#امام_حسین #مدح_امام_حسین
#اعیاد_شعبانیه
@shere_aeini
هوای عشق به سر دارم و دلی شیدا
و چشمهای پر از شوق رو به خدا
هوای این دل مجنون چقدر طوفانیست
چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا
از آسمان خدا بوی سیب می آید
که برده هوش تمام اهالی دنیا
زمین شهر مدینه چو عرش اعلاء شد
ز ازدحام ملائک به شادی آنها
نگاه خیره ی بالا به سمت خانه ی عشق
میان خانه دلی پر کشیده تا بالا
ببین دلی پدرانه تپید و شیدا شد
و مادرانه کسی گرم گفتن لالا
از آسمان خدا نور عشق تابیده
به روی دامن مادر حسین خوابیده
علی دوباره در آغوش خود قمر دارد
میان خانه ی خود دلبری دگر دارد
کرامت قدم نو رسیده باعث شد
که باز فطرس پر بسته بال و پر دارد
پیمبر از لب او شهد عشق می نوشد
نمی تواند از این جام چشم بر دارد
ز ازدحام گدایان مجال حرکت نیست
شنیده اند دوباره علی پسر دارد
برای سوره ی کوثر شکوه فجر آمد
فقط خدا ز دل فاطمه خبر دارد
کنار مهد حسین آمده حسن امشب
شبی که نخل امید دلش ثمر دارد
ز بوی سیب ، زمین ِخدا معطر شد
به آب،کشتی اربابمان شناور شد
پریده ایم به شوقی که آسمان باشی
و قطره ما و تو دریای بی کران باشی
مگر نگفته پیمبر حسین و مِنّی ، پس
تو باید اشهد ربانی اذان باشی
بعید نیست که اصلا حسین باشی و بعد
خدایگان دل بیقرارمان باشی
تو آفریده شدی این و آن گرفتارت
تو آفریده شدی عشق این و آن باشی
قسم به کعبه ی شش گوشه ای که تو داری
مدار شش جهتِ هفت آسمان باشی
تو سیدالشهدایی امام عاشورا
بعید نیست خداگونه جاودان باشی
امام کرب و بلایی و مثل مهتابی
خوشا به حال دل من که نعم الاربابی
تويي كه جا به دلِ بي قرار ما داري
هزار عاشق و مجنون و مبتلا داري
تمام عرش خدا زير پاي تو چون كه
به روي دوش پيمبر هميشه جا داري
و بايد اين همه مجنون كنار تو باشد
چرا كه حضرت عشقي و كربلا داري
تو خلق ميكني و جان تازه ميبخشي
تو اختيار خدا گونه از خدا داري
فقط به عشق نگاه تو ميزنم نفسي
تو اختيار نفسهاي سينه را داري
زلا اشك دمت آب زندگاني شد
تويي كه كشته ي اشكي و چشمه ها داري
قسم به عشق ز عشق تو دل خدايي شد
به يك اشاره ي چشم تو كربلايي شد
🔸شاعر:
#مسعود_اصلانی
________________________________
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
لله_بن_الحسن
@shere_aeini
شهید شد گودال
و زیر نیزه تنش ناپدید شد گودال
حسین سورهی نور
ز نیزه شأن نزول حدید شد گودال
و جسم عبدالله
مراد بود و برایش مرید شد گودال
رسید حرمله و
به زنده ماندن او نا امید شد گودال
پس از سنان و شَبَث
رسید چکمه و زخمش شدید شد گودال
به تن گره خورده
زره شدهست و به روی بدن گره خورده
ببین که در گودال
به بوی سیب بوی یاسمن گره خورده
تمام شد دوری
تن حسین به جسم حسن گره خورده
که جسم عبدالله
چنان کفن به تن بی کفن گره خورده
به لکنت افتاده
چقدر نیزه به هم در دهن گره خورده
چقدر سُم ستور
میان همهمه بر پیرهن گره خورده
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
سر می نهد تمام فلک زیر پای او
دل می برد ز اهل حرم جلوه های او
عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت
با این حساب عالم و آدم گدای او
انگار قاب کوچکی از عکس مجتبی
هر لحظه می تپد دل زینب برای او
او حس نمی کند که یتیم است و خون جگر
تا با حسین می گذرد لحظه های او
بالاتر از تمامی افلاک می نشست
وقتی که بود شانۀ عباس جای او
نیمش حسن و نیمه دیگر حسین بود
بوی مدینه می رسد از کربلای او
مثل رقیه روح و روان حسین بود
او همچو عمه دل نگران حسین بود
🔸شاعر:
#مسعود_اصلانی
____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
_______________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
کشتهی دوست شدن در نظر مردان است
پس بلا بیشترش دور و بر مردان است
یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد
در دل کودک اینها جگر مردان است
همه اصحابِ حرم طفل غرورش هستند
این پسربچّهی خیمه پدر مردان است
بست عمّامه همه یاد جمل افتادند
این پسر هرچه که باشد پسر مردان است
نیزه بر دست گرفتن که چنان چیزی نیست
دست بر دست گرفتن هنر مردان است
بگذارید «حسن» بودن او جلوه کند
حبس در خیمه شدن بر ضرر مردان است
گرچه «ابنُالحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله
بنویسید مرا «یابنَاباعبدالله»
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
تمامِ ماهِ محرم کران کران حسن است
حسن حسین شده پس"حسین جان"حسن است
حسن حسین شده تا حسین جلوه کُنَد
اگر حسین شنیده بدان که آن حسن است
اگر ظهور کُنَد خیره خیره میبینیم
به هر نَفَس حسن است و به هر زبان حسن است
حسن شُکوهِ حسین و حسن شُکوهِ علی
حسن شبیهِ رسول است پس اذان حسن است
بر آستانِ علی آمدیم و فهمیدیم...
هم آستان حسن است و هم آسمان حسن است
به شانهی حَسَنش تکیه داد زهرا گفت :
که تکیه گاهِ تمامیِ خاندان حسن است
حسین گفت "اَخی خیرُ مِنّی و یعنی
امامِ کربُبلا نیز بی گمان حسن است
بیا به میمنه و میسره زمانِ نَبَرد
ببین به کرببلا شورِ هر جوان حسن است
که ضربِ تیغِ علیاکبرست یا حسن و
که تیرِ حضرت عباس را کمان حسن است
حسن غریب شد اما خدا گواهِ من است
تمامِ مقصد این روضهها همان حسن است
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
_______
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم
رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی
نشان حرمله و خولی و سنان بدهم
دلم قرار ندارد در این قفس باید
کبوتر دل خود را به آسمان بدهم
عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو
من آمدم که حسن را نشانتان بدهم
عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است
خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم
سپر برای تو با سینه می شوم هیهات
اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم
مگر که زنده نباشم که در دل گودال
اجازهء زدنت را به کوفیان بدهم
من آمدم که شوم حائل تو با عمه
مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم
عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان
جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم
کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم
عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم
صدای مرکب و نعل جدید می آید
عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم
فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر
که روی سینۀ مولای خویش جان بدهم
عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش
بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم
برای آنکه جسارت به پیکرت نشود
خودم لباس تنت را به این و آن بدهم
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان میداد
پناه باغبان بود این گل سرخی که جان میداد
زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش
بزرگی را نشان دوستان و دشمنان میداد
جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد
که دست پرپرش درس
#حضرت_رقیه #مدح_حضرت_رقیه
@shere_aeini
دوره ي غربت دلم سر شد
آسمان و زمين منور شد
حال و روز خراب ديروزم
با کرامات عشق بهتر شد
دام و دانه نشان من دادند
خود به خود اين دلم کبوتر شد
مثل يک آسمان باراني
چشمم از شوق مقدمي تر شد
بار ديگر حسين بابا شد
و عروس مدينه مادر شد
دختري را که عمه بوسيده
روي دست حسين خوابيده
آمده دختري که باباييست
خنده هاي پدر تماشاييست
چقدر کودکانه تا دم صبح
عمه گرم نواي لالاييست
بين گهواره ي دو دست عمو
چه پري قشنگ زيباييست
بي جهت دل نبرده از بابا
چقدر خنده هاش روياييست
حضرت فاطمه دوباره رسيد
قد و بالاي او چه زهراييست
بايد اين ناز را عمو بخرد
دخترک آمده که دل ببرد
ماه شبهاي خانه رويش بود
عطر ياسي ميان مويش بود
گل سر داشت از ستاره ي شب
عالمي مست هاي و هويش بود
هر زماني که ميل بازي داشت
جاي او شانه ي عمويش بود
علي اکبر شبانه مي آمد
پيش خواهر و قصه گويش بود
چادرش چه ناز سر مي کرد
بوسه هاي پدر به رويش بود
رشته ي جان عمه گيسويش
هديه هاي عمو النگويش
دختري که نگار بابا بود
در نگاهش هزار دريا بود
صورتش را نسيم مي بوسيد
صورتي را که مثل زهرا بود
گيسوانش به دست شانه ي عشق
هر زماني که پيش بابا بود
ساعتي که با عمويش بود
چقدر لحظه هاش زيبا بود
کس نديدست که زمين بخورد
جايگاهش هميشه بالا بود
غصه با بي کسي تباني کرد
آرزوهاش را خزاني کرد
🔸شاعر:
#مسعود_اصلانی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 #حضرت_رقیه #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
@shere_aeini
ماجرایست ماجرای سرت
به لبم بود روضه های سرت
همه جاپشت نیزه ی سرتو
دخترت رفت پابه پای سرت
حسرت دخترت فقط این است
سرمن بود کاش جای سرت
نیزه دارتو باهمه لج کرد
دردسرشد پدربرای سرت
لب نی، سنگ، بی هوا سیلی
هرچه آمد سرم فدای سرت
چقدر مشکل است تشخیصت
نا مرتب شده نمای سرت
چه به این روز دختر آوردی
از سر نیزه سردر آوردی
جای سالم نمانده در تن من
آه زجر آوراست ماندن من
پاره شد تا لباس من خندید
چقدر بی حیاست دشمن من
چقدر وحشیانه می انداخت
غل وزنجیر رابه گردن من
بازوی من شکست وبی حس شد
مثل عمه شده شکستن من
غیرت عمه رابه جوش آورد
به روی خاک ها نشستن من
پدرم با سر آمده یعنی
شده نزدیک وقت رفتن من
شانه ام تیر می کشد بابا
بار زنجیر می کشد بابا
از روی ناقه دخترت افتاد
مثل افتادن پرت افتاد
سرت از روی نیزه های بلند
تاکه افتاد خواهرت افتاد
سر اصغر کنار ناقه من
از روی نیزه با سرت افتاد
او یک تازیانه وحشی
به سروروی دخترت افتاد
بی هوا تاکه زجر من را زد
دخترت یاد مادرت افتاد
گفتم ای شمر بشکند دستت
چشم من تا به حنجرت افتاد
شب آخر رسیده می دانم
عمر من سر رسیده می دانم
🔸شاعر:
#مسعود_اصلانی
__
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
========================
#طفلان_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
@shere_aeini
لشکر کوفه به میدان دو برادر میدید
کربلا بار دگر عرصهی محشر میدید
وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله
پسر فاطمه رزم دو دلاور میدید
بین میدان بلا رزم ِ نمایان کردند
رزمشان کاش که میشد خود مادر میدید
عاقبت هر دو نفر را به دم تیغ زدند
بدنی داشت به خود زخم مکرر میدید
بیهوا نیزه تنی را به زمین دوخت و رفت
حنجری داشت به خود تیغهی خنجر میدید
کاکل هر دو به دستان حرامیها بود
دو بدن داشت به خود زخم برابر میدید
چشم ارباب پس از اکبر و قاسم به زمین
بار دیگر دو بدنپاره و بیسر میدید
خونجگر بین حرم مادرشان بیتاب است
شد دلش قرص که همپای غم ارباب است
🔸شاعر:
#مسعود_اصلانی
=========================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini