eitaa logo
اشعار ناب آئینے
21.8هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini عباس من! بشور و بشوران فرات را آتش بزن به دست خودت ممکنات را در کربلا به یاد ِ علی خیبر آفرین با رمزِ مرتضی بتکان کائنات را تیغ آن چنان به دست و عَلَم آن چنان به دوش در قاضریّه زمزمه کن عادیات را عباس من! مباد امان نامه آورند با خشمِ حیدری بدر آن مهملات را روز دهم دریغ مدار از برادرت آن ضربه های خیبری ِ دست هات را در سوگِ چشم و مشک ِ تو و دست تو خدا پر میکند ز اشک ِ ملائک دوات را در وصف جان نثاری وشرحِ برادریت از عرش آورند برایت لغات را از عرش آورند طبَق های سبز و سرخ آنک مخدّرات جمیعِ صفات را خوانند ابوالفضائل و باب الحوائج ات خواهند عاشقان ز جناب ات برات را زهرا ببخش چون پسرِ دیگری نبود تا بیشتر دهم به مقام ات زکات را... 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini با اینکه روی دامن خود نور قمر داشت بر خانه ی خورشید، همه عمر نظر داشت در کلِ مدینه فقط او بود که یک عمر ... در خانه ی خود، بعدِ سحر نیز قمر دا‌شت گاهی به لبش (ها قَمَرٌ کَیفَ قَمَر) بود گاهی به لبش (ها عَلیٌ کَیفَ بَشَر) داشت هر کس نتواند بشود مادر زینب ... او بود که نقاشِ ادب بود و هنر داشت تنها نه خودش، بلکه به نور قمر او از جاده ی او اُمّ وَهَب نیز گذر داشت ... چون تابشِ خورشید به هر خار و به هر سنگ سوزِ دل او در دلِ مَروان هم اثر داشت زهرا به کنار پسرش آمد و او نیز انگار نه انگار خودش چار پسر داشت سِرّی است که در خاک مدینه ز جهان رفت از تربتِ زهرا به گمانم که خبر داشت ... 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini "ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی، که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت، که در بین زنان، تنها تو عباس‌آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا، یک‌جا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی‌نور می‌شد، مادر زیباترین باشی؟ مگر بی‌نور می‌شد، در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می‌گیرد رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟ تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه! نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini نگیر از شب من آفتاب فردا را نبند روی من آن چشمه‌های زیبا را تو گاهوارۀ ماه و ستاره‌ها هستی خدا به نام تو کرده‌ست آسمان‌ها را تو در ادامۀ هاجر به خاک آمده‌ای که باز سجده کنی امتحان عظمی را خدا سپرده به دستت چهار اسماعیل که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را چه کرده‌ای که به آغوش مهربانی تو سپرده‌اند جگرگوشه‌های زهرا را بگو چه بر سر بانوی آب آمده است که باز می‌شنوم رود رود، دریا را... بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیه‌ها حدیث تشنه‌ترین دست‌های صحرا را... 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini شجاع و با ادب... میخواست این زن بهترین باشد علی می خواست بانویش همان امّ البنیــــن باشد همان امّ البنینی که جـــواهر سازِ تاریــخ است برایِ زینـــتِ دســــتِ خـــدا مثلِ نگیــــن باشد علـی در فکــرِ فــردا بــود ... در فکرِ مباداهــا و قسمت بوده این : امّ البنین ، مردآفرین باشد خدیجــه وار آرامــش دهد پیغمـــبرِ خــود را قــرارِ بـــی قـــراریِ امیــرالمؤمنیــــن باشــد علی را دوست میدارد به زهرا عشق می وَرزد و باید خانه ی مـــولا برایش دِلنشیــــن باشد ادب دارد... خودش را فاطمه دیگر نمی خواند از این بانـــو نباید انتظاری غیر از ایـــن باشد ازاین بانو که هرلحظه به عبّاسِ خودش میگفت حسینِ فاطمه از نسلِ " ختمُ المُرسلیـــن " باشد به او هَرگز برادر نه ... بگــو آقــا بگــو مــولا همیشه دست بر سینه ، نگاهت بر زمین باشد و شاید مادرش روزی تو را فرزندِ خود خواند اگر جسمـــت کنــارِ علقمه قطعُ الیمیـــن باشد ببینی مادری قامت کــمان آغـــوش وا کرده اگرچه از خجالت چشم هایت شرمگین باشد تو پایِ گریه های مادرش زهرا ، بمـــان شاید که زهرا دستگیرت لحظه هایِ واپسین باشد بیا فردایِ محشــر پیشِ زهـــرا روسپیدم کن فدایِ قدّ و بالایـــت شود امّ البنیــن ، باشد ؟ # ادب را شیر داد و ... شیرمردش را ادب داد و ادب یادِ عرب داد و از این پس نقطه چین باشد 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini فدای حُسن دل‌انگیز باغبان شده بود بهار، با همه سرسبزی‌اش خزان شده بود چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود گذشت اگر چه در این راه نیمه‌جان شده بود چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین -و نه به خاطر فرزند- روضه‌خوان شده بود اگر چه پیر شد از داغِ بی‌امان، اما به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است تو را کنار علی شأنِ همسفر شدن است   بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق! هنوز نور تو در حال بیشتر شدن است   محبتت رقمی در دل علی دارد که رو به آینه در حال ضربدر شدن است   رسیدن تو به وصل علی به ما آموخت مهم تر از همه از جانبش نظر شدن است   حسودهای مدینه تو را نمی فهمند و قلب تیره سزاوار شعله ور شدن است   تمام می شود این غم همین که برگردی فرشته مشکلش از بابت بشر شدن است   تو آن ضمیر بلندی که راز عرفانت نتیجه ی گذر از مرز خون جگر شدن است   سکوت کن که ادب یادداشت بردارد سخن بگو که حیا فکر بارور شدن است   که عشق در تو نه با مهر مادری یکسوست نه فارغ از غم هفتاد و یک نفر شدن است   دو دست خویش به جای تو داده فرزندت وگرنه میل تو هم بر شکسته پر شدن است   حسین تا که نماند به روی نیزه غریب سفارشت به پسرها بدون سر شدن است   خیال مرثیه سازم به روضه می کشدم ولی تمایلم امشب به برحذر شدن است   به زخمتان دم رفتن نمک نمی پاشم بشیرم و همه سعیم به خوش خبر شدن است   خیال مرثیه ساز مرا ببخش ای سرو کبوترست و به دنبال نامه بر شدن است 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ستاره بودی و یکباره آفتاب شدی برای خانه ی مولا که انتخاب شدی به آستان عزیزان قدم گذاشتی و دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی به جای اینکه نهی تاج همسری بر سر کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی چه شد عطوفت بی حد! که از همان آغاز به جای فاطمه ام البنین خطاب شدی چه با نهایت دین در نهان دعا کردی؟ که آشکار بدین گونه مستجاب شدی چه شد که راه به درگاه عاشقان بردی؟ چه شد که محرم این خاندان حساب شدی؟ مگر نه اینکه نظر کرده ی خداوندی چرا که منتخب چشم آن جناب شدی کدام رایحه ای می رسد به نکهت تو تو بر مشام امامان شمیم ناب شدی * پس از حسین به سایه نمی نشست دلت انیس گریه پیوسته ی رباب شدی به یاد ساقی بی دست مویه می کردی به یاد تشنه لبی امام آب شدی * شُکوه بود نه شِکوه! حماسه خوانی بود! اگر که مرثیه خوان گل و گلاب شدی* 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini میان بارش بارانی از ستاره رسید اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل چهار ماه شب بی‌کسی ولی کامل چهار ابر به باران رسیده در ساحل چهار رود به پایان رسیده، دریادل چهار فصل طلایی ولی میان خزان چهار بغض غم‌انگیز و مادری نگران چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی برای دشمن خود نیز گریه‌دار شوی مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش چهار قبر غریب است باز در نظرش چقدر خاطره مانده‌ست در مفاتیحش و دانه‌ دانۀ اشکی که بوده تسبیحش نشسته بود شب جمعه‌ای کنار بقیع کمیل زمزمه می‌کرد در جوار بقیع غروب، لحظۀ تنهایی‌اش دوباره رسید غروب‌ها دل او خون‌تر است از خورشید به غصه‌های جگرسوز می‌زند پهلو دوباره شعله کشیده‌ست آب وقت وضو شروع می‌کند او لیلة‌ المصائب را همین‌ که دست به پهلو نماز مغرب را… چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب چهار نافله در بی‌کسی پس از مغرب در آسمان نگاهش که بی‌ستاره شده چهار آینه مانده، هزار پاره شده شکست آینه‌هایش میان گرد و غبار شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار از آن زمان که پسرهای او شهید شدند یکی یکی همه موهای او سفید شدند و همسری که به دل غصه‌ای گذاشت، وَ رفت نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت اگرچه بین غم و غصه‌های خود تنهاست ولی چهارم هر ماه روضه‌اش برپاست طراوتی که نرفته‌ست سال‌ها از دست بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است صدای گریه بلند است بین مرثیه‌ها چه دلنواز شده یا حسین مرثیه‌ها نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدان‌ها برای بدرقه با اشک خود به مهمان‌ها - - در التماس دعایش چه حرف‌ها گفته است به لطف آن کمر خسته کفش‌ها جفت است... یکی یکی همه رفتند و باز هم تنهاست... 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
هنگام وداع، سینه بی‌تاب شده مادر شمع است، سوخته، آب شده شاید پس از این‌که پسرانش رفتند در بدرقه‌ها چهار قل باب شده 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini چگونه وصف کنم، فخر بانوان عرب را زنی که برده ابالفضل از او به ارث، ادب را دوان دوان نگرد هاجران تشنه لب از پی اگر که توسن فضلش کند نگاه، عقب را سوادِ آینه ی عفت است چادر پاکش بیاض دیده ی حجب است، بنگرید لقب را زنی ز قوم رشادت، ز خاندان شجاعت که شرح داده عقیل از همین قبیل، نسب را یکی از آنهمه عامر که جدّ مادری اوست که خود گرفته به بازی سرِ سنان غضب را کمر به هزم ببندد حِزام، معنی اش این است ابی که ام بنین پرورد، جلالتِ اب را! بنی کلاب، همان شرزه شیر کز دم شمشیر به بزم رزم، قفاخور کند سگان عرب را مگر ز سفره ام البنین مدد شود این طبع وگرنه خورده قلم طی کند چگونه تعب را زنی که بر تن عباس کرده بافه ی غیرت چنان که یاد علی کرد هر که دید سلب را مهِ عشیره و عبدلله ست و جعفر و عثمان هماره چارقد ستر، آن عفیفه ی رب را یگانه ای ست که بسته ز چارسوی حوادث چهار فرزندش، راهِ قوم جنگ طلب را به شرح جنگ ابوفاضلش چه گویمت؟ این بس که ذوالفقار علی واکند دومرتبه لب را برید دشمن دون سر، از آن نخیل تناور که مرگ را خوش می داشت، چون عرب که رطب را برید دست و نبرید عهد دوست، گواهم علم که دید یزید و سرود بانگِ عجب را اگر چه او همه صبر و رضاست، شاکر از آنم که چشم مادر غیرت ندید بزم طرب را نگفت جعفر و عباس...گفت وای حسینم به درک او نرسیدم ز من مپرس سبب را چنان ز داغ حسینش گریست در همه ی عمر که پلک زخم، بهم دوخت صبح و تیره ی شب را 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی خودش را در کنار مادرش حس کرد تسکین شد خدا را شکر بودی زینب خود را بغل کردی رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد به تیغ اشک خود، اعرابشان را بی‌محل کردی 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی شعرخوانی محسن رضوانی در وصف حضرت ام البنین سلام الله علیها در حضور رهبر انقلاب 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
اشعار جدید و قدیم وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها با هشتگ های زیر در دسترس است
@shere_aeini ماه ، می گویند پشت ابر پنهان می شود ماهت ای بانو شبی بر نیزه تابان می شود مادر سقا ! اگر باران نمی بارد چه باک آب درس اول ما در دبستان می شود دامنت عباس پرور شد تعجب هم نداشت مور هم باشد کنار تو سلیمان می شود در عرب را که نمی دانم ولی ام البنین! هرچه ایرانی است با عباس سلمان می شود می کند فرزندت ای بانو مگر پیغمبری ارمنی هم روز تاسوعا مسلمان می شود خانه ی عباس تو دارالشفای دردهاست درد بی درمان هم اینجا زود درمان می شود پیرهن ها خونی اند و یوسفانت رفته اند این گلستانی که دیدم بیت الاحزان می شود 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini به جمعیت کفایت کرد امیرالمومنین ما را پریشانی وداعی کرد زین بحرِ یقین ما را به ذلت بر زمینش سر نهادیم و ثنا گفتیم به روز حشر با عزَت برون آرد زمین ما را غبارِ قبر او با آستین برگیر تا آن بت کشد بر آستانش در جزا از آستین ما را ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را تمنا از علی هم صحبتی با اوست خود ورنه شفاعت می کند پیش از علی ، ام البنین ما را 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini هر شب رکابِ چشم‌هایش را نگین می‌شد با برکه‌ی او ماه، وقتی همنشین می‌شد می‌خواست، خدمتکارِ اولادِ علی باشد «ام‌البنین» می‌خواست؛ «ام‌المؤمنین» می‌شد ! از فضلِ مادر بود، شد عباس «ابوفاضل» باید خدای فضل اباالفضل آفرین می‌شد هر قطره‌ی اشکش که روی خاک، می‌افتاد انگار، یک فرزندِ او نقشِ زمین می‌شد از سنگ‌ها هم اشک می‌جوشید، با آهش در روضه‌‌هایش دشمنش روضه‌نشین می‌شد هر وقت، چشمِ اشک‌بارش چشمه‌ای می‌دید آب از خجالت آب می‌شد؛ شرمگین می‌شد گفتند، سقایت بلاگردانِ اصغر شد گفت آه عباسم؛ ولی باید همین می‌شد ! 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini رسید قافلهء عشق از سفر منزل کبود چشم و تنِ سرورانِ آن محمل امیر رفته چرا چون اسیر می آید شکسته بال و پر و بی منیر می آید از آن شکوه و صلابت فقط همین مانده رکاب رفته و تنها کمی نگین مانده به انتظار عزیزان ببین که ام بنین نشانده عرش را به روی فرش زمین بشیر بانیِ این شد که پیش تر برود و از فراق شهیدان کمی خبر بدهد به نزد ام بنین رفته و رعایت کرد ز روز حادثه او اندکی روایت کرد که بود واقعه را یکه تاز عباست ز معرفت چه بگویم و باز عباست شبی که سوز غریبی و ساز واهمه بود مدافعِ حرمِ بچه های فاطمه(س) بود در آن زمان که عدو وعدهء امان میداد اگر نبود حسین(ع) او ز غصه جان میداد چو مادر پسران طعنهء امان بشنید خروش آمد و غیرت در او زبانه کشید به من بگو حسین(ع) کو عزیزِ فاطمه(س) کو سخن خلاصه کن و از امیر قافله گو بشیر لب ز لب خود گشود و غوغا کرد شکسته بغض گلو، سفرهء دلش وا کرد حسینِ فاطمه را تشنه کام پژمردند یتیمِ قافله را بیشمار آزردند در آن زمان که زمین سیراز آبِ جاری بود به تشنه کامیِ اصغر سه شعبه یاری بود نبود غیرتی از دودمانِ این اسلام که قبل ذبح عظیمش دهند جرعه به کام سخن بریده بریده نواست واویلا دو دوست بر کمر و هم صداست با زهرا گذشت چندی و خاتون کاروان آمد چه بی جهاز و چرا اینچنین عیان آمد؟ چه پرجوانه سفر کرد و پیر آمده است چرا تبارِ علی(ع) چون اسیر آمده است چو چشم زینب کبری به مادرش افتاد به یاد غربت چشم برادرش افتاد امان ز سینهء پر درد زینب کبری امان ز بی کسیِ او غروب عاشورا فغان و شیون و زاری دوباره شعله کشید که باز حجب و حیا را به چشم فاطمه دید کشید ناله بیا امِ بی بنین گشتی هنوز روضه نخواندم که اینچنین گشتی کجاست تا که بگیرد رکاب عباست کجاست تا که نمیرد رباب عباست گرفت مشک،کجا رفت،پس کجا مانده؟ کنون که کنج خرابه رقیه جا مانده ببین که عزت ما رفت همرهِ عباس جلال و حشمتِ ما رفت همرهِ عباس بیا بیا که از او نزد تو گله دارم نگفت خواهر و من هم از او طلبکارم نه من،فرات هم از او طلبکار است ز حصرت لب او موج آب تبدار است دگر بس است خسته شدم جان من رسیده به لب ادب نکن بغلم کن به من بگو زینب 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini من اگر گریه برایت نکنم پس چه کنم روضه خوانی به عزایت نکنم پس چه کنم چه کنم مادرم و داغ جوان سنگین است تا دمِ مرگ صدایت نکنم پس چه کنم من که از قبر تو و کرببلا دورم دور شهر را کرببلایت نکنم پس چه کنم باز هم سائل هرساله تو پشت در است یادِ آن دست عطایت نکنم پس چه کنم ماهِ من ، بعد تو چشمم که می افتد بر ماه تو بگو باز هوایت نکنم پس چه کنم پسرم دست تو را دست خدا می بوسید گریه بر دست جدایت نکنم پس چه کنم تو سرت خورد عمود و سر من درد گرفت گریه بر فرق دوتایت نکنم پس چه کنم تیر بر مشک تو خورد و جگرم تیر کشید من از آن تیر شکایت نکنم پس چه کنم میرسید آب اگر خیمه نمی سوخت دلم من به جای تو سِقایت نکنم پس چه کنم رفت بر نیزه سرت زودتر از راس حسین همه عمر دعایت نکنم پس چه کنم پسر فاطمه عالم به فدای سر تو پسرم را که فدایت نکنم پس چه کنم غم بی مادری از بی کفنی سخت تر است جای او گریه برایت نکنم پس چه کنم 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini آری کنیز زهرا،پروردگار عشق است اُمُ الوفای دوران،آموزگار عشق است خورشید،پیشِ چشمش،اُمّید سایه بانش چیزی نخواهد از دل،وقتی کنار عشق است مهر وادب اَساسش،اخلاص توشه اش بود دُختِ بنی کَلابی،غرق بهارِ عشق است با جان ودل رسیده،در این مسیر روشن زیرا که جانسپاری،اَرج و عیار عشق است فرمود با پسرها،ذُخرُالحسین هستید جان را به کف بگیرید،این کارزارِ عشق است فریاد زد پس از آن،با این که بی بنینم چیزی جز این نفس نیست،جانم نثارِ عشق است هرجا شنیدگفتند،عباس تشنه لب بود؛ میگفت پس حسینم؟این از وقارِ عشق است 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ای علمدارِ نجابت ! الدخیل امُّ البنین جلوه ی حُجب و اصالت ! الدخیل امُّ البنین السَّلام ای فاطمه بنتِ حزام ! امُّ الوَفا ! مظهر ایثار و عزت ! الدخیل امُّ البنین روشنای خانه و سنگ صبورِ حیدری تاجدارِ استقامت ! الدخیل امُّ البنین زندگیِ ما فدای همسر و اولاد تو همدمِ نورِ امامت ! الدخیل امُّ البنین دامنَت شد مهدِ سقای غیورِ کربلا مادرِ دریای غیرت ! الدخیل امُّ البنین چادرت را می تکانی روزیِ ما می رسد من به تو دارم ارادت ! الدخیل امُّ البنین دردمندم دردمندم درد من را کن دوا ... مادرِ اَبوابِ حاجت ! الدخیل امُّ البنین چشم "خورشید" است گریان در غم و در سوگ تو کن به چشمم یک عنایت ! الدخیل امُّ البنین 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini تمام عمر من و آستانِ اُم‌ِبنین که در تمامیِ عمریم میهمانِ اُم‌ِبنین "هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک" چه غم مرا  که منم در امانِ اُم‌ِبنین اگر هزار گره باشدم خیالی نیست فقط همین که بگویم به جانِ اُم‌ِبنین بقیع و خاکِ بقیع سرمه‌های مادرهاست همان غبار که دارد نشان اُم‌ِبنین دعای فاطمه با فاطمه اجابت شد که گشت خانه‌ی او آشیان اُم‌ِبنین چه برکتی است سرِ سفره‌اش نمی‌دانم علی شد از همه دنیا از آن اُم‌ِبنین نشسته پنج امامم کنار سفره‌ی او و خورده‌اند همه آب و نانِ اُم‌ِبنین بزرگ ، دُختِ قبیله ، کنیزِ زینب شد همینکه  گشت علی میزبان اُم‌ِبنین رسید و خانه‌ی زهرا دوباره مادر دید حسین دید به سر سایبان اُم‌ِبنین رسید و گیسوی کلثوم شانه شد با هر.... نوازش نَفَسِ مهربانِ اُم‌ِبنین گرفته است به دامن چهار جانش را هزار شُکر که آمد به خانه اُم‌ِبنین ولی چه حیف که غم آمد و زمانه نوشت جگر خراش بود داستان اُم‌ِبنین میان قافله خورشید و ماهِ او رفتند به راه ماند ولی   دیدگان اُم‌ِبنین بشیر آمد و پیغام بی کسی آورد خراب شد بخدا خانمان اُم‌ِبنین برای چار جوانش  نگفت  اما گفت : بگو حسین کجا هست؟ جانِ اُم‌ِبنین همینکه دید شده بی حسین  اُفتاد و به روی خاک نشست آسمانِ اُم‌ِبنین مدینه گفت که اُم‌البنین نمی‌شد پیر گرفت ناله‌ی زینب  توانِ اُم‌ِبنین نه گاهواره رسید و نه کودک و نه رُباب ولی رسید بجایش خزان اُم‌ِبنین خمید و خاکِ دوعالم به رویِ معجر  ریخت عصا گرفت و سیه شد جهانِ اُم‌ِبنین سکینه خورد زمین   وقتِ دادِ زینب شد میان روضه‌ی اَبرو کمانِ اُم‌ِبنین * * * عروسِ سوخته‌ی فاطمه رسید از راه رُباب شد پس از آن روضه‌خوانِ اُم‌ِبنین مدینه دید که بی‌بی چقدر روضه گرفت چقدر روضه شنید از زبانِ اُم‌ِبنین : حسین دست غریبی به روی زانو زد برای جرعه‌ی آبی به حرمله رو زد... 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
ای مادر چار آفتاب ادرکنی زهرای سرای بوتراب ادرکنی ما دست به دامان توأیم ای بانو یا فاطمه ی بنی کلاب ادرکنی 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini به گدای فقیر نان نرسید به تن خسته ام توان نرسید خواب دیدم به کویت آمده ام از تو در خواب هم نشان نرسید دیشب از کوچه های کرب و بلا زوزه سگ به گوشتان نرسید؟؟ هرچه هی پوزه روی خاک زدم هرچه مانده نه ، استخوان نرسید کاش امشب به گَله برگردم سگ این کوی را شبان نرسید من که رفتم ، مرا ببخش اگر بنده ات موقع اذان نرسید 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini     هميشه در نظرم آب سهم سادات است چرا كه مهر شما هست و از مهمات است خداى كعبه گواه است مدح تو بانو فقط نه شعر كه عيناً خود مناجات است طلوع نور رخت آنچنان جهان گير است كه غرق حيرت تو موج نور مشكات است به سينه ى احدى دست رد نخواهى زد تو رو زمين بزنى؟نه..از محالات است چه دخترى..به پدر هم تو مادرى كردى عجيب نيست...كه كار شما كرامات است - من و تصور درك مقام تو؟هيهات... زمين به يمن قدومت پراست از بركات - ز پرس و جوى قيامت معاف يعنى تو على تو و تو على...اعتلاف يعنى تو به بارگاهِ خياليتان شدم مُحرم قسم به مضجع تو اعتكاف يعنى تو چنان كه مرتبه ات صدر سر بلندان است به معنى كلمه كوه قاف يعنى تو خدا دميده به روح تو از وجود خودش به احتساب همين پس عفاف يعنى تو نشد كه از تو بگويند شاعران زيرا نبود واژه ى در خور...كلاف يعنى تو - بهشت هستى و عطر معطرى دارى هميشه حال و هواى مطهرى دارى - هميشه در همه ى عمر سرورى كردى سخن درست بگويم..پيمبرى كردى هميشه نان يتيمان شهر را پختى براى كل يتيمان تو مادرى كردى نماز خواندى و جبريل محو تو اما به سجده ات ز خداوند دلبرى كردى تويى كه پاى ولايت گذشتى از جانت و پاى حيدر كرار حيدرى كردى كه گفته است كه زخمىِ كوچه ها شده اى؟ تو را زدند وليكن دلاورى كردى.. - تو ساكن ملكوتى ز عقل ما دورى تو نور و نورٌعلى نور و خالق نورى - نبرده ايم به جز خانه ات گدايى را به سر نداشته ايم جز شما هوايى را شنيده ام كه در آن چند روز آخرى ات به غير مرگ نداشتى به لب دعايى را تو فكر رفتن و مولا به فكر تنهايى.. خدا نصيب نگرداند اين جدايى را به سينه غصه ى محسن تو را ز پا انداخت ولى به گوش شنيدى خودت صدايى را.. صدا،صداى غريبيست پاى يك نيزه رباب و زمزمه هاى لاى لايى را... - ز ناله هاى دلش آه آه مى ريزد شبيه برگ خزان گاه گاه مى ريزد - 🔸شاعر: ____________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini