرم را با مشک پاره پاره آن دم گریه کردم برآن هزار و نهصد و پنجاه زخمش دیدم فقط اشک است مرهم گریه کردم بر عضو عضو پیکر از هم جدایش واژه به واژه در محرم گریه کردم قدر نگینی جای سالم در تنش نیست بر غارت انگشت و خاتم گریه کردم مقتل نوشت از تشنه کامی تار میدید با چشم کوثر چشم زمزم گریه کردم هی با لهوف اش روضه خواندم روضه خواندم هی با مقرم گریه کردم گریه کردم فردا که میفهمم بهای اشک من چیست افسوس خواهم خورد که کم گریه کردم @sher_alghoth
من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم نام این دشت زد آتش به غم‌آباد دلم این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم جلوه ی روی تو در مردمک چشم من است تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم نکند بی تو از این معرکه برگردم من هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم بین اینان که ز صخره دلشان سنگ‌تر است سنگ بر آینه، باب است؛ بیا برگردیم ما همه تشنه‌ی دیدار تو و طرح عطش نقشه‌اش نقش بر آب است؛ بیا یرگردیم دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه! تا عمو پا به رکاب است، بیا برگردیم ▫️به اقتفای دوستم آقا که بیتی جان‌سوز دارد: «طاقت تیر ندارد گلوی اصغر تو تا در آغوش رباب است، بیا برگردیم»  @sher_alghoth
چه داستان عجیبی‌ست داستان سرت چه حرف‌ها که شنیدم من از زبان سرت سرم شکست، فدای سر شکسته‌ی تو سرم که درد ندارد پدر، به‌جان سرت به غیر زخم شمردن چه‌چاره‌ای دارم؟ مگر ستاره بچینم از آسمان سرت بهار خنده‌ی تو تا سه‌سال سهمم بود ولی چه زود رسیده به من خزان سرت قرار بود که با بوسه‌ی رسول الله ... ولی شده‌ست شکاف جبین نشان سرت به‌جای گوشه‌ی آغوش گرم من امشب تنور خانه‌ی خولی‌ست میزبان سرت گرسنه در دل صحرا هزار شب ماندیم بیا که سیر بخوابیم در امان سرت. @sher_alghoth
بگو به عشق بخواند کمی رساله‌ی ما را که احترام کند مرجع سه‌ساله‌ی ما را هزارشکر که اجداد من غلام تو بودند سپرده است خدا دست تو سلاله‌ی ما را چه افتخار بزرگی‌ست این که از دم خلقت سند زدند به عنوان تو قباله‌ی ما را یقین که اهل سعادت نمی‌شدیم، که جز تو کسی نگفت به ما فرق چاه‌وچاله‌ی ما را فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی که گوش کس نشنیده‌ست آه‌وناله‌ی ما را بریده بود دل ما از آستانه‌ی رحمت که گریه بر تو روا کرد استحاله‌ی ما را گدای هیچ‌کسی نیستیم غیر تو بی‌بی که دست لطف تو پر می‌کند پیاله‌ی ما را بهشت قسمت ما می‌شود اگر که رقیه به دست کوچکش امضا کند حواله‌ی ما را همان که لطف و بزرگیش سهم اهل‌زمین شد ولی به جور ستم‌پیشگان خرابه‌نشین شد هزارشکر که آخر، سری زدی به خرابه مسیح نیزه‌نشینم خوش‌آمدی به خرابه چه‌خوب شد که به دیدارم آمدی دم رفتن چه‌خوب داشتی ای ماه مقصدی به خرابه دوباره آیه‌ی قرآن بخوان که از نفحاتت وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه بگو به دیدنم آخر، چگونه آمدی ای‌سر؟ چرا که از تو نمانده به‌جا ردی به خرابه مرددی سر ماندن به احترام دل من اگر هرآینه در رفت‌وآمدی به خرابه چقدر فاصله افتاده است بین من و تو که از تمامی سرها سرآمدی به خرابه سر جسارت دشمن قدی به علقمه خم شد قدی به خیمه، قدی در حرم، قدی به خرابه مرا ببر که کنار تو راحت است خیالم که ناگهان نرسد آدم بدی به خرابه خوش‌آمدی که خوش‌آمد مرا رسیدن بابا که آرزوی دل دختر است دیدن بابا همین که بر سر نی آمدی به سوی رقیه شده‌ست با تو برآورده آرزوی رقیه دلیل اصلی آن ای عمو نبودن آب است گرفته است اگر رنگ خون وضوی رقیه دوباره راه مغیره رسیده است به مادر همین که زجر می‌آید به جست‌وجوی رقیه چنان که تیر کشیده کم از سه‌شعبه ندارد که بغض مرگ علی مانده در گلوی رقیه دلم خرابه‌نشین شد، از آن زمان که شنیدم که یک‌خرابه گرفته‌ست رنگ‌وبوی رقیه برای گریه پی یک بهانه بودم و دیدم روانه کرد دلم را یکی به سوی رقیه صدای هاتفی آمد که خواند مرثیه‌ای را؛ " فلک بسوز که آتش گرفته موی رقیه سری به‌نیزه بلند است رو‌بروی رقیه خدا کند که نباشد سر عموی رقیه" دوباره در دل صحرا غزل به‌بار می‌آید به احترام تو روزی که آن سوار می‌آید @sher_alghoth
ذلیل آمده ام سمت خیمه های حسین اگر اجازه دهد سر نهم به پای حسین نخواستم که امیری کنم به لشکر کفر من آمدم که کنم نوکری برای حسین خدا به خاطر زهرا مرا کرامت کرد به هم نشینی اصحاب باوفای حسین چه خیر دیده ام از حرّیت ، نه، خیر این است از این به بعد شوم عبد و مبتلای حسین امیر هم که شوی مثل من ، نمی فهمی چه لذتی بَرد آنکس که شد گدای حسین اگر گناه همه خلق را خدا بخشد عجب مدار، ز تأثیر ربنای حسین اگر حسین ببخشد خدای می بخشد تمام عفو خدا هست در رضای حسین میان راه نهیبی زدم ، به خود گفتم تو کیستی ! همه عالم شود فدای حسین دوباره اهل حرم با صِدام لرزیدند سیاه روی شدم پیش بچه های حسین حسین آب به ما داد ، خاک برسرمن صدای العطش آید ز خیمه های حسین حسین آب به ما دادو حال می بینم گرفته است ز سوز عطش صدای حسین شما ز دست حسین آب خورده اید و کنون شده ز سوز عطش تار چشم های حسین هزار شکر که می میرم و نمی بینم هزار و نهصد و پنجاه زخم های حسین هزار شکر که می میرم و نمی بینم شرار آتش و دود و حرم سرای حسین @sher_alghoth