eitaa logo
شاعرانه
29.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
630 ویدیو
47 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
سعدالدّین محمود بن امین‌الدّین عبدالکریم بن یحیی شبستری (معروف به شیخ محمود شبستری) یکی از عارفان و شاعران سدهٔ هشتم هجریست. سال تولّد او را گوناگون و از جمله ۶۸۷ ه.ق. دانسته‌اند. محل تولّد این عارف نام‌آور قصبهٔ شبستر در نزدیکی شهر تبریز است. او در سال ۷۲۰ ه.ق. در سنّ ۳۳ سالگی وفات یافته و در زادگاهش شبستر مدفون است. 📜 @sheraneh_eitaa
به نام آن که جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان برافروخت ز فضلش هر دو عالَم گشت روشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن توانایی که در یک طرفةالعین ز کاف و نون پدید آورد کَونین چو قاف قدرتش دم بر قلم زد هزاران نقش بر لوح عدم زد از آن دم گشت پیدا هر دو عالَم وز آن دم شد هویدا جان آدم در آدم شد پدید این عقل و تمییز که تا دانست از آن اصل همه چیز چو خود را دید یک شخص معیّن تفکّر کرد تا خود چیستم من ز جزوی سوی کلّی یک سفر کرد وز آنجا باز بر عالَم گذر کرد جهان را دید امر اعتباری چو واحد گشته در اعداد ساری جهان خلق و امر از یک نفَس شد که هم آن دم که آمد باز پس شد ولی آن جایگه آمد شدن نیست شدن چون بنگری جز آمدن نیست به اصل خویش راجع گشت اشیا همه یک چیز شد پنهان و پیدا تعالی الله قدیمی کو به یک دم کند آغاز و انجام دو عالَم جهان خلق و امر اینجا یکی شد یکی بسیار و بسیار اندکی شد همه از وهم توست این صورت غیر که نقطه دایره است از سرعت سیر یکی خط است از اوّل تا به آخر بر او خلق جهان گشته مسافر در این ره انبیا چون ساربانند دلیل و رهنمای کاروانند وز ایشان سیّد ما گشته سالار هم او اوّل هم او آخر در این کار احد در میم احمد گشت ظاهر در این دور اوّل آمد عین آخر ز احمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندر آن یک میم غرق است بر او ختم آمده پایان این راه در او منزل شده «اُدعوا اِلَی الله» مقام دلگشایش جمع جمع است جمال جانفزایش شمع جمع است شده او پیش و دل‌ها جمله از پی گرفته دست دل‌ها دامن وی در این ره اولیا باز از پس و پیش نشانی داده‌اند از منزل خویش به حدّ خویش چون گشتند واقف سخن گفتند در معروف و عارف یکی از بحر وحدت گفت اَنَا الحق یکی از قرب و بعد و سیر زورق یکی را علم ظاهر بود حاصل نشانی داد از خشکی ساحل یکی گوهر برآورد و هدف شد یکی بگذاشت آن نزد صدف شد یکی در جزو و کل گفت این سخن باز یکی کرد از قدیم و محدث آغاز یکی از زلف و خال و خط بیان کرد شراب و شمع و شاهد را عیان کرد یکی از هستی خود گفت و پندار یکی مستغرق بت گشت و زنار سخن‌ها چون به وفقِ منزل افتاد در افهام خلایق مشکل افتاد کسی را کاندر این معنی است حیران ضرورت می‌شود دانستن آن 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | زمین جوانه زد از بوسه ای به پای علی شعرخوانی آقای حسین محمدی مبارز 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ با چه امیدی پای صندوق بیاییم؟! 🔰 در برنامه همسنگرهای مسجدی: زمانی که مشکلات وجود دارد باید انگیزه برای تغییر بیشتر باشد. هنگامی که ارزش پول ملی در روسیه از بین رفت و 80 درصد کارخانه‌های آن به دست بزرگ‌ترین مافیای اقتصادی افتاد، صف‌های طولانی رأی بود که آن شرایط را تغییر داد.
ای که از لطف سراسر جانی جان چه باشد؟ که تو صد چندانی تو چه چیزی؟ چه بلایی؟ چه کسی؟ فتنه‌ای؟ شنقصه‌ای؟ فتانی؟ حکمت از چیست روان بر همه کس؟ کیقبادی؟ ملکی؟ خاقانی؟ به دمی زنده کنی صد مرده عیسیی؟ آب حیاتی؟ جانی؟ به تماشای تو آید همه کس لاله‌زاری؟ چمنی؟ بستانی؟ روی در روی تو آرند همه قبله‌ای؟ آینه‌ای؟ جانانی؟ در مذاق همه کس شیرینی انگبینی؟ شکری؟ سیلانی؟ گرچه خردی، همه را در خوردی نمکی؟ آب روانی؟ نانی؟ آرزوی دل بیمار منی صحتی؟ عافیتی؟ درمانی؟ گه خمارم شکنی، گه توبه می نابی؟ فقعی؟ رمانی؟ دیدهٔ من به تو بیند عالم آفتابی؟ قمری؟ اجفانی؟ همه خوبان به تو آراسته‌اند کهربایی؟ گهری؟ مرجانی؟ مهر هر روز دمی در بنده‌ات سحری؟ صبح‌دمی؟ خندانی؟ همه در بزم ملوکت خوانند قصه‌ای؟ مثنویی؟ دیوانی؟ 📜 @sheraneh_eitaa
اى صاحب ولایت و والاتر از همه اى چشمه حیات و افاضات دائمه اى ابتداى خلقت و سر حلقه وجود اى انتهاى سلسله اولیاء همه از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد از عمر تو، به دور زمان، حُسن خاتمه شاها به افتخار قدوم شریف تو شد سامرا به عالم ایجاد عاصمه یابن الحسن بیا، كه شد از روز غیبتت دنیا پر اضطراب و بشر در مخاصمه از سینه هاست، نعره صلح و صفا بلند وز كینه هاست، فكر همه در مهاجمه مشكل بود، كه جمله حق بشنود كسى كز باطل است، گوش بشر پر ز همهمه قرآن، كه «لا یَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون» با رأى هر كسى، شده تفسیر و ترجمه تا دولتِ جهانىِ خود را به پا كنى دادت خدا شجاعت و نیروى لازمه حكم تو عدل مطلق و فرمان داور است حاجت نباشدت به شهود و محاكمه ز آن سركشان، كه مردم دنیا به وحشتند قلب سلیم و پاك تو را نیست واهمه با این قواى جهان گیر ظالمان تنها تویى امید بشر، یابن فاطمه(س) اى پرچم شكوه تو بر آسمان بلند یك ره، نظر فكن به علمدار علقمه بنگر به خاك و خون، عَلَم سرنگون او گویى كه با درفش تو دارد مكالمه امشب "حسان" به یاد تو از غصّه فارغ است هر دم كند دعاى ظهور تو، زمزمه 📜 @sheraneh_eitaa
با قلمی که ابری است واژه هایم را هجا هجا می شکنند! تا مصراعی از عشق نخوانم، صدایم را بریده اند! اگرچه خونین،اگرچه زخم آگین در نوار قلب عشق، ضبط می شوم... 📜 @sheraneh_eitaa
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم... چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم...! شبتون در پناه حق 🌙✨ 📜 @sheraneh_eitaa
زندگی جیره مختصریست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
عشقت داغ بزرگی بود که روزگار بر دل و پیشانی ام گذاشت حالا تو بگو با دستی که پشت آن را داغ گذاشته ام چگونه می توانم دست دوست داشتن کسی را دوباره بفشارم ؟ 📜 @sheraneh_eitaa
گلی که خود بدادم پیچ و تابش باشک دیدگانم دادم آبش درین گلشن خدایا کی روا بی گل از مو دیگری گیرد گلابش 📜 @sheraneh_eitaa
حرفی نزن بگذار صدایت بیاید می‌شنوم از این فاصله که عشق است... 📜 @sheraneh_eitaa
تو همچون غنچه های چیده بودی که در پرپر شدن خندیده بودی مگر راه حیات جاودان را تو از فهمیده ها، فهمیده بودی 📜 @sheraneh_eitaa
فرخ تمیمی (زاده ۱۱ بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۲۳ اسفند ۱۳۸۱ تهران)، از شاعران معاصر ایران است. فرخ تمیمی فرزند میرزا محمد خان طالقانی از مردم طالقان و از خویشاوندان دکتر ابراهیم حشمت طالقانی، همرزم میرزا کوچک خان جنگلی بود. پدرش در جریان انقلاب مشروطه و در هنگام زمامداری محمدولی خان تنکابنی با سران نهضت جنگل تماس نزدیک داشت و یکی از آزادی‌خواهان و نویسندگان کمیته انقلاب مشروطیت رشت به‌شمار می‌رفت و از سوی حکومت دو بار مأمور مذاکره با سران نهضت جنگل شد. فرخ تمیمی در سن دو سالگی پدرش را از دست داد و زیر نظر مادرش «نصرت‌السلطنه مقدم مراغه‌ای» در تهران بزرگ شد. او دوره‌های ابتدایی و متوسطه را در دبستان تمدن و دبیرستان دارالفنون گذراند. در سال ۱۳۴۶ رشته حسابداری و امور مالی را به پایان رساند. سپس به مدیریت حسابرسی و ریاست قسمت حسابداری کارخانجات و شرکت‌های مختلفی رسید. فرخ به زبان انگلیسی در حد بالایی تسلط داشت و گه گاه به ترجمه شعر، مقاله و کتاب نیز می‌پرداخت. از او شش جلد کتاب ترجمه یا تألیف برجای مانده‌است. 📜 @sheraneh_eitaa
ای آنکه یک شب بی خبر رفتی ای آنکه تاک آشنایی را از خوشه ی انگور مستی ها ، تهی کردی. رفتی، شنیدم هر کجا رفتی در آسمان رنگ ریا دیدی. با هر لبی چون آشنا گشتی صد خنده ی ناآشنا دیدی. بازآ، که می دانم پشیمانی. بازآ، به یاد ماجراهایی که می دانی … 📜 @sheraneh_eitaa
مادربزرگ گم کرده ام در هیاهوی شهر آن نظر بند ِ سبز را که در کودکی بسته بودی به بازوی ِ من در اولین حمله ناگهانی ِ تاتار عشق خمرۀ دلم بر ایوان سنگ و سنگ شکست دستم به دست دوست ماند پایم به پای ِ راه رفت من چشم خورده ام من چشم خورده ام من تکه تکه از دست رفته ام در روز روز زندگانیم 📜 @sheraneh_eitaa
ای عشق که دستان خداييت بر خواهش‌های من لگام زده و گرسنگی و تشنگيم را تا وقار و افتخار بالا برده مگذار توان و استقامتم از نانی تناول کند و يا از شرابی بنوشد که خويشتن ناتوانم را وسوسه می‌کند بگذار گرسنه‌ٔ گرسنه بمانم بگذار از تشنگی بسوزم بگذار بميرم و هلاک شوم پيش از آنکه دستی برآورم و از پياله‌ای بنوشم که تو آن را پر نکرده‌ای يا از ظرفي بخورم که تو آن را متبرک نساخته‌ای 📜 @sheraneh_eitaa
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام طُره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام در میان مردمان دنبال آدم گشته ام در میان کوه سوزن کاه را گم کرده ام زندگی بی عشق شطرنجی است در خورد شکست در صف مشتی پیاده شاه را گم کرده ام خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم حال می بینم که حتا چاه را گم کرده ام زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط سرنخ این رشته ی کوتاه را گم کرده ام 📜 @sheraneh_eitaa
امشب که در هوای تو پَر می‌زند دلم ای مهربانِ من! تو کجایی و من کجا؟ شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
صبح آمده از پنجره مشتاقِ سلامم برخیز که دنبالِ همین تکه کلامم موهای تو بید است و منم بادِ پریشان از شیره ی خرمای تو شیرین شده کامم |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
درد چون نیست، چه تأثیر بُوَد درمان را گوی شو تا که ببینی اثر چوگان را از من ای خاک درِ دوست، خدا را بپذیر به کجا باز برم این سرِ بی سامان را چه عجب خلق اگر از تو به غفلت گذرند آنکه درویش نباشد چه کند درمان را دیده بستم که دل از یاد توام بستان است جز برویت نگشایم در این بستان را عهد گل تازه شد آن ساقی گلچهره کجاست تا ز پیمانه به ما تازه کند پیمان را شاید از پرتو او روز وصالی سازد آنکه از بخت من آورد شب هجران را عاقل اندیشه ی جان دارد و عاشق جانان بالله ار ما بشناسیم ز جان جانان را دل یکی منزل غیب است نه منزلگه ریب خلوت قدس مخوان بارگه شیطان را ای که در کار نشاطت نظری هست مجوی راز این غمزده ی دلشده ی حیران را حال این قوم چه دانی تو که بهتر دانند از نشاطی که بود فاش غم پنهان را 📜 @sheraneh_eitaa
در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود چون صدف هرکس که دندان بر سر دندان نهد سینه اش بی گفتگو گنجینه دریا شود اهل دل را صحبت بی نسبتان مهر لب است غنچه هیهات است در دامان گلچین وا شود سخت جانی سد راه اتحاد سالک است در صدف آب گهر چون واصل دریا شود؟ دست و پای باغبان بوسیدن از دون همتی است سعی کن تا بی کلید این در به رویت وا شود ناخن غیرت کن ناسور داغ لاله را در گلستانی که داغ من چمن پیرا شود گر به خاطر بگذراند چشم خونبار مرا کاسه گرداب پر خون در کف دریا شود مهر خاموشی چه سازد با دل پر شور من؟ حلقه گرداب چون مهر لب دریا شود؟ از لب شیرین او هر جا که حرفی بگذرد در شکر طوطی چو مغز پسته ناپیدا شود گوهری دارم که گر از جیب بیرون آورم از فروغش پله میزان ید بیضا شود پرده پندار سد راه وحدت گشته است چون حباب از خود کند قالب تهی، دریا شود نسبت خفاش با عیسی، چو عیسی با خداست می شود عیسی خدا، خفاش اگر عیسی شود دست رد بر سینه دریا گذارد چون صدف هر که صائب آشنای عالم بالا شود 📜 @sheraneh_eitaa
فدای آن قد و زلفش که گویی فرو هشته است از شمشاد شمشار آن طره مشکریز دلدار کرده است مرا به غم گرفتار 📜 @sheraneh_eitaa
گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا سرو من آغشته در اشک جگر خون من است فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام بس که در آتش فکنده این دل سوزان مرا حال من چون پیر کنعان شد کنون چون بینمت بس که آمد سیل اشک از دیده گریان مرا جامه جان چاک شد در وادی عشق و هنوز هرطرف صد خار غم بگرفته دامان مرا همچو من یارب که گردد بی نصیب از وصل یار ای که دور انداختی از صحبت جانان مرا این که با مردم مدارا می کنم از بهر توست ورنه کی پروا بود از قول بدگویان مرا خانه من گلخن و فرش من از خاکستر است تاکه چون محیی بخوانی بی سروسامان مرا 📜 @sheraneh_eitaa