eitaa logo
اشعار ناب آئینے
21.7هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
چنانچه اشعاری در اختیار دارید و قصد درج در کانال دارید چند روز جلوتر از مناسبت مربوطه به ادمین ارسال کنید تا پس از بررسی در کانال درج شود. آیدی ادمین : @ad_shereaeini
@shere_aeini ای روزهای ختم ِ قرآنی خداحافظ لحظاتِ نابِ أدعیه خوانی خداحافظ ای ماهِ نجواهایِ عاشقانه در خلوت شب زنده داری هایِ طولانی خداحافظ ای سفرهٔ افطار! ای شوق ِ لکَ صُمتُ ای بهترین معنایِ مهمانی خداحافظ ای اشکِ جاری در مناجاتِ أبوحمزه ای چشم های خیس ِ بارانی خداحافظ ای جنّتِ جوشن کبیر ای ذکرِ خَلّصنا شبهای قدر ای حالِ عرفانی خداحافظ خوف و رجایِ دلنشینِ وقتِ استغفار ای حسّ بیتابی و حیرانی خداحافظ ای فرصتِ انفاق در پس-کوچهٔ اخلاص ای نان و خرماهایِ پنهانی خداحافظ ای روضهٔ فزتُ و ربّ العکبه در محراب ای فرقِ خونین! زخم ِ پیشانی خداحافظ * میگفت شاید بی رمق حیدر شبِ آخر ای عمرِ سرتاسر پریشانی خداحافظ! 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
برای دسترسی به اشعار وداع با ماه مبارک روی هشتگ زیر بزنید
@shere_aeini ای کاش نشانی از هلالم بدهند روزی خبرِ خوبِ وصالم بدهند از رؤیت روی ماهِ مهدی چه خبر؟ ای کاش جوابی به سؤالم بدهند 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini چشم تا بر هم زدم، یک ماه مهمانی گذشت لحظه‌هایی مملو از الطاف رحمانی گذشت.. رفت از کوی و خیابان سفره‌اش را جمع کرد ای دل غافل! کجا بودی فراوانی گذشت تشنگی گاهی برایم روضه می‌خواند از حسین ظهر با لب‌های تشنه چشم بارانی گذشت بعد از این سی روز روزه از خودت حتی بترس چند روزی را که شیطان بود زندانی گذشت شادی فطر آمد اما غم دلم را برده است چشم تا بر هم زدم یک ماه مهمانی گذشت 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
جهت دسترسی به اشعار جدید و قدیم شهادت امام صادق (ع) روی هشتگ زیر بزنید
@shere_aeini کشید بند طناب و تو را زمینت زد میان کوچه تو را بی هوا زمینت زد همین که پا شدی از جا دوباره افتادی دوباره کینه آن بی خدا زمینت زد بلند شو که دوباره جسارتی نکند چه ها نگفت به تو، هر کجا زمینت زد رسیده ای وسط کوچه بنی هاشم صدای ناله خیرالنسا زمینت زد صدای سیلی و آن گوشواره می آید صدای سیلی او بی صدا زمینت زد فدای گریه تو یا مروج العاشور همیشه یاد غم کربلا زمینت زد سری که گشت جدا از قفا شما را کشت سری که رفت روی نیزه ها زمینت زد میان شعله به یاد رقیه افتادی کشید بند طناب و تو را زمینت زد 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini خواستی عمامه برداری اگر نگذاشتند از تن جدّت ولیکن پیرهن برداشتند شخم زد ده اسب جدّت را و بعدش کوفیان تیغ ها و نیزه ها را روی جسمش کاشتند پیکرش را دشنه ها هر قدر برمی داشتند سنگ اندازان به رویش سنگ را انباشتند سر بریدن ، ارباًاربا ، تاختن ، جای خودش عمه را بر دیدن این صحنه ها واداشتند خوب شد سالم به خانه آمدی اما حسین پیکری از او برای خواهرش نگذاشتند 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو عرش آرام است زیر سایه ی طوبای تو بادها را مسخ کرده عطر جان افزای تو ماه،فانوسی برای شب نشینی های تو تو تجلّی اصولی،تو بنای منطقی تو امام راستینی،تو امام صادقی خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل است طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است نور علم ات را به ژرفای جهان تابانده اند بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده اند حال عاشق نیمه شب با چشم بارانی خوش است پس سحر لطفی کنی من را بگریانی،خوش است یک نظر تنها،به سمتم،سربگردانی خوش است در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده می چکد عطر خدا از اَلسّلام آخرت شش قدم می خواست تا معراج، چشمان ترت جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت بندگی ات شیعه را انداخت یاد مادرت اشک را مانند مادر می کنی آب وضو آنقدر،مولای من،زهراخِصالی که نگو فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می کنم شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می کنم دست چشمم را کنار قبر تو رو می کنم بارگاه خاکی ات را آب و جارو می کنم کاش در خاک بقیع تو حرم می ساختیم چارتا گنبد در آنجا دسته کم می ساختیم بارها گفتی که اشک روضه ها مشکل‌گشاست دردمندان گریه بر هر در بی درمان دواست ختم منبر هایت آغاز گریز کربلاست قاتلِ جان تو آقا روضه ی طشت طلاست اشک های گریه کن ها را شمارش کرده ای گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده ای آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت آسمان قلبش شکست و بارشی نم نم گرفت روضه خوان"دیوار"شد "در" پا به پایش دم گرفت دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند پیش چشم دختر تو خانه را آتش زدند پیش پای ات اشک های همسرت افتاده است جای جای این گذر بال و پرت افتاده است تکه ای از شعله بر روی سرت افتاده است رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟ ریسمانِ بی مروّت‌ها اسیرت کرده است ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است بین این کوچه تو را در نیمه ی شب می کِشند بی عمامه بی عبا در پشت مرکب می کشند تا گذر از جمعیت می شد لبالب می کشند ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می کشند سوخت در بین گذر بال و پر پروانه ها عمه جانت سنگ خورد از پشت بام خانه ها گیسوان کودکی با پنجه شانه می خورد پیش چشمانش رقیه تازیانه می خورد طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می خورد دست سنگینی به رویِ کودکانه می خورد دور تو شکر خدا انبوه شامی ها نبود معجر ناموس تو دست حرامی ها نبود 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini صدق سخن های کلیم الله طوری   روح مسیحی ، حلم ایوب صبوری ذکر نجات یونس و آرامش نوح صوت خوش داوود در متن زبوری شرح کتاب آیات جان بخش لب توست با چشم های روشنت تفسیر نوری با قال صادق ها چراغ راه مایی  همراه مان تا موسم سبز ظهوری هارون مکی  را که عشقت شعله ور کرد  در شعله ی خود کی بسوزاند تنوری گفتم تنور آتش به جان خرمنم ریخت  با یاد زخمی کهنه در کابوس دوری این شهر قبل از خانه ات سوزانده در خود دیوارو میخ و شعله و جام بلوری 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini کوچه‌ای بود و دری بود و امامی روی خاک می‌دوید آشفته‌رو ماه تمامی روی خاک بی عمامه، بی عصا، بی‌تاب قرآن می‌دوید چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک رشته‌ی پوسیده‌ای را روی مرکب دیده‌ام عُروَةُ الوُثقی و حبل لَاانفِصامی روی خاک... می‌چکاند ابیات بر پای دری، آن نیمه‌شب روضه‌هایی شور را با تلخ‌کامی روی خاک از نجف آیینه آوردند در آغوشِ سنگ ریخت در تعجیل‌شان وادِی السَّلامی روی خاک از مدینه تا مدینه اسم‌هایی اعظم‌ست اسم‌هایی روی نی، چندین اسامی روی خاک قبله‌ی حاجاتِ ما را بی‌نمازان می‌برند می‌رود در دست بت ‌«بیت الحرامی» روی خاک 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini سایه نشینِ رحمت شیخ الائمه ایم حیرانِ از کرامت شیخ الائمه ایم سینه به سینه لطف مدامش به ما رسید لبریزِ از محبت شیخ الائمه ایم از بین هرچه مذهب و دین و عقیده‌ای ما پیروان نهضت شیخ الائمه ایم آری اگر که خادم سلطانِ مشهدیم مدیونِ به امامت شیخ الائمه ایم فرموده‌است، شیعه‌ی ما از سرشت ماست یعنی که در حمایت شیخ الائمه ایم در عرصه‌ی قیامت و آن روزِ بی کسی ما شامل شفاعت شیخ الائمه ایم یک گوشه از مصیبت او قبر خاکی‌اش در حسرتِ زیارت شیخ الائمه ایم اما چقدر روضه‌ی او مثل مرتضاست ما روضه‌خوانِ حضرت شیخ الائمه ایم دستان بسته ، آتش و دیوار و کوچه‌ها گریه کنانِ غربت شیخ الائمه ایم 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini چون خلیل الله،اما شعله گلزارش نشد آنکه آتش آمد و حرمت نگه دارش نشد گنج علمش زیر طوق جهل بی دینان اسیر، دست ظلمت کیشِ دوران،یار افکارش نشد سرگذشتش را پر از مهر و گذشت آورده اند، قدر دانی، پاسخ آن کوه ایثارش نشد صبح صادق بود اما تیره شد ایام او، سهم ظالم،یاریِ چشمان بیدارش نشد گر چه دل خون شد ز دست شعله های در امام، لا اقل چون فاطمه درگیر مسمارش نشد کربلا را در میان خانه و در کوچه دید پیرمردی که در آن غربت کسی یارش نشد 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini به هر کجا که روی ورد هر زبان شده است که عالم العلما هست و روضه خوان شده است لوای مذهب شیعه علم نمود و ولی ز داغ جد غریبش چنین کمان شده است نمازش اول وقت است هر که صادق شد نماز خواندن صادق به ما بیان شده است ز صادق و ز مصدق، ز طاهر و ز محقق شنیده نام فقیهان به هر زمان شده است به وقت واقعه گویی چو فجر صادق شد ز زهر کین چو حسین، آن شه شهان شده است فقیه تر زفقیه است، روضه خوان حسین که عالم العلما بود و روضه خوان شده است 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini دارم براي رنگِ تنت گريه ميكنم پايِ نفس نفس زدنت گريه ميكنم باور كنيم حرمت تو مستدام بود؟ يا بردن تو بردنِ با احترام بود؟ باور كنيم شأن تورا رَد نكرده است؟ اين بد دهانِ شهر به تو بد نكرده است؟ گرد و غبار، روي تو اي يار ريختند روي سر ِتو از در و ديوار ريختند هرچند بين كوچه تنت را كشيد و بُرد دستِ كسي به رويِ زن و بچه ات نخورد باران تير و نيزه نصيب تنت نشد دست كسي مزاحم پيراهنت نشد اين سينه ات مكان نشست كسي نشد ديگر سر تو دست به دست كسي نشد 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini قسم به نان و نمک، ذرّه‌ای مرام ندارید نمک به سفره‌ی زخمید، التیام ندارید آهای مردمِ مومن به دینِ ساختگی‌تان! به دین‌تان سخن از یاری امام ندارید؟! میان شهرِ زمستان کنار خانه و آتش شمای یخ‌زده کاری جز ازدحام ندارید خبر دهید به هارون مکّی آتشِ غم را شما که غیرتی اندازه‌ی غلام ندارید شکستْ حُرمتِ مویی که آیه‌های سپیدش گواه شد که نشانی از احترام ندارید چنان غبارِ سواران به خاکِ ظلم نشستید چنان نشسته که دیگر سرِ قیام ندارید آهای لشکرِ شاگردهای جنگ‌ندیده! میان دفترتان درسِ انتقام ندارید؟! سلاح دست گرفتید و شرحِ واقعه گفتید شما که جز قلمِ لال در نیام ندارید به مستحب که نشستید، واجبات قضا شد شما که فعلِ ثوابی به جز حرام ندارید 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini پیرمردی بین آتش از نوا افتاده است رهبری تنها میان کوچه ها افتاده است با رخی نیلی به یاد مادرش فریاد زد ماجرای کوچه بهرم خوب جا افتاده است ضرب سیلی جای خود اما امان از حرف بد! پور زهرا گیر مردی بی حیا افتاده است دست بسته،مو پریشان،صورتش خاکی شده با دلی پر غصه یاد کربلا افتاده است دست بر زانو فقط میگفت: یازینب مدد یاد آتش سوزیِ آن خیمه ها افتاده است باز هم او مرد بود و هر دو دستش باز شد یاد دسته بسته و شام بلا افتاده است درد زینب این بُوَد در کل تاریخ بلا کِی چهل منزل سر از پیکر جدا افتاده است بنت حیدر دیدو کاری بر نمی آمد ز او راس سلطان از سر نی زیر پا افتاده است بی جهت سقا به نی سر برنمی گرداند چون چشم نا محرم به ناموس خدا افتاده است 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini سر و پای برهنه می‌برند آن پیر عاشق را که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را همان‌هایی که قرآن بر سر نی کرده، می‌بردند به دستِ بسته، پای نیزه‌ها قرآن ناطق را و در بیت ولایت بار دیگر آتش افکندند مگر آتش کند خاموش خورشید حقایق را؟ به نام سوره‌های «فجر» و «والعصر» و «اذا جاءَ» بشارت داده او در شام غیبت، صبح صادق را چو شمعی آب شد جسم شریفش تا برافروزد به مصباح‌الشریعه تا ابد جان‌های عاشق را 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini صاحب رَافت وُ رفتارْ اباعبدالله پدرِ مکتبِ ایثار اباعبـدالله نَبَوی مَسلَک و زهرا صفت وُ مولا خُو روحِ صدق وُ سخنِ یار اباعبدالله وارثِ کرب وُبلا باعث وُ بانیِّ وِلا بیرقَت پرچم سالار اباعبدالله تو که از نَسل حسین وُ حَسنی یاصادق خوانده ای مَدح علمدار اباعبدالله حضرت شیخ الائمّه پسرِ فاطمه ای چاره یِ دردِ گرفتار اباعبدالله نوه ات والیَّ طوس است وُ هوایِ پابوس کرده این عاشقِ تو زار اباعبدالله ذاکر شاه وَفا تذکِرِه می خواهم با ذکرِ تو از شَهِ دربار اباعبدالله تو که با روضه ی ِشاهِ شهدا مانوسی کُنیه اَت اعظمُ الاذکار اباعبدالله جمعه ها دیده به راهِ دلبرم می دوزی بینِ هر ندبه زَدی جار اباعبدالله 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini آقا تورا چون حیدر کرار بردند در پیش چشم بچه های زار بردند تو آنهمه شاگرد داری پس کجایند! آقا چه شد آنشب تورا بی یار بردند؟ این اولین باری نبود اینطور رفتید آقا شمارا اینچنین بسیار بردند وقتی شما فرزند ابراهیم هستی قطعاً شمارا ازمیان نار بردند آنشب میان کوچه ها باگریه گفتی که عمه جان را هم سربازار بردند یاد رقیه کردی آنجاکه شمارا پای برهنه از میان خار بردند این ظاهر درهم خودش می گوید آقا حتما شمارا از سر اجبار بردند سخت است اما آخرش تابوتتان را آقاهزاران شیعه در انظار بردند 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini دوّمین بار است در شهر نبی ، در سوخته خانه ی اَمنی به دست یک ستمگر سوخته کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست آستــان صـادق آل پیـمبـر سوخــته ارثِ زهراییِ این آقاست که کاشانه اش بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته او نمی سوزد میان شعله ها و مانده ام با جسارت ، عدّه ای گفتند کوثر سوخته آتشی که از در و دیوار بالا رفته است بی گمان بر غربت اولاد حیدر سوخته هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کرده است هم دلش بهرِ بنی الزّهرا مکرّر سوخته شک ندارم هر زمانی آب دیده ، ساعتی گوشه ای رفته به یاد حلق اصغر سوخته بسکه می پیچد به خود از سوزش زهر جفا پیکرِ شیخ الائمه ، پای تا سر سوخته چشمهای اهلبیتش کاسه ی اشک ست وخون بیشتر از هرکسی موسی بن جعفر سوخته سالیانی پیش تر از قومشان در کربلا خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini پیرمردم نکشیدم ندهید آزارم بگذارید به همراه عصا بردارم به زمین میخورم و طاقت ره رفتن نیست در همین اول ره،کاش که جان بسپارم مویم آشفته شد از بس که کشیدید مرا کاش می شد که عمامه به سرم بگذارم پا برهنه،وسط کوچه به دست بسته به خدا هر قدمم فکر سر بازارم عمه ام را سر هر کوچه تماشا کردند مثل یک ابر بهار، از غم او می بارم جگرم سوخت همان لحظه که خانه می سوخت خانه ام سوخت ولی یاد درو دیوارم خانه پر دود شد و شکر ،که در میخ نداشت دائماً یاد تن فاطمه و مسمارم صورت همسرم از شعله ی در گُر نگرفت صورت مادر ما سوخت و من بیمارم زن و اطفال من از ترس به خود لرزیدند نزند هیچ کسی لطمه به روی یارم 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini قلبم از کینه ی دشمن چقَدَر ریخت به هم تا که زد بر جگرم زهر شرر ریخت به هم یاد بزمی که بپا کرد در آن شب منصور از سر شب جگرم تا به سحر ریخت به هم جگرم سوخته از زهر نباشد،که عدو ناسزا داد به زهرا که جگر ریخت به هم اثری نیست به جا جز سرم،از زهر ولی صورت مادرم از شعله ی در ریخت به هم خانه ام سوخت ولی سینه ای از میخ نسوخت آن که شد بهر علی سینه سپر ریخت به هم با لگد زد به در سوخته تا در افتاد میوه از شاخه جدا گشت و ثمر ریخت به هم دست بسته وسط کوچه کشاندند مرا دیده ام از غم زینب شده تر،ریخت به هم داغهای من و عمه چه تفاوتها داشت وای من عمه ام از تیر نظر ریخت به هم می دویدم عقب مرکب و میسوخت دلم بهر آن طفل که از پای به سر ریخت به هم 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini چون لحظه ای که صیاد در کف گهر بگیرد ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند میخواست هرکس از تو خون جگر بگیرد زهراست پشت این در یا که عزیز زهرا؟! بار دگر قراراست خانه شرر بگیرد من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد دور سرت بگردم خیلی تورا کشیدند ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد گفتند پشت مرکب خیلی تورا دواندند شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد با اینهمه مصیبت صدجای شکر باقیست قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد ناموس تو به خانه در حجره های بسته کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد ترسیده اند امشب این دخترانت اما آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟ فرق است بین آنکه در خانه گریه کرده با آنکه در خرابه یاد پدر بگیرد فرق است بین آنکه رفته به مجلس می.. با انکه پشت پرده حس خطر بگیرد 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini مرحمی نیست که این زخم مداوا بکند کاشکی با جگرش زهر مدارا بکند زهر آهسته تمامِ جگرش را سوزاند حق بده اینهمه از درد تقلا بکند چند روز است که کارش شده از بسترِ مرگ خانه‌ای سوخته را خوب تماشا بکند غربت این است که در شهرِ مدینه هرشب باید او با درِ آتش زده احیا بکند رسم این است در این شهر که حرمت شکنند چقدر روضه مهیاست که برپا بکند : این حرامی که رسیده است که او را بکشد از زن و بچه‌اش ای کاش که پروا بکند پیرمرد است عصا یا که عبا با نعلین فرصتی حیف ندادند مهیا بکند عادتش بود که در آخرِ هر مجلسِ درس رویِ زانو بزند وای حسینا بکند عمه‌اش تا دل گودال ندارد راهی باید او داد زنَد با همه دعوا بکند تا مگر بعدِ سه ساعت برسید پیشِ حسین قبل از آنیکه بر آن سینه کسی جا بکند بعد از آن هم بدود خیمه به خیمه تنها تا مگر دخترِ آتش زده پیدا بکند ... 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini