eitaa logo
💙 شیدایی 💙
5 دنبال‌کننده
318 عکس
4 ویدیو
0 فایل
آرشیو مطالب من صفحه اینستگرام من استفاده از مطالب آزاد مطالب مربوط به سقیفه و فاطمیه در کانال دوم @moolaalii مطالب با #شیدایی دلنوشته خودم هستن در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید ممنونم
مشاهده در ایتا
دانلود
. . . هان مردمان! . شما بیش از آنید که در یک زمان با یک دست من بیعت نمایید. . از این روی خداوند عزّوجل به من دستور داده که از زبان شما اقرار بگیرم . و پیمان ولایت علی امیرالمؤمنین را محکم کنم . و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند؛ . همان گونه که اعلام کردم که ذرّیّه من از نسل اوست. . پس همگان بگویید: . . «البتّه که سخنان تو را شنیده پیروی می کنیم و از آن ها خشنودیم و بر آن گردن گذار و بر آن چه از سوی پروردگارمان در امامت اماممان علی امیرالمؤمنین . و امامان دیگر - از صلب او - به ما ابلاغ کردی، . با تو پیمان می بندیم با دل و جان و زبان و دست هایمان. . . با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مرد . و با آن اعتقاد برانگیخته می شویم. . و هرگز آن را دگرگون نکرده شکّ و انکار نخواهیم داشت . و از عهد و پیمان خود برنمی گردیم. . ای رسول خدا ما را به فرمان خدا پند دادی درباره ی علی امیرالمؤمنین و امامان از نسل خود و او ، که حسن و حسین و آنان که خداوند پس از آنان برپا کرده است. . پس عهد و پیمان از ما گرفته شد . از دل و جان و زبان و روح و دستانمان. هر کس توانست با دست وگرنه با زبان پیمان بست. . . و هرگز پیمانمان را دگرگون نخواهیم کرد و خداوند از ما شکست عهد نبیند. . . و نیز فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خود خواهیم رسانید . و خداوند را بر آن گواه خواهیم گرفت. . و هر آینه خداوند بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش.» . . ای مردمان! . چه می گویید؟ . همانا خداوند هر صدایی را می شنود و آن را که از دل ها می گذرد می داند. . . «هر آن کس هدایت پذیرفت، به خیر خویش پذیرفته. و آن که گمراه شد، به زیان خود رفته.» . . و هر کس بیعت کند، هر آینه با خداوند پیمان بسته؛ . که «دست خدا بالا دستان آن هاست.» . هان مردمان! . اینک با خداوند بیعت کنید و با من پیمان بندید . و با علی امیرالمؤمنین و حسن و حسین و امامان پس از آنان از نسل آنان که نشانه ی پایدارند در دنیا و آخرت . خداوند مکّاران را تباه می کند و به باوفایان مهر می ورزد. «هر که پیمان شکند» جز این نیست که به زیان خود گام برداشته، و هر که بر عهدی که با خدا بسته پابرجا ماند، به زودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد.» . . 💜 @sheydayiiiii
. . هان مردمان! . . آن چه بر شما گفتم. بگویید و به علی با لقب امیرالمؤمنین سلام کنید و بگویید: . «شنیدیم و فرمان می بریم پروردگارا، آمرزشت خواهیم و بازگشت به سوی تو است.» . . و نیز بگویید: . . «تمام سپاس و ستایش خدایی راست که ما را به این راهنمایی فرمود وگرنه راه نمی یافتیم» . - تا آخر آیه. . هان مردمان! هر آینه برتری های علی بن ابی طالب نزد خداوند عزّوجل - که در قرآن نازل فرموده - بیش از آن است که من یکباره برشمارم. . . پس هر کس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت او را تصدیق و تأیید کنید. . . هان مردمان! . . آن کس که از خدا و رسولش و علی و امامانی که نام بردم پیروی کند، به رستگاری بزرگی دست یافته است. . . هان مردمان! . سبقت جویان به بیعت و پیمان و سرپرستی او و سلام بر او با لقب امیرالمؤمنین، . رستگارانند و در بهشت های پربهره خواهند بود. . . هان مردمان! . . آن چه خدا را خشنود کند بگویید. پس اگر شما و تمامی زمینیان کفران ورزند، خدا را زیانی نخواهد رسانید. . . پروردگارا، . آنان را که به آن چه ادا کردم و فرمان دادم ایمان آوردند، . بیامرز. و بر منکران کافر خشم گیر! . . و الحمدللّه ربّ العالمین.   @sheydayiiiii
برای عزیز سفر کرده ام . . خدای نور خدایه روشنایی درخت زیتون . . عزیز سفر کرده ام را برسان دلتنگم ! میترسم ! . . به عدد تک تک ذرات دریا ها به عظمت کوه های بلند به تنهایی بیابان ها به پاکی و صداقت تک تک کلماتی که به رسولت وحی کردی . دلتنگ ام دلتنگ عزیزی که ندارمش . . خدای دریاهای خروشان . بگیر ازمن هر چیز که عزیز سفر کرده ام رو از من گرفت . کمکم کن ! . من میترسم از زندگی بدون او . من میترسم از لحظه هایی که قلبم تو سینه میزنه و به یادش نیستم . . از خاستن هایی که از من دورش کنه میترسم از من دلگیر بشه رو برگردونه . . عزیز ترین داشته هایم تمام رگ های قلبم رو فدای تک تک کلماتش میکنم . و برای هر ثانیه بودنش میمیرم در لحظه ای ایستادن در لحطه نشتن در لحظه ای سخن گفتن . در لحظه ی شنیدن صدای مدهوش کننده اش . در لحظه ی سجه اش در لحظه رفعت اش در لحظه بخشش اش در لحظه مهربانیش . . خدای نور عزیز ترین عزیزم را برسان . برسان تا چشم هایم از او نور بگیرد قلبم از حضورش پرشود . . خدای نور ارزو ها یم را به من ببخش دیدن چهره ی نورانی عزیزم را به من ببخش . سرمه ی وصال اش را به چشمانم بکش . ای خدای نور من رو واسطه ی برگشتنش و وسیع کننده راهش قرار بده شتاب را در جانم انداز تا در برآوردن حاجات عزیز سفر کردم بكارش گیرم،  نه در راهی که نشانی از عزیزم ندارد . خدای نور نَفس سرکشم را مطیع او کن . . دلتنگی وهم و غم به من هجوم آورده میترسم این حمله عزیزم رو از من دور کنه . . عزیز سفر کرده ام را برگردان . . خدا ی نور .  شب هجران را به برگشتنش كوتاه كن كه . . عزیز سفر کرده ام . منِ دست و پا گم کرده رو ببخش . ببخش و برگرد . . عزیز سفر کرده ام . من گله دارم . گله دارم از این که کنارم نیستی گله دارم از نشنیدن صدات گله دارم از ندیدنت گله دارم از این دور بودن از این نبودن . . عزیز سفر کرده ام من با دَم تو زنده می مونم .... . . عزیز سفر کرده ام نداری! . نداری اسیری به شیدایی من ندیدم کسی را . به اقایی تو ازاد از قسمت هایی از زیارت آل یاسین و دعای عهد پ.ن: عید غدیر ۹۹
💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💙💙💙💙💙💙💙💙💙
مجموعه کسانی که با امام حسین نماندن
. . طرماح  فرزند «عدي بن حاتم» همچون پدرش، از ياران با وفاي اميرمؤمنان علي عليه السلام بود. . طرماح جسمي نيرومند و قامتي بلند و آراسته داشت، . او علاوه بر آراستگي ظاهري، ناطقي خوش بيان و سخن گويي توان مند بود، . . امّا مهم تر از همه صفات ظاهريش مي توان به صراحت لهجه او اشاره نمود. . . طرماح از سفراي امیر المومنین به سوي معاويه بود. . . شرح دیدار طرماح و معاویه و دفاع اون از امیر المومنین از حوصله این متن خارجه اما حتما اآن را بخوانید . سالها بعد از امیر المومنین . . طرماح با سه تن از دوستانش در مسير کوفه در حرکت بودند که در منطقه «عذيب الهجانات» با حضرت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام و همراهانش مواجه شدند . . طرماح در اين ديدار در مدح و ستايش امام اشعاري سرود  . و گفت . به خدا قسم مي بينم اصحاب و يارانت اندک اند، . اين جماعت که شما را مثل سايه دنبال مي کنند و همه حرکات شما را زير نظر گرفته اند . اگر احدي هم براي آنها کمکي نيايد براي از بين بردن شما و يارانت کفايت مي کند و بر شما غالب مي شوند، . در حالي که يک روز قبل از اين که از شهر کوفه خارج شدم ديدم که سپاهي انبوه از مردمِ کوفه براي مقابله با شما در حال خروج از شهراند، . تو را به خدا سوگند مي دهم اگر ميتواني و برايت مقدور است از اين جا به بعد، حتي يک وجب هم به کوفه نزديک مشو . و در محل امني توقف کن که از آسيب دشمن مصون بماني و بهتر است با ما همراه شوي تا به سمت منطقه کوهستاني حرکت کنيم، . من تعهد مي کنم، از ميان قبيله خود، بيست هزار مرد جنگي را که در رکاب شما شمشير بزنند تدارک ببینم . و به خدا سوگند تا يک تن از آنان زنده باشد گزندي به شما نخواهد رسيد. . . امام فرمود . خداوند به تو و قومت جزاي خير عطا فرمايد، امّا من به کوفيان قول داده ام و نمي توانم از وعده خود بگذرم . . وقتی دید سرانجامِ عاشورا شهادت است از امام رخصت طلبید تا مایحتاجی برای عائله اش تهیه و ذخیره کند و سریع برگردد! . امام بعدِ اجازه فرمودند: “زود برگرد“ بعدداز رسیدن به زن و فرزندش سریعوبه سوی امام برگشت اما . وقتی برگشت و دید خورشید به نیزه و خِیمه ها در آتش است دیوانه وار با ناله ای جانسوز پی در پی فریاد می زد “وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم.” با حال دگرگون از امام زین العابدین سؤال می کند “این چه مصیبتی ست برمن؟” امام سجاد می فرمایند: وقتی امامت گفت زود برگرد “یعنی” نرو! بعدها طرماح کنار سلیمان در قیام توابین با سینه ای پر از غم شهید شد . . اما کربلایی نشد و از یاری امام جا ماند @sheydayiiiii
. . عبیدالله بن حر جعفی پدرش حر بن مجمع بن خزیم جعفی است . عبیدالله از دلاوران و شجاعان عرب و در میان قوم خود از بزرگان در فضل و شرف بود! . . در سال ۶۰ عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود . اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد. . نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، . . خیمه‌ای دید و پرسید که آن از کیست؟ . گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی . امام(ع) کسی را نزد او فرستاد تا او را به یاری دعوت کند، . . ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» . . فرستاده امام بازگشت و پاسخ را به امام(ع) رساند. . پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و گفت: . . «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه می‌کند، . آیا نمی‌خواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» . . گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته می‌شوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، . ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده . و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافته‌ام.» . . حسین(ع) از او روی برگرداند و فرمود: . . «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» . و سپس این آیه از سوره کهف را خواند: . و ما کنت متخذ المضلین عضدا . .  ما گمراهان را به یاری خود نمی‌طلبیم.» . امام ادامه داد: . «اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! . زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، . خداوند او را به رو در آتش جهنم می‌اندازد و هلاک می‌شود.» . . عبیدالله پس از واقعه کربلا، به شدت از کوتاهی و قصور خودش پشیمان شد و دائما خود را ملامت می‌کرد . و این شعر را زمزمه میکرد آه از حسرتی که تا زنده‌ام در میان سینه و گلویم در جریان است. . . با قیام مختار ثقفی برای خونخواهی امام حسین(ع)به نیروهای مختار پیوست و او را همراهی کرد . اما بعد از مدتی برمختار خروج کرد و عهدی که با او بسته بود، شکست و روستاهای اطراف شهر کوفه را غارت و عمال مختار را کشت و اموالشان را گرفت و به سپاه مصعب بن زبیر برای جنگ با مختار پیوست . و سر انجام سپاهیانش او را در فرات انداختن و غرق کردن . . @sheydayiiiii
  . . عمرو، به همراه پسرعموی خود در منزل بنی‌مقاتل به محضر امام حسین وارد شد. . در ابتدا عموزاده‌اش به امام گفت: «این سیاهی که در محاسن شما می‌بینم از خضاب است یا موی شما بدین رنگ است؟»  . . حضرت فرمود: «خضاب است، موی ما بنی‌هاشم زود سپید می‌شود... آیا برای یاری من آمده‌اید؟»  . . عمرو بن قیس گفت: «عایله زیادی دارم، مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی‌دانم کار به کجا می‌انجامد. خوش ندارم امانت مردم از بین برود!» . . پسرعمویش نیز همانند او پاسخ داد.  . . امام فرمود: . پس‌ازاین جا بروید تا فریاد ما را نشنوید و ما را نبینید، . همانا هر کس ندای ما را بشنود و یا ما را ببیند و پاسخ نگوید و به یاری‌مان نشتابد، سزاوار است که خداوند او را به بینی در آتش افکند.»  . . گردباد دنیاگرایی در پوشش فریبنده عائله‌مندی و امانت‌داری مردم، ‌ . ابن قیس و عموزاده او را در دام خود نهاد و آن دو را از همراهی با کاروان نور و راه‌یابی به بهشت جاودان بازداشت . و در کویر نفس سرکش جای داد.  . . «و ما الحیوه الدنیا الا متاع الغرور.» .. .                            @sheydayiiiii
. . ضحاک فرزند عبدالله مشرقی . از مردان بنی همدان بود . ضحاک به همراه مالک بن نضر در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام (علیه السّلام) و یارانش ملاقات کرد . . او به خدمت امام (علیه السّلام) رسید و سلام کرد و نشست . . امام (علیه السّلام) پاسخ سلامش را دادند و ضمن خوش آمد گویی از علت آمدنش پرسش نمود. . ضحاک گفت: «برای عرض سلام خدمت رسیدم و از خداوند سلامت و عافیت شما را خواستارم آمده ام تا خبری از وضعیت مردم کوفه برای شما نقل کنم . . و آن این که آنان برای نبرد با شما اجتماع کرده اند.» . امام (علیه السّلام) فرمود: . .«حسبی الله و نعم الوکیل.» . . ضحاک برای امام (علیه السّلام) دعا کرد . امام (علیه السّلام) از آن ها علت عدم همراهی اش را جویا شد. . مالک بن نضر گفت من عیال وارم و مقروضم وبا ید به آن ها برسم . . ضحاک گفت: «من فردی عیال وارم و به مردم مقروض هستم اما من تا جایی که دفاع من سودی به حال شما داشته باشد نزد شما می مانم و زمانی که احساس کنم بودنم سودی برایتان ندارد از شما جدا می شوم.» . . زمانی که به دستور عمر بن سعد اسب های یاران امام (علیه السّلام) را پی کردند ضحاک اسب خود را در خیمه ای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت . . . ظهر عاشورا زمانی که از یاران امام (علیه السّلام) جز اهل بیت ایشان و سوید بن عمرو و بشیر بن عمرو کسی باقی نمانده بود، . نزد امام آمد و شرط خود را متذکر شد و از حضرت اجازه خواست تا برود. . . امام (علیه السّلام) فرمود: «با چه وسیله ای می روی؟» . ضحاک پاسخ داد: «چون دیدم اسب ها را پی می کنند اسبم را در خیمه ای مخفی کرده ام تا آسیبی نبیند. سوارش می شوم و از معرکه می گریزم.» . . امام (علیه السّلام) به او اجازه رفتن داد و فرمود: «خود دانی.» . پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت. . . . . . پ.ن: من بیشتر از همه از ضحاک شدن میترسم ...... . .                            @sheydayiiiii
بن ابی مسلم . . «هرثمة بن ابي مسلم» در روز عاشورا همچون حرّ بن يزيد رياحي از سپاه كفر فاصله گرفت . و به جبهه حق ملحق شد ولي سرانجامِ اين دو تن يكسان نبود . . هرثمه از ياران اميرمؤمنان بود، ولی پس از آن به لشكر باطل پيوست و تا روز عاشورا جزو لشكريان عمر سعد بود. . . هرثمه مي گويد: . من در شمار لشكر عبيدالله بن زياد بودم. روز عاشورا در كربلا با ديدن درختي به ياد خاطره اي افتادم . که موجب دگرگوني در درون من و عامل جدايي ام از لشكر عمربن سعد شد. روزگاری به همراه سپاهیان امام علی در جنگ صفین  در بازگشت سپاه امام در کربلا توقف نمود. . پس از برپایی نماز صبح، حضرت امیر مشتی از خاک کربلا را برداشت و آن را بویید و فرمود: . . ای خاک! همانا از تو مردمی محشور می شوند که بدون حسابرسی وارد بهشت می گردند . . وقتی به یاد آن افتادم، بر شترم نشستم و به سمت امام حسین علیه السلام رفتم. . . پس از عرض سلام، حرفی که از پدر والای ایشان شنیده بودم بازگو کردم . امام فرمود: با ما هستی یا بر ضد ما؟ . گفتم: «نه با شما هستم و نه بر شما! دخترانم را در شهر نهادم و از ابن زیاد برایشان نگرانم» . . حضرت در پاسخ فرمود: . برو! تا آن که قربانگاه ما را نبینی و صدای ما را نشنوی . قسم به آن که جان حسین در دست اوست، اگر کسی امروز صدای ما را بشنود و به یاریمان نشتابد، هر آینه خداوند او را با صورت در دوزخ می افکند» . اگر فقدان توکل و دلبستگی به دنیا قرین زندگی انسان گردد، اندیشه و دیدگاهی چون هرثمه خواهد داشت . او که خود شاهد همراهی زن و فرزند امام حسین علیه السلام و سایر بنی هاشم و حضورشان در صحنه بحرانی کربلاست، . از فرزندان خود یاد می کند و به بهانه نگرانی حال آنان از همراهی با حجت خدا روی گردان است . . پ.ن: ميان مورخان اختلاف است كه آيا هرثمه در لشكر امام حسين عليه السلام بود و كناره گرفت يا در لشكر عمرسعد بود و به حسين بن علي عليهماالسلام نزديك شد و سپس جنگ را رها كرد و رفت. . .                           @sheydayiiiii
. . عمر اطرف فرزند اميرالمؤمنين علي عليه السلام است وي با حضرت رقيه دختر اميرالمؤمنين دو قلو بدنيا آمدند . مادرشان «ام حبيبه» دختر ربيعه بود. . وجه تسميه ي آن حضرت به «اطرف» به خاطر اين بود كه در برابر عمر اشرف فرزند علي بن الحسين قرار داشت . . و چون برتري عمر پسر اميرالمؤمنين فقط از طرف پدر بود و از صديقه طاهره نبود، . . ولي عمر پسر علي بن الحسین عليه السلام هم از نسل اميرالمؤمنين بود . . و هم از نسل فاطمه ي زهرا لذا او را اطرف خواندند در برابر ديگري كه او را اشرف گفتند. . . عمر اطرف هشتاد و پنج سال عمر كرد . و با اسماء دختر عقيل بن ابيطالب دختر عموي خود ازدواج نمود، . داراي چند فرزند شد، ولي از همه ي پسرهاي اميرالمؤمنين كوچكتر بود، و بعد از تمام فرزندان پدر از دنيا رفت، شخص فاضل و مستقيم العقيده اي بود. عمر اطرف فرزند اميرالمؤمنين به سيد الشهداء عليه السلام عرض كرد: . . برادر جان: من از ابا محمد امام مجتبي (ع) شنيدم از پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام حديث مي كرد كه: تو كشته خواهي شد، بنابراين اگر با يزيد بيعت كني به نظرم بهتر باشد. . . حسين عليه السلام در پاسخ برادر فرمود: من خودم از پدرم شنيدم كه مي فرمود: . . رسول خدا به من فرمود: . تو و حسين هر دو كشته خواهيد شد . و قبر تو نزديكي هاي قبر من خواهد بود، . . تو فكر مي كني آنچه را كه تو مي داني من از آن ناآگاهم؟ . . من هرگز تسليم اين آدمهاي پست نخواهم شد. . . فاطمه بايد به ديدار پدرش بشتابد و از دست امت كه اين همه به ذريه اش جسارت كردند شكايت كند، . . و كساني كه فاطمه را به خاطر ذريه اش آزردند هرگز به بهشت نخواهند رفت . . . لا بدّ ان ترد القيامة فاطم . و قميصها بدم الحسين ملطخ . ويل لمن شفعاؤه خصماؤه . و الصور في يوم القيامة ينفخ  . . . .محرم_1440                           @sheydayiiiii
های مرتبط با نام 💙💙💙💙