#حضرت_زینب #ولادت_حضرت_زینب
@shere_aeini
زیبایی دریاست در اعماق نگاهش
این دختر آرام و صبوری كه رسیده
از شوق، علی سفره به اندازه یك شهر
انداخت، به شكرانهء نوری كه رسیده
كاشانهء اهل دل و میخانهء هستی
دنیا و سماوات و عوالم همه روشن
عطر خوش او پر شده در شهر مدینه
به به چه گلی! چشم و دلت فاطمه روشن
لبخند نشسته به لب حضرت ساقی
مرضیه دلش وا شده از دیدن دختر
تا آمده لبریز شده چشمهء تسنیم
كامل شده با آیهء او سورهء كوثر
بیتاب شدی، دختر مهتاب رخ عشق!
بارانی اشك است چرا صورت ماهت؟
گریانی و پیش كسی آرام نداری
دنبال كدام آیت حق است نگاهت؟
باران بهاری شدهای دختر حیدر
زهرا چه كند گریه تو بند بیاید
باید كه بگویند كنار تو حسینت
تا شاد شوی، با گل و لبخند بیاید
همسایه ندیده به خدا سایهای از تو
تمثیل حیایی تو و تندیس وقاری
پیداست ولی دختر سردار حنینی
از شور كلام و دل شیری كه تو داری
شعر شب میلاد تو هم پر شده از اشك
بانو! چه كنم روی دلم سوی فرات است
جز اشك چه گویم كه همه هستی عالم
عشق تو، حسین تو، قتیلالعبرات است
🔸شاعر:
#قاسم_صرافان
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زینب #ولادت_حضرت_زینب
@shere_aeini
صدای چکچکِ چکامهخوانِ آسمان رسید
سکوت را شکست، رحمتی که ناگهان رسید
چقدر شعر، از نمازِ صبحِ ابر، میچکد
به پای دختری که با ترنّمِ اذان رسید
به خاطر نزولش این شهادتین، بر لب است
که عشق زینب است و بس؛ حسین عشق زینب است
حسین گفتم و درآمد اشکِ مادرِ حسین
حسین گفتم آب شد، دلِ برادر حسین
صدای «حا و سین و یا و نون» بلند میشود
از آیههای هقهقِ زبانِ خواهر حسین
صدای زینب است این که میرود به آسمان
حسین جان حسین جان حسین جان حسین جان
من آمدم صدا شوم حسین را صدا کنم
به زندگی رسیدهام که خویش را فدا کنم
بیا به صحنِ کامِ من؛ سلام تربتِ حسین !
بمان و صبر کن ببین چه محشری بپا کنم
سلام ای فرات، آبِ تشنهی لبِ حسین !
ببار، ابرِ اشک را به کامِ زینبِ حسین
نشسته جبرئیل بر زمین به احترام من
دوباره وحی آمده به احترام نام من
صدای عرش میرسد؛ سلام میدهد به عشق
و من جواب میدهم «سلام بر امام من»
تمامِ حرفهای من خلاصه است در حسین
که اولین کلامِ من شده سلام بر حسین
در اولین قدم برای این غریب، خواهرم
زمان خواهرانههای خود براش، مادرم
به وقتِ جنگ، مردِ جنگ میشوم برای او
زمان فتحِ قلعههای کفر نیز، حیدرم
اگر شهید میشوم، اگر اسیر میشوم
هزار شکر عشق را، که پاش پیر میشوم
تمام من فدای او؛ کم است ؟!؛ پس تبار هم
شهید میشوم برای یار، در مزار هم
موحدانه میپرستم آفریدگار را
به عشقِ «لاشریکله» خدا یکیست؛ یار هم
من از خدا حسین، خواستم فقط همین و بس
فقط به عشق بودنِ حسین، میکشم نفس
خدا نیاورد که روزهای وصل، شب شود
اسیرِ جاهلانِ دین، عقیلةالعرب شود
خدا نیاورد زبانِ مدح، روضهخوان شود
به جای «یاحسین»، «واحسین»، ذکرِ لب شود
چقدر حالم از مرورِ آن زمانه بد شده
چقدر بد؛ دعای من «خدا نیاورد» شده
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زینب #ولادت_حضرت_زینب
@shere_aeini
باز دلم رفته به وادى عشق
پر زده از شوق به سوى دمشق
ز عشق كسب آبرو مى كند
به سوى زينبيه رو مى كند
گرم طواف حرمش مى شود
سائل لطف و كرمش مى شود
اين دل عاشق كه به تاب و تب است
در طرب از ولادت زينب است
مدينه غرق شادى و سرور است
خانه مرتضى سراى نور است
جلوهء نور احمدى آمده
دسته گل محمدى آمده
ظهور كرده حيدر ديگرى
دوباره نازل گشته كوثرى
زينت دامان على زينب است
در آسمان فاطمه كوكب است
نائبه ء فاطمه است زينب
كعبه قلب همه است زينب
به صبر و حلم بهترين مقتداست
آينه دار حسن مجتباست
فروغ ديدگان عالمين است
نائبه و شريكة الحسين است
عقيله و فصيحه و عالمه
سيدة النسا پس از فاطمه
آيه اى از صبر على صبر اوست
قبلهء اميد همه قبر اوست
چادر او حجاب برتر بود
نشانهء غيرت حيدر بود
نسخهء چون اصل، دلير حيدر
دختر بى مثل و نظير حيدر
شد همه جا مدافع ولايت
بصيرتش فراتر از نهايت
اسوهء صبر و حلم در هر بلاست
صفحه اى از فصل غمش كربلاست
سفرهء روز وصل تا جمع شد
شام غريبان شد و او شمع شد
سوخت و خاموش نگشت نورش
سلام صبر بر دل صبورش
به داغ هجده گل پر پر نشست
خم شد و نشكست و عدو را شكست
ز فاطمه بسى نشانه دارد
هنوز درد تازيانه دارد
لب چو على به خطبه اش وا نمود
يزيد را به شام رسوا نمود
رأس حسين ، روى نى ماه اوست
شام ، سياه بخت ، از آه اوست
شام و دلى ز سوز غربت كباب
چوب و لب و طشت طلا و شراب
در شب ميلاد تو اى سر عشق
اى گهر ناب ديار دمشق
زائر مرقد تو گشته دلم
همنفس مدافعان حرم
زعمق جان تو را صدا مى كنم
نوا به ياد شهدا مى كنم
عمهء سادات فدايت شوم
قبلهء حاجات فدايت شوم
🔸شاعر:
#سعيد_نسيمى
_____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زینب #ولادت_حضرت_زینب
@shere_aeini
مثل بارانِ شوق از پسِ ابر
روی گلبرگ یاس افتادی
اشکهای حسین را دیدی
بادهی ناب را نشان دادی
زینت خانوادهی عصمت!
دختر نور، دختر دریا!
با اصالتترین نوادهی وحی
خواهر عشق، مادر بابا!
تا که گلهای باغ کامل شد
تا که نور جمال تو تابید
ماه با دیدنت تبسّم کرد
عازم پشت کوه شد خورشید
آمدی و به جلوه آوردی
عشق خورشید را به یک مهتاب
دامنت را ستارهباران کرد
خندهی آسمانی ارباب
لایی لایی خواب شیرینت
طبق معمول عشق با عشق است
گفتهای بین گاهوارهی خویش
مهد دست حسین را عشق است
وصف هرکس به قالب مدح است
در قبال تو اینکه تکراریست
تو که خود منحصر شدی در خویش
مدح تو در مصیبتت جاریست
در هیاهوی بزم نامحرم
چه وقاری چه شوکتی داری
ای حجاب از حجاب تو زنده
چه حیایی چه عفّتی داری
هیبت تو به عالمی فهماند
عصر طاغوتیان سرآمده است
چقدَر استوار بودی که
همه گفتند: حیدر آمده است
جملهی مَا رَاَیتُ اِلّایت
فکر تاریخ را به هم زده است
جملهی مَا رَاَیتُ اِلّایت
قصهی عشق را رقم زده است
خطبههایت به ما نشان دادند
دختر شیرِ شیر، زینب و بس
به ستمدیدهها خبر دادی
در اسیری امیر زینب و بس
نیزهها شاهدند کعبهی درد
صبر تو آیتی زِ صبر خداست
ماندهام که چرا پس از گودال
زندگانی هنوز پابرجاست
🔸شاعر:
#حمید_رمی
_____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زینب #ولادت_حضرت_زینب
@shere_aeini
به عشق حضرت خیبرشکن آن شافع ِ محشر
رسیدی! زینتِ بابا تو را نامید پیغمبر(ص)
ملائک بوسه بر قنداقه ات دادند و جبرائیل
گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر
پدر؛ سرمایهٔ رأفت؛ قسیم ٱلنار وٱلجنّه
خدا هم حیفش آمد که نباشد صاحبِ دختر
تمام آیه ها در گوش ِ هم یک عمر می خوانند
علی(ع) قرآن ناطق بود و زینب؛ کوثرِ حیدر
تو بنت ٱلفاطمه(س) نور دلِ إنسیة ٱلحورا
برایت نیست هرگز غیر زهرا(س) مادری بهتر
اگر نازل شدی بر خانهٔ ارکانِ خلقت حکمتش این بود؛
که باشد جمع روحِ پنج تن در جانِ یک پیکر
شدی ناموس اهل ٱلبیت! درّ نابِ نایابی
تو زینت بخش ِ اصحاب کسایی؛ بالأخص مادر
یقولُ إنّما...خواندی و در پاکیِ اهل ٱلبیت
ندارد آیهٔ تطهیر حرفی غیر از این دیگر
کلامت وارث نهج ٱلبلاغه! مطقن و گیرا
چه برّنده ست لحن خطبه هایت! گوش شیطان کر
صلابت از حیا و از وقارت میشود جاری
شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زینب #ولادت_حضرت_زینب
@shere_aeini
سِر علی سِتر علی سُکر علی راز علی
همهی حرف خداوند از آغاز علی
گفت معراج علی آنهمه اعجاز علی
در حرا یاکه حرم باز علی باز علی
از علی گفتم و گفتند که اما زینب
نقطهی با علی و نقطهی زهرا زینب
پنج تَن میشود اینگونه مجسم : زینب
همه از جَدّ و اُم و اَب همه باهم زینب
پنج تَن نقطه شده تا بنویسم زینب
پنج نقطه زدهام تا بزنم دَم زینب
نامِ او اول علی بعد ، علی زینب شد
آیهی اعظم علی آیتِ عُظمی زینب
واژهای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را
قلمی کو که نویسد به زبان بانو را
که چُنین خاک ندیده است چُنان بانو را
که جهان حیرتِ محض است جهان بانو را
فاطمه باید از این نام بگیرد پرده
بسکه در فهمِ جهان هست معما زینب
از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین
بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین
مادرش گفت حسین و پدرش گفت حسین
از دلش گفت حسن از جگرش گفت حسین
همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت
همه دیدند حسین است سراپا زینب
آمده تاکه ببینند غمی جاری را
آمده تاکه بگوید به بلا آری را
به سرِ دوش کشد بیرقِ بیداری را
تا به عباس دهد درسِ علمداری را
آمده تا بنویسند پس از اعجازش
کربلا کربُبلا گشت ولی با زینب
معنیِ محض شهود است که آرایه ندید
عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید
سایهی روشن او را زنِ همسایه ندید
غیرِ عباس و حسینش به سرش سایه ندید
بعد از آن خطبه شد و خطبهی او تیغِ دو دَم
بعد از آن خصم خس و پهنهی دریا زینب
فاطمه رفت ولی نه دلِ خانه او بود
جایِ زهرا همه شب شمعِ شبانه او بود
سه اماماند به گِردش که بهانه او بود
سپرِ هر سه در آن ظلمِ زمانه او بود
مادری کرده برای سه امامش جا داشت
که بگویند به او اُمِ ابیها زینب
زیرِ دینش همه مدیون بلاءِ زینب
کعبه تا کرببلا زیر لواءِ زینب
زنده شد دینِ خدا پس به خداءِ زینب
باء بسمِ لله ما هست زِ باءِ زینب
اول فاتحه شد آخر نامش یعنی
مانده قرانی اگرمانده به یک یازینب
مثل یک آه بلند آه که جانکاه گذشت
عمرش اندازهی پنجاه و چهار آه گذشت
با حسین و حسنش آه چه کوتاه گذشت
کَس نفهمید چه بر او همهی راه گذشت
همهی راه بجای همه او خورد زمین
همهی راه سپر بود به هرجا زینب
آن پیمبر که به هنگام سخن گریه کُنَد
گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد
میبَرد گرچه به یک پلک زدن گریه کُنَد
اَجر آنکه به حسین و به حسن گریه کُنَد
در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم
هفت دفعه قسم ماست به عُلیا زینب
روضهاش بود که دیدی کفنش را بُردند
نالهاش بود چرا پیرهنش را بُردند
تیغها زودتر از نیزه تنش را بُردند
خورجینها سرِ دور از بدنش را بُردند
همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت
نخی از مقعنهی عصمتِ کبری زینب
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زینب #ولادت_حضرت_زینب
@shere_aeini
به نام آنكه خدا با رخش نمايان شد
به نام آنكه ز نامش دلم پريشان شد
به نام آنكه ز نامش حسين گريان شد
مسيح يك شبه از فيض او مسلمان شد
براى عرض ارادت سرى خم آورده
كتاب خواجه ز اوصاف او كم آورده
به نام حضرت زينب كه واژه اى زيباست
كتاب زندگى اش راه و رسم عاشق هاست
يقيناً علت آن خون سيدالشهداست
كه بعد اينهمه مدت هنوز پا بر جاست
اگر كه نيست خدا،چيست اين زينب؟
كسى هنوز نفهميده كيست اين زينب
كسى شبيه تو با فاطمه برابر نيست
كسى شبيه تو بانو شبيه حيدر نيست
كسى شبيه تو بر خاك كيمياگر نيست
تو خواهرى!به خدا مثل تو برادر نيست
"حسين بود و تو بودى..تو خواهرى كردى
چه خواهرى تو برادر كه مادرى كردى
تو آسمان اباالفضل و آفتاب حسين
به هيبت علوى ات ابوتراب حسين
هميشه در همه ى عمر پا ركابِ حسين
هلاكه خنده ى اربابى و خراب حسين
ستاره ى شب ارباب...قبله ى حاجات
شهيد زنده ى گودال..عمه ى سادات
تويى همان كه نشان داده اى قيامت را
همان كه خنده ى او دل ربوده از زهرا
همان كه وقت خداحافظى در عاشورا
حسين گفت:حضرت عشق التماس دعا
فداى ذكر قنوت و سجود تو بانو
خلاصه گشته خدا در وجود تو بانو
گريز روضه ى شعرم سر شكسته ى توست
اسارت تو و ايتام و پاى خسته ى توست
خرابه و تو و دست هاى بسته ى توست
به روى خاك نماز شب نشسته ى توست
چه شد كه وقت ركوع ياد مادر افتادى؟
به ياد مادرتان بين بستر افتادى
اگر غلط نكنم مادرى خميده شده
جوان خانه چه پژمرده و تكيده شده
بگو براى چه مادر نفس بريده شده
نگو به سينه ى او ميخ در كشيده شده
"حيات در شريان جهان مادر توست
نشانه دار ترين بى نشان مادر توست"
🔸شاعر:
#آرمان_صائمى
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زینب #ولادت_حضرت_زینب
@shere_aeini
هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست
در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست
دار و ندار تو همه وقف حسین بود
مانند تو به پای برادر نبود و نیست
حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای
در کربلا، شبیه تو مادر نبود و نیست
آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا!
مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست
بر شانه ی صبور تو بار رسالت است
مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست
در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند:
اصلاً کسی شبیه تو "حیدر" نبود و نیست
شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت
از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست
زینب شدی که زینت شیر خدا شوی
یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست
🔸شاعر:
#علی_فردوسی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زینب #ولادت_حضرت_زینب
@shere_aeini
مخمسی جدید به مناسبت میلاد
خانم حضرت زینب(س)...
امشبم شورعجیبی در سر است
شور و مستی در سرم سرتاسر است
جشن میلاد است و می در ساغر است
حالِ من انگار حالی دیگر است
دف بزن این باده مستی آور است
درجهان برپاست غوغایی دگر
می شود تعبیر رویایی دگر
آمده انگار زهرایی دگر
دختری ام ابیهایی دگر
بازهم وقت نزول کوثر است
با گلاب و می ، زمین را تر کنید
کوی و برزن را پر از زیور کنید
خانه ها را مملو از گوهر کنید
آه! دختردارها باور کنید
شاه مردان زینتش یک دختر است
زینت شیرِخدا ، حق را ستون
مثل او عالم ندیده تاکنون
کرده نامش سرکشان را سرنگون
زینب است اما میان جنگ و خون
شک نکن پایش بیوفتد حیدر است
ذولفقار خطبه اش دم دار بود
خون مولا در رگش بسیار بود
دخت حیدر شیر هر پیکار بود
در حقیقت زینب کرار بود
خطبه هایش نیز فتح خیبر است
نه کسی چون او نمی آید دگر
آن جگرداری که شد خونین جگر
کربلا در کربلا می ماند اگر
زینب کبری نمی شد جلوه گر
نطق زینب کربلایی دیگر است
چادرش با عرش پهلو می زند
آبرو دائم به او رو میزند
پیش او خورشید سوسو می زند
حضرت عباس زانو می زند
او ز درک عارفان بالاتر است
برده از من روز و شب دیوانه وار
بیتی از عمان سامانی قرار
((زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار))
تا ابد این عشق شاعر پرور است
امشب از گل پُر شده دنیا ولی...
مرتضی شد بازهم بابا ولی...
مجلس شادی شده برپا ولی...
نیست وقت روضه خوانی ها ولی...
جشن گاهی از عزا غمگین تر است
جشن گاهی می شود بزمِ شراب
وای از آن وقتی که دختِ بوتراب
بود دستش مثل بابا در طناب
پیش چشمش خیزران خورد آفتاب
خنده ی رقاصه ها زجرآور است
گرچه با سربند یا زینب مدد
هر پرستاری سرآمد می شود
بنده اما ماه بانو ، با سند
معتقد هستم به این که تا ابد
روز میلاد تو روز خواهر است..
دی ۹۸
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
__________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
فضه که هست! پس تو چرا کار می کنی!؟
جارو نکش که سرفه امانت نمی دهد
نانی بخور! عزیز دلم آب رفته ای!
این کاسه های آب توانت نمی دهد
دنبال رنگ چهره در آیینه ات نباش
آیینه شرم کرده، نشانت نمی دهد
تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم
شرحی ز حجم جسم کمانت نمی دهد
دستاس! دست فاطمه ام پینه بسته است
از خواهش من است تکانت نمی دهد
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
"باز این چه شورش است" که در خانه ی علیست؟
این سوز گریه های غریبانه ی علیست -
"کای مونس شکسته دلان حال ما ببین"
در آتش اینکه سوخته پروانه ی علیست
"آن در که جبرئیل امین بود خادمش"
آتش گرفته قاتل ریحانه ی علیست
"خورشید آسمان و زمین" کنج بستر است
این خانه بعد فاطمه ویرانه ی علیست
خاتون خانه ای که در آن سوخت خانمش
از این به بعد، دختر دردانه ی علیست
حیدر چرا به شانه ی دیوار سر نهد؟
"سرهای قدسیان همه بر" شانه ی علیست
باز این چه نوحه و چه عزا و چه شیون است؟
این جان حیدر است که در حال رفتن است
دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟
در را که دید فاتح خیبر، زمین نشست
جان علی! تو گوشه ی بستر چه می کنی؟
پر می زنی و با دل حیدر چه می کنی؟!
ای پاسخ سلام بدون جواب من
چادر به چهره ات نکش ای آفتاب من
از کار من همیشه گره باز کرده ای
تنها تو در به روی علی باز کرده ای
هی زل نزن به این در و دیوار رو به رو
یا گریه کن سبک بشوی یا سخن بگو
باشد قبول همسفر من! برو ولی...
از حق خود گذشته ام اصلا، برو ولی...
احساس های دخترمان پس چه می شود؟
تکلیف آن قرار مقدس چه می شود؟
زهرا قرار بود سپر من شوم نه تو!
مرد میان رنج و خطر من شوم نه تو!
حرف از فراق بین تو و من نبود که!
اصلا قرار زود پریدن نبود که!
آتش گرفت بال تو و من گداختم
بانو سه ماه با غم و اشک تو ساختم
دیگر بخند تشنه ی قدری تبسمم
تابوت هم بخواهی اگر، چشم خانمم
آن روز روی قلب علی خورد میخ در
بدجور آبروی مرا برد میخ در
آن ذوالفقار خیبر و خندق شکسته بود
بانو حلال کن که علی دست بسته بود
با ضربه ی لگد شده همدست میخ درن
کار تورا به فضه کشاندست میخ در
ای چاه!بعد فاطمه با اشک من بجوش
دیوار! در عزای جوانم سیه بپوش
ای آسمان به ناله ی شبهای من بساز
آه ای زمین تو با تن زهرای من بساز
🔸شاعر:
#داوود_رحیمی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
تو حیدری به تو چشمان تر نمی آید
سرت سلامت اگر غصه سر نمی آید
رشید شهر چرا دست بر کمر داری؟
به تو گرفتن دست از کمر نمی آید
گره گشای همه دست های بسته علی
به دست حیدری ات بند و پر نمی آید
سپرده ام به کنیزان که نان درست کنند
ز دست و بازوی من کار برنمی آید
میان شعله من و در بهم گره خوردیم
علی ز پهلوی من میخ در نمی آید
🔸شاعر:
#حسین_ایزدی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini